بسم الله الرحمن الرحیم
.
باقیماندهای قورمهسبزی را توی ظرف در دار ریختم و گذاشتم توی فریزر.
تاپلئونی ها را بسته بندی کردم، سید حسین فردا ببرد دفتر.
یک پرس تهچین دست نخورده توی یخچال مانده هنوز، نذر هر ساله هانیه و سعید آقاست.
کاپ کیک های عمه ناهید را که ظهر از خانه مامان انسی آوردم گذاشته ام تا قبل خواب با چایی بخورم.
کیک زبرای مهسا، را هم گذاشتم کنار ناپلئونیها.
میوه ها را هنوز جا به جا نکرده ام، دراز کشیده ام روی مبل و مهرههای کمرم تیر میکشد.
دارم فکر میکنم یعنی زهرا اینها چی درست کرده بودن؟
عصری زنگ زد که بیا غذا ببر گفتم الان مهمانی ام و شب مهمان دارم.
از مامان هم که از صبح بی خبرم.
توی ده کیلومتری با رفقایش غرفه داشتند که مرغ سوخاری و کباب ترکی و ذرت درست کنند.
بابا اما زنگ زد، خودش برایم تعریف کرد، که فاطمه امسال ظرف گوشتها جدا بود، آبِ گوشت ها را هم تقسیم کردیم همه را، خیلی خوب شد، برنج هم خوب و دون درآمد.
هر وقت از آشپزی کردنش راضی باشد مثل بچه ها با ذوق تعریف میکند.
جنس آشپزی روز غدیرش همیشه با دهه اول محرم فرق دارد.
سید حسین کلیپ نهاییِ گزارش کار سفره آسمانی را آماده میکرد که خوابش برد...
به سید احسان اینها گفته بودم شام بیایند اینجا دور هم باشیم، چشمان سید احسان از خستگی باز نمیشد زود رفتند.
فاطمه و آقا مهرداد هم حوالی یازده شب آمدند سر سلامتی و عید مبارکی.
گفتند بالا نمیآییم همینجا دم در عرض ارادت میکنیم و میرویم، گفتم چایمان دم است و شیرینی و میوهمان اماده.
آمدند و نشستیم به گپ، گفتم کاش شام میآمدید...
مهره های کمرم تیر میکشد.
قطره استامینوفن زینب را میگذارم توی یخچال، امروز به ضرب همین قطره درد لثههایش را تحمل کرد، توی همهی عکسهای امروزش دارد گریه میکند.
میروم که کم کم بخوابم.
خاله منصوره پیام داده: فردا جشن داریم ، میای؟
.
مهرههای کمرم تیر میکشد.
شبها چقدر کوتاه شده...
صدای اذان توی سکوت این وقتِ خانه واضح از پنجره میآید.....
شکرِ خدا که نام علی در اذانِ ماست....
.
#پریشاننویسی_یا_روزانهنویسی_یا_بیهوانویسی
#الحمدلله
.
@hiyaam
هدایت شده از سفره آسمانی
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سفره_آسمانی
.
حب علی پیر و جوان و کوچک و بزرگ نمیشناسد.
اسم علی به میان باشد همه پای کارند....
چه ضیافت رنگینی بر پا شد، به همت شما و به یاری محبان امیرالمومنین.
الحمدلله کما هو اهله🤲🤲
#غدیرتامباهله
#به_عشق_علی
#مهمانی_غدیر
#قربانتاغدیر
پ ن :هزار پرس باقالی پلو با گوشت بهمراه میوه (🍒،🍑 ، 🍌) شربت ،شیرینی،نوشابه،ماست ،تراول صدی و ..قاب یاعلی ،رسید بدست پیش از ۳۵۰ خانواده
(۲۷۰ میلیون به لطف و مهربانی شما عزیزان و رفقامون در گروه یاران علی ،هیچ به توان بینهایت و علویات )
دمتون گرم 💙
هدایت شده از مجلهٔ مدام
📷 بخش اول گزارش تصویری رونمایی و دورهمی مدام یک (کتاب)
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
احسان عبدی پور، از فرزانه خواند...
با همان بغضی که ترکیبِ هنرمندانه و بی بدیلِ کلمات احسانو و لهجهی برند شده اش، کاشته بود توی گلویم، داستان میثاق را خواندم.
اولین وآخرین داستانش، برای مدام را...
.
بعد از خواندنِ (قرمزِ غلط اندازِ میثاق)، یاد حرف همیشگی اش افتادم، همیشه میگفت: فاطمه چقدر خوب میخونی، بیشتر صوت بفرست...
بعد صدای فرزانه پیچید توی گوشم وقتی که جدی میشد و دعوا میکرد: بسه دیگه، مسخره بازی درمیارید شماها همش، دختر اینقدر لوس نمیشه، جمع کن خودتو...
جمع کردم خودم را و با میثاق و فرزانه رفتم نشستم به تماشای جشن تولدِ مدامِ خوب و قشنگمان💚
.
#مُدام_یک_ماجرای_دنباله_دار
@modaam_magazine
رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إن نَسینا، أو أخطأنا
رَبّنا و لا تَحمِل، عَلَیْنا إصراً، کَما حَمَلتهُ عَلَی الذینَ مِن قَبْلِنا
رَبّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقةَ لَنا بِه
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم آقا مرتضی ، چشم....
💚💚
#توکّلْتُ_عَلَی_الله
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
«حالا وقت چاییه 😎»
مردی که همه مخالفانش را مجبور میکند حرفشان را از طریق صندوق رأی بزنند.
مبارک شما باشد این حضور ۵۰ درصدی...
| @mabnaschooole |
هدایت شده از قاف | مرضیه امیرخانی
بسم الله الرحمن الرحیم
تو برنده شدی عزیزم، سرت بلند! برایت خیلی خوشحالم.
عصر دیروز رفتیم سمت میدان هروی. اذان شد. روی نقشه نزدیکترین مسجد را پیدا کردم. رسیدیم به مسجد امام حسن عسکری علیه السلام. صف طولانی رأی گیری به حیاط رسیده بود. رفتم یک طرف که مفروش بود نماز خواندم. هیچ نفهمیدم چه خواندم. فکرم، همه، پیش تو بود. پیش تو که چطور چهل و چند سال از ما آدمهای دیگری ساختهای.
این بلوغ سیاسی، این حرارت و هیجان بین مردم، این صفهای پیچ خورده و شلوغ، ثمرهی توست. تو داری ما را بزرگ میکنی. مخالفین تو چه بدانند چه ندانند دارند برای برنده شدن تو یقه پاره میکنند. مخالفین اگر به خیانت و دروغگو بودنت یقین داشتند که الان با شلوارک و سگ به بغل توی صفهای رأیگیری نایستاده بودند. این حضور پرتراکم عزتت را بیشتر فرو کرد توی چشم آنهایی که باید بفهمند. مهم نیست که چه کسی سکاندار ریاستت شد. مُلک مال خداست. تو کج نخواهی شد، زیر پا نخواهی رفت تو در اوجی و دست نیافتنی. انقلاب اسلامی ایران! همچنان برای همهمان مادری کن. عزتت مستدام.
#عزت_انقلاب
#مشارکت_بالاتر
#انتخابات_آزاد
#انقلاب_عزیزم
Mohsen+Chavoshi+-+Avaz+E+Khon+(320).mp3
3.3M
فاطمه حالم بده...
_منم همینطور
حالا چکار کنیم
_هیچی
نمیشه که ...
_من که فعلا دارم چاووشی گوش میدم و فکر میکنم شب اگر زنده بودم برم امامزاده صالح یا پادگان ناجا....
.
که:
#به_دهر_هر_خبری_هست_زیرپرچم_توست_یا_ابا_عبدلله
فرزانه، کم جات خالیه؟
کلی هم حاشیه راه انداختی این شبا...
ببین کاراتو...
خوب بلدی چکار کنی بیشتر و بیشتر یادت باشیم...
دعامون کن خواهر.
دعا کن چیزایی که براش حرص میخوردی، ما رو حرص نده...
.
#فرزانه_پزشکی
#هیأت_محترم_هنر
#بیستمین_سوگواره
.
@hiyaam
بسم الله الرحمن الرحیم
.
سه قسمت اول را یکجا دیدم، یک نفس...
آخرین باری که سریال ایرانی دیده بودم، تمام شدنش در حساسترین قسمت ماجرا باعث شده بود، نصف قسمت دیگر علاوه بر قسمت قبلی را هم ببینم.
اما سه قسمت یکجا، یک نفس را تجربه نکرده بودم.
نه تنها سریال در قسمتهای حساس تمام نمیشد بلکه اصلا قسمت حساس آنچنانی هم نداشت.
یک ماجرای معمولی با شخصیتهای معمولی، با واقعی ترین مدل پرداخت، عصر جمعههای من را دلنشین میکرد.
بعد از آن سه قسمت، باید هر هفته منتظر میماندم، تا ظهر جمعه برسد و بروم توی دنیای ماهی و بهنام و ثریا و رضا غرق شوم.
چقدر مخاطب امروزی نیاز دارد به اینگونه داستانهای واقعی، به دور از زرق و برق های الکیِ توی سریالها.
من جمعه ظهرها منتظر قسمت جدید یک سریال کم نظیر بودم.
هفتهی پیش آخرین قسمت از داستان زندگی بهنام و ماهی را دیدم و دلم میخواست حالا حالا ها این داستان ادامه پیدا کند.
.
#با_بی_در_انتهای_شب_ترین_حالت_جمعه_چه_کنم
#آقا_بیشتر_ازین_فیلما_بسازید
#حق_با_کی_بود
#در_انتهای_شب
.
@hiyaam
دلم برات تنگ شده میثاق.
میدونی چقدر؟
خخخیلی...
چقدر صفحهی چتمون رو بالا پایین کنم؟
نیستی و جای سخت ماجرا همینه.
همین که نیستی تا بفهمی حالم خوش نیست و بیای بهم امید و انرژی بدی و غر بزنم و تو آرومم کنی.
بیای ازم تعریف کنی🥺بگی فاطمه دلم برای روایتهات تنگ شده.
بگم جون نوشتن ندارم، دعوام کنی.
خودت میدونستی رفتنت این حفرهی عجیب رو تو زندگیامون درست میکنه؟
میدونستی و رفتی؟
هی....
میثاق...
.
و خدا رحم کند این همه دلتنگی را...
#اینگونه_رفتن_زود_بود
#رفیق
میگوید: مطمئن باش ثوابش را برایت مینویسند..
چه شده که با خودش فکر کرده, دنبال ثوابم؟
میگویم: ثواب خوب است اما دلم تنگ شده.
میگوید: حالا یک موقع خلوت تر توی هوای بهتر میروی.
نرفته....
اربعین کربلا نرفته که اینها را میگوید...
اگر فقط یک بار از آن وانهای سفید بزرگ, یک مای بارد برداشته بود, اگر شکر های تا نیمهی لیوان بالا آمدهی چایهای غلیظ را با قاشق کوچک هم زده بود,اگر زیر تیغ آفتاب یک لیوان دوغ و نعنا و لیموی تگری خورده بود. اگر ساعت هفت صبح مرغ سوخاری داغ و تازه گاز زده بود, اگر سر ظهر یک دل سیر قیمه نجفی خورده بود.
شلنگ پر فشارِ آب سرد را اگر زیر زل آفتاب میگرفتند روی سرش.
خنکای کولر موکب, به پیشانیِ خیس از عرقش اگر خورده بود.
انگشت کوچک پایش اگر تاول زده بود و تاولش ترکیده بود.
کتونی های برندش را اگر توی کوله انداخته بود و دمپایی پلاستیکی آبی از دستفروشِ کنار جاده خریده بود.
ظرف لبلبی را برای خاصیتش به زور اگر سر کشیده بود.
تیغهی بینی اش اگر بعد از خوردنِ این لیمون های باردِ رنگ مصنوعی دارِ یخ زده, تیر کشیده بود.
تشکهای گل درشت قرمز را اگر زیر آسمان پهن کرده بود.
صدای لخ, لخ دمپاییها روی زمین خاکی اگر لالاییاش شده بود.
ریسک دوست نداشتن شربت سیاهِ لیمو عمانی را اگر تجربه کرده بود.
دم ورودی شهر اگر به نفس نفس افتاده بود.
اگر نوکِ گلدستهی حرم را به ضربِِ روی سرپنجهی پا ایستادن
دیده بود.
بعد از دیدن گنبد اگر افتاده بود روی آسفالتهای داغ خیابان و زار زده بود.
توی تُک تُک اگر در حد مرگ با رفقایش خندیده بود.
نفسش در صفهای تفتیش اگر بند آمده بود.
صدایش اگر از گلو درد درنیامده بود.
چهار ساعت اگر توی داروخانهها دنبال آنتیبیوتیک گشته بود.
در راه برگشت به موکب یواشکی اگر کرسیتالِ سیب خورده بود.
باد مستقیم کولرهای حرم توی صفِ ضریح اگر سینوسهایش را هدف گرفته بود.
استخوانهایش اگر زیر قبه له شده بود....
هیچ وقت این حرف را نمیزد...
به قول دوستی, اربعین اگر گذرتان به این طریق نیفتاده, برای آرام کردن دل ما نسخه نپیچید...
ولمان کنید به حال خودمان.
ما خودمان بلدیم با مرور اینها چه جوری بسوزیم.
ما این سوختن را دوست داریم....
#ما_از_تو_به_غیر_از_تو_نداریم_تمنا
#خبرت_خراب_تر_کرد_جراحتِ_جدایی
.
@hiyaam