eitaa logo
اشعار و سبک های حسن کردی
572 دنبال‌کننده
53 عکس
5 ویدیو
0 فایل
زندگی بی تو هست آخر هیچ عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
مشاهده در ایتا
دانلود
زمزمه حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام عمه ببین عموم توو خاک و خون افتاد نمی تونه پاشه از زخمای زیاد یه عده گرگ هار تنش رو می درن اونو به هر طرف رو خاکا می کشن از جوشنش خون جاریه تیر سه پر چه کاریه ببین سنان دور سرش تو فکر نیزه داریه ۲ یه شمشیری داره سمت گلوش میاد یه نیزه ای داره از روبروش میاد اون چکمه پوش زشت چی میخواد از بهشت پا می زاره روی صفحه ی سرنوشت با پا روی تنش اومد بدم میاد من از لگد مثل کوچه ی فاطمه هر کی رسید عمو رو زد ۳ به یاد کوچه و یاد بابام حسن جلوی صورتت سپر شه دست من دست خودم نبود ناله ی وا اما کاشکی یادت نیاد غصه ی کوچه ها ضلع شکسته یادته دستای بسته یادته یه مادری با نو گلش در خون نشسته یادته https://eitaa.com/hkordy
327.9K
حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام
از رجز های تو در دشت تلاطم شده است سایه ی هر چه حرامی ز حرم گم شده است خاک پای تو شراب ست شراب ست شراب نرسیده است به پابوسی پای تو رکاب جلوه ات نیم حسین است و حسن نیم دگر شده ای جمع ابالفضل و علیِ اکبر آمدی تا که حسن خوب تماشا بشود قامت عایشه خواهان زمین تا بشود می چکد از دهنت شهد عسل قاسم جان بده بر زندگی یک ذره محل قاسم جان کوفه لرزید زمان رجز شبگیرت می چکد خون خوارج ز دم شمشیرت از علی پر شده ایمان چنان کوه شما عمه می میرد از این قامت مجروح شما سنگ ها یاد مدینه به تنت می بارند نیزه ها خوب هوای بدنت را دارند پنجه ای دست به گیسوی کمندت کرده از سبک وزنی تو نیزه بلندت کرده مانده بر پیرهنت نقش سم مرکب ها نخ نما شد بدن بی زره ات واویلا باز کن زخمی من چشم به رویم قاسم پا مکش بر جگرم پاره گلویم قاسم https://eitaa.com/hkordy
حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نفس خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزند علی مالک اشتر باشد آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باش ازرق شام نفهمید که در محضر او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد @hkordy
مرثیه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم شد و قلبم در اضطراب شده ز حجم مرثیه در سینه انقلاب شده هوای مرثیه امشب خراب و طوفانی ست بخوان که روضه از آن روضه های بارانی ست حسین گفتم و این بهترین عمل شده است دوباره روضه ی احلی من العسل شده است کشیده ام نفسِ اعتقادیه روضه زدم به نام حسن دل به وادیه روضه دوباره روضه ی مردی کریم میخوانم شب ششم ز بلایی عظیم میخوانم کسی که در دل میدان زره نپوشیده چو شیر شرزه ی در تاب و تب خروشیده دل حسین از این حُسن عارضش لرزید دل سپاه ز هل مِن مبارزش لرزید ز اهل کوفه به جنگش چه آبروها برد به غیرتی_که ندارند_ کوفیان برخورد همینکه شعله ی ان تنکرونی اش پیچید اجل به دور سر نحس کوفیان چرخید نشست تیغ نگاهش به پیکر ازرق پرید زود به یک ضربه اش سر ازرق حکایت ضرباتش به مرتضی رفته غرور سرخ نگاهش به مجتبی رفته ولی چه حیف زمان حماسه کوتاه است بخوان به روضه که باران سنگ در راه است ز سنگ ها خطِ سرخی روی جبین افتاد به نیزه ای بدنش بی هوا زمین افتاد چه زخم ها که نشسته به دست و بازویش رسیده پنجه ی یک بی حیا به گیسویش چقدر خم شده این جسم زخمیِ درهم نمای چهره اش از تیغ ها شده مبهم چه زخم های مهیبی زده بر این پیکر شکسته تر شده حتی ز قامت اکبر چقدر جای سُمِ مرکب است روی تنش چقدر کم شده از حجم کوچک بدنش غبار کوچه نشسته است روی گیسویش کشیده نیزه عمو از شکاف پهلویش @hkordy
زمزمه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام درت آوردم از زیر سنگا بسه دیگه نزن تو دست و پا بسکه سبک بودی عمو یه نیزه برد هوا تنت رو بیرون کشیدم از زیر یه پای وحشی گردنت رو کندم من از روی تنت نعلای اسب دشمنت رو 2 مونده یه سر نیزه توی پهلوت خوردی زمین شکسته شد زانوت بسته شده با خاک و خون راه نفس راه گلویت دیدن زره نیست تو تنت هی رد شدند همه ز رویت مونده روی سنگای خونیِ کنارت عطرت و بویت 3 سوزوندنت با داغی سنگا کشوندنت رو خوارای صحرا سالم نمونده رو تنت یه نقطه ی کوچیکی حتی نجمه کجاست حیرت کنه از این قد و قامت بالا احلی من العسل شده کرببلا براتو حالا @hkordy
مثل یک مرد که بر جنگ جهان می آید سیزده ساله چنان شیر ژیان می آید سیزده ساله ولی هیبت یل ها دارد در وجودش جگر حضرت سقا دارد از جمل خاطره داران همگی ترسیدند در رجز های پسر اصل پدر را دیدند جانْ حسن بود که تکبیر ابوفاضل شد مثل این است که تکثیر ابوفاضل شد کوفه از نام حسن مثل جمل می لرزید قاسم از لذت احلی من عسل می خندید بر لب اهل حرم نام حسن گل می کرد مادرش بر سر سجاده توسل می کرد ولی افسوس که از کینه امانش ندهند فرصت آه عمو جان به زبانش ندهند مثل آیینه ی بشکسته که صد قسمت شد زیر مرکب بدن تا شده بد قسمت شد لبش از داغی سر نیزه ی دشمن می سوخت بدنش را سم مرکب به زمین ها می دوخت تیر باران پدر هر که نرفته حالا سنگ باران پسر آمده در کرببلا جان نرفته است ز جانش که عمو جان آمد عطر جانش ز فراسوی بیابان آمد مرغ بسمل شده از درد به خود می پیچد با نسیمی بدنش روی زمین می ریزد زخم پهلوش گواهی ز بنی هاشم بود روی هر نیزه نشانی ز تن قاسم بود درد بی درد یتیمی ز تنش بیرون شد نیزه ای رفت ز پشت بدنش بیرون شد https://eitaa.com/hkordy
زمزمه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام گلابمو گرفت نعلای مرکبا می سوزه پیکرم به زیر دست و پا این نیزه رو بکش بیرون ز سینه ام میبینی که عمو مثه مدینه ام بند بند دست و پام شکست یه نیزه رو دلم نشست زودتر بیا عمو ببین این نفس آخرم ست ۲ نیزه ای برد منو هوا و زد زمین پاشیده شد تنم عمو بیا ببین زره نداشتم و امون نداد عدو قد کشیده قدم توو دست و پا عمو سنگ بارون گشته پا تا سرم خون میاد از بال و پرم از سم مرکبا میاد بوی گلاب پیکرم ۳ بابام برام می گفت حسرت کوچه رو از یاد نبرده ام حیرت کوچه رو اینا که سنگ به من زدن به سادگی بابام و کشته ان توی هشت سالگی مثله کوچه منو زدن عمو اینا چقدر بدن تیغ و نیزه دارن ولی عاشق سخته لگدن https://eitaa.com/hkordy
اشعار و زمزمه های شب ششم👇👇👇👇
Download.mp3
46.03M
می‌رود مثل حسن حیدر دیگر باشد شاعر:
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن نفسم گفت حسین و جگرم گفت حسن گریه بر فاطمه را ارث ز مادر بردم فاطمی گشته ام از بس پدرم گفت حسن کار دنیا همه بر کام دلم شد وقتی اولین بار که دیدم پسرم گفت حسن وسط صحن غریب الغربا، یا زهرا حرف غربت و شد چشمان ترم گفت حسن حرف تنهایی یک مرد میان یک شهر بود هر جا، تپش پر شررم گفت حسن مادری چادر خود بر سر طفلش انداخت تا که دیدم جگر نوحه گرم گفت حسن سوختم در وسط روضه ی کوچه همه عمر غیرت سوخته ی محتضرم گفت حسن تلگرام https://telegram.me/joinchat/BE87JT3IMXezIJ9xe7T-EA ایتا https://eitaa.com/hkordy
زمزمه حضرت علی اصغر علیه السلام لالالالالالا اروم بخواب حالا خون گلوت پاشید رو صورت بابا لالالالالالا لب تو تشنه موند بابا تو رو بی سر به خیمه برگردوند تیر سه شعبه گلوتو رو با بازوی بابا دوخته خودم میدیدم که از خحالت چقده بابات سوخته ۲ تو رفتی بعد از تو گهوارتو بردن به چوبه ی محمل دست منو بستن حرمله جایزت رو نبرده بود از یاد با نیزه به جون قبر علیم افتاد چهل تا منزل تو رو میزاشتند مقابل من ای وای حرمله کارش فقط شده بود زجر دل من ای وای https://eitaa.com/hkordy
302.2K
حضرت علی اصغر علیه السلام
از گلویت پسرم هرم عطش می بارد لبت از تشنگی انگار که آتش دارد می زند شعله لب سوخته ات بر جگرم تاب یک ناله نمانده ست برایت پسرم برو ای تشنه محال است که آبت ندهند نه بعید است که این قوم جوابت ندهند تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست بین این طایفه ی شب زده یک آدم نیست مهلت حرف ندادند به لبهای پدر خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر حرمله کاش که شرمنده ی رویت می شد کاش دستم سپر زیر گلویت می شد ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت چقدر تیر بزرگ است برای گلویت می چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم مانده ام با تو چگونه بروم سمت حرم https://eitaa.com/hkordy
السلام علیک یا طفل الرضیع یا علی اصغر از لبش خون گرم جاری بود حرمله گرم می گساری بود گلویش تیر بی هوا خورده گوش تا گوش طفل را برده مانده یک قطره شیر در کامش جای شیر است تیر در کامش آتش افتاد روی قلب پدر پیش چشمش چه کرده تیر سه پر شیر خواره نماد غربت اوست سند غربت شهادت اوست می‌رود تا حرم ولی گریان حجت الله حق شده حیران بی نشان می سپاردش بر خاک تا نگردد ز نیزه سینه چاک آن سه روزی که شاه در گودال بدنش زیر گام ها شد پامال بدن شیر خواره اش چه شده؟ صورت ماه پاره اش چه شده؟ نعل مرکب چه کرده با بدنش مانده آیا نشانه ای ز تنش ظلم این تیر بی نهایت بود هدیه از دوره ی خلافت بود https://eitaa.com/hkordy
زمزمه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام گرمه چقد لبات در نمیاد صدات یه قطره آب نبود که بیارم برات طاقت بیار شاید یه کمی نرم بشن سخت بود ولی بابات رو زده به دشمن رو زد اما اثر نکرد هیچکی بهش نظر نکرد جز تیر حرمله کسی لبهاتو دیگه تر نکرد ۲ چه تیری بود که برد تمومه حنجرو چی کار کنم بگو این تن بی سرو خیلی دلم شکست وقتی گلوت شکست تیر سه پر انگار توو قلب من نشست حرمله زجرم خیلی داد خون گلوت بند نمی یاد به کی بگم سه شعبه اش از تو بزرگ تره زیاد ۳ رو لب سوخته ات مونده یه قطره خون از سه طرف این تیر زد از گلوت بیرون توو موج خون نخند خجالتم نده ببین که حرمله به چشمام زل زده میرم حرم شرمنده ام چه جور با این حال زنده ام جلو چشای مادرت قبر علی مو کنده ام https://eitaa.com/hkordy
اشعار و زمزمه های شب هفتم👇👇👇
مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام دشمن احساس مرا با پسرم فهمیده ست بی سبب نیست که اینگونه به من خندیده ست تو خودت شاهدی ای قرص قمر تا امروز احدی ناله ی اینگونه ز من نشنیده ست تو جوابم ندهی شمر جوابم بدهد... نکند که پسر از دست پدر رنجیده ست؟ سرخی داغ تو از بس که بزرگ است علی کربلا آمده در خون تنت غلتیده ست اینچنین که همه ی دشت به من می گوید بدنت تکه به تکه همه جا گردیده ست سرخی پیرهنت با پدرت می گوید چقدر نیزه میان بدنت چرخیده ست ساده با تیغ نوشتند که ارباً اربا یعنی اعضای تن تو که ز هم پاشیده ست من که افتاده ام از داغ تو اینجا اما عمه دنبال تنت تا همه جا گردیده ست پدرت با قد خم روی عبایی پر خون هی علی اکبر علی اکبر علی را چیده ست قبل از اینکه سرم از نیزه ی خون سر بزند کربلا پیش تو مرگ پدرت را دیده ست https://eitaa.com/hkordy
مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام آینه دار شکوه است علی جانِ حسین همچنان سلسله کوه است علیِ جان حسین آمده مثل ابالفضل پناهش بشود یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود زلف بر شانه به سیمای نبی می آید به اُحد می رود و جای نبی می آید صفت سرو بر این قد رسا کم باشد قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید دشمن از کثرت کشته به فغان می آید میرود تا که ولی زنده بماند بی شک اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک تیر از چله ی ابروی کجش می بارد برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد میمنه میسره را ساده بهم می ریزد دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد دست در قبضه شمشیر شبیه علی است پدرش گفت که این شیر شبیه علی است لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش همه گفتند علی آمده یا فرزندش جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند به جوانمردی او آیه مکرر می خواند می رود میمنه تا میسره را مثل علی زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد برد با حوصله در کوچه دشمن او را می سپارد به دم تیزی آهن او را ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند عضو های تنش انگار که مقراض شدند روی زانو پدر از راه خمیده آمد از همه زندگی اش دست کشیده آمد @hkordy
مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام با خداحافظی ات جان ز جهانم می رفت رفتی و پشت سرت روح و روانم می رفت آتشی از لب خشکت به لبم آوردی من چنین پیر نبودم که، تو پیرم کردی آخرین مرتبه در پیش پدر راه برو تا تو را سیر ببینم به نظر راه برو می روی قلب پدر پشت سرت می ریزد آهِ بابا ز لب خون جگرت می ریزد خوش قد و قامت من، آرزوی دنیایم کمی آرام برو بالاخره بابایم تا به این جا برسی پیر شدم اکبر من بی تو از زندگی ام سیر شوم دلبر من لب تفدیده ات از داغ، سنان خواهد خورد پهلویت هم نفس کوچه نشان خواهد خورد دشت از عطر دل انگیز تنت پر شده است کربلا لاله ی من از بدنت پر شده است ای مکسر شده ی سوخته ی زهرایی هر کجا می نگرم پر پرِ من آنجایی از لب سوخته ات یک پدر دیگر گو صبر کن تا بکشم خون دلت را ز گلو برگ برگی و ز نیزه خبرت می گیرم تو نگفتی که من از رفتن تو می میرم گر چه چون برگ گلی نقش زمین ریز به ریز تا نیاید ز حرم عمه ز جایت برخیز تا تنت جمع کنم خون جگرها خوردم طعنه از لشکر خوشحال پدر ها خوردم نیزه ها را به هوای بدنت می گردم با قد تا شده دنبال تنت می گردم نیزه نیزه شدنت بیشتر از ممکن شد اربا اربا بدنت در همه جا ساکن شد قاتلت لشکری از نیزه و از شمشیر است قد کمان آمده ام پیش تو اما دیر است پسرم مثل سقیفه به سرت ریخته اند یادگاران خلیفه به سرت ریخته اند برسان پیش علی خسته گی ام را بابا بعد تو، هستی من، خاک سر این دنیا خون ز زخم بدنت می رود و میبینم جان به سختی ز تنت می رود و میبینم https://eitaa.com/hkordy
زمزمه حضرت علی اکبر علیه السلام تنت رو از توو دشت نمیشه پیدا کرد کی اینچنین جسمت رو اربا اربا کرد رو نیزه ها دنبال پیکرت هستم فکر شکاف رو فرق سرت هستم دور و برت همهمه شد پهلوت مثه فاطمه شد ای خوش قد و بالای من قامتت قمه قمه شد ۲ چند نفری باید جسمت و جمع کنیم تازه اونم شاید جسمت و جمع کنیم می خوام بگیرمت توو رو تو آغوشم ترسم که پیکرت بریزه از دوشم ذره ذره شدی عزیز مثله نگین ریز ریز عمه توو میدون اومده حالا تو بازم برنخیز ۳ دو زانو اومدم کنار پیکرت چه ناله ها زدم کنار پیکرت چی میشه یک دفعه دیگه بگی بابا ببین که هوو شدم از سمت سربازا عبام واست کفن شده اینجا مدفن من شده مثل کوچه یه لشکری مشغول خندیدن شده https://eitaa.com/hkordy