eitaa logo
حُفره
275 دنبال‌کننده
79 عکس
6 ویدیو
1 فایل
به نام تو برای تو . . روی خودم خم شدم: حفره‌ای در هستی من دهان گشود. @mob_akbarnia
مشاهده در ایتا
دانلود
از این استاد می‌ترسم. از این‌هاست که کافیست چند لحظه نگاهت کند و هرچه درد و مرض روانی داری بریزد روی دایره. سرم را انداخته‌ام پایین و ماسک را تا روی برآمدگی بینی‌ام بالا کشیده‌ام. دارد از الگوهای ارتباطی می‌گوید. با خودکارم ور می‌روم. می‌رود سراغ زبان بدنِ هر گروه. به یکی از گروه‌ها که می‌رسد، انگار با میخ کوبیده می‌شوم به صندلی. من هستم. خود خود من! و عجیب‌تر که گروه ارتباطی خوبی هم نیست. می‌خواهم همین حالا صفحه را برگردانم. سرم را بالا می‌گیرم و زل می‌زنم درون چشمان استاد. می‌گوید افسردگی و سطح بالای اضطراب آدم‌ها از حالت بدنشان پیداست. فلان مجری معروف که خودش را کشته و چند روز قبلش فیلمی از خودش در اینستاگرام گذاشته هم از حالت بدنش مشخص بود! گوشی‌ام را از زیر دفترم آرام باز می‌کنم و می‌روم سراغ فیلمی که صدهابار دیده‌ام. لحظه به لحظه‌اش را حفظم. دنبال افسردگی‌ام. روی گونه‌های برآمده‌اش. روی لبخند عمیقش. روی دست‌هایش که دست دخترش را گرفته است. استاد ادامه می‌دهد " بچه‌ها! طرف افسردگی شدید داره میاد پیشتون و میگه خوب شده، این زنگ خطره! باید چک کنید! من دیدم چه آدمایی سر سهل‌انگاری درمانگرشون پرپر شدن‌ها" زبان و گلویم مثل تنه‌ی درختی خشک است. زبانم چسبیده به سقف دهانم. هر چه را از آب دهانم که غده‌های بزاغی ترشح می‌کنند می‌بلعم تا راه گلویم باز شود. استاد دیگرم هم امروز از طوفان مغزی می‌گفت و تهش رسید به دانشجویی که سه چهار سال پیش از طبقه‌ی چهارم دانشکده‌ی انسانی خودش را پرت کرد پایین. چند بار می‌خواهم میان نیشخند استاد بپرم و بپرسم " زنده موند دیگه؟" ولی نمی‌پرسم! نمی‌کشم! دوباره سرم را می‌اندازم پایین. انگار به همین راحتی‌ها نمی‌توانم زبان بدنم را عوض کنم! سوالی تک تک درهای مغزم را باز می‌کند و محکم می‌بندد. چند وقت است مثل موریانه دارد مغزم را می‌خورد." یعنی واقعا می‌خواهم روزی روانشناس بشوم؟ یعنی می‌توانم از رنج آدم‌ها بکاهم؟ یعنی...‌ " و هزار یعنی دیگر که این روزها جوابی برایشان پیدا نمی‌کنم...
دیروز هشت نقاشی کودک تحلیل کردم. بیست صفحه نوشتم. آنقدر که انگشتانم دیگر صاف نمی‌شد. تا آخر هفته باید دو میلون و دو نئو بگیرم و تحلیل کنم. آن هم کاملا دستی و بدون نرم‌افزار. بعدش باید بنشینم پای spss که مثل نان بیات‌شده‌ای دندان‌هایم را درد می‌آورد. باید داده‌ها را بریزم تویش و بعد بیست سی تا آزمون بگیرم‌. چشمانم را که می‌بندم پُر است از آدمک‌ها، چشم و ابروها، دست‌ها، داده‌ها، اعداد، اختلال‌ها، رگه‌ها، ترس‌ها،تنش‌ها، ناامیدی‌ها،داروها. حالم از تمام گزارش‌ها و تحلیل‌های دنیا بهم می‌خورد. گزارشی نوشتن حتی توی این متنم هم آمده است. دلم یک کنج آرام می‌خواهد. بنشینم فکر کنم که کجا ایستاده‌ام. کجا می‌خواهم بروم. این همه آزمون خلق کرده‌اند فقط برای کشف درون آدم‌ها؟برای چنگ زدن و رسیدن به ناهوشیارشان؟ راستش حس دانشجوی پزشکی‌ای را دارم که دیگر بوی اتاق تشریح برای گیرنده‌های بویایی‌اش آشناست. دیگر نه تنها نمی‌ترسد بلکه خودش می‌خواهد دست به کار شود و بشکافد آدم‌ها را. نمی‌دانید وقتی قصه به عمقش می‌رسد، چقدر همه‌چیز ساده و عجیب است!
امروز توی کتابی به هرم نیازهای مزلو رسیدم و دوباره دلم برایش تنگ شد. برای خودش و نظریه‌اش و هرمش البته. مزلو معتقد بود که ما پنج نیاز فطری داریم. فطری از آن بابت که آن‌ها ارثی هستند اما می‌توانند تحت تاثیر یادگیری و عوامل محیطی دیگر هم قرار بگیرند. ما از هنگام تولد به این نیازها مجهز هستیم و رفتارهایی که برای ارضایشان انجام می‌دهیم آموخته شده است. مزلو قوی‌ترین نیاز را که در کف هرم قرار گرفته، نیازهای فیزیولوژیک نامید. مثل نیاز به آب، غذا و میل جنسی‌. درصورتی که این نیازها تا اندازه‌ای ارضا شوند، به نیاز بعدی یعنی نیازهای ایمنی می‌رسیم. مثل امنیت، نظم و ثبات. باز هم درصورت ارضای نسبی این نیاز به نیازهای تعلق‌پذیری و محبت می‌رسیم. درواقع همان اصطلاح معروفِ " شکم گرسنه عشق حالیش نمیشه! ". یعنی اگر نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی‌مان تا حدی ارضا نشود به اینجا نمی‌رسیم. مزلو نیاز چهارم را نیاز به احترام ( از جانب خود و دیگران) معرفی می‌کند. این یعنی ما دو نوع نیاز به احترام داریم. هم به شکل حرمت نفس و ارزش برای خودمان و هم نیاز داریم که از دیگران این احترام را دریافت کنیم. بعد از ارضا نسبی این نیاز به آخرینش و نوک هرم می‌رسیم یعنی نیاز به خودشکوفایی. منظور مزلو از خودشکوفایی یک نوع آرامش درونی است توام با کامل‌ترین رشد شخصیت و استعدادها. هر فردی به نوک هرم مزلو نمی‌رسد و فقط آدم‌های محدودی آن‌جا را می‌بینند. خودشکوفایی با اینکه در بالاترین سطح هرم قرار دارد ولی از لحاظ شدت ضعیف‌ترین‌شان است. درواقع شدت نیازها از کف به نوک، کمتر و کمتر می‌شود. این نیازها اغلب به صورت همزمان در ما وجود ندارند و فقط یک نیاز در یک برهه بر شخصیت ما غالب است. بسته به اینکه کدام نیازمان ارضا شده باشد و در چه سطحی باشیم. مثلا کسی که در شغلش موفق است، دیگر توسط نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی برانگیخته نمی‌شود و حتی از آن‌ها آگاه هم نیست! این فرد فقط توسط نیازهای بعدی یعنی احترام و خودشکوفایی برانگیخته می‌شود. مزلو ویژگی‌هایی مشترک هم برای این نیازها عنوان می‌کند که به نظرم توضیح‌شان وقت‌گیر باشد. انتقادی که به نظریه مزلو وارد می‌کنند این است که این سلسله مراتب نیازها ممکن است برای اکثر افراد کاربرد داشته باشد اما استثناهای زیادی دارد. مثل افرادی که همه چیزشان را فدای آرمان خاصی می‌کنند. افرادی که به خاطر عقایدشان، از نیازهای فیزیولوژیک‌ و ایمنی‌شان می‌زنند. آدم‌هایی که دست از اموال دنیایی‌شان می‌کشند و با اینکه قوی‌ترین نیاز مزلو را برآورده نکردند به خودشکوفایی می‌رسند. القصه که از این دست مثال‌ها برای رد نظریه‌ی مزلو زیاد است اما همچنان هرم نیازهای مزلو جزو نظریه‌های مهم و شناخته شده است. @hofreee
. 🔸️تا به حال راجع به کهن‌الگو‌های یونگ چیزی شنیده‌اید؟ یونگ معتقد بود ما علاوه بر ناهشیار شخصی( تقریبا شبیه به چیزی که فروید مطرح کرده)، ناهشیار جمعی نیز داریم و کهن الگوها تجربیات نیاکان ما در ناهشیار جمعی‌ست. تجربیات مشترک ما آدم‌ها که به وسیله‌ی الگوهای تکرارشونده روی روان ما حک شده‌اند یا اینکه در خواب‌ها و خیالپردازی‌هامان خودشان را نشان می‌دهند. او چندین کهن‌الگو معرفی می‌کند که امروز فقط می‌خواهم راجع به یکی‌شان حرف بزنم! یعنی آنیما و آنیموس! 🔸️ آنیما و آنیموس چیست؟ یونگ معتقد بود همانطور که از لحاظ زیستی بدن ما هورمون‌های جنس مخالف را هم ترشح می‌کند، از لحاظ روانی هم ما یک‌سری نگرش‌ها، خلق‌و‌‌خوها و ویژگی‌های جنس مخالف را آشکار می‌کنیم. یعنی روان زن شامل جنبه‌های مردانه‌ای است که به آن آنیموس گویند و روان مرد حاوی جنبه‌های زنانه‌ای است که به آن آنیما گویند. 🔸️ حالا فایده‌ی این جنبه‌ها چیست؟ این ویژگی‌های جنسی متضاد باعث سازگاری بیشتر ما و درک بهتر ماهیت جنس دیگر می‌شود. یونگ تاکید داشت که آنیما و آنیموس هر دو باید در یک فرد بروز پیدا کنند! یعنی مردها علاوه بر ویژگی‌های مردانه، خصوصیات زنانه‌ی خویش را هم ابراز کنند و زن‌ها هم جنبه‌های مردانه خود را نشان دهند! درغیر این‌صورت این جنبه‌های مهم و حیاتی نهفته می‌مانند و رشد نمی‌کنند و باعث یک‌طرفه بودن شخصیت می‌شود. 🔸️ اما نماد یین_یانگ چیست؟ این نماد معرف جنبه‌های مکمل ماهیت ماست. طرف تیره جنبه‌های زنانه را نشان می‌دهد و طرف روشن جنبه‌های مردانه را. نقطه‌هایی با رنگ متضاد در هر قسمت هم معرف ابراز ویژگی‌های جنس متضاد است. 🔻خب که چه؟ در کل نگوییم " مرد که گریه نمی‌کنه! " یا " زن رو چه به ریاست! " و از این دست جمله‌ها و رفتارها. بگذاریم هر جنس، آن لکه‌ی رنگی متضادش را بروز دهد. @hofreee _____________ امیدوارم به زودی به مبحث ناهشیارها هم برسیم.