eitaa logo
هُمسا
160 دنبال‌کننده
45 عکس
10 ویدیو
2 فایل
ارتباط با من: @A_taheri1
مشاهده در ایتا
دانلود
. آدِمی‌زاد، بالنده‌ی بی‌بالِس...⁦ @homsaaa
. از مداد نوشته😍 @homsaaa
48.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بسم‌الله🌱 فکرش را هم نمی‌کردم روزهای آخر سال به جای سابیدن و شست‌وشوی خانه مشغول نوشتن باشم. به جای گرفتن دستمال و شیشه‌پاک‌کن و بالا رفتن از چهارپایه جلوی لپ‌تاپ بنشینم و کلمات را کنار هم بچینم. روز‌های آخر اسفند ۰۱ برای اولین‌بار پلاتو‌نویسی را تجربه کردم. تجربه‌ای شیرین که امید دارم به تکرار دوباره‌اش. . @homsaaa
. بسم الله🌱 دیروز زندگی‌نامه چخوف را خواندم. چخوف در «سی‌وپنج سالگی اعتماد‌بنفسش را از دست می‌دهد و چیزی نمی‌گذرد که درگیر بیماری سل می‌شود.» با این حال نوشتن را ترک نمی‌کند. پایم را از گلیم خودم دراز‌تر می‌کنم و خودم را با او مقایسه‌ می‌کنم. زمستان ۱۴۰۱ برایم سخت گذشت. هر وقت درد به سراغم می‌آمد حال باز کردن چشم‌هایم را نداشتم. مچاله ‌می‌شدم گوشه‌ی تخت‌خوابم و فقط از درد می‌نالیدم. بزور سِرم و مُسکن مادرِ قابل تحملی می‌شدم. دو‌بار چنان درد از پا انداختم که گپ‌وگفت با هنرجوها را هم از یاد بردم. هنرجوهای که متعهد بودم به خواندن متن و پاسخ دادن به سوالاتشان. نوشتن را هم ناخواسته بوسیده بودم و گذاشته‌ بودم کنار. شده بودم سوژه‌ی عکاسی‌ زینب. فرت‌فرت عکس می‌گرفت و برایم روی عکس‌ها می‌نوشت «مادرم دوستت دارم» یا «زودتر خوب شو مامانِ گلم». هیچ‌ کدامشان هم به درد نمی‌خورد. انگار همه کپی شده از روی عکس اول بود. توی همه‌شان یک دماغ نشسته بود میانِ عکس‌ها. ابروهای تو هم رفته و چشم‌های بی‌رمق گود افتاده. عکس‌های که بعد از خوب شدن و سرپا شدنم همه حذف شدند، به جزء یکی‌دو‌تایشان. دو ماه از آن روزها می‌گذرد. روزهای که ساعت‌ها و دقیقه‌ها‌یش کش‌دار بود و شب‌هایش حال صبح شدن نداشت. از دیروز مانده‌ام میانِ زندگی حرفه‌ای و شخصی چخوف. کسی که در 26 سالگی حرفه‌ای نوشتن را شروع می‌کند و تا 44 سالگی که از دنیا می‌رود خلق می‌کند و می‌نویسد. خوب هم می‌نویسد و می‌شود جزء بهترین داستان‌نویسان جهان. دیروز برای دومین یا شاید چندمین بار زندگی‌نامه چخوف را خواندم. قبلا به نظرم زندگی‌‌اش معمولی و ساده‌‌ بود اما نه ساده بوده و نه معمولی! . @homsaaa
هدایت شده از مجله مجازی واو
🔹️امید تقلبی را دور بریزید ▫️https://vaavmag.ir/2023/04/3806/ ▫️@vaavmag
هدایت شده از مجله مجازی واو
🔻امید تقلبی را دور بریزید ✍️ آسیه طاهری 🔹تا به حال در شرایطی بوده‌اید که کسی دست روی شانه‌تان بگذارد و با صدای نرم و آرامی بگوید: «فقط امیدت به خدا باشه، خودش درست می‌شه.» یا «دل به اميد زنده است.» من بارها این اتفاق کلیشه‌ای را تجربه کرده‌ام و بارها آن را دیده‌ و خوانده‌ام. هر بار هم بی‌آنکه این چهار، پنج کلمه را بالا و پایین کنم، از این صحنه می‌گذرم و دنبال راه چاره هستم تا از مشکلی که تویش دست‌و‌پا می‌زنم، بیرون بیایم. به آخرش کار ندارم که دست به دامان خدا می‌شوم و او هم گره از کارم باز می‌کند. اما این را پذیرفته‌ام که از تو حرکت و از خدا برکت. همین یک جمله را کِش داده‌ام تا همه‌ی زندگی‌ام را در خودش جا بدهد. چرا که معتقدم امید تقلبی بزرگترین دشمن آدم‌هاست. ارنست بلوخ در کتاب اصل امید آورده که: «امید تقلبی یکی از بزرگترین بدخواهان و حتی نابودکنندگان بشریت است و امید اصیل متعهدترین خیرخواه آدمی است.» 🔸امید، مولد احساسات و موتور متحرک و مبنای بسیاری از اتفاقات بزرگ در زندگی است؛ پادزهری است که زندگی را برخلاف تمام سختی‌هایش قابل تحمل می‌کند. هیچ کدام از ما نمی‌تواند قدرت و رشد ‌دهندگی امید را نادیده بگیرد، زیرا تنها چیزی است که در تاریکی مثل یک نقطه‌ی نور در ذهن هرکسی می‌درخشد و توان تازه‌ای برای ادامه‌ی حیات به او می‌دهد. اما امید دقیقا چه چیزی نیست؟ امید این باور نیست که هر چیزی خود‌به‌خود روبه‌راه بوده، هست و خواهد شد. بلکه احساسی است که می‌گوید شاید جایی دری وجود داشته باشد و راهی برای خروج از مشکلات؛ حتی پیش از آنکه راه را بیابیم یا دنبال کنیم. 🔹ربکا سولنیت در کتاب امید در تاریکی می‌گوید: «امید به معنی انکار واقعیت نیست! بلکه به معنای مواجه شدن با تمامی موانع و مصمم بودن برای رفع آن‌هاست» این کلمه‌ی چهار حرفی رابطه‌ی مستقیم با احساس ما درباره‌ی امکان‌پذیری یا عدم امکان‌پذیری امور دارد. هر چقدر آن چیز به نظر ما ممکن‌تر باشد، میزان امیدمان بالاتر می‌رود و هر اندازه میزان درک ما از این امکانات بیشتر و مشخص‌تر باشد امیدمان قوی‌تر می‌شود. در مقابل هرچقدر بیشتر حس کنیم که چیزی غیرممکن است و نمی‌توانیم به آن برسیم، مأیوس‌تر می‌شویم. مثل دو دسته‌ی خوشبین‌ها و بدبین‌ها. همانطور که خوشبین‌ها گمان می‌کنند همه‌چیز بدون مداخله‌ی آنها رو‌به‌راه خواهد شد، بدبین‌ها نیز فکر می‌کنند هیچ راه اصلاحی وجود نخواهد داشت. هر دو گروه بی‌عملی خود را توجیه می‌کنند و می‌کوشند که شما را وحشت‌زده، ازخود بیگانه و منزوی کنند. 🔸حالا شرایط جامعه‌ای را تصور کنید که شبانه‌روز از تمام رسانه‌ها این پیام را دریافت می‌کند: «شما در کشوری زندگی می‌کنید که که هیچ رشد و ‌‌پیشرفتی را نخواهد دید، برخلاف تمام دنیا که با سرعت نور در حال حرکت به سوی رشد و ترقی است.» از مسائل پیش‌پا‌افتاده مثل سرعت اینترنت بگیرید تا مسائل کلان اقتصادی و سیاسی. آیا مردمان‌شان با مخابره‌ی روزانه‌ی این حجم عقب‌ماندگی و ناامیدی محض، می‌توانند قدمی بردارند و رشدی بیافرینند؟ شاید زمانش رسیده باشد که معنای درست امید را به یکدیگر یادآوری کنیم و اجازه ندهیم حرکت را از ما بگیرند. چرا که اگر یکدیگر را دوست داریم باید برای هم امیدآفرینی کنیم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
. متن خون می‌خواهد و خودت را قاتی کردن و افشا کردن خونِ متن است. از توِ آفریننده باید چیزی در متن جا بماند و جدا شود و آن دیگری مخاطب باید احساس کند معتمد بوده و امری باارزش، نفیس و محرمانه با او تقسیم شده. هنر همین است. . @homsaaa
هدایت شده از | نَسک |
_____________ یک راهِ سومی میانِ حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد و آن ادبیات است. @nnaasskk
. آدِم بی‌عارا هَشتَن تو جووال، گف: «پاهام بیرونِس». . 😅 @homsaaa
. اگر اثر ترجمه شده‌ای از میخاییل یلیزاروف و زاخار پریلپین سراغ داشتید خبر کنید. از هر کدام در این کتاب فقط یک داستان کوتاه بود که هر دو خواندنی‌ترین‌های کتاب بودند. @homsaaa
. من معتقدم ایده‌ها خودشان را با مغناطیس مرموزی به نویسنده چفت می‌کنند. طوری که نمی‌دانید چرا دارید داستان زیردست‌تان را می‌نویسید. . @homsaaa
Book Service 27 (Book Festival Special).pdf
1.57M
سرویس کتاب روزنامه ایران ویژه‌نامه نمایشگاه کتاب چندین پیشنهاد کاربردی جهت نمایشگاه‌گردی، پیشنهاد کتاب، ضدپیشنهاد کتاب و راهنمای پدران و مادران. و خب، ذوق دو یادداشت علی و محمدطه در بخش نوجوان را هم دارم. یکی دهمی و دیگری نهمی از مدرسه‌مان. حتا اگر قصد نمایشگاه رفتن ندارید، این پی‌دی‌اف را ذخیره کنید. زحمتِ ۱۵-۱۶ نفر خورهٔ کتاب است. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از 
معرفی کتاب استادیاران مدرسه مبنا.pdf
6.43M
. 🎊 این شما و این هم، «لیست پیشنهادی کتاب» استاد جوان آراسته و استادیاران مدرسه مبنا. .
. از طرف فرزند کوچک شما 🌱 این بار فرزندان از پدر و مادر روایت می‌کنند... @homsaaa
هدایت شده از مجله مجازی محفل
-📮 ما دومین شماره‌ای است که به سراغ آدم‌ها با حرفه‌هاشان رفته‌ایم. می‌خواهیم کتاب پرپیچ‌و‌خم آدم‌ها را در ارتباط با مشاغل‌شان ورق بزنیم. زیر کرسی خاطرات‌شان گرم شویم و با غم و شادی‌شان بخندیم و اشک بریزیم. شماره هشت محفل درباره هاست. انسان‌هایی که همه ما کم‌وبیش با آن‌ها سر‌وکار داشته‌ایم. زنگ خانه‌مان را زده‌اند و به انتظارمان پایان داده‌اند. چند ساعتی را خالی کنید. یک فنجان قهوه یا دم‌نوش تازه‌دم کنارتان بگذارید. کفش خیال را به پا کنید و در دنیای ها قدم بگذارید. 🗞️ @mahfelmag
هدایت شده از مجله مجازی محفل
-🪴 محفل شماره هشت رو از این‌جا دانلود کنید 🙂👇🏻👇🏻؛ 📥 https://mabnaschool.ir/product/mahfel8/
هدایت شده از چیمه🌙
. «درباره ضرورت پول برای نویسنده» ۱.پول یعنی امکان بیشتر نوشتن ۲.پول یعنی آزادی برای نویسنده ۳.پول یعنی امکان بهتر نوشتن ۴.پول رهایی از قیدوبند هم‌نشینی با این و آن به امید انتشار آثار نویسنده است. ۵.پول یعنی قدرت انتخاب برای نویسنده این را هم‌بگویم که نویسنده کتاب «آخرین اغواگری زمین» در اثر فقر ناشی از انقلاب روسیه و مهاجرت اجباری دخترش را به خاطر گرسنگی و قحطی از دست داده است. @chiiiiimeh .
هدایت شده از مجله مجازی محفل
33.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم محضر عزیز شما 🙂🌹🪴
. وقتی فکر می‌کنی همه‌چیز رو‌به‌راهه🙃 @homsaaa
. ننه‌جانم می‌گفت: «خدا اگر بنده‌ای رو بخواد به دل بقیه می‌ندازه براش دعا کنند.» امروز با دیدن این عکس‌ها و خوندن چندتا پیام محبت‌آمیز از دوستانم خودم زورکی هم که شده جا دادم بین همه کسانی که خدا هواشون رو داره. . ننه پیرزن بچه‌ها یا همون ننه‌جان ما بزرگترها چند ماهی هست که لب‌هاش به حرف باز نمی‌شه. چشم‌های سبز قشنگ مهربونش سرد و بی‌روح شدند. یه جوری نگاهت می‌کنه انگار هم آشنایی براش و هم غریبه. امشب از خدا خواستم به دل دوست و آشنا بندازه براش دعا کنن. همیشه می‌گفت: «ننه خدا کنه عاقبت بخیر بشیم»❤️ لطف می‌کنید اگر براش حمد شفا بخونید🌱 @homsaaa
• این ششمین حلقه کتاب مبناست و شما دعوتید به این جمع‌خوانی‌. در این حلقه، چهار کتابی را که در تصویر می‌بینید، باهم می‌خوانیم. روش کار به این صورت است که بعد از برنامه مطالعه جمعی و معرفی نویسنده کتاب، هر روز در کانال حلقه در پیام‌رسان ایتا و تلگرام(میتوانید عضو یکی یا هردو شوید)، قسمت‌هایی از کتاب را مشخص می‌کنیم و درباره نقاط قوت و ضعف آن بخش، گفت‌وگو می‌کنیم. بعد از مطالعه کتاب، تلاش می‌کنیم تا دیدار حضوری یا مجازی با نویسنده،مترجم یا ناشر را ترتیب دهیم. در میان خوانش دسته‌جمعی کتاب، فعالیت‌هایی مثل ماراتن کتاب و گپ‌وگفت درباره کتاب‌خوانی هم خواهیم داشت. این دوره تاکنون، پنج تجربه موفق داشته و به امید خدا از اول تیرماه، آغاز به کار می‌‌کند. ♻️ اگر شما هم تمایل دارید در حلقه کتاب‌خوانی مبنا هم‌خانهٔ ما باشید، تا ۳۱ خرداد فرصت ثبت‌نام دارید. إن‌شاءالله از اول تیر تا ۱۵ شهریور چهارکتاب را جمع‌خوانی خواهیم کرد. پس حواستان باشد از برنامه عقب نمانید. ثبت‌نام و توضیحات تکمیلی👇 https://mabnaschool.ir/product/halghe6/ 🟢 اگر سؤالی داشتید، می‌توانید از آقای سیبویه ( @mrsib66 )، خانم جاسبی ( @Mehrabanii ) یاخانم اختری ( @MoHoKh ) بپرسید.
. مک‌کورت تازه در شصت‌وشش‌سالگی به لحن کودکانه و عاری از قضاوتی رسید که برای گفتن قصه‌ی هولناکش لازم بود. او این لحن را با اتفاقی عادی پیدا کرد؛ تمرینی کلاسی در دانشگاه نیویورک که دانشجوها در آن باید درباره‌ی تختِ دوران کودکی‌شان می‌نوشتند. «درباره‌ی تختی نوشتم که روی آن می‌خوابیدیم. همه‌مان. من و سه برادرم. تخت‌مان تشک نیم‌جریبی عظیمی داشت که تارهای قرمزمو از آن بیرون زده بودند. از لحاف و ملافه و این جور چیزها هم خبری نبود. استادم گفت:« چه متن جونداری. می‌تونی برای کلاس بخونیش؟» نمی‌توانستم. چون از پس زمینه‌ام، از فقرم، شرمنده بودم. اما نوشته‌ام را نگه داشتم و یادم ماند که استادم گفته متن جانداری است. کم‌کم چیزهای کوچک دیگری هم نوشتم، یادداشت‌هایی درباره‌ی بزرگ شدن در لیمریک.» . @homsaaa