eitaa logo
[ هُرنو ]
891 دنبال‌کننده
787 عکس
47 ویدیو
117 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
شدیم ۱۰۰ نفر... برای اون ۱۵۰ نفرِ باقی‌مونده، اگه لازم باشه دم خونهٔ تک‌تک‌تون توی خصوصی میام و زنگ می‌زنم...
Mohsen Chavoshi - Ma Bozorgo Nadanim.mp3
11.43M
امروز با رفیقی گپ می‌زدیم. خداحافظی که کردیم، حسین صفا داشت می‌خواند که «فاضلیم در دانش، فاضلیم در خوانش، ارج می‌نهیم اما شعر فاضلابی را.» ضمیر جمع‌اش به من و امثال من می‌رسد. مایی که غوره نخورده مویز شده‌ایم. مایی که کم‌خوان هستیم و ادای پرخوانی در می‌آوریم. مایی که یک داستان به‌دردبخورِ نوشته شده نداریم و به صدر تا ذیل دیگران ایراد می‌گیریم. مایی که عرضهٔ یک کار فرهنگی خرد و کوچک نداریم و بلندگوی نقد را چنان قورت داده‌ایم که بِیسِ باند از هورهورهای روده و معده‌مان دارد می‌ترکد. مایی که عقدهٔ خوب بودن در چیزی را داشتیم و چون دستمان بهش نمی‌رسد، نقادان خوبی شده‌ایم در عوض. مایی که فقط لب و دهان هستیم. حسین صفا راست می‌گوید. . و خدا مملکت و دین و فرهنگ و هنر و سیاست و هر عرصهٔ دیگری را از دست ما بزرگانِ نادان حفظ کند. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
احمق کسی باشد که دل در این گیتیِ غَدٌارِ فریفتگار بندد. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄فروگرفتن علی امیرنشان @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با من از درام صحبت نکنید! آقامون نادرخان ابراهیمی می‌فرماد که: «عشق به وطن است و نه حادثه.» یا «هرکس که عشقِ به وطن ندارد، قلبش از ایمان خالیِ خالی ست؛ و آن کس که قلبش از ایمان خالی‌ست، روحش زنجیریِ دائمِ دنائت است.» @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیست‌ودومین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیست‌وسومین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت می‌ک
۱۳۵ تا صندلی از قطار ۲۵۰‌نفره‌مون تکمیل شد. ۱۱۵ نفر دیگه بلیط بگیرن، قطار راه می‌افته. علی‌علی بگید...
. سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست کز دل و دیده بر او رنگی نیست گوشه‌ای از راه‌آهن مرموز و جادویی شمال @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بوی پوشال نو، یعنی مرد خونه قراره چند روز هی از جلوی کانال کولر رد بشه و جوری که بقیهٔ اعضای خونه بشنوند، با خودش زمزمه کنه: «چقدر بادش خنک‌تر شد خداروشکر!» 😁 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت می‌ک
خیلی از ماها یا اجاره‌نشینیم، یا تجربهٔ اجاره‌نشینی رو داریم. ولی بعید می‌دونم هیچ‌کدوم‌مون، تجربهٔ مستأجر بودن با یه خونوادهٔ دیگه رو داشته باشیم. اونم توی خونه‌ای که کمترین امکانات مثل حموم رو هم نداره. طی چهار ماه و با ماهی ۱۰۰هزارتومن، قراره یه مادر و دختر یتیم، برن سر خونهٔ خودشون. قبول دارید نباید فرصت رو از دست داد؟
خاطره‌ای از کودکی و کتابخانه‌ام... از کتاب این روزهایم @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خونه‌ و محل کارمون، یه سر بریم روستای کوسه. روستایی که فاصله‌اش تا عشق‌آباد ترکمنستان و شیروانی که مرکز شهرستان خودشه، به یک اندازه است. قراره تا پیش از شروع زمستان امسال، یک مادر و دختر یتیم، وارد خونهٔ خودشون بشن. کمتر از ۷۰ تا صندلی از قطار ۲۵۰نفرهٔ رزق دهم باقی مونده. این ۷۰تا صندلی که تکمیل می‌شه. مهم اینه شما فرصت رو از دست ندید... چهار ماه، ماهی صدهزارتومن. با صدهزارتومن‌های ما، یه اتفاق شکل می‌گیره. خودتون رو در معرض این نسیم قرار بدید... لینک ثبت‌نام در رزق دهم 👇 https://survey.porsline.ir/s/f0Xc7rmJ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فقط ۳۴ صندلی خالی باقی مونده که قطارمون راه بیفته سمت روستای کوسه. چند ماه دیگه این موقع خوشحالیم که وسیله شدیم برای یه اتفاق خیر. شما هم می‌تونید روی یکی از این ۳۴صندلی بشینید... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
Telk Qadeya (320).mp3
14.71M
تنها قطعه‌ای که شایستگی موسیقیِ متن بودن برای این روزهایمان را دارد... كيف أنامَ قريرَ العينِ؟ وأضع سدادة أذنين والعيلة المدفونة ف بيتها ممنوع حد يخش يغيتها مش فارقة العالم يتكلم موت حر و ماتعيشٌ مسلّم چگونه آسوده بخوابم؟ و گوش‌هایم را بپوشانم درحالی که خانواده‌ای زیر آوار خانه‌اش دفن شده و به امان خدا رها شده‌اند مهم نیست اگر کل عالم به صدا دربیاید آزاد بمیر و در ذلت زندگی نکن... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت می‌ک
۱۶ نفر دیگه بلیط بگیرند، راه می‌افتیم سمت روستای کوسه. در حق دوستان‌تون رفاقت رو تموم کنید و صداشون کنید که از قطار جا نمونن...
هشت نفر...
چهار نفر...
و تمام... حالا، ۲۵۰نفر شدیم. ... پ.ن: اگر فرم را پر کردید و عضو کانال رزق دهم نشدید، به من پیام بدهید که لینک کانال را برایتان بفرستم. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز، چک اول را محمدحسن شهسواری زد، دومی را نسیم مرعشی و بعدی را ابراهیم دمشناس و دوباره از اول. این روزها چشیدنِ سیلیِ ندانستن‌هایم، دلچسب است. ترسناک هم هست. چیزهای دیگری هم هست...
کوشیدم خود را از مرکز توجه خارج کنم، چون مشخصاً بــه خـاطـر مــراد نمی‌خواستم خطر گیرافتادن در یک درگیری بزرگ را به جان بخرم و نیز با در نظر گرفتن این نکته که اسرائیلی‌ها و امریکایی‌ها از قانون نیوتن برداشت خاص خود را دارند: «هر کنشی واکنشی دارد در همه جهات و صدبرابر شدیدتر». آنها این قانون را در همه جنگ‌هایشان علیه ما به کار بسته اند، از پاکسازی قومی سال ۱۹۴۸ گرفته تا اشغالی که از ۱۹۶۷ شروع شده است و نیز جنگی که امروز برای فقیر کردن ما آغاز کرده‌اند. 📚 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مجلهٔ مدام
اولین شمارهٔ مدام ( مدام)، در انبار مدام ناموجود شد! و راستش را بخواهید، خوشحالیم که از ابتدای راه، استقبال از مدام چشم‌گیر بود. خدا را شکر... و یادمان نرفته است که به قول آقای سردبیر، ✌️ مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
گفت: کجای ونک می‌رفتی؟ گفتم: بالای برج نگار. گفت: به خودش که نرسیدیم، لااقل به برجش برسیم. گفتم: حالا شاید به خودشم رسیدی. گفت: به خودشم برسم، دیگه حس و حال و پولش نیست. گفتم: مگه زندگی بدون نگار می‌شه آخه؟ گفت: نه والا... چیزی نگفتم. گفت: الآنمو نگاه نکن. آقایی بودم واسه خودم. زندگی نخواد کسی پایین بیاد از جاش. گفتم: ایشالا کار و نگار با هم جور بشه برات. خندید... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مجلهٔ مدام
بخش ابتدایی داستان «هجده، صفر هشت» نوشتهٔ شوری دل‌به‌هم‌زن خون ته حلقم را چنگ می‌اندازد. می‌دوم. هیکل صد و چهار کیلویی‌ام را از دست صاحب کتاب‌فروشی بالای میدان پالیزی فراری می‌دهم. من دزدم؛ دزد کتاب. حلقم خون‌مزه شده؛ مثل عصر همان سه‌شنبه‌ای که با پریزاد پیاده‌روِ ولیعصر را گرفتیم و از محمودیه تا جلوِ رمپ ورودی پردیس ملت دویدیم. روی صندلی مخمل قرمز سالن دو که خودم را انداختم، تازه سرفه‌هایم شروع شد. گفتم: «حلقم طعم خون می‌ده.» سرش را از زیر شال گلبهی تکانی داد و گفت: «واسه چی؟» با ناخنِ انگشت اشاره، گوشۀ پوست ورآمدۀ شستم را کندم و گفتم: «از بچگی همینه. وقتی زیادی می‌دووم حلقم خونی می‌شه.» مقنعۀ سیاه را از زیر شال گلبهی کشید بیرون و چپاند داخل کولۀ بنفش. گفت: «خون‌مزه می‌شه پس.» دستی به فرفریِ ولوشدۀ روی پیشانی کشید و پرسید: «اسم فیلم چی بود؟» گفتم: «رخ دیوانه.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام