eitaa logo
حسینیه هنر زنجان
323 دنبال‌کننده
462 عکس
174 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین: @H_honar_znj
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📚 روایت رسانه KHAMENEI.IR از بازدید سه ساعته‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از سی و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران (بخش ششم) 🔹رد پای آقای آپاراتچی در نمایشگاه 🔹️در بازدید از غرفه انتشارات راه‌یار هم دوباره سرریز سینمایی حوزه‌ی نشر خودش را به رخ می‌کشد. این یکی را هم دوباره وزیر یادآوری می‌کند وگرنه توی توضیحات مسئول غرفه جا افتاده بود وقتی که داشت کارویژه‌ی نشر را توضیح می‌داد که روایت تجربه‌ی انقلاب اسلامی و انسان‌های انقلاب اسلامی است. 🔹️مسئول غرفه که از فعالان دانشجویی سابق است، تشکری هم از آقا می‌کند به‌سبب لطفی که به کتاب «سرباز روز نهم» داشته‌اند که شرح مبسوط و مفصلی از شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده است. 🔹️در پایان بازدید و هنگامی که آقا و هیئت همراه عزم غرفه بعدی را کرده‌اند وزیر یادآوری می‌کند که فیلم «آپاراتچی» که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش در آمد، با اقتباس از یکی از کتاب‌های نشر راه‌یار نوشته شده. آقا پاسخ می‌دهند: «بله... شنیده‌ام.» کتابی با همین نام به قلم روح‌الله رشیدی که بر مبنای زندگی یک قهرمان مردمی اهل تبریز نوشته شده که هنوز در قید حیات است. 📚 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/56353
هدایت شده از ..:: ایرانیوم ::..
پویش نذر صلوات و حدیث کسا ✅ پایگاه هنری محتوایی ایرانیوم @iraniyom
بچه های مادر بی نشان موکبشان را هر جا که لازم باشد پای کار می آورند؛ شب های محرم، اربعین و... این ها را سید حسین میگفت، مسئول موکب مادر بی نشان. برای امروز هم داشتند خرجی ولادت امام رضا را آماده می‌کردند که شد خرجی شهادت خادم الرضا. دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
با دوستانش عکس‌های شهدا را نگاه می‌کردند.‌ رفتم کنارش و پرسیدم: - چندسالته؟ - ۱۰ سالمه - این شهدا را می‌شناسی؟ - بله میشناسم - کی هستند؟ - رئیس جمهورمون هست که شهید شده - بقیه کی هستند؟ - یکیش امام جمعه تبریز هست، یکیش هم امیرعبداللهیان هست که وزیر خارجه است. - باریکلا. پس میشناسی! - بله که میشناسم. آقای رئیسی رفته بود یک کاری رو افتتاح کنه و موقع برگشت شهید میشه. با بابام اومدیم مراسم. - از کجا فهمیدی که رئیس جمهور شهید شدن؟ - بابام دیشب را کلا نخوابیده. اخبار رو پیگیری می‌کرد. منم گاهی وقت‌ها بیدار میشدم و می‌گفتم: بابا چی شد؟؟ بابام میگفت: هنوز پیداش نکردن. صبح که از خواب بیدار شدم دیدم بابام بغضش ترکیده و گریه می‌کنه. فهمیدم که رئیس جمهورمون شهید شده. خیلی آدم دوست داشتنی‌ای بود. به وعده‌هاش عمل می‌کرد. رفته بود یک سد افتتاح کنه. از وقتی رئیس جمهور شد همش میرفت شهرها و روستاها. محمدرُهام دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
32.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 با شنیدن خبر شهادت رئیس جمهور دل گلی خانم شکست... 🔸دور اول سفر استانی هیات دولت به زنجان بود که سید محرومان مهمان خانه کوچکش شد و وعده شیرین خانه دار شدن به او داد، اما او امروز بعد از شنیدن خبر شهادت مهمان عزیزش از لحظه ای میگوید که کلید خانه جدید خود را از دستان رییس جمهور گرفت. خادم_الرضا 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
وارد مغازه لوازم التحریری شدم، همان اول نگاهم به گوشی مرد فروشنده افتاد. داشت پروفایلش را به عکس آقای رئیسی تغییر می‌داد. سرش را که بالا آورد، اشک در چشمانش حلقه زده بود. زبانم بند آمد. چند ثانیه به یکدیگر نگاه کردیم. انگار غم مشترک، وجودمان را تهی کرد. عکس شهید را دادم برایم چاپ کند. چندتایی هم اضافه برای خودش چاپ کرد. آخر سر، هر چه اصرار کردم پول نگرفت که نگرفت. این میزان از عشق، آرامشی به قلب داغدارم دمید. رضا محمدی دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ... زانوهایم را توی بغلم جمع کرده بودم. از قاب تلویزیون مدیحه سرایی را تماشا می‌کردم. مداح با سوز، دردِ این روزهای همه‌مان را نجوا می کرد. خانمِ جلویی شانه‌هایش لرزید و سرش را انداخت پایین. دلم گرفت. مظلومیت شهید را میشد از نحوه عزاداری مهمان‌ها فهمید. سرم را که چرخاندم، یک مادرِ میانسال نظرم را جلب کرد. اشک‌هایش بند نمی‌آمد. با بغض چیزهایی را زیر لب زمزمه می‌کرد. انگار داشت برای لاله‌های پَرپَر شده، به زبان ترکی لالایی می‌خواند. «لای لای بــــالا، لای لای» کلافه از جوّ غصه‌دار بلند شدم تا کمی در اطراف قدم بزنم. صحن حسینیه پر بود از جمعیت. چرخ روزگار دلشکسته‌ها را کنار هم جمع کرده بود. از هر قشری آمده بودند. حتی کسانی که به ظاهر اعتقادی به راه شهدا ندارند. خانم کم حجابی را دیدم که اشک‌ امانش را بریده بود. دیدن او و امثالش در این جمع، دیوار ذهنم را فرو ریخت. ستایش رستمی دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | روایتی از مراسم 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
همه صاحب عزا بودند وارد حسینیه اعظم شدم. چندتا خانم جلوی در ایستاده بودند و به مهمان‌ها خوش آمد می‌گفتند. اشکهایشان جاری بود. عکس روی میز بود و خرما، میشکا و گل هم بغلش گذاشته بودند. یک لحظه یاد مجلس ترحیم‌هایی افتادم که مردم برای عزیزان از دست رفته‌شان می‌گیرند. حال و هوای مجلس طوری بود که انگار همه صاحب عزا بودند و شهدا را از نزدیک می‌شناختند. تیموری دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | مراسم 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
🏴مراسم بدرقه خلبان بهروز قدیمی خلبان بالگرد حادثه غم انگیز شهدای خدمت 🔺 مراسم بدرقه و دسته عزاداری در شهر زنجان 🕰 پنج شنبه ۳ خرداد از ساعت ۱۰ صبح 🕌از مقابل مسجد جامع(سبز میدان) به سمت امامزاده سید ابراهیم 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
شهید شده ... با عروسک خرسی‌اش آمده بود. وقتی دید ما نگاهش می‌کنیم خجالت کشید. رفت بغل مادرش و چادر کشید روی صورتش. عکس رئیس جمهور را که نشانش دادیم کم کم آمد جلو. با همان زبان بچه‌گانه و شیرینش گفت: «شهید شده...» مائده محمدی دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ | روایتی از مراسم 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @H_honar_znj 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
آن دست پر چروک◾️ شعر افشین علا برای مادر شهید رئیسی واکر به دست، پیرزنی خسته می‌رفت سوی تخت خود آهسته در آتش فراق پسر می‌سوخت می‌گفت با غریبه و وابسته: "آیا ز خاک پر زده فرزندم؟ آیا کبوترم ز قفس رسته؟" بیرون خانه منتظرش بودند مردم چه ناشناس چه برجسته هر دم برای تسلیت از هر سو می‌آمدند در صف پیوسته مثل کبوتران حرم پر زد مشهد به سوی آن زن وارسته هرچند او برای پذیرایی جایی نداشت درخور و شایسته حتی نداشت خانه‌ی دلبازی مشرف به صحن و گنبد و گلدسته اما شبیه بال ملائک بود آن دست پر چروک حنابسته ✍🏻افشین علا خرداد ۱۴۰۳ 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
ع‍‍‍ــزیــزِ مــردم کجا از مرگ هراس دارد آنکه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است. در این اردیبهشت زیبا، آسمان بارانی شده و خاک بوی زندگی می دهد، من عاشق بوی خاک نم خورده‌ام. دروغ می گویند که پاییز فصل عاشقان است. من عشق را در بهار دیدم. تولد داشتیم چه تولدی. قرار بود برای امام رضا جانمان جشن بگیریم. کوچه‌ها را برای میلاد آذین بسته بودند، آخر یک ایران است و یک امام رضا. ظهر روز سی‌ام اردیبهشت، بعد از اینکه مسافرم را راهی تهران کردم، تلویزیون را روشن کردم و ناگهان زیر نویس شبکه‌ی خبر رشته‌ی افکارم را به هم ریخت. من ماندم و اضطرابی که وجودم را فرا گرفت ... اخبار را لحظه به لحظه دنبال می‌کردم و صدای سید ابراهیم در گوشم بود. نمی دانم کی خوابم برد. ساعت هشت صبح صدای گوینده خبر می لرزید: «انالله و انا الیه راجعون، خادم‌الرضا، رئیس جمهور شهید...» اینها تمام القابی بود که نصیب یک عمر مجاهدت خالصانه سید ابراهیم شد. خدا به هر کسی بخواهد بی واسطه عزت می دهد و تو برای همه عزیز بودی چرا که گریه بر تو همانند گریه بر عزیزانشان بود. همه داغدارت بودند. تو شهیدی و شهید زنده است و ما نبودنت را باور نداریم. سید ابراهیم دست ما را هم بگیر. سمیه رضائی دوشنبه ۳۱ اردیبهشت | 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @H_honar_znj 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
می‌خواهم اینجا باشم و خدمت کنم امروز خیابان‌های منتهی به میدان آزادی آنقدر شلوغ بود که نمی‌توانستی قدم از قدم برداری. به هر زحمتی بود خودم را به خیابان‌های مجاور رساندم. چیزی که نظرم را جلب کرد، پذیرایی خانه‌ها از رهگذرانی بود که از فشار جمعیت به این خیابان‌ها پناه آورده بودند. مردی لیوان‌ها را پر از آب می‌کرد و به دست مردم می‌داد. صاحب‌خانه از راه رسید و گفت: «آقای دکتر! آقای دکتر! شما چرا؟!» پارچ آب را از دستش گرفت و ابراز شرمندگی کرد. اما آقای دکتر قبول نکرد و گفت: «می‌خواهم اینجا باشم و خدمت کنم.» تیموری چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۲| روایتی از تشییع شهدا در تهران 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @H_honar_znj 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلاش امدادگران فداکار زنجانی در جستجو و حمل پیکر مطهر شهدای خدمت. 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
باور آنچه می‌دیدم کمی سخت بود به سمت دانشگاه حرکت می کردیم. هر لحظه بر انبوه جمعیت اضافه می شد. در همین حین، توجه‌ام به پیاده رو جلب شد. باور آنچه می‌دیدم کمی سخت بود. روی آسفالت پیاده رو، چند نفر کنار هم خوابیده بودند. دو نفر بدون بالش و پتو، روی یک زیرانداز نازک دراز کشیده و از طرز خواب هم معلوم بود، نسیم صبحگاهی اذیتشان می‌کرد. نفر بعدی، پتوی مسافرتی را دورش پیچیده، و یک لنگه کفش زیر سر داشت. همینقدر ساده! از اضافه‌ی چند تکه نان و میوه هم سر و ته شام مشخص بود. از این صحنه‌ها، فقط در مسیر اربعین دیده بودم. اما حالا عشق بنده‌ی خالص خدا، مردم را از رفاه و خانه دور و آواره‌ی کوچه و خیابان کرده بود. و این یعنی وقتی مسئولی، با دل‌و‌جان و خستگی‌ناپذیر کار کند، مردم هم برای او سنگ تمام میگذارند. رضا محمدی چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۲| روایتی از تشییع شهدا در تهران 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @H_honar_znj 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan
سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ... سوره مبارکه صافات برای شیعیان مخلصش که در حصار تن و اسارت دنیا نماندند.... شیعه باید مثل مولای خودش بی سر بمیرد جز شهادت نیست راهی تا بر این باور بمیرد ارباً اربا آرمان ماست شیعه باید از شوق ذکر یا حیدر بگیرد این چنین محشر بمیرد راه باز است و بیاید آن که آخر می تواند دور از یاران بماند یا که بی سنگر بمیرد شیعه تیغ بی نیام است و دگر فرقی ندارد در مصاف یک نفر یا اینکه یک لشگر بمیرد ای خوشا این گونه در میدان خدمت جان سپردن حیف اگر که شیعه با بیماری و بستر بمیرد انتخابش چیست حالا؟ آن که دلداده است و عاشق یا شهادت را ببیند یا که سر آخر بمیرد تصویر: تابلوی نقاشی «یا ضامن خادم» از حسن روح الامین شعر از امیر سلیمانی | 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @H_honar_znj 🚩 به کانال بپیوندید ➕@hoseinieh_honar_zanjan