eitaa logo
حسینیه مقتل
5.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
355 ویدیو
63 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
نَ فِي المَسجِدِ ، فَحَمَلَ عَلَيهِ بِالرُّمحِ حَتّى وَضَعَهُ في ظَهرِهِ ، فَلَمّا وَجَدَ مَسَّ الرُّمحِ بَرَكَ عَلَيهِ فَعَضَّ بِوَجهِهِ ، وقَطَعَ طَرَفَ أنفِهِ ، فَطَعَنَهُ كَعبُ بنُ جابِرٍ حَتّى ألقاهُ عَنهُ ، وقَد غَيَّبَ السِّنانَ في ظَهرِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِ يَضرِبُهُ بِسَيفِهِ حَتّى قَتَلَهُ .  قالَ عَفيفٌ : كَأَنّي أنظُرُ إلَى العَبدِيِّ الصَّريعِ قامَ يَنفُضُ التُّرابَ عَن قَبائِهِ ، ويَقولُ : أنعَمتَ عَلَيَّ يا أخَا الأَزدِ نِعمَةً لَن أنساها أبَدا .  قالَ : فَقُلتُ : أنتَ رَأَيتَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، رَأْيَ عَيني وسَمْعَ اُذُني .  فَلَمّا رَجَعَ كَعبُ بنُ جابِرٍ ، قالَت لَهُ امرَأَتُهُ ـ أو اُختُهُ ـ النَّوارُ بِنتُ جابِرٍ : أعَنتَ عَلَى ابنِ فاطِمَةَ وقَتَلتَ سَيِّدَ القُرّاءِ ! لَقَد أتَيتَ عَظيما مِنَ الأَمرِ ، وَاللّه ِ لا اُكَلِّمُكَ مِن رَأسي كَلِمَةً أبَدا .  تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : يوسف بن يزيد ، از عفيف بن زُهَير بن ابى اَخنَس ـ كه در هنگام شهادت حسين عليه السلام ، حضور داشت ـ ، برايم نقل كرد : يزيد بن مَعقِل از قبيله بنى عَميرَة بن ربيعه ـ كه با تيره بنى سَليمه از قبيله عبد قيس هم پيمان بودند ـ ، بيرون آمد و گفت: اى بُرَير بن خُضَير ! مى بينى كه خدا ، براى تو چه خواسته است؟  بُرَير گفت: به خدا سوگند كه براى من ، خوبى خواسته است و براى تو ، بدى ! يزيد گفت: دروغ مى گويى ، در حالى كه پيش از اين ، دروغگو نبودى . آيا به ياد مى آورى كه در محلّه بنى لَوذان ، با هم مى رفتيم و تو مى گفتى: عثمان بن عفّان ، بر خود ، ستم كرد و معاوية بن ابى سفيان ، گم راه و گم راه كننده است و بى ترديد ، پيشواى هدايت و حقيقت، على بن ابى طالب است؟  بُرَير گفت: گواهى مى دهم كه اين ، نظر و گفته من است.  يزيد بن مَعقِل به او گفت: من ، گواهى مى دهم كه تو از گم راهان هستى .  بُرَير بن خُضَير به او گفت: اگر موافقى با همديگر مُباهله كنيم و خدا را بخوانيم تا دروغگو را لعنت كند و هر كدام را كه بر باطل هستيم ، بكُشد . سپس بيرون بيا، تا با هم ، تن به تن بجنگيم.  هر دو بيرون آمدند و دستانشان را به سوى خدا ، بلند كردند و از او خواستند كه دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است ، ديگرى را كه بر باطل است، بكُشد . سپس در برابر يكديگر ايستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند . يزيد بن مَعقِل ، ضربه اى آرام به بُرَير بن خُضَير زد كه آسيبى به او نرساند و بُرَير بن خُضَير نيز ضربه اى به او زد كه كلاهْ خود او را شكافت و تا مغز سرش رسيد و چنان [ بر زمين ]افتاد كه گويى از بلندى ، سقوط كرده است . شمشير ابن خُضَير هم در سرش گير كرد ؛ و گويى او را مى بينم كه آن را تكان مى دهد تا آن را از سرش بيرون بكِشد .  سپس ، رضى بن مُنقِذ به بُرَير حمله بُرد و با او گلاويز شد و لَختى درگير بودند. سپس بُرَير بر سينه اش نشست . رضى گفت: جنگاوران و مدافعان ، كجايند ؟  كعب بن جابر بن عمرو اَزْدى ، رفت تا به بُرَير، حمله ببرَد . به او گفتم : اين ، بُرَير بن خُضَير قارى است كه در مسجد ، به ما قرآن مى آموخت .  امّا او با نيزه به او يورش بُرد و آن را در پشت بُرَير ، جاى داد. بُرَير ، چون سوزش نيزه را احساس كرد، بر او جَست و صورتش را گاز گرفت و نوك بينى اش را كَنْد ؛ ولى كعب بن جابر ، او را زد تا بر زمينش انداخت و نيزه را كاملاً در پشتِ او فرو كرد . سپس ، به او روى آورد و چندان با شمشيرش بر او زد تا او را كُشت .  عفيف [ بن زُهَير ] مى گفت: گويى مرد عبدىِ از پاى افتاده را مى بينم كه برخاست و خاك از جامه اش تكانْد و گفت: اى برادر اَزْدى ! نعمتى به من دادى كه هرگز ، آن را فراموش نمى كنم.  [يوسف بن يزيد] مى گفت : به عفيف گفتم: تو خود ، اينها را ديدى ؟  او گفت: آرى . به چشم خود ، ديدم و با گوش خود ، شنيدم .  هنگامى كه كعب بن جابر باز گشت ، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر ، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه ، حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمى گويم !  مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٥٢ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : أصبَحَ الحُسَينُ عليه السلام فَصَلّى بِأَصحابِهِ ، ثُمَ قُرِّبَ إلَيهِ فَرَسُهُ فَاستَوى عَلَيهِ ، وتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، وبَينَ يَدَيهِ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : كَلِّمِ القَومَ يا بُرَيرُ وَانصَحهُم . فَتَقَدَّمَ بُرَيرٌ حَتّى وَقَفَ قَريبا مِنَ القَومِ وَالقَومُ قَد زَحَفوا إلَيهِ عَن بُكرَةِ أبيهِم ، فَقالَ لَهُم بُرَيرٌ : يا هؤُلاءِ اتَّقُوا اللّه َ ؛ فَإِنَّ ثَقَلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَد أصبَحَ بَينَ أظهُرِكُم ، هؤُلاءِ ذُرِّيَّتُهُ وعِترَتُهُ وَبناتُهُ وحَرَ
مُهُ ، فَهاتوا ما عِندَكُم ، ومَا الَّذي تُريدونَ أن تَصنَعوا بِهِم ؟  فَقالوا : نُريدُ أن نُمَكِّنَ مِنهُمُ الأَميرَ عُبَيدَ اللّه ِ بنَ زِيادٍ فَيَرى رَأيَهُ فيهِم .  فَقالَ بُرَيرٌ : أفَلا تَرضَونَ مِنهُم أن يَرجِعوا إلَى المَكانِ الَّذي أقبَلوا مِنهُ ؟ وَيلَكُم يا أهلَ الكوفَةِ ! أنَسيتُم كُتُبَكُم إلَيهِ وعُهودَكُمُ الَّتي أعطَيتُموها مِن أنفُسِكُم وأشهَدتُمُ اللّه َ عَلَيها وكَفى بِاللّه ِ شَهيدا ؟ وَيلَكُم ! دَعَوتُم أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم وزَعَمتُم أنَّكُم تَقتُلونَ أنفُسَكُم مِن دونِهِم ، حَتّى إذا أتَوكُم أسلَمتُموهُم لِعُبَيدِ اللّه ِ ، وحَلَأتُموهُم (١) عَن ماءِ الفُراتِ الجاري وهُوَ مَبذولٌ ، يَشرَبُ مِنهُ اليَهودُ وَالنَّصارى وَالمَجوسُ ، وتَرِدُهُ الكِلابُ وَالخَنازيرُ ! بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا في ذُرِّيَّتِهِ ! ما لَكُم ؟! لا سَقاكُمُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ ! فَبِئسَ القَومُ أنتُم .  فَقالَ لَهُ نَفَرٌ مِنهُم : يا هذا ! ما نَدري ما تَقولُ .  فَقالَ بُرَيرٌ : الحَمدُ لِلّهِ الَّذي زادَني فيكُم بَصيرَةً ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِن فِعالِ هؤُلاءِ القَومِ ، اللّهُمَّ ألقِ بَأسَهُم بَينَهُم حَتّى يَلقَوكَ وأنتَ عَلَيهِم غَضبانُ .  فَجَعَلَ القَومُ يَرمونَهُ بِالسِّهامِ ، فَرَجَعَ بُرَيرٌ إلى وَرائِهِ .  ترجمه : حسين عليه السلام ، صبحگاهان ، با يارانش نماز گزارد . سپس اسبش را برايش آوردند و بر آن نشست و با چند تن ازيارانش به سوى لشكر دشمن ، پيش آمد . بُرَير بن خُضَير هَمْدانى، جلوى ايشان بود. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى بُرَير ! با اينان ، سخن بگو و آنان را نصيحت كن . بُرَير ، پيش رفت و نزديك لشكر دشمن ـ كه همگى به سوى حسين عليه السلام پيش آمده بودند ـ ، ايستاد .  سپس، بُرَير به آنان گفت: اى مردم ! از خدا پروا كنيد، كه باقى مانده گران قدرِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، به ميان شما آمده است و اينان ، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكانِ) او هستند . نظر و دليلتان را بياوريد و بگوييد كه مى خواهيد با آنان ، چه كنيد؟  گفتند: مى خواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيد اللّه بن زياد بگذاريم تا در باره ايشان ، نظر دهد .  بُرَير گفت: آيا راضى نمى شويد كه ايشان ، به همان جايى كه از آن آمده اند، باز گردند ؟ واى بر شما ، اى كوفيان! نامه هايى را كه براى آنان فرستاديد و تعهّدهايى را كه از جانب خود به ايشان داديد و خدا را بر آن گواه گرفتيد، فراموش كرده ايد ، و خدا براى گواهى دادن ، كافى است. واى بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و ادّعا كرديد كه جانتان را براى آنان ، فدا مى كنيد ؛ امّا چون نزد شما آمدند ، آنان را در اختيار عبيد اللّه گذاشتيد و آب جارى فرات را كه در دسترس همه است و يهود و نصارا و مجوس از آن مى نوشند ، و سگ و خوك هم به آن در مى آيند، از آنان ، باز داشتيد . پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، با ذريّه اش بد كرديد. شما را چه مى شود ؟! خداوند ، روز قيامت ، شما را سيراب نكند! چه بد قومى هستيد شما !  برخى از آنها به او گفتند: اى مرد ! ما نمى دانيم كه چه مى گويى .  بُرَير گفت: ستايش ، ويژه خدايى است كه بصيرتم را در باره شما افزون كرد . خدايا ! من از كردار اين گروه ، به سوى تو بيزارى مى جويم . خدايا ! ميانشان درگيرى و هراس بينداز ، تا تو را خشمگين بر خودشان ، ملاقات كنند .  آنان ، به سوى او تيراندازى كردند و بُرَير ، به عقبْ باز گشت. الفتوح : ج ٥ ص ١١٧ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٤ ؛ بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ٥٢ . الفتوح : كُلَّما حَمَلَ [الحُسَينُ عليه السلام ] بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلوا عَلَيهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ . ثُمَّ رَمى رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ يُكَنّى أبَا الحُتوف الجُعفِيَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ في جَبهَتِهِ ، فَنَزَعَ الحُسَينُ عليه السلام السَّهمَ فَرَمى بِهِ ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ .  فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُمَّ إنَّكَ تَرى ما أنَا فيهِ مِن عِبادِكَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا ، ولا تَذَر عَلى وَجهِ الأرضِ مِنهُم أحَدا ، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا . الفتوح : هرگاه حسين عليه السلام ، به تنهايى به سوى فراتْ يورش مى بُرد ، به او حمله مى كردند تا او را از [ رسيدن به ]آب ، باز بدارند . آن گاه ، مردى از آنان ـ كه كنيه اش ابو حُتوف جُعْفى بود ـ ، تيرى انداخت و بر پيشانى حسين عليه السلام نشست . حسين عليه السلام ، تير را كَنْد و آن را انداخت . خون بر صورت و محاسنش ، سرازير شد .  سپس حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! تو مى بينى كه من از دست اين بندگان نافرمان و طغيانگرت ، در چه حالى هستم . خدايا ! يكْ يكِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق ، هلاكشان ساز و هيچ يك از آنان را بر روى زمين
، باقى مگذار و هرگز ، آنان را ميامرز !» . -------------------------------------------------- 📘# علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
بن عقیل (فرزند برومند مسلم بن عقیل (ع)) 🔹فرزندان عقيل بن ابى طالب، نقش مؤثّرى در نهضت حسينى داشتند. علاوه بر مُسلم بن عقيل، برادرانش جعفر و عبد اللّه و عبد الرحمان، و نيز فرزند يكى ديگر از برادرانش، محمّد بن ابى سعيد همگى در اين راه، به شهادت رسيدند. لذا امام زين العابدين عليه السلام، ابراز علاقه ويژه اى نسبت به فرزندان عقيل داشت. در روايات آمده است كه به ايشان گفته شد: ما بالُكَ تَمِيلُ إلَى بَنِي عَمِّكَ هَؤلاءِ ...؟أجاب: إنّي أذكُرُ يَومَهُم مَعَ أبي عَبدِاللّه ِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأرِقُّ لَهُم. كامل الزيارات ابن قولويه قمي: ص ٢١٤ ح ٣٠٧. ترجمه: به امام سجاد گفته شد: تو را چه مى شود كه به اين عموزاده هايت ( فرزندان عقيل )، بيشتر متمايلى؟  امام عليه السلام پاسخ داد: آن روزِ سختشان با ابا عبد اللّه حسين بن على عليه السلام را به ياد مى‌آورم و دلم برايشان مى سوزد. عبدالله بن مسلم بن عقيل، يكي از اصحاب امام حسين و از شهداي كربلا سنّ او هنگام شهادت ٢٦ سال گزارش شده است. برخى وى را نخستين شهيدِ خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند و بر پايه گزارش شمارى از منابع وى پس از على اكبر عليه السلام به شهادت رسيده است.نام او در زيارت هاى «ناحيه مقدسه» آمده است. در «زيارت ناحيه مقدّسه» امام زمان مي‌فرمايد:  السَّلامُ عَلَى القَتيلِ ابنِ القَتيلِ، عَبدِ اللّه ِ بنِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ و لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَهُ عامِرَ بنَ صَعصَعَةَ.  ترجمه: سلام بر كُشته شده ، پسر كُشته شده ، عبد اللّه بن مسلم بن عقيل ! لعنت خدا بر قاتل او عامِر بن صَعصَعه  كيفيت شهادت عبدالله بن مسلم بن عقيل در روز عاشورا: امالي، شيخ صدوق: ص ٢٢٥ و روضة الواعظين، ابن فتّال نيشابوري: ص ٢٠٧. الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه زين العابدين عليهم السلام: بَرَزَ مِن بَعدِهِ [أي بَعدِ هِلالِ بنِ حَجّاجٍ ] عَبدُ اللّه بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ، وأنشَأَ يَقولُ:  أقسَمتُ لا اُقتَلُ إلّا حُرّا وقَد وَجَدتُ المَوتَ شَيئاً مُرّا  أكرَهُ أن اُدعى جَباناً فَرّا إنَّ الجَبانَ مَن عَصى وفَرّا ترجمه: از امام جعفر صادق از پدرش امام باقر از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ـ : پس از هِلال بن حَجّاج (از شهداي كربلا) عبد اللّه بن مُسلم بن عقيل بن ابى طالب به ميدان آمد در حالى كه چنين رجز مى‌خواند: سوگند خورده ام كه جز به آزادگى كشته نشوم گر چه مرگ را تلخ يافته ام . ناپسند مى دارم كه ترسو و گريزان خوانده شوم . ترسو كسى است كه سر پيچيد و گريخت. تاريخ طبري: ج ٥ ص ٤٤٧، الكامل في التاريخ ابن اثير جزري: ج ٢ ص ٥٧٠ تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم الأزدي: إنَّ عَمرَو بنَ صَبيحٍ الصُّدائِيَّ رَمى عَبدَ اللّه ِ بنَ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ بِسَهمٍ فَوَضَعَ كَفَّهُ عَلى جَبهَتِهِ، فَأَخَذَ لا يَستَطيعُ أن يُحَرِّكَ كَفَّيهِ ثُمَّ انتَحى لَهُ بِسَهمٍ آخَرَ فَفَلَقَ قَلبَهُ. ترجمه: تاريخ طبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مُسلم اَزْدى ـ: عمرو بن صَبيح صُدايى، تيرى به سوى عبد اللّه بن مسلم بن عقيل انداخت. او كفِ دستش را [ براى محفاظت ] بر پيشانى اش نهاد [امّا تير، دستش را به پيشانى اش دوخت ] و نتوانست آن را حركت دهد. سپس تيرى ديگر آمد و قلبش را شكافت. تاريخ طبري: ج ٦ ص ٦٤، أنساب الأشراف بلاذري: ج ٦ ص ٤٠٧، الكامل في التاريخ ابن اثير جزري: ج ٢ ص ٦٨٣ و بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٣٧٥. ...قالَ أبو مِخنَفٍ: فَحَدَّثَني أبو عَبدِ الأَعلَى الزُّبَيدِيُّ أنَّ ذلِكَ الفَتى عَبدُ اللّه ِ بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ، وأنَّهُ قالَ حَيثُ أثبَتَ كَفَّهُ في جَبهَتِهِ: اللّهُمَّ إنَّهُم استَقَلّونا وَاستَذَلّونا، اللّهُمَّ فَاقتُلهُم كَما قَتَلونا، وأذِلَّهُم كَمَا استَذَلّونا.فَكانَ يَقولُ: جِئتُهُ مَيِّتاً فَنَزَعتُ سَهمِيَ الَّذي قَتَلتُهُ بِهِ مِن جَوفِهِ، فَلَم أزَل اُنَضنِضُ السَّهمَ مِن جَبهَتِهِ حَتّى نَزَعتُهُ، وبَقِيَ النَّصلُ في جَبهَتِهِ مُثبَتاً ما قَدَرتُ عَلى نَزعِهِ. ترجمه: تاريخ طبري به نقل از ابومخنف مي‌نويسد: ... هنگامى كه كفِ دست عبدالله بن مسلم بن عقيل به پيشانى اش دوخته شد، گفت: خدايا ! آنان، ما را فرو كاستند و خوار داشتند. خدايا ! آنان را بكُش ، همان گونه كه ما را كُشتند و خوارشان كن همان گونه كه ما را خوار داشتند. زيد بن رُقاد، قاتل عبدالله بن مسلم بن عقيل مي‌گويد: وقتى به او رسيدم جان داده بود. آن تيرم را كه در شِكمش نشسته و او را از پاى در آورده بود بيرون كشيدم و بعد تيرِ روى پيشانى اش را آن قدر حركت دادم تا توانستم آن را بيرون بكشم؛ امّا تيغه آن، در پيشانى اش مانْد و نتوانستم آن را بيرون بكشم. -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
حسینیه مقتل
✅ #شروع_مطلب_یاران_امام_حسین علیه السلام 🔺 #هفتاد_و_دو_تن ✅ @hosenih_maghtal
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 🔹شروع مطلب اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام 72 تن
🔹 #شب_پنجم... 👇روضه های شب پنجم محرم الحرام... 🔸عبدالله ابن حسن علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_ششم... 👇روضه های شب ششم محرم الحرام... 🔸قاسم ابن حسن علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_هفتم... 👇روضه های شب هفتم محرم الحرام... 🔸علی اصغر علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_هشتم... 👇روضه های شب هشتم محرم الحرام... 🔸علی اکبر علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_نهم... 👇روضه های شب نهم محرم الحرام... 🔸حضرت اباالفضل علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
🔹 #شب_عاشورا... 👇روضه های شب دهم محرم الحرام... 🔸حضرت سیدالشهدا علیه السلام ✅ @hosenih_maghtal
علیه السلام 🔹قاسم ابن الحسن علیه السلام عرض کرد: آیا من هم در کشتگانم؟ 🔸امام بر او رقّت کرد و فرمود: عزیزم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ ✳️گفت : از عسل شیرین تر. 🔹فرمود : آری والله تو هم یکی از آن مردانی که با من کشته میشوی ✳️پس از آنکه ✳️پسر کوچکم عبدالله(علی اصغر) هم کشته میشود. 🔴گفت: عمو جان، به زنان هم میرسند تا آن کودک شیرخوار را بکشند؟😭 🔹فرمود : عبدالله وقتی در آغوش من است فاسقی تیری به گلوی او زند و او ناله کند و خونش در دست من بریزدو آن را به آسمان بلند کنم، 🔸گویم: خدایا شکیبایم و به حساب تو گذارم، آتش در خندقی پشت خیمه ها است شعله کشد و من در ساعت عمرم بر آنها بتازم و آنچه خدا خواهد واقع شود. ✳️او گریست و ما گریستیم و در خیمه ها گریه و شیون از فرزندان رسول خدا بلند شد ✅ : 1⃣وجود قاسم مثل اجدادش سرشار از غیرت است ، وقتی به او میگویند فرزند شیرخوار هم شهید میشود اولین سوالش از عمو این است؛ آیا به زنان هم میرسند؟ -------------------------------------------------- 📘 علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
علیه السلام 🔹من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین ابن علی وارد کردند و آن اینکه هدف امام را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین علیه السلام گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد.... -------------------------------------------------- 📘   علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
جریان بی تابی سلام الله علیها در شب عاشورا تاریخ الطبری عن الحارث بن کعب وأبی الضّحاک عن علیّ بن الحسین بن علیّ [زین العابدین] علیه السلام: إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّةِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها، وعَمَّتی زَینَبُ عِندَی تُمَرِّضُنی، إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ، وعِندَهُ حُوَیٌّ مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ، وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ، وأبی یَقولُ: یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ و إنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ و کُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی، فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ، وهِیَ امرَأَةٌ و فِی النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ، فَقالَت: وَاثُکْلاه! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاةَ! الیَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی! یا خَلیفَةَ الماضی وثِمالَ الباقی. قالَ: فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ: یا اُخَیَّةُ لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ قالَت: بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبا عَبدِ اللّه، استَقتَلتَ نَفسی فِداکَ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَیناهُ، وقالَ: لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ قالَت: یا وَیلَتى أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی، وأشَدُّ عَلى نَفسی! ولَطَمَت وَجهَها، وأهوَت إلى جَیبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها. فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ ، اتَّقِی اللّه و تَعَزَّی بِعَزاءِ اللّه، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَون، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّه الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ و هُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبی خَیرٌ مِنّی، واُمّی خَیرٌ مِنّی، وأخی خَیرٌ مِنّی، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ. قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ، إنّی اُقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرِّی قَسَمی، لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ. قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندی، وخَرَجَ إلى أصحابِهِ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ، وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها فی بَعضٍ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم. تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴٢٠ الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ۵۵٩ ترجمه در مطلب بعدی👇👇
ترجمه : تاریخ الطبرى ـ به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین علیه السلام ـ: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید نشسته بودم و عمّه ام زینب علیهاالسلام از من پرستارى مى‌کرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى غلام ابو ذر غِفارى نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود و پدرم مى‌خواند: «اى روزگار! اُف بر دوستى ات! چه قدر بامدادها و شامگاه هایى داشته اى که در آنها، همراه و یا جوینده اى کُشته شده که روزگار، از آوردن همانندش ناتوان است ! و کار با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى این راه را مى پیماید». دو یا سه بار این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مى‌آید؛ امّا عمه ام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بى‌تاب بود نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون پرید و در حالى که لباسش را بر روى زمین مى‌کشید و درمانده شده بود، خود را به امام علیه السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز [ گویى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در گذشته اند. اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! امام حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود: «خواهرم ! شیطان بردبارى ات را نبرَد» زینب علیهاالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدایت ! خود را آماده کشته شدن کرده اى! جانم فدایت! حسین علیه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند مى‌خوابد» . زینب علیهاالسلام گفت : واى بر من ! آیا چنین سخت در زیر فشارى؟ همین دلم را بیشتر ریش مى کند و بر من سخت مى آید. آن گاه به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش شد و افتاد . امام حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت: خواهرم ! از خدا پروا کن و به تسلّى بخشىِ او آرام باش. بدان که زمینیان مى‌میرند و آسمانیان باقى نمى‌مانند و هر چیزى از میان مى رود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفریده است و مردم را برمى‌انگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود . مادرم از من بهتر بود . برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است». امام حسین علیه السلام با این سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود: «خواهرم! تو را سوگند مى‌دهم که به این [سفارشم] عمل کنى: بر [ مرگ ] من گریبانْ چاک مده و صورت مخراش و چون در گذشتم ناله و فغان مکن» سپس او را آورد و کنار من نشاند و به سوى یارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خیمه هاى خود را به یکدیگر نزدیک کنند و طناب هاى خیمه ها را در هم بتابند و خودشان در میان خیمه ها قرار بگیرند و فقط سمتى را که دشمن از طریق آن مى آید باز بگذارند. @hosenih_maghtal Http://hosenih2.mihanblog.com
علیه السلام 🔹پیراهن ابراهیم خلیل را بدست حسین برسان دخترم زینب... 🔸علامه بحرانی پیرامون وقایع روز دهم جمادی الاولی آورده است که نقل شده حضرت فاطمه سلام الله علیها در این روز پیراهن ابراهیم خلیل علیه السلام را به زینب سلام الله علیها داد و فرمود چون برادرت حسین علیه السلام آن را خواست بدان ساعتی مهمان تو است و سپس به دست زنازادگان به سخت ترین شکل به شهادت می رسد. -------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸البحرانی : فی وقایع الیوم العاشر من جمادی الاولی روی ان فی هذا الیوم اعطت الزهرا سلام الله علیها قمیص ابراهیم الخلیل علیه السلام  لزینب سلام الله علیها  و قالت«اذا طلبه منک اخوک الحسین علیه السلام، فاعلمی انه ضیفک ساعه، ثم یقتل باشد الاحوال بیدا اولاد الزنا» -------------------------------------------------- 📘 العوالم: 11/2: 905 ح 157 سلام الله علیها علیه السلام سلام الله علیها ♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
😭با عرض پوزش از محضر حضرت بقیه الله الاعظم روحی فداه و شما زائران محترم به جهت نقل مطالبی از روضه های مکشوفه روز عاشورا خواهشمند هستیم این روضه های سوزناک ابتدا هر جایی پخش و نقل نشود ضمنا مداحان محترم هم فقط در روزهای خاصی مثل عاشورا و .... این روضه ها را نقل بفرمایند نکته دیگر هم بعضی مطالب مقتل که در متن بالا موجود است اصلا در هیچ جمعی قابل مطرح کردن نیست لطفا بعضی از جزئیات را مطرح نفرمایید به عنوان مثال فقط نقل بشود که بدن امام علیه السلام را برهنه 😭 رها کردند. نقل بعضی از حقایق تاریخی در شان آن ذوات مقدسه و نازنین نیست. ▪️به دلیل سنگینی روضه های عاشورا به همین مقدار کفایت میکنیم😭 علی لعنت الله علی القوم الظالمین...
🔹باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد... ✅ @hosenih_maghtal
🔹شال و لباس مشکی ما را بیاورید... 🔸حی علی العزا که محرم رسیده است... ✅ @hosenih_maghtal
📣همه ی ما باید امتحان پس بدهیم و امتحان کوفیان در نائب امام زمانشان مسلم بود. #کوفی ✅ @hosenih_maghtal
📣بعضی جمله ها چقدر آشنایند! کوفیان فقط گفتند : مسلم که معصوم نیست... #کوفی ✅ @hosenih_maghtal
📣امان از دست این شک های بی جا! شک کوفیان در سفیر امام باعث چه فاجعه هایی شد... #کوفی ✅ @hosenih_maghtal
😭کوفه میا حسین جان ، کوفه وفا ندارد... 😭کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد... 🔹یا اشباح الرجال و لا رجال... ✅ @hosenih_maghtal
🔹من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد... #حضرت_مسلم علیه السلام #کوفه ✅ @hosenih_maghtal