✅زائران محترم حسینیه مقتل درصورتی که تمایل دارند از کانال #حسینیه_شعر هم استفاده کنند...
🔻بواسطه زحمات عزیزان اشعار زیبایی در کانال برای استفاده مادحین و واعظین موجود می باشد...
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#علیرضا_خاکساری
▶️
خنجر رسید از راه حنجر را ببُرِّد
در پیش چشم فاطمه سر را ببُرَّد
خنجر ولی کار بریدن را رها کرد
از بوسه گاه مادرش زهرا حیا کرد
تا منصرف آن خنجر از زیر گلو شد
با یک لگد سالار زینب پشت و رو شد
@hosenih
قاتل گرفت از گیسویش در روز روشن
وقتی فرو شد دشنه ای بر پشت گردن...
...با ضربه ی اول شبیه محتضر شد
در زیر چکمه تشنگی اش بیشتر شد
با ضربه ی دوم دوباره دست و پا زد
خیلی به زحمت مادر خود را صدازد
با ضربه ی سوم که قصد حنجرش کرد
بالای سر زهرای هجده ساله غش کرد
با ضربه ی چهارم محاسن غرق خون شد
فرزند زهرا حا و سین و یا و نون شد
با ضربه ی پنجم به جانش رعشه افتاد
روی زمین پا می کشید_ ای داد بی داد _
مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست
شش ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست؟
با ضربه ی هفتم شبیه شیرخواره
آمد صدای خس خس از حلقوم پاره
با ضربه ی هشتم که دل از خواهرش کند
زینب میان خیمه ها مو از سرش کند
مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست
نُه ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست ؟
مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست
ده ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست ؟
وقتی نمی بُرد بیا و دست بردار
آقای ما را ذبح کردی یازده بار
با ضربه ی آخر که جانش بر لب آمد
دیگر صدای ضجه های زینب آمد
با ضربه ی آخر سرش از تن جدا شد
از پنجه های شمر گیسویش رها شد
با ضربه ی آخر سری افتاد بر خاک
پهلوشکسته مادری افتاد بر خاک
با ضربه ی آخر همه کل می کشیدند
در پیش چشم فاطمه کل می کشیدند
@hosenih
با ضربه ی آخر غم خواهر همین بود
کلی رگ پاشیده از هم بر زمین بود
با ضربه ی آخر که جان از پیکرش رفت
با کیسه ای خولی به دنبال سرش رفت
با بغض حیدر ؛ بغض زهرا سر بریدند
با حوصله آقای ما را سر بریدند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ🏴
🙏لطفا اشعار روضه های قتلگاه را در محل مناسب و در حد نیاز بخوانید تا خادمین حسینیه شرمنده حضرت زهرا(س) نشوند.
التماس دعای فرج
✅ #شب_سیزدهم_محرم ۱۳۹۹
🔻 #شهادت_امام_سجاد علیه السلام
🔻 #ورود_کاروان_به_کوفه
✳️زائران محترم حسینیه مقتل میتوانند با لمس عبارت های زیر به روضه های مربوط به شب و روز دوازدهم محرم دسترسی پیدا کنند...
▪️#کوفه
▪️#ورود_کاروان_به_کوفه
▪️#شب_سیزدهم_محرم
▪️#روز_سیزدهم_محرم
▪️#حضرت_سجاد علیه السلام
▪️#شهادت_امام_سجاد علیه السلام
🏴 #شروع_مطالب_شب_سیزدهم_محرم_۱۳۹۹
🏴 #شروع_مطالب_روز_سیزدهم_محرم_۱۳۹۹
♻️در ادامه مطالبی پیرامون شب و روز سیزدهم ماه محرم الحرام جهت بهره برداری وعاظ ، مادحین و همچنین زائرین عزیز حسینیه مقتل ارائه خواهد شد...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
✅ @hosenih_maghtal
🔹عباس جان...
🔸خبرداری مرا بازار بردند...
🔸مرا در مجلس اغیار بردند...
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#کوفه
#شعر
✅ @hosenih_maghtal
✅ کاروان اسرا در شام فقط خاندان ابوطالب بود...
🔹خانواده های آن دسته از از یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام که از خاندان ابوطالب نبودند در کوفه باقی ماندند ، زیرا وقتی آنها به کوفه رسیدند ، نزدیکان قبیله آنان ، نزد ابن زیاد وساطت کرده و آنها را از اسیران جدا کردند ، ولی اسرای خاندان ابوطالب به شام برده شدند.
📚کتاب شریف #ابصار_العین فی انصار الحسین علیه السلام
✳️ پ.ن:
1⃣اینکه امام سجاد علیه السلام فرمودند : الشام الشام الشام شاید یکی از دلایلش همین باشد. در شام از کاروان اسرای حسینی فقط اهل بیت پیامبر ص مانده بودند و این بر شدت مصیبت میافزاید.
2⃣ تا کوفه عده ای حداقل به خاطر بازماندگان یاران امام که افرادی سرشناس و محترم بودند احترام نگه میداشتند اما جدا شدن آنها از کاروان باعث شد دشمنان آل الله و امیرالمومنین ع بی پروا تر از قبل با اسرا برخورد کنند.و این در حالی است که همه ی عالم ریزه خوار سفره ی لطف و کرم این بزرگوارانند.
3⃣ وقتی جمعیت این کاروان کم میشود یعنی کسانی که ماندند بیشتر ضربه میخورند ، سنگهای بیشتری میخورند ، بیشتر دیده میشوند😭
بیشتر بهشان توهین میشود و...
4⃣ اینجا معلوم میشود که غربت اسرا در شام چند برابر شده است.
🔹علی لعتنه الله علی القوم الظالمین
#کوفه
#شام
#روز_سیزدهم_محرم
#حضرت_سجاد ع
#حضرت_زینب س
✅ @hosenih_maghtal
🔹شبی به کنج تنور و شبی به کنج طبق...
🔸چقدر دست غریبه،سرِ تو میچرخد...
#کوفه
#شام
#شعر
✅ @hosenih_maghtal
🔹اسراى اهل بیت (ع) در زندان کوفه
🔸پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.
#کوفه
#روز_سیزدهم_محرم
#شب_سیزدهم_محرم
✅ @hosenih_maghtal
🔹سی سال در فراق پدر گریه کرد و گفت:
🔸بازار شام جای عزیزان ما نبود ...
#حضرت_سجاد علیه السلام
✅ @hosenih_maghtal
🔻بسوزد آنهمه مسجد، بمیرد آن اسلام
🔺که آفتاب درآورد از کلیسا سر...
#شعر
#دیر_راهب
#کوفه_تا_شام
✅ @hosenih_maghtal
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا توی مداح های درجه یک تهران یکی شون شهید شد...
🔻غلامعلی بخاطر اخلاصش شهید شد
🔺ببینید چرا غلامعلی را از بین بقیه جدا کردند و خریدند...
🏴 استاد حاج #مهدی_توکلی
✅ @hosenih_maghtal
🔹۱۹ محرم سالروز حرکت کاروان اسرای کربلا بسمت شام می باشد(سال ۶۱ هجری قمری)
#نوزدهم_محرم
#کوفه_تا_شام
✅ @hosenih_maghtal
🔹علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک...
🔸شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند
#کوفه
#شام
#کوفه_تا_شام
✅ @hosenih_maghtal
✅ #در آغوش گرفتن #سر_مبارک امام حسین توسط #راهب_نصرانی
🔹هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مىگفت:
🔸«خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!»
🔹راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید. سر به سخن آمد و
▪️گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟».
▪️گفت: تو کیستى؟
▪️گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد.
🔸راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى:
▪️«من ، شفیع تو در روز قیامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى»
🔹راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً یُقالُ لَهُ قِنَّسرینَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا یَخرُجُ مِن فیهِ، ویَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم یَرَ شَخصا، قال: طوبى لَکَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِیَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً.
--------------------------------------------------
📘#مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب
#کوفه_تا_شام
#دیر_راهب
#شام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #سختی_های_سفر_شام
🔹به نقل از حباببنموسی، از امام صادق علیهالسلام ، از پدرش امام باقر علیه السلام، از امامسجاد علیهالسلام :
🔸ما را از کوفه به سوی یزیدبنمعاویه بردند. راه های کوفه، پر از مردم گریان بود و بیشترِ شب گذشته بود؛ ولی از فراوانی مردم، نتوانسته بودند ما را عبور دهند.
🔹باخود گفتم: اینان، همانها هستند که ما را کشتند و اکنون میگِریند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیهالسلام ص۵۱۱
▪️به نقل از الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): ج۱ ص۵۰۱ح۴۶۳
#کوفه_تا_شام
#حضرت_سجاد ع
✅ @hosenih_maghtal
✅ #کوفه_تا_شام
🔹عبیدالله بن زیاد،پس از روانه کردن سر حسین علیهالسلام فرمان داد که زنان و کودکان او را آماده کنند و فرمان داد تا علیبنالحسین علیهالسلام را تا گردن در بند کنند.
🔸آنگاه،آنان را با مُجفِربنثعلبهعائذی و شمربنذیالجوشن، در پی سر ، روانه کرد
🔹آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علیبنالحسینعلیهالسلام در راه، کلمهای با آنان سخن نگفت تا به شام رسیدند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیه السلام ص۵۰۲
▪️به نقل از الارشاد:ج۲ص۲۴۵.الاعلام الوری: ج۱ ص۴۳۷.
#حضرت_سجاد ع
✅ @hosenih_maghtal
✅ #کوفه_تا_شام
🔹روانه کردن خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به شام
🔸الامالی_صدوق به نقل از دربان ابن زیاد_:
🔹عبیدالله بن زیاد،فرمان داد تا اسیران و سر حسین علیهالسلام را به شام ببرند.
🔸گروهی از آنان که با آن کاروان رفته اند برایم گفتند که شب ها تاصبح،صدای نوحه گری جنیان را برحسین علیهالسلام میشنیدند.
📚شهادت نامه امام حسین علیهالسلام ص۵۰۰ به نقل از:
▪️الامالیصدوق ص۲۳۰ح۲۴۲
▪️روضهالواعظین:ص۲۱۰.
✅ @hosenih_maghtal
✅ #سختی_های_سفر_شام
📚به نقل از کتاب المصابیح،
🔹به سندش از امام صادقعلیهالسلام، از پدرش امام باقرعلیهالسلام_از پدرم امام علیبنالحسینعلیهالسلام در باره بردن او به سوی یزید پرسیدم.
🔸فرمود: مرا بر شتری لنگ و بدون جهاز، سوار کردند وسر حسینعلیهالسلام بر بالای علمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانی بدون پالان، سوار بودند.
🔹کسانی که ما را میبردند، از پشت سر و گردا گردمان،بانیزه، مارا احاطه کرده بودند و آزار می دادند.
🔸اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید، با نیزه به سرش میکوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم.
📣جارجی جار زد: ای شامیان! اینان،اسیران اهل بیت ملعوناند.
📚شهادت نامه امام حسین علیهالسلام ص۵۱۱ به نقل از کتب
▪️الاقبال ج۳ ص۸۹ ؛
▪️بحار الانوار: ج۴۵ ص۱۵۴ ح۳
#حضرت_سجاد ع
#کوفه_تا_شام
#شام
✅ @hosenih_maghtal
✅ سختی های سفر شام
🔹سر حسین علیهالسلام ونیز زنانش و مردان اسیر خاندانرا حرکت دادند و چون به دمشق رسیدند،
😭امکلثوم به شمر _که از افراد آن گروه بود_ نزدیک شد وبه او گفت: در خواستی از تو دارم.
🔸گفت: درخواستت چیست؟
🔹گفت: هنگامی که ما را به شهر آوردی، ما را از دروازه ای ببر که تماشاگر کمتری دارد وبه آنها بگو که این سرها را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند که از کثرتِ نگاههایشان به ما، در این حال، خوار شدهایم.
🔹شمر، از سرِ سرکشی و ناسپاسی، در پاسخ در خواست او فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان، حرکت دهند و به همان حال، آنها را از میان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساندند و بر راه پلهء مسجد جامع،
😭آن جا که اسیران را نگاه می دارند، ایستادند.
📚شهادت نامه امام حسین علیهالسلام ص۵۱۸
به نقل از کتب:
▪️الملهوف ص۲۱۰
▪️مثیرالاحزان ص۹۷
#کوفه_تا_شام
#شام
✅ @hosenih_maghtal
🔹گاهی معنی بعضی کلمات یک دنیا روضه است...
🔸اسیری...
🔹کنیزی...
🔸خارجی...
🔹بازار برده فروش ها...
🔸مجلس شراب...
🔹خرابه...
🔸سنگ و چوب خوردن در کوچه ها...
و.....بگذریم😭
#کوفه_تا_شام
#شام
✅ @hosenih_maghtal
✅ #سختی_های_سفر_شام
🔹حرم پیامبر خدا صلوات الله علیه را آوردند تا از دروازهای به نام "توما" وارد دمشق کردند وسپس آنها را آوردند تا بر راهپلهء درِ مسجد، آنجا که اسیران را نگاه میدارند، ایستادند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیهالسلام ص۵۱۹
به نقل از کتب:
▪️الفتوح ج۵ ص۱۲۹
▪️مقتل الحسینعلیهالسلام،خوارزمی ج۲ ص۶۱
#کوفه_تا_شام
#شام
✅ @hosenih_maghtal
✅ #از_کوفه_تا_شام
🔹عبیدالله بن زیاد،پس از روانه کردن سر حسین علیهالسلام فرمان داد که زنان و کودکان او را آماده کنند و فرمان داد تا علیبنالحسین علیهالسلام را تا گردن در بند کنند.
🔸آنگاه،آنان را با مُجفِربنثعلبهعائذی و شمربنذیالجوشن، در پی سر ، روانه کرد. 🔹آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علیبنالحسینعلیهالسلام در راه، کلمهای با آنان سخن نگفت تا به شام رسیدند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیه السلام ص۵۰۲
▪️به نقل از الارشاد:ج۲ص۲۴۵.الاعلام الوری: ج۱ ص۴۳۷.
#کوفه_تا_شام
#شام
✅ @hosenih_maghtal
✅نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد:
🔹سید بن طاووس میگوید:
چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیهالسلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.
🔸سید بن طاووس میگوید:
چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیهالسلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.
🔻ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار😭 در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک میپرداختند، به شام برد(4).
✳️امام محمد باقر(ع) فرموده است: از پدرم علیبنالحسین علیهالسلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟!
🔻فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیهالسلام را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما میگریست😭 با نیزه به سر او میزدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(5).
✳️ترتیب منازلی که اهل بیت در آن منازل فرود آمدند و یا بر آنها گذشتند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آنها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست و ابن اثیر در کامل بعضی را ذکر کرده و در مقتل ابی مخنف هر یک را مرتبا" نوشته است.
1⃣ منزل اول
🔻در اولین منزلی که در آن مأموران ابنزیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیهالسلام بودند، از مرکبهای خود فرود آمدند، مشغول میگساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت:
▪️اترجو امة" قتلت حسینا"
▪️شفاعة جده یوم الحساب(8)
با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(9).
🔹و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است(10) و باز میگوید که:
▫️این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسههای رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!(11)
▫️و سلیمان بن یسار گفته است:
▫️سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود:
"لا بد ان ترد القیامة فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامة ینقخ(12)".
2⃣ تکریت(13)
🔻در کامل بهائی آمده است:
چون سر امام حسین علیهالسلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیهالسلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت میکردند!
🔸ابومخنف نقل کرده است که:
سر مقدس را از شرق «حصاصه»(14) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال میکرد، میگفتند: خارجی است!(15)😭
✳️مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت:
این چنین نیست که میگویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشتهاند، به تو پناه میبریم.
کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(16)
3⃣ مشهد النقطه
🔻حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطرهای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون میجوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع میکردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیهالسلام برپا میداشتند.
و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(17).
4⃣ وادی النخله(18)
🔻شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را میشنیدند(19):
▪️نساء الجن یبکین من الحزن شجیات
▪️و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات
▪️و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات
▪️و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات
▪️و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(20)(21)
5⃣ موصل :
🔻صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(22) کرده جانب «جهینه»(23) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(24) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد!
🔹مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیهالسلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛
🔸به روایتی گفتند:
▪️«تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟
▪️ام شک بعد یقین ؟»(25) ،
مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(26) و «جبل سنجار»(27) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(28).
6⃣ نصیبین(29)
🔻و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینهها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیهالسلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ✳️ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، 😭ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است!
ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا اینکه آن را شناخت و آنها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها 😭همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(30) .
🔹و در قمقام زخار آمده است:
در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد:
▪️انشهر مابین البریة عنوة و والدنا
▪️اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش
▪️ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل(31)(32)".
7⃣ عین الورده(33):
🔻کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، 😭سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی میکردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.
8⃣ رقه(34) :
🔻آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیهالسلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.
9⃣ جوسق(35):
🔻هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکیهای «بسر»(36) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامهای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!
0⃣1⃣ دعوات(37) :
🔻مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامهای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آوردهایم.
او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد،
😭سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازهای که آن را اربعین مینامیدند وارد نموده و در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی میکردند و میگفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند.
🔸علی بن الحسین علیهالسلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند:
▪️لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی
▪️بات من فجعة الزمان یناجی
▪️انا نجل الامام ما بال حقی
▪️ضائع بین عصبة الاعلاج(38)(39)
1⃣1⃣ حلب :
🔻در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها میفرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیهالسلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا ✳️😭 یکی از همسران امام حسین علیهالسلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد.
😭نوشتهاند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را 😭«مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، 😭محسن بن حسین علیهالسلام است(40).
2⃣1⃣ قنسرین(41) :
🔻نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیهالسلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است !
راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد،
✳️پس صدائی شنید که هاتفی میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت.
راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید:
در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود:
▪️ای راهب! چه میخواهی ؟!
▪️راهب گفت: تو کیستی ؟!
▪️آن سر مقدس فرمود:
▫️«انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد.
▪️آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت:
✳️صورت از صورتت بر نمیدارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت.
▪️باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد.
▪️پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله»
پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد.
چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(42)
- بحار الانوار 45/303.
🔻در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است:
🔸راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کردهایم!
🔹راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود مینشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟
گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث بردهام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهمها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچهیی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من میخواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند میدهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کردهاید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید!
امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آنها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستانها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهمها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن)
3⃣1⃣معرة النعمان (43) :
🔻چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
4⃣1⃣ شیزر(44) :
🔻چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است.
اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
5⃣1⃣کفر طالب (45) :
🔻اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمیدهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کردهاید.
6⃣1⃣ سیبور(46) :
🔻آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیهالسلام در این منزل نیز شعری چند نقل کردهاند.
پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آنها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد.
از امام سجاد علیهالسلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است:
▪️آل الرسول علی الاقتاب عاریة
▪️و آل مروان یسری تحتهم نجب(47)
7⃣1⃣حماة (48) :
🔻از «سیبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نیز دروازهها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(49).