eitaa logo
حسینیه مقتل
5.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
374 ویدیو
64 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹راوی: ما با زهیر از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم و بسیار بد میداشتیم که با او یکجا منزل کنیم. هر وقت حسین علیه السلام کوچ میکرد زهیر بار می انداخت و آنجا که منزل میکرد زهیر پیش میراند. 🔸یک روز ناچار شدیم با حسین علیه السلام در منزلی فرود آمدیم و هر کدام در سویی بار انداختیم ، ما سر سفره نشسته بودیم که فرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد و به زهیر گفت: 🔸اباعبدالله علیه السلام مرا دنبال تو فرستاده که نزد او بیایی. گفت : همه لقمه ها را بر زمین گذاشته و در جا خشکمان زد. ✳️ دلهم همسر زهیر گفت: 🔹پسر رسول خدا(ص) تو را خواسته و نمیروی؟! سبحان الله.... کاش میرفتی و میشنیدی چه میگوید و برمیگشتی.... ✳️ زهیر نزد امام رفت و دقایقی بعد با چهره باز برگشت... دستور داد چادرش را کنار خیام حسینی بردند... به زنش گفت:تو را طلاق دادم، به سمت خاندان خود برگرد دوست ندارم جز خوبی به تو برسد... 😭من تصمیم گرفته ام در خدمت حسین علیه السلام باشم تا قربان او شوم. 🔸مهر آن زن را داد و او را به یکی از عموزادگانش سپرد. 😭او برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت : خدا یار و مددکارت باشد برایت تقاضای خیر میکنم از تو خواهش میکنم در قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد من باشی. 🔹زهیر همیشه پیشتاز جبهه حسینی بود تا به شهادت رسید... ✳️ همسرش غلامش را به کربلا فرستاد تا آقای خود را کفن کند. 😭چون رفت و حسین علیه السلام را برهنه دید گفت : مولایم را کفن کنم و حسین علیه السلام را وانهم ؟! -------------------------------------------------- 📘 ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
🔹راوی: ما با زهیر از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم و بسیار بد میداشتیم که با او یکجا منزل کنیم. هر وقت حسین علیه السلام کوچ میکرد زهیر بار می انداخت و آنجا که منزل میکرد زهیر پیش میراند. 🔸یک روز ناچار شدیم با حسین علیه السلام در منزلی فرود آمدیم و هر کدام در سویی بار انداختیم ، ما سر سفره نشسته بودیم که فرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد و به زهیر گفت: 🔸اباعبدالله علیه السلام مرا دنبال تو فرستاده که نزد او بیایی. گفت : همه لقمه ها را بر زمین گذاشته و در جا خشکمان زد. ✳️ دلهم همسر زهیر گفت: 🔹پسر رسول خدا(ص) تو را خواسته و نمیروی؟! سبحان الله.... کاش میرفتی و میشنیدی چه میگوید و برمیگشتی.... ✳️ زهیر نزد امام رفت و دقایقی بعد با چهره باز برگشت... دستور داد چادرش را کنار خیام حسینی بردند... به زنش گفت:تو را طلاق دادم، به سمت خاندان خود برگرد دوست ندارم جز خوبی به تو برسد... 😭من تصمیم گرفته ام در خدمت حسین علیه السلام باشم تا قربان او شوم. 🔸مهر آن زن را داد و او را به یکی از عموزادگانش سپرد. 😭او برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت : خدا یار و مددکارت باشد برایت تقاضای خیر میکنم از تو خواهش میکنم در قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد من باشی. 🔹زهیر همیشه پیشتاز جبهه حسینی بود تا به شهادت رسید... ✳️ همسرش غلامش را به کربلا فرستاد تا آقای خود را کفن کند. 😭چون رفت و حسین علیه السلام را برهنه دید گفت : مولایم را کفن کنم و حسین علیه السلام را وانهم ؟! -------------------------------------------------- 📘 ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal
🔹راوی: ما با زهیر از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم و بسیار بد میداشتیم که با او یکجا منزل کنیم. هر وقت حسین علیه السلام کوچ میکرد زهیر بار می انداخت و آنجا که منزل میکرد زهیر پیش میراند. 🔸یک روز ناچار شدیم با حسین علیه السلام در منزلی فرود آمدیم و هر کدام در سویی بار انداختیم ، ما سر سفره نشسته بودیم که فرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد و به زهیر گفت: 🔸اباعبدالله علیه السلام مرا دنبال تو فرستاده که نزد او بیایی. گفت : همه لقمه ها را بر زمین گذاشته و در جا خشکمان زد. ✳️ دلهم همسر زهیر گفت: 🔹پسر رسول خدا(ص) تو را خواسته و نمیروی؟! سبحان الله.... کاش میرفتی و میشنیدی چه میگوید و برمیگشتی.... ✳️ زهیر نزد امام رفت و دقایقی بعد با چهره باز برگشت... دستور داد چادرش را کنار خیام حسینی بردند... به زنش گفت:تو را طلاق دادم، به سمت خاندان خود برگرد دوست ندارم جز خوبی به تو برسد... 😭من تصمیم گرفته ام در خدمت حسین علیه السلام باشم تا قربان او شوم. 🔸مهر آن زن را داد و او را به یکی از عموزادگانش سپرد. 😭او برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت : خدا یار و مددکارت باشد برایت تقاضای خیر میکنم از تو خواهش میکنم در قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد من باشی. 🔹زهیر همیشه پیشتاز جبهه حسینی بود تا به شهادت رسید... ✳️ همسرش غلامش را به کربلا فرستاد تا آقای خود را کفن کند. 😭چون رفت و حسین علیه السلام را برهنه دید گفت : مولایم را کفن کنم و حسین علیه السلام را وانهم ؟! -------------------------------------------------- 📘 ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com