✅ #مثله_کردن_بدن_حضرت_حمزه علیه السلام
🔹زنان قریش پس از پیروزی در جنگ احد، پیش از آنکه مسلمانان به دفن کشتگان برسند برای انتقام بیشتر، اعضاء و گوش و بینی مسلمانانی که روی بستر خاک افتاده بودند، بریدند در حالیکه در میان تمام ملل جهان، کشته دشمن که بی دفاع و بی پناه است، احترام دارد.
🔸همسر ابوسفیان از اعضاء بدن مسلمانان، گردن بند و گوشواره درست نمود، شکم حضرت حمزه علیه السلام را پاره و جگر او را درآورد و آنرا به دندان گرفته هرچه خواست بخورد نتوانست.
این عمل به قدری ننگین و زشت بود که ابوسفیان گفت: من از این عمل تبرّی می جویم و چنین دستوری نداده بودم ولی خیلی هم ناراحت نیستم.
▪️این کردار زشت باعث شد که این زن میان مسلمانان، به «هند آکله الاکباد»
یعنی هند جگرخوار معروف گردد و در آینده فرزندان هند، به فرزندان زن جگرخوار معروف شدند.
😭👈 در گودی قتلگاه حضرت زینب سلام الله علیها خطاب به رسول مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که: هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء… .
--------------------------------------------------
📘 #فروغ_ابدیت، ج۲، ص۷۱
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_حمزه علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #خواهر_حضرت_حمزه علیه السلام بر سر بالین برادر
🔹پس از جنگ احد زمانیکه خواهر حضرت حمزه علیه السلام از راه رسید، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به پسر او زبیر فرمود: برو مادرت را برگردان تا اینجا نیاید و برادر خود را با این حال نبیند، شاید طاقت نیاورد، زبیر پیش مادر رفت و گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می خواهد که شما برگردید.
🔸صفیه خواهر حمزه علیه السلام گفت: ای پسر! شنیده ام که برادرم حمزه را شهید کرده اند و بدن او را مثله ساخته اند، به خدا سوگند که اگر بالین او بیایم اظهار ناراحتی نخواهم کرد و این مصیبت را در راه خدا خواهم پذیرفت.
🔹زبیر آمد و سخن مادر را به عرض پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رسانید حضرت به او اجازه داد تا آمد و برادر را دید و به جهت وی از خداوند طلب بخشش نمود اما خود را از گریه نتوانست نگاه دارد.
😭 رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هم از گریه او به گریه افتاد و فاطمه علیها السلام هم می گریست. حضرت فرمود:
✳️ما اَصابَ بِمِثلِکَ اَبَداً.
🔹هرگز مصیبت زده ای مثل تو نخواهم دید.
🔸یعنی مصیبت هیچ کس نزد من برابر مصیبت تو نخواهد بود. پس فاطمه علیها السالم و صفیه را بشارت داد که جبرئیل آمده می گوید: حمزه علیه السلام را در میان اهل آسمان اسدالله و اسد رسوله نوشته اند.
--------------------------------------------------
📘 #روضه_الشهداء، ص۸۸
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_حمزه علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #توبه_وحشی (قاتل حمزه سیدالشهداء علیه السلام)
🔹وحشی قاتل حمزه سیدالشهداء علیه السلام می گوید: پس از جنگ احد من مدتها در مکه می زیستم تا آنکه مسلمانان، مکه را فتح کردند. من به سوی طائف فرار کردم شنیده بودم که هرکس، هر اندازه مجرم باشد، اگر به آئین توحید بگرود، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از تقصیر او می گذرد.
🔸در حالی که شهادتین را بر زبان جاری می ساختم خود را خدمت پیامبر رساندم.
👈نگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر من افتاد، فرمود: تو همان وحشی حبشی هستی؟
▪️عرض کردم: بلی.
🔹فرمود: چگونه حمزه علیه السلام را کشتی؟
🔸من تمام جریان را نقل کردم. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم متأثر شد و فرمود:
✳️«تا زنده ای روی تو را نبینم زیرا مصیبت جانگداز عمویم به دست تو انجام گرفته است.»
😭 اما دلها بسوزد به حال حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام که قاتل حضرت زهرا علیها السلام هر روز مقابل چشمانشان بود یا حضرت زینب علیها السلام که چهل منزل با قتله کربلا همسفر بود.
--------------------------------------------------
📘 #فروغ_ابدیت، ج۲، ص۶۴
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_حمزه علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #گریه_در_مصیبت_حضرت_حمزه علیه السلام
🔹پس از پایان جنگ احد، زمانیکه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به همراه گروهی از انصار و مهاجر که در جنگ شرکت کرده بودند وارد مدینه شدند از اکثر خانه های آن ناله و نوحه سرائی بلند بود، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم منقلب گشتند و با چشمان اشکبار زیر لب این جمله را فرمودند:
▪️وَلاکن حَمزَه لابَواکی لَهُ الیَوم.
🔸یعنی شهدای احد گریه کننده دارند لیکن حمزه گریه کننده ای امروز ندارد.
🔹سعدبن معاذ و چند نفر دیگر از مقصد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاه شدند به گروهی از زنان دستور دادند که نخست بروید نزد حضرت فاطمه علیها السلام و او را همراهی کنید در گریستن بر حمزه علیه السلام آنگاه بر کشتگان خود گریه کنید.
🔸زنان چنان کردند، چون صدای گریه و شیون ایشان را پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنید فرمود: برگردید، خدا شما را رحمت کند. همانا مواسات کردید.
🔹و از آن روز مقرر شد که هر مصیبتی بر اهل مدینه واقع می شود اول بر حمزه علیه السلام نوحه کنند.
😭👈 اما...حضرت رقیه سلام الله علیها که هروقت بهانه بابامی گرفت او را تازیانه می زدند...
--------------------------------------------------
📘 #منهاج_الدموع، ص۶۵
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_حمزه علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #شیخ_جعفر_شوشتری مجتهد و عالم بزرگ نوشته است:
حسین علیه السلام در مصیبت علی اکبر سه بار به حال #احتضار و مشرف به مرگ شد.
🔹 اول: وقتی دید علی اکبر (ع) آماده ی رفتن به میدان است.
🔸 دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد.
🔹 سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که حضرت سکینه کبری می گوید:
«لَمّا سَمِعَ أبی صوة وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه» وقتی صدای اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، «فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت» دیدم مشرف به مرگ شده است. «وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتضَر» دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد، «وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِيمَة» اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. «وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِيمَة» وسط خیمه فریاد زد: «وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک».
✅ @hosenih_maghtal
✅#دعای_امام_صادق_برای_محب_فاطمه سلام الله علیها
🔹#داستان_بشار_مکاری
🔸بزرگان ما نقل میکنند «بشّار مکاری» میگفت: در کوفه به حضور امام صادق (ع) رفتم دیدم طبقی از خرمای «طبرزد» برای آن حضرت آورده بودند و از آن میخورد، و به من فرمود: بیا جلو از این خرما بخور.
🔸عرض کردم: گوارا باد، قربانت گردم در راه میآمدم حادثهای دیدم، غیرتم بجوش آمد و قلبم درد کرد و گریه گلویم را گرفت.
🔹فرمود: به حقّی که بر گردنت دارم جلو بیا و بخور، جلو رفتم و از خرما خوردم، آنگاه به من فرمود: اکنون چه حادثهای دیدی؟
🔸گفتم: در راه میآمدم یکی از مأمورین حکومت را دیدم که بر سر زنی میزند و او را به سوی زندان میبرد، و او با صدای بلند میگوید: «پناه میبرم به خدا و رسولش، و به غیر خدا و رسول، به هیچکس پناه نمیبرم!»
🔹امام صادق (ع) فرمود: چرا آن زن را میزد و به زندان میبرد؟
✳️عرض کردم: از مردم شنیدم که پای آن زن لغزید و به زمین افتاد، و گفت: «ای فاطمه! خدا آنان را که به تو ظلم کردند از رحمت خود دور سازد!» گماشتگان حکومت او را دستگیر کرده و زدند.
امام صادق (ع) تا این سخن را شنید، از خوردن خرما دست کشید، و گریه کرد به گونهای که دستمال و محاسن شریف و سینهاش از اشک چشمانش تر شد، سپس فرمود:
✳️«ای بَشّار! برخیز با هم به مسجد سهله برویم و برای نجات و آزادی آن بانو، دعا کنیم و از خدا بخواهیم که او را حفظ کند (تا آخر داستان).
🔸براستی وقتی که امام صادق (ع) با شنیدن حادثه ناگواری که برای یک بانوی شیعهی فاطمه (س) رخ داده، این گونه دگرگون میشود، پس چگونه خواهد شد که اگر جریان مصائب مادرش فاطمه (س) را برای او نقل کنند؟ که ظالمی به صورت آن حضرت سیلی زد که گوئی نگاه میکنم به گوشوارهاش که بر اثر شدّت ضربت سیلی، شکسته و جدا شده است.
--------------------------------------------------
📘 #بیت_الاحزان_شیخ_عباس_قمی (ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #حمله_شبانه به خانه امام صادق(ع)، نجات حضرت به واسطه پیامبر(ص)
🔹 محمّد پسر ربیع وزیر دربار منصور گفت: منصور روزى در كاخ سبز كه قبل از كشته شدن محمّد و ابراهیم آن را كاخ حمراء می نامیدند نشست. او در این محل روز معینى مىنشست كه آن روز را روز كشتار نام داده بودند. از پى حضرت صادق(ع) فرستاده بود تا از مدینه ایشان را بیاورند تمام روز را در آن كاخ بسر برد تا شب شد و مدتى نیز از شب گذشت در این موقع پدرم ربیع را خواست. گفت: میدانى كه من چقدر به تو علاقه دارم وقتى پیش آمدى میكند هنوز زن و فرزندم اطلاع ندارند به وسیله تو چارهجوئى میكنم. گفتم: این لطف خدا و شما است نسبت بمن و اینكه من نهایت خیرخواهى را نسبت به شما دارم گفت:
صحیح است. هم اكنون برو پیش جعفر بن محمّد پسر فاطمه زهرا علیها السّلام در هر حالى كه بود بدون اینكه بگذارى وضع خود را تغییر دهد او را بیاور. با خود گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. واقعا چه پیش آمد بدى اگر من آن جناب را بیاورم با این خشم كه دارد او را خواهد كشت و آخرتم برباد میرود اگر بهانهاى بیاورم و این مأموریت را انجام ندهم من و اولادم را خواهد كشت و اموالم را متصرف مىشود اكنون بین دنیا و آخرت قرار گرفتهام. ولى دلم به دنیا متمایل شد.
محمّد گفت: پدرم ربیع مرا خواست كه از همه فرزندانش سختگیرتر و بىرحمتر بودم، گفت: برو پیش جعفر بن محمّد درب نزن از دیوار بالا برو كه لباس خود را تغییر ندهد ناگهان بر او وارد شو به همان حالى كه هست آن جناب را بیاور.
من وقتى رفتم كه چیزى از شب باقى نمانده بود نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه آن جناب شدم وقتى وارد اطاقش شدم مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت و حولهاى بر كمر بسته بود. نمازش را كه سلام داد عرض كردم بفرمائید امیر المؤمنین شما را میخواهد. گفت بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: بمن اجازه ندادهاند فرمود: اجازه بده بروم غسل كنم و خود را تمیز نمایم. گفتم: غیر ممكن است وقت خود را نگیرید من نمیگذارم این وضع را كوچك ترین تغییرى بدهید.
همان طور سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفهاى كه داشت ایشان را آوردم آن وقت بیش از هفتاد سال داشت. مقدارى كه رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد دلم بحال آن جناب سوخت عرضكردم سوار شو. سوار قاطر یكى از همراهان من شد بالاخره پیش ربیع رفتم شنیدم منصور بپدرم میگفت دیر كرد و پیوسته او را بعجله وارد مینمود. همین كه چشم پدرم ربیع بجعفر بن محمّد افتاد بآن حال گریهاش گرفت.
ربیع مردى شیعه مذهب بود امام صادق فرمود ربیع میدانم تو بما خانواده علاقه دارى بگذار دو ركعت نماز بخوانم و دعا كنم. عرض كرد بفرمائید. دو ركعت نماز مختصر خواند پس از نماز دعائى كرد كه نفهمیدم چه بود ولى دعائى طولانى بود منصور پیوسته در این مدت ربیع را سرزنش میكرد و بعجله وادار می نمود.
همین كه دعاى طولانى امام تمام شد ربیع بازوى آن جناب را گرفته پیش منصور برد داخل ایوان كه رسید ایستاد و لبهایش حركت كرد بدعائى كه من نشنیدم. او را وارد كرد مقابل منصور ایستاد. منصور گفت جعفر تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر بنى عباس بر نمیدارى خداوند پیوسته ترا گرفتار شدت حسد و رنج میكند ولى بآروزى خود نخواهى رسید.
فرمود بخدا سوگند از آنچه تو میگوئى من بىخبرم و چنین كارى نكردهام در زمان حكومت بنى امیه كه آنها میدانى از همه مردم با ما و شما خانواده دشمنتر بودند و هیچ حقى در حكومت و جانشینى پیغمبر نداشتند بخدا قسم من براى آنها آشوبطلبى نمیكردم و از طرف من گزندى بایشان نرسید با ستمى كه بمن روا می داشتند.
چگونه چنین كارى را حالا میكنم با اینكه تو پسر عموى من و نزدیكترین خویشاوند من هستى و از همه بیشتر بمن لطف و مرحمت دارى. منصور ساعتى سر بزیر انداخت روى نمدى نشسته بود در طرف چپش بالشى قرار داشت زیر نمد شمشیرى دو سر پنهان كرده بود كه هر وقت در آن كاخ مىنشست همیشه همراهش بود. روى بجعفر بن محمّد نموده گفت اشتباه میكنى و خلاف میگوئى پشتى را كنار زده از پشت آن كیفى كه محتوى نامههائى بود خدمت امام انداخت. گفت این نامههاى تو است كه براى خراسانیان نوشته و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن كردهاى تا بیعت مرا بشكنند، فرمود بخدا قسم یا امیر المؤمنین چنین كارى را نكردهام و این كار را صحیح نمیدانم و راه و روش من چنین نیست من از كسانى هستم كه اطاعت ترا در هر حال لازم میدانم با اینكه آنقدر پیر شدهام كه دیگر توان چنین كارى را ندارم مرا جزء یك گروه از سپاهیان خود بفرست با همان لشكر باشم تا مرگ گریبانم را بگیرد دیگر چیزى از عمرم باقى نمانده. گفت نه هرگز چنین كارى را نمیكنم سربزیر انداخت و دست به دسته شمشیر گرفته مقدار یك وجب آن را خارج كرد با خود گفتم كشت این مرد را إِنَّا لِلَّهِ باز شمشیر را بجاى اول برگردانید.
گفت جعفر حیا نمیكنى از پیرى و نسبتى كه با پیامبر دارى از درو
غ گفتن و اختلاف بین مسلمانان میخواهى خون ریزى شود و آشوب بپا كنى؟ فرمود نه بخدا یا امیر المؤمنین آنچه میگوئى من انجام ندادهام اینها نامههاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است. منصور باندازه نیم متر شمشیر را خارج نمود گفتم از بین برد این آقا را با خود تصمیم گرفتم كه اگر در باره آن جناب بمن دستورى داد اطاعت نكنم. زیرا چنین خیال میكردم خواهد گفت این شمشیر را بگیر و جعفر را بكش و تصمیم داشتم اگر چنین دستورى داد خود او را بكشم گرچه باعث كشتن خود و فرزندانم شود از كردار قبل خود پیش خدا توبه میكردم. مرتب او حضرت صادق را سرزنش میكرد امام عذر خواهى مینمود تا بالاخره شمشیر را كشید فقط مختصرى از آن باقیماند با خود گفتم دیگر او را خواهد كشت باز شمشیر را در غلاف نمود و ساعتى سر بزیر انداخت آنگاه سر برداشته گفت خیال میكنم تو راست میگوئى. گفت ربیع جامهدان را بیاور. جامهدان كه در محل مخصوصى بود آوردم. گفت دست در آن كن و محاسن ایشان را عطرآگین نما جامهدان پر از عطر بود دست داخل آن نمودم و محاسن امام كه سفید بود عطر آگین نمودم بطورى كه سیاه شد. بمن گفت ایشان را سوار بر یكى از بهترین مركبهاى سوارى خودم كن و ده هزار درهم باو بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت كن وقتى بمنزل رسید مخیرش كن خواست با احترام پیش ما بماند در صورتى كه مایل نبود بر گردد بمدینهى جدش رسول خدا. ما از پیش منصور خارج شدیم من خیلى خوشحال بودم كه امام صادق علیه السّلام از دست او سالم بیرون آمد و از تصمیم منصور تعجب نمودم كه بالاخره بكجا منتهى شد. وقتى وسط خانه رسیدیم گفتم آقا من در شگفتم از تصمیمى كه او در باره شما گرفته بود و چگونه خدا ترا از دست او نجات بخشید شنیدم پس از دو ركعت نماز دعاى طویلى خواندى ولى نفهمیدم چه بود و در موقع وارد شدن صحن حیاط باز لبهایت بدعائى تكان خورد نفهمیدم چه بود. فرمود دعاى اولى دعائى است كه براى ناراحتى و گرفتارى خوانده مىشود تا كنون آن دعا را براى كسى قبل از امروز نخوانده بودم. آن دعا را بجاى دعاهاى زیادى كه پس از نماز میخواندم خواندم زیرا من دعاهائى كه میخواندم بعد از نماز مایل نیستم ترك شود ولى دعائى كه لبهاى خود را حركت دادم همان دعائى بود كه پیامبر اكرم خواند در جنگ احزاب. بعد دعا را برایم ذكر كرد.
بعد فرمود اگر از امیر المؤمنین نمیترسیدم این پول را بتو میبخشیدم ولى تو قبلا زمینى كه در مدینه داشتم بمبلغ ده هزار دینار خریدى بتو نفروختم اكنون همان زمین را بتو بخشیدم.
عرض كردم آقا من چشمم به همان دعاى اول و دوم است اگر بمن ارزانى فرمائى كمال لطف را نمودهاى احتیاج بزمین ندارم. فرمود ما خانوادهاى هستیم كه بخشش خود را پس نمیگیریم زمین را بتو بخشیدم نسخه دعا را هم خواهم داد با هم برویم بمنزل. وقتى بخانه رفتیم سند زمین و نسخه دعاى اول و دوم را بمن لطف نمود عرضكردم آقا خیلى منصور عجله میكرد در حالى كه شما مشغول آن دعاى طویل بودید بعد از دو ركعت نماز مثل اینكه از منصور باكى نداشتید.
فرمود همین طور است من دعائى را بعد از نماز صبح پیوسته میخواندم آن دو ركعت هم نماز صبح بود كه مختصر خواندم و آن دعا را بعد از نماز صبح خواندم.
عرضكردم از منصور نترسیدى با تصمیمى كه گرفته بود. فرمود ترس از خدا مقدم است بر ترس از منصور خداوند در دل من خیلى بزرگتر است از منصور.
ربیع گفت بواسطه این تغییر حالتى كه منصور نسبت بحضرت صادق داد و آن خشم و غضبى كه داشت در یك ساعت تبدیل باحترام گردید كه خیال نمیكردم نسبت بكسى انجام دهد تصمیم گرفتم علت آن را بدانم همین كه منصور را تنها یافتم و مسرورش دیدم گفتم یا امیر المؤمنین چیز عجیبى از شما مشاهده كردم گفت چه چیز؟
گفتم چنان بر جعفر خشم گرفتى كه بر هیچ كس از قبیل عبد اللَّه بن حسن و دیگران خشم نگرفته بودى خیال داشتى با شمشیر او را بكشى اول باندازه یك وجب شمشیر را بیرون آوردى بعد باز او را سرزنش كردى باندازه نیم متر شمشیر را خارج نمودى بعد از سرزنش دیگرى تمام شمشیر را جز مقدار كمى از آن را خارج كردى دیگر شكى در كشتن او نداشتم. بعد تمام آن ناراحتى برطرف گردید و خشنود شدى بطورى كه دستور دادى با غالیه مخصوص خودت كه حتى پسرت مهدى و ولى عهدت و عموهایت را اجازه نمیدادى از آن غالیه استفاده كنند صورت و محاسنش را عطر آگین و سیاه نمایم و جایزه باو دادى و سوار بر مركب مخصوص خود نمودى و مرا امر به مشایعت و احترامش كردى.
گفت ربیع نباید این مطلب را آشكار نمود بهتر است پوشیده باشد میل ندارم فرزندان فاطمه متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند همین گرفتارى كه داریم ما را بس است ولى از تو چیزى پنهان ندارم ببین هر كس در خانه هست او را خارج كن. ربیع گفت هر كس در خانه بود بیرون كردم.
بعد گفت برگرد كسى را باقى نگذارى این كارها را كردم وقتى آمدم گفت اكنون دیگر كسى جز من و تو نیست اگر آنچه بتو میگویم از كسى بشنوم
تو و فرزندانت را بقتل میرسانم و اموالت را خواهم گرفت. گفتم یا امیر المؤمنین بخدا پناه میبرم.
گفت ربیع خیلى مایل بودم كه جعفر بن محمّد را بكشم و تصمیم داشتم كه سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم وضع او براى من با اینكه از كسانى نبود كه با شمشیر قیام كند از عبد اللَّه بن حسن مهمتر بود من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم كه اهل آشوب نیستند همین كه در مرتبه اول تصمیم كشتنش را گرفتم پیامبر اكرم را دیدم بین من و او فاصله شد دستهاى خود را گشاده و تا آرنج بالا زده بسیار ناراحت و خشمگین است نسبت به من.
در مرتبه دوم كه شمشیر را بیشتر كشیدم دیدم پیامبر خیلى بمن نزدیك شد و تصمیم داشت اگر من گزندى برسانم كار مرا بسازد باز جرات كردم و با خود گفتم این كار جنگیرها است.
در مرتبه سوم كه شمشیر را خارج كردم پیامبر اكرم بمن نزدیك شد پنجههاى خود را گشوده بود و دامن بكمر زده چشمانش قرمز شده بود و كمال خشم از صورتش آشكارا بود نزدیك بود مرا در پنجههاى خود بفشارد بخدا ترسیدم اگر او را بیازارم پیامبر مرا كیفر كند دیدى كه دیگر با او چه معامله كردم مقام این فرزندان فاطمه زهرا علیها السّلام را هر كس منكر شود نادان است و از دین بهرهاى نبرده مبادا این جریان را كسى از تو بشنود.
محمّد بن ربیع گفت پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل كرد
من نیز پس از مرگ مهدى و موسى و هارون و كشته شدن محمّد امین نقل كردم.
--------------------------------------------------
📘#مهج_الدعوات - ص 192 و بحار الانوار ج47
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #جزئیات_کفن امام صادق(ع) و روشن بودن چراغی در خانه شان
🔹یونس بن یعقوب از حضرت موسى بن جعفر(ع) نقل كرد كه فرمود:
من پدرم را در دو پارچه مصرى معروف به شطوى كه در آن ها احرام بسته بود كفن كردم و یكى از پیراهن هاى خود آن جناب و عمامه اى كه متعلق به على بن الحسین علیه السلام بود و بردى كه آن را چهل دینار خریدم.
-كافى- وقتى حضرت باقر(ع) از دنیا رفت حضرت صادق(ع) دستور داد در آن خانهاى كه مینشست چراغ روشن كنند. تا وقتى كه حضرت صادق(ع) از دنیا رفت. موسى بن جعفر (ع) نیز همان كار را نسبت به خانه حضرت صادق(ع) كرد تا وقتى آن جناب را به طرف بغداد بردند دیگر نفهمیدم چه شد.
--------------------------------------------------
متن عربی:
🔸- الكافی سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَنَا كَفَّنْتُ أَبِی فِی ثَوْبَیْنِ شَطَوِیَّیْنِ كَانَ یُحْرِمُ فِیهِمَا وَ فِی قَمِیصٍ مِنْ قُمُصِهِ وَ فِی عِمَامَةٍ كَانَتْ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع وَ فِی بُرْدٍ اشْتَرَیْتُهُ بِأَرْبَعِینَ دِینَاراً.(1)
- الكافی الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِالسِّرَاجِ فِی الْبَیْتِ الَّذِی كَانَ یَسْكُنُهُ حَتَّى قُبِضَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ أَمَرَ أَبُو الْحَسَنِ ع بِمِثْلِ ذَلِكَ فِی بَیْتِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حَتَّى خَرَجَ بِهِ إِلَى الْعِرَاقِ ثُمَّ لَا أَدْرِی مَا كَان.(2)
--------------------------------------------------
📘#1.كافى ج 1 ص 475 و بحار الأنوار (ط - بیروت)،ج47،7
2.المصدر السابق ج 3 ص 251 و أخرج الصدوق فی الفقیه ج 1 ص 97 و الطوسیّ فی التهذیب ج 1 ص 289 و بحار الأنوار (ط - بیروت)،ج47،7
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #وصیتهای_امام_صادق_هنگام_شهادت
🔹ابو بصیر گفت خدمت ام حمیده رسیدم كه او را به در گذشت حضرت صادق علیه السّلام تسلیت بگویم. شروع به گریه كرد. من نیز از گریه او اشكم جارى شد. گفت اگر هنگام درگذشت حضرت صادق(ع) میبودى چیز عجیبى مشاهده می كردى.
🔸گفت حضرت صادق چشم باز كرد و فرمود هر كس با من خویشاوندى دارد بگوئید بیاید. همه را جمع كردیم. نگاهى به آنها نموده فرمود:
✅«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة»
✳️به شفاعت ما نخواهد رسید كسى كه نماز خود را سبك شمارد.
🔹هشام بن احمر از سالمه كنیز حضرت صادق علیه السّلام نقل كرد كه گفت من هنگام درگذشت آن جناب حضور داشتم. بی هوش شد همین كه به هوش آمد فرمود به حسن بن على بن علی بن الحسین كه مشهور بافطس بود هفتاد دینار بدهید و به فلان كس فلان مبلغ و به فلانى این قدر.
🔸عرض كردم آقا به كسى پول می دهى كه با كارد به شما حمله كرد و قصد كشتن شما را داشت؟! فرمود نمی خواهى از كسانى باشم كه خداوند درباره آن ها فرموده وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ- رعد آیه 21 كسانى كه به دستور خدا مراعات حال خویشاوند می كنند و از خدا و حساب بد بیم دارند.- بلى سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوش بو كرد كه بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام می رسد ولى بوى بهشت را نافرمان پدر و مادر و قطعكننده رابطه ى خویشاوندى حس نخواهد كرد.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸ثواب الأعمال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْكُوفِیِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَمِیدَةَ أُعَزِّیهَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَبَكَتْ وَ بَكَیْتُ لِبُكَائِهَا ثُمَّ قَالَتْ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ رَأَیْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَ الْمَوْتِ لَرَأَیْتَ عَجَباً فَتَحَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ اجْمَعُوا لِی كُلَّ مَنْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَرَابَةٌ قَالَتْ فَلَمْ نَتْرُكْ أَحَداً إِلَّا جَمَعْنَاهُ قَالَتْ فَنَظَرَ إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ.(1)
-الغیبة للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنِ الْبَزَوْفَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ عَنْ سَالِمَةَ مَوْلَاةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَتْ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ أُغْمِیَ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ أَعْطُوا الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ الْأَفْطَسُ سَبْعِینَ دِینَاراً وَ أَعْطِ فُلَاناً كَذَا وَ فُلَاناً كَذَا فَقُلْتُ أَ تُعْطِی رَجُلًا حَمَلَ عَلَیْكَ بِالشَّفْرَةِ یُرِیدُ أَنْ یَقْتُلَكَ قَالَ تُرِیدِینَ أَنْ لَا أَكُونَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ- نَعَمْ یَا سَالِمَةُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْجَنَّةَ فَطَیَّبَهَا وَ طَیَّبَ رِیحَهَا وَ إِنَّ رِیحَهَا یُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفَیْ عَامٍ وَ لَا یَجِدُ رِیحَهَا عَاقٌّ وَ لَا قَاطِعُ رَحِم.(2)
--------------------------------------------------
📘#1. ثواب الأعمال ص 205 و بحار الأنوار (ط - بیروت)،ج47،2
2. غیبة الشیخ الطوسیّ ص 128و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج47،2
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #آتش_زدن_در_و_خانه_امام صادق(ع)
🔹مفضل بن عمر گفت: منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش فرماندار خود حسن بن زید كه فرماندارى مكه و مدینه را به عهده داشت. به او پیغام داد كه خانه جعفر بن محمّد(ع) را آتش بزند. خانه امام را آتش زدند. آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. حضرت صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت «من پسر ریشه هاى زمین هستم من پسر ابراهیم خلیل اللَّه هستم.»
😭اما دل ها بسوزد...
▪️قال المسعودى: فهجموا علیه و أحرقوا بابه، واستخرجواه منه كرهاً، و ضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.
▪️پس به خانه علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند و در حالی که کراهت داشت او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن را سقط کرد.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى الْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ع.
--------------------------------------------------
📘#الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، 473
#اثبات_الوصیة :143
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #غسل_و_کفن_نمودن_امام صادق(ع) توسط فرزندشان امام کاظم(ع)
🔹یكى از راویان حدیث - و از اصحاب امام موسى كاظم صلوات اللّه و سلامه علیه - حكایت كند:
🔸از آن حضرت شنیدم كه فرمود: هنگامى كه نشانه هاى مرگ بر پدرم امام جعفر صادق علیه السلام آشكار گردید، خطاب به من اظهار داشت :
🔹اى پسرم ! كسى غیر از تو مرا غسل نمى دهد، همان طور كه من خودم پدرم امام محمّد باقر علیه السلام را غسل دادم ؛ و او نیز پدرش امام سجّاد زین العابدین علیه السلام را غسل داد، چون كه حجّت خدا را فقط حجّت او باید غسل دهد؛ و من خود، چشمان پدرم را بر هم نهادم و او را كفن كردم.
🔹سپس پدرم ، امام جعفر صادق علیه السلام افزود: اى فرزندم ! پس از فوت من ، برادرت عبداللّه . ادّعاى امامت و خلافت مرا خواهد كرد، او را به حال خود واگذار؛ زیرا او اوّل كسى است كه به من ملحق خواهد شد.
🔸و هنگامى كه امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، فرزندش حضرت موسى كاظم علیه السلام او را غسل داده و كفن نمود.
🔹ابوبصیر گوید: به حضرتش عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! امسال شما و برادرت ، عبداللّه مناسك حجّ را انجام دادید؛ ولیكن عبداللّه یك شتر قربانى و نَحر كرد؟
🔸حضرت فرمود: همین كه حضرت نوح علیه السلام سوار كشتى شد، از هر موجودى یك جفت نر و مادّه داخل آن قرار داد؛ مگر زنازاده را كه سوار كشتى ننمود.
🔹ابوبصیر گوید: با شنیدن این سخن ، گمان بردم كه امام علیه السلام خبر از مرگ خود مى دهد؛ ولى بر خلاف فكر و تصوّر من حضرت موسى كاظم علیه السلام اظهار نمود: برادرم عبداللّه ، بیش از یك سال زنده نمى ماند.
🔸اصحاب، تاریخ آن روز را یادداشت كردند؛ و عبداللّه فرزند امام جعفر صادق علیه السلام بیش از یك سال ادامه زندگى نداد؛ و بلكه كمتر از آن قبل از پایان یك سال از دنیا رفت .
--------------------------------------------------
📘#إثبات الوصیة: 167
مناقب ابن شهرآشوب 4: 224
دلائل الإمامة (طبری- الحدیثة)،328
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #نماز_مهمترین_سفارش_آخرین لحظات
🔹مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه و دیگر بزرگان آورده اند:
🔸یكى از راویان حدیث و از اصحاب و دوستان امام جعفر صادق علیه السلام به نام ابوبصیر لیث مرادى حكایت كند:
🔹پس از آن كه امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، روزى جهت اظهار هم دردى و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت ، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم .
🔸همین كه وارد منزل حضرت شدم ، همسرش حمیده را گریان دیدم ؛ و من نیز در غم و مصیبت از دست دادن آن امام همام علیه السلام بسیار گریستم.
🔹و چون لحظاتى به این منوال گذشت ، افراد آرامش خود را باز یافتند. آن گاه همسر آن حضرت به من خطاب كرد و اظهار داشت :
✳️اى ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق علیه السلام در جمع ما و دیگر اعضاء خانواده مى بودى ، از كلامى بسیار مهمّ استفاده مى بردى .
🔹ابوبصیر گوید: از آن بانوى كریمه توضیح خواستم ؟
🔸پاسخ داد: در آن هنگام ، كه ضعف شدیدى بر امام علیه السلام وارد شده بود فرمود: تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیكان را بگوئید كه در كنار من حاضر و جمع شوند.
🔸وقتى تمامى افراد حضور یافتند، حضرت به یكایك آنان نگاهى عمیق انداخت و سپس خطاب به جمع حاضر فرمود:
✳️كسانى كه نسبت به نماز بى اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شامل حالشان نمى گردد.
--------------------------------------------------
📘#ثواب الا عمال : ص 205
#بحار_الأنوار (ط - بیروت)،ج47،2
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #شبهه #مسموم_نشدن_امام_صادق(ع) و مرگ طبیعی حضرت
🔹آن حضرت علیه السّلام پس از آن كه طولانیترین مدت را- نسبت به سایر امامان- در ارشاد مردم سپرى كرد، در سال 148 رحلت نموده و شیعیان را در غم سنگین و همیشگى ناشى از فقدان خود باقى گذاشت. درباره شهادت امام صادق علیه السّلام روایتى از منابع اهل سنت نقل شده (1) اما ابو زهره آن را نادرست شمرده و براى اثبات نظر خود به تمجید منصور از امام صادق علیه السّلام و اظهار تأسفش از رحلت آن حضرت- كه یعقوبى آن را روایت كرده- استناد جسته است. (2) او همچنین این اقدام از طرف منصور را، مخالف روش او در تحكیم پایه هاى خلافتش میداند. (3)
🔸ولى باید گفت، هیچكدام از این دو امر، نص تاریخى و دلیل بر عدم شهادت آن حضرت نیست؛ زیرا اظهار تأسف منصور به عنوان یك خلیفه- كه نمىخواهد به ظاهر بپذیرد، امام صادق علیه السّلام به دستور وى به شهادت رسیده- امرى كاملا طبیعى است و مشابه آن درباره مأمون نسبت به امام رضا علیه السّلام نیز وجود دارد و اصولا درباره سلاطین و قتلهاى سیاسى كه به دستور آنان صورت میگیرد، این رویّه امرى عادى است. همچنین حركت منصور و كشتن شمار زیادى از علویان و دشمنى صریح او با آنان كه بدون وقفه ادامه داشت با استظهار ابو زهره از رفتار منصور، منافات دارد.
🔹به عكس، فرض كشته شدن امام صادق علیه السّلام به دستور منصور، مطابق روشن حكومتى او بوده، چنانكه رویه معمول او در بر خود با دشمنانش نیز همین بوده است، گرچه اقدامات این چنینى وى، در پس پرده و كاملا محرمانه انجام مىگرفته تا او از عوارض جانبى آن در امان باشد. بنابراین اگر گزارشى تاریخى درباره مسموم شدن آن حضرت به دست منصور وجود داشته باشد، زمینه پذیرش آن بیشتر است تا انكار آن به دلیل اظهار تأسف منصور!(4)
🔸این در حالی است که در منابع خود اهل سنت به کرات اشاره و حتی تصریح به دخالت منصور در قتل امام صادق(ع) شده است تا جایی که بر هر خواننده منصفی راه توجیه را می بندد. در ذیل به تعدادی از این منابع اهل سنت اشاره می نماییم:
--------------------------------------------------
📘#منابع
- المسعودی فی مروج الذهب ج 2 ص 212.
2- ابن حجر فی صواعقه صفحة 120.
3- ابن الصباغ المالكی فی الفصول المهمة صفحة 243.
4- الشبراوی فی الاتحاف لحب الأشراف صفحة 54.
5- الشبلنجی فی نور الأبصار صفحة 144.
6- 7- و القرمانی فی تاریخه، و الخفاجی فی شرح الشفاء و و دیگرانی که ذکرشان موجب تطویل می گردد.(5)
پی نوشت ها:
(1). الاتحاف بحب الاشراف، ص 147
(2). تاریخ الیعقوبى، ج 3، ص 117؛ الامام الصادق علیه السّلام، ابو زهره ص 67
(3). الامام الصادق علیه السّلام، ص 64
(4) حیات فكرى و سیاسى ائمه، جعفریان،326، امام صادق علیه السلام
(5) الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، أسد حیدر،ج3،108
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #فضیلت
✅ #گفتن_اسم_اعظم توسط امام صادق(ع) و قتل استاندار مدینه
🔹پس از آن كه داوود بن علىّ استاندار مدینه از طرف خلیفه ، مُعلّى بن خُنیس را احضار كرده و به قتل رسانید، امام جعفر صادق علیه السلام با او قطع رابطه نمود و به مدّت یك ماه نزد او نرفت . روزى داوود بن علىّ، ماءمورى را فرستاد كه امام علیه السلام را نزد او ببرند؛ ولى حضرت قبول ننمود.
🔸محمّد بن سنان گوید: در حضور امام جعفر صادق علیه السلام بودم و با عدّه اى از دوستان ، نماز ظهر را به امامت آن حضرت مى خواندیم كه ناگهان پنج نفر ماءمور مسلّح وارد شدند و به امام صادق علیه السلام گفتند: والى مدینه دستور داده است تا شما را نزد او ببریم .
✳️امام علیه السلام فرمود: اگر نیایم ، چه مى كنید؟
✳️ماءمورین گفتند: والى دستور داده است كه چنانچه نیامدید، سر شما را جدا كنیم و نزد او ببریم .
🔹حضرت فرمود: گمان نمى كنم بتوانید فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله را به قتل رسانید.
🔸گفتند: ما نمى دانیم تو چه مى گوئى ، ما فقط مطیع امر والى هستیم و دستور او را اجراء مى كنیم .حضرت فرمود: منصرف شوید و بروید، كه این كار به صلاح شما نخواهد بود.
🔹گفتند: به خدا سوگند، یا خودت و یا سرت را باید ببریم .
🔸امام علیه السلام چون آن ها را بر این تصمیم شوم جدّى دید، دست هاى مبارك خویش را بر شانه ها نهاد؛ و پس از لحظه اى ، دست هایش را به سوى آسمان بلند نمود با انگشت سبابه اش دعائى خواند، كه فقط ما این زمزمه را شنیدیم : ((السّاعه ، السّاعه )) ؛ پس ناگهان سر و صداى عجیبى به گوش رسید. در این هنگام حضرت به ماءمورین حكومتى فرمود: هم اكنون رئیس شما هلاك شد؛ و این داد و فریاد به جهت هلاكت او مى باشد؛ و ماءمورین با شینیدن این سخنان از كار خویش منصرف شدند و رفتند.
🔸بعد از رفتن ماءمورین ، من به حضرت عرض كردم : مولایم ! خداوند، ما را فداى تو گرداند، جریان چه بود؟
🔹حضرت فرمود: او داوود بن علىّ دوست ما مُعلّى بن خُنیس را كشت ؛ و به همین جهت ، مدّتى است كه من نزد او نرفته ام بنابر این ، او به واسطه افرادى پیام فرستاد كه من پیش او بروم ؛ ولى من نپذیرفتم تا آن كه این افراد را فرستاد تا مرا به قتل برسانند.
✳️و چون من ، خداى متعال را با اسم اعظم دعا كردم تا او را نابود گرداند، خداوند نیز ملكى را فرستاد و او با نیزه ای به شرم گاه او زد و او را به هلاكت رسانید.
🔹پس پرسیدم: دلیل بالا بردن دستانتان چه بود؟ فرمود: «ابتهال». پس پرسیدم دلیل قرار دادن دست ها بر شانه چه بود؟ فرمود: «تضرع». و پرسیدم دلیل بالا بردن انگشت سبابه چه بود که فرمود:«تملق خدا و حالتی بین خوف و رجاء».
--------------------------------------------------
📘#بصائر_الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم،ج1،218
#بحارالا نوار: ج 47، ص 67،ح 9
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #فضیلت
✅ #معجزه_امام صادق (ع) و تمرد از دستوری که موجب کشته شدن گردید
🔹حفص ابیض تمار گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم در آن روزها كه معلى بن خنیس را كشته بودند و به دار آویخته بودند.ایشان به من فرمود: اى حفص من به معلى بن خنیس دستورى دادم. پس #او_با_دستور_من_مخالفت_کرد و به همین جهت گرفتار این ناراحتى شد. یك روز او را دیدم كه محزون و اندوهناك است. گفتم چه شده مثل این كه به یاد خانواده و زندگى و بچه هایت افتادهاى؟ گفت آرى.
✳️گفتم نزدیك من بیا. نزدیك شد. دست به صورتش كشیدم و گفتم كجا هستى؟.
🔸گفت در خانه خودم و این همسر من است و این ها فرزندان منند او را رها كردم تا سیر آنها را ببیند و من خود را پنهان نمودم تا با همسر خود نیز آمیزش نمود.
✳️بعد به او گفتم بیا نزدیك من. جلو آمد و دست به صورتش كشیدم گفتم كجائى؟
🔸گفت: در مدینه هستم و این خانه شما است. به او گفتم ما را حدیثى است كه هر كس آنها را حفظ كند خدا دین و دنیاى او را حفظ می كند. معلى! مبادا خود را به واسطه حدیث ما اسیر در دست مردم كنید که ایشان اگر خواستند منت بر شما گذارند و اگر نخواستند شما را بكشند.
🔹معلى! هر كس حدیث مشكل ما را پنهان كند خداوند آن را به صورت نور در پیشانیش قرار می دهد و به او عزت در میان مردم می دهد و هر كس افشا كند حدیث مشكل ما را نخواهد مرد مگر این كه گرفتار اسلحه میشود یا می میرد به طورى كه دست و پایش قطع میشود. معلى تو را خواهند كشت آماده باش.
--------------------------------------------------
🔸متن عربی:
🔹مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ حَفْصٍ الْأَبْیَضِ التَّمَّارِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَیَّامَ قَتْلِ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ وَ صَلْبِهِ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ لِی یَا حَفْصُ إِنِّی أَمَرْتُ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ بِأَمْرٍ فَخَالَفَنِی فَابْتُلِیَ بِالْحَدِیدِ إِنِّی نَظَرْتُ إِلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ كَئِیبٌ حَزِینٌ فَقُلْتُ مَا لَكَ یَا مُعَلَّى كَأَنَّكَ ذَكَرْتَ أَهْلَكَ وَ مَالَكَ وَ عِیَالَكَ فَقَالَ أَجَلْ فَقُلْتُ ادْنُ مِنِّی فَدَنَى مِنِّی فَمَسَحْتُ وَجْهَهُ فَقُلْتُ أَیْنَ تَرَاكَ فَقَالَ أَرَانِی فِی بَیْتِی هَذِهِ زَوْجَتِی وَ هَؤُلَاءِ وُلْدِی فَتَرَكْتُهُ حَتَّى یَمْلَأَ مِنْهُمْ وَ اسْتَتَرْتُ مِنْهُمْ حَتَّى نَالَ مَا یَنَالُ الرَّجُلُ مِنْ أَهْلِهِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ ادْنُ مِنِّی فَدَنَى مِنِّی فَمَسَحْتُ وَجْهَهُ فَقُلْتُ أَیْنَ تَرَاكَ فَقَالَ أَرَانِی مَعَكَ فِی الْمَدِینَةِ وَ هَذَا بَیْتُكَ.
فَقُلْتُ لَهُ یَا مُعَلَّى إِنَّ لَنَا حَدِیثاً مَنْ حَفِظَهُ عَلَیْنَا حَفِظَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ یَا مُعَلَّى لَا تَكُونُوا أُسَرَاءَ فِی أَیْدِی النَّاسِ بِحَدِیثِنَا إِنْ شَاءُوا أَمَّنُوا عَلَیْكُمْ وَ إِنْ شَاءُوا قَتَلُوكُمْ یَا مُعَلَّى إِنَّهُ مَنْ كَتَمَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِیثِنَا جَعَلَهُ اللَّهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ رَزَقَهُ اللَّهُ الْعِزَّةَ فِی النَّاسِ وَ مَنْ أَذَاعَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِیثِنَا لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَعَضَّهُ السِّلَاحُ أَوْ یَمُوتَ كَبْلًا یَا مُعَلَّى وَ أَنْتَ مَقْتُولٌ فَاسْتَعِدَّ.
--------------------------------------------------
📘#الإختصاص #شیخ_مفید ،321
#مروى_فی_البصائر_الجزء الثامن الباب الثالث عشر،
#الكافی ج 1 ص 492،
#الخرائج الباب العاشر و
رواه المؤلّف فی #الإرشاد أیضا،
منقول فی #البحار ج 12 ص 108
#حضرت_صادق علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ ایام ورود کاروان به شهر شام است...
🔹در روضه های شهر شام عباراتی شنیده میشود که کمتر شنیده شده.
🔸وقتی به امام سجاد علیه السلام گفتند کجای این سفر برایتان از همه جا سخت تر بود ۳ مرتبه فرمودند : الشام الشام الشام...
🔹 چرا شام ؟ مگر در شام چه گذشته؟
🔸در شهر شام بود ، وقتی زین العابدین علیه السلام دید همسرش به دلیل آفتاب شدید امام باقر علیه السلام را در پناه تکه پارچه ای نگه داشته و از طرفی سعی دارد به سختی حجاب خود را نیز نگه دارد فرمود ای کاش مادرم مرا نزایده بود.
🔹در شهر شام عباراتی را میشونیم:
▪️محله یهودیان
▪️بازار برده فروشان
▪️خرابه
▪️مجلس نامحرمان
▪️مجلس و بزم شراب
▪️کنیزی
▪️پیر شدن دختر سه ساله
▪️و...
🔸آیا تا بحال فکر کرده ایم که بازار برده فروش ها کجا بوده؟
🔹به چه کسی برده میگفتند؟
🔸اینکه فرمودند : ما را چون اسران ترک و دیلم میبردند ، منظورشان چه بوده؟
🔹مشخصه اسیران ترک و دیلم چه بوده؟
🔸محله یهودیان چه شرایطی داشته؟
🔹قرآن میفرماید : اگر در جهان بگردید کسی را دشمن تر(عداوت دار تر) از یهود نسبت به اهل ایمان پیدا نخواهید کرد
🔻سوره مائده (آیه ۸۲)
▪️لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ...َ (٨٢)
▪️بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشركان خواهی یافت...
🔸در محله یهودیان با این کاروان چه کردند؟
▪️سنگ و چوب
▪️آتش
▪️دشنام
▪️زبانم لال....بقیه بماند
🔹در شهر شام بود که امام سجاد علیه السلام فرمود: گلوله ای از آتش بر عمامه ام افتاد ، دستهایم بسته بود آنقدر سوخت تا به پوست و موهایم رسید... سرم سوخت...
🔸بزم شراب!!! مگر به این سادگی است... عده ای مست لایعقل باشند...
در آن مجلس ناموس امیرالمومنین و اهل بیت امام حسین علیه السلام هم حضور داشته باشد... خودتان در این باره بیاندیشید... زبان از شرح آن قاصر است
🔹خرابه نشینی... اینها عزیزان و اهل کرامت بودند... سفره دار بودند... فقیر نواز بودند... حالا خرابه نشین شدند... برایشان صدقه میآورند...
🔸شنیده ایم که میگویند آنقدر غصه خورد تا دق کرد... پیر شد...
سه ساله امام حسین علیه السلام از غصه پیر شد و دق کرد... اینها افسانه نیست...
🔹در مجلس یزید فردی به سمت دختر امام حسین علیه السلام اشاره کرد...
گفت یزید او را بمن بده...
کنیزی... آل الله...
🔸فکر کرده ای که کنیز به چه کسی میگفتند...😭😭😭
✳️گاهی تفکر در عبارات مقتل چنان مطالبی را در ذهن میپروراند که میگویی مصیبت امام حسین علیه السلام هم مانند آیات قران بواطنی دارد که هر چقدر بیشتر مطلع میشوی باز مصیبت جدیدی برایت آشکار میشود...
و هیچ کس به جز ولی عصر ارواحنا فداه نمی تواند این مصیبت را در حد کمال درک کند...
🔻مدعی هرگز نزن بیهوده لاف عاشقی...
🔺این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است...
▪️وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوٓا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
✅ @hosenih_maghtal
✅ #نماز_زینب_کبری سلام الله علیها
🔹امام سجاد (ع) فرمود:
عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب
و مستحب را اقامه می نمود و در بعضی منازل به خاطر
شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸«ان عمتی زینب کانت تؤدی صلواتها، من قیام الفرائض
و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام وفی بعض
منازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع والضعف»
--------------------------------------------------
📘#ریاحین الشریعه (پیشین)، ج 3، ص62
#حضرت_زینب علیه السلام
#شب_یازدهم
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com