✅ #خبر_غیبی_امام_از_آینده_کوفیان
🔹امام شب را در منزگاه ثعلبیه سپری کرد ، صبح مردی که از سمت کوفه می آمد خدمت امام رسید.
🔸سلام کرد و گفت :
⁉️ای پسر پیامبر چرا از حرم خدا و از حرم جدت رسول خدا بیرون آمدی؟
✳️امام فرمود :
😭 #اموالم_را_گرفتند ، صبر کردم
😭مرا #دشنام_دادند و #آبرویم_را_ریختند ، باز هم صبر کردم
😭تا اینکه #خواستند_خونم_رابریزند ، من #فرار_کردم.
✳️به خدا سوگند این مردم مرا خواهند کشت ، اما خداوند
1⃣لباس #ذلت بر تن آنها میکند
2⃣ #شمیر_برانی را بر آنها مسلط میکند
3⃣حکومت ایشان را به کسی خواهد داد که آنان را از قوم سباء که زنی بر ایشان حکومت میکرد ، پست تر و ذلیل تر خواهد کرد.
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
#مدینه #کوفه
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #وداع_زهیر_با_خاندانش
🔹زن زهیر برخاست و شروع به گریستن نمود ، و با زهیر خداحافظی کرد و گفت:
🔸خدا یار و یاورت باشد! و هر چیزی را که خیر تو در آن است برایت پیش آورد.
😭 #خواهش_من_از_تو این است که در روز قیامت و نزد جد حسین علیه السلام مرا نیز به یاد آوری.
🔹سپس زهیر به همراهان خویش گفت : هر کس از شما میخواهد همراه من باشد بیاید ، و الا این آخرین دیدار من با شماست.
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
#زهیر
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
❇️#عید_غدیر_خم
💐امام صادق علیه السلام فرمودند:
روز غدير خم در ميان روزهاى عيد فطر و قربان و جمعه، همانند ماه در ميان ستارگان است.
اقبال سيد بن طاووس: 466.
🌷🌷 فرا رسیدن عید قربان مبارک باد 🌷🌷
✅ @hosenih_maghtal
✅ #برخورد_حر_با_امام_حسین علیه السلام
🔹حسین علیه السلام به یارانش فرمود : به اینها آب بدهید و به اسبانشان هم آب بدهید. آنها کاسه ها را پر از آب میکردند و اسبها آنقدر مینوشیدند تا سیراب شوند.
🔸حصین ابن نمیر حر را به همراه ۱۰۰۰سوار مقابل امام فرستاده بود.
🔹امام فرمود من به دعوت شما آمدم که گفتید ما امام نداریم . اگر مرا نمیخواهید به همان جا که از آن آمدم برمیگردم.
🔸امام به حر فرمود آیا میخواهید با لشکر خود نماز بخوانید؟
▪️گفت : نه ما به شما اقتدا میکنیم...
🔹بعد از نماز عصر و خطبه امام حر گفت : به خدا من از نامه دعوت به شما خبری ندارم. امام ۲ خُرجین از نامه ها را به حر نشان داد. حر گفت ما از آنها که نامه نوشتند نیستیم و چون به تو برخوردیم از تو دست برنداریم تا تو را در کوفه نزد عبیدالله ببریم.
🔸امام فرمود مرگ بر تو از این کار نزدیکتر است.امام به اصحاب فرمود برخیزید و سوار شوید ، چون خواستند برگردند حر مانع شد.
✳️امام گفت : حُر مادرت به عزایت بگرید ، چه میخواهی؟
😭حر گفت : اگر عرب دیگری چنین میگفت و مانند تو گرفتار بود از جوابش نمیگذشتم هرکه بود ولی من نمیتوانم جز به نیکی نام مادر تو را ببرم.
🔹حر گفت : من دستور جنگ با تو را ندارم مامورم از تو جدا نشوم تا تو را به کوفه برم. اگر نمیخواهی از راهی برو که به کوفه و مدینه نرود این پیشنهاد عادلانه ای است.
✅ حضرت پذیرفت و راه قادسیه(کربلا) را پیش گرفت.
--------------------------------------------------
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
#حر_ابن_یزید_ریاحی
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #بروید_تا_فریاد_مرا_نشنوید
🔹در راه کربلا خدمت حسین علیه السلام رسیدیم و بر او سلام کردیم، پرسیدیم : این رنگ موی شما خضاب است یا رنگ طبیعی است؟
🔸فرمود: خضاب است #ما_هاشمیان_زود_پیر_میشویم.
😭سپس رو به ما کرد و فرمود : برای یاری من آمده اید؟
🔸گفتیم : عیال بسیار داریم و امانت هایی از مردم دستمان هست.
✳️به ما فرمودند : بروید و اینجا نمانید و فریاد مرا نشنوید و #سیاهی_مرا ننگرید(روزگار ناخوشی مرا) زیرا هرکه فریاد مرا بشنود و یاری ام نکند بر خداوند حق است که او را در آتش سرنگون کند.
✅ #پ.ن : همانگونه که ولایت سبب بهشتی شدن عده ای میشود همانگونه سبب دوزخی شدن عده ی زیادی هم تاکنون گشته است. در باره ولایت باید با دقت عمل کرد که تحمل و فهم آن بسیار مهم و سنگین است.
--------------------------------------------------
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #تحریف_هدف_امام_حسین علیه السلام
🔹من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین ابن علی وارد کردند و آن اینکه هدف امام را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین علیه السلام گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد....
--------------------------------------------------
📘 #حماسه_حسینی #شهید_مطهری
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #روح_بزرگ
🔹اساسا روح که بزرگ شد ، تن به زحمت می افتد ، و روح که کوچک شد تن آسایش پیدا میکند.
🔸آن تنی که در زیر سم اسبها لگدمال میشود ، جریمه ی یک روحیه بزرگ را میدهد ، جریمه یک حماسه ، یک حق پرستی ، جریمه روح شهید را میدهد.
--------------------------------------------------
📘 #حماسه_حسینی #شهید_مطهری
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅#حرکت_سیدالشهدا
🔹حسین علیه السلام از شاهراه بزرگ بسمت مکه روانه شد و این آیه را تلاوت میکرد:
▪️فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ(قصص ۲۱)
🔸بیرون رفت از آن ترسان و انتظار تعقیب داشت...
🔸کسانش گفتند:
🔹خوب است مانند ابن زبیر از بیراهه برویم تا تعقیب کنندگان به شما نرسند.
فرمود:نه بخدا! تا حکم خدا جاری شود از این راه جدا نشوم.
🔹و حسین علیه السلام شب جمعه سوم شعبان وارد مکه شد و قرائت میکرد:
▪️وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَآءَ السَّبِيل(قصص ۲۲)
🔸وچون به سوی مدین متوجه شد گفت امید است خدا مرا به راه راست رهبری کند.
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم ص ۷۶ #شیخ_عباس_قمی ره
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #عابس
🔹عابس ابن ابی شبیب از شجاعان عرب بود . روز عاشورا برای وداع نزد امام آمد و سلام کرد و گفت:
🔸ای اباعبدالله ، آگاه باش به خدا در زمین نه خویش و نه بیگانه ، نه دور و نه نزدیکی دارم که که در پایان روز ببینم عزیزتر و محبوب تر از تو باشد و نه سراغ دارم
🔹اگر برایم مقدور بود که برای دفع ظلم و بلا از تو چیزی عزیزتر از جان و خونم را صرف کنم البته میکردم.
شاهد باش که من بر هدایت تو و پدرت استوارم
🔸سپس پیاده با شمشیر برهنه به جانب آن لشکر رفت . اما پیشانی اش ضربتی برداشت. از آن مردم مبارز میطلبید
🔹این شجاعت که برای عمر ابن سعد سنگین آمد دستور داد سنگ بارانش کردند
✳️عابس در این حال زره را از تن و کلاه خود را از سرانداخت و بر دشمن حمله کرد.
🔹وقتی شهید شد عمر ابن سعد گفت این مرد را یکنفر به تنهایی نکشته است آنگاه آن سرِ پر شور را به نزد امام پرتاب کردند
--------------------------------------------------
📘#یک_شمع و ۷۲ پروانه
#یاران_امام علیه السلام
#عابس
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #احکام
🔸کسی که برای حج یا عمره احرام بسته است از کارهایی باید اجتناب نماید که به آن ها محرمات احرام گفته می شود.
🔹تکالیفی که بر پایه احترام حرم، کرامت مکه و عظمت کعبه، حقیقت احرام و فلسفه حج و عمره و در جهت تعالی معنوی ضیوف الرحمن بر عهده آنان قرار گرفته است.
✳اما یکی از کارهایی که در حال احرام بر حجاج حرام است :
🔻شکار صحرایی وحشی؛ مگر در صورت ترس از آزار آن، چه شکار کردن باشد و چه خوردن گوشت شکار، هرچند که شکار کننده آن را در غیر حال احرام شکار کرده باشد.
🔻همچنین اشاره کردن و راهنمایی نمودن و بستن و سر بریدن صید (نه حیوانات اهلی) نیز حرام است، چه نسبت به خود حیوان باشد یا نسبت به جوجه و یا تخم آن.
🔻پرندهها حتی ملخ در حکم شکار صحرایی میباشد.
🔻و احتیاط واجب آن است که کشتن زنبور و مورچهای که انسان را اذیت نمیکند، ترک شود.
🔺پ.ن:
🔸کنار خانه خدا حتی حیوانات در امان هستند اما...
پسر حضرت زهرا...
خامس آل عبا...
نوه پیامبر خدا (ص)
فرزند علی مرتضی (ع)
امان نداشت...
از مکه به سمت کربلا با کاروانی که در حالت ترس و اضطراب بودند حرکت کرد...
🔹البته این سلب امنیت ماجرایی تکراری است...
🔸مادرش هم در شهری که زنان یهودی هم در خانه هاشان امان داشتند... امان نداشت و به خانه اش هجوم آوردند و درب خانه اش را شکستند...کتکش زدند و فرزندش را کشتند...
✅ @hosenih_maghtal
✅ #عمر_سعد_روحانی_قلابی_بود
🔹عمر ابن سعد در شمار رجال کشوری نبوده و شهرت پهلوانی و شمشیر زنی نداشته و فتّاک و خونریز که وصف بارز فرماندهان حکومت بنی امیه است نبوده ، بلکه مردی #زاهدنما و #محدث و به اصطلاح #اهل_علم محسوب میشد.
✳️ و یک روحانی قلابی بوده که حکومت بنی امیه از وجهه عوام فریبی او استفاده میکرده .
✳️ ابن زیاد با وجود جمع کثیری از فرماندهان جنگی این ماموریت را به عمربن سعد داد چون میخواست برای اقناع مردم و پرده پوشی این جنایت هولناک(کشتن امام معصوم) از #وجهه_روحانیت و حق به جانب ابن سعد استفاده کند.
✳️ عمر ابن سعد پسر یکی از صحابه سابقه دار و مهاجرین اولین بود و خود نیز مقام روحانیت و حق بجانب داشت و با شرکت او در جنگ با امام ، #عموم_مردم_تشویق_میشدند و این #خیانت زیر #ریش_و_عمامه #عمر_ابن_سعد پنهان می ماند.
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #بریر
🔹 ویژگی ها و نحوه شهادت بریر بن خضیر
بریر بن خضیر همدانی:
١ . قرآن شناسى
بُرَير، از بزرگ ترين قرآن شناسان عصر خود در كوفه بوده است ، به گونه اى كه وى «أقرأ أهل زمانه (بهترين قارى عصر خود) و«سيّد القُرّاء (سرور قاريان)» شمرده شده است.
٢ . بصيرت كامل
بُرَير، به مبانى دينى خود اعتقادى راسخ و نسبت به حقّانيت راهى كه در پيش گرفته بود، بصيرت كامل داشت و از اين رو در مناظره با يزيد بن مَعقِل در روز عاشورا او را به مباهله دعوت كرد و با غلبه يافتن بر او دعايش به اجابت رسيد و حقّانيت خود را اثبات نمود .
٣ . پارسايى
يكى ديگر از ويژگى هاى بُرَير ، پارسايى ، عبادت ، شب زنده دارى و روزه دارى است . در باره او گزارش شده است كه :
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٤٨.
كان من الزهّاد الذين يصومون النهار ويقومون الليل
بُرَير، از پارسايانى بود كه روزها را روزه مى گرفتند و شب ها را به نماز مى ايستادند .
٤ . سخنورى
وى از سخنوران توانا بود . سخنان وى در ذى حُسُم و هنگامى كه سپاه كوفه ، مانع از رسيدن آب به اهل بيت امام عليه السلام شده بود، و نيز احتجاج او در روز عاشورا بر كوفيان به فرمان امام عليه السلام، دليل روشنى بر توانايى او در سخنورى است.
همچنين، وى با اجازه امام عليه السلام ، در موضوع آب با ابن سعد ، گفتگو كرد .
گفتگوی بریر با شمر در شب عاشورا
الفتوح : ج ٥ ص ٩٩ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٥١
الفتوح : أقبَلَ الشِّمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ في نِصفِ اللَّيلِ ومَعَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ حَتّى تَقارَبَ مِن عَسكَرِ الحُسَينُ عليه السلام ، وَالحُسَينُ عليه السلام قَد رَفَعَ صَوتَهُ وهُوَ يَتلو هذِهِ الآيَةَ «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ» ، إلى آخِرِها . قالَ : فَصاحَ لَعينٌ مِن أصحابِ شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ : نَحنُ ورَبِّ الكَعبَةِ الطَّيِّبونَ ، وأنتُمُ الخَبيثونَ ! وقَد مُيِّزنا مِنكُم . قالَ : فَقَطَعَ بُرَيرٌ الصَّلاةَ ، فَناداهُ : يا فاسِقُ ! يا فاجِرُ ! يا عَدُوَّ اللّه ِ ! أمِثلُكَ يَكونُ مِنَ الطَّيِّبينَ ؟! ما أنتَ إلّا بَهيمَةٌ ولا تَعقِلُ ، فَأَبشِر بِالنّارِ يَومَ القِيامَةِ وَالعَذابِ الأَليمِ . قالَ : فَصاحَ بِهِ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ وقالَ : أيُّهَا المُتَكَلِّمُ ، إنَّ اللّه َ تَبارَكَ وتَعالى قاتِلُكَ وقاتِلُ صاحِبِكَ عَن قَريبٍ .
فَقالَ لَهُ بُرَيرٌ : يا عَدُوَّ اللّه ِ! أبِالمَوتِ تُخَوِّفُني ، وَاللّه ِ ، إنَّ المَوتَ أحَبُّ إلَينا مِنَ الحَياةِ مَعَكُم ! وَاللّه ِ ، لا يَنالُ شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَومٌ أراقوا دِماءَ ذُرِّيَّتِهِ وأهلِ بَيتِهِ .
قالَ : وأقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام إلى بُرَيرِ بنِ حُضَيرٍ ، فَقالَ لَهُ : رَحِمَكَ اللّه ُ يا بُرَيرُ ! إنَّ أبا عَبدِ اللّه ِ يَقولُ لَكَ : اِرجِع إلى مَوضِعِكَ ولا تُخاطِبِ القَومَ ، فَلَعَمري لَئِن كانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِي الدُّعاءِ ، فَلَقَد نَصَحتَ وأبلَغتَ فِي النُّصحِ .
ترجمه: شمر بن ذى الجوشن ـ كه خداوند ، لعنتش كند ـ ، نيمه شب ، با گروهى از همراهانش به لشكر حسين عليه السلام نزديك شد . حسين عليه السلام ، با صداى بلند ، به تلاوت اين آيه مشغول بود: «و البته كسانى كه كافر شده اند ، نبايد تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان ، نيكوست ...» ، تا آخر آيه .
ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن ، فرياد كشيد: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و شما ، پليديد ، و ما از شما ، جدا گشته ايم !
بُرَير ، نمازش را قطع كرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهكار ! اى دشمن خدا! آيا مانند تويى ، از پاكيزگان است ؟ ! تو جز چارپايى بى خِرد ، نيستى. تو را به آتش روز قيامت و عذاب دردناك ، بشارت باد !
شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، بر سرِ او داد كشيد و گفت: اى گوينده ! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، تو را و همراهت حسين را به زودى مى كُشد .
بُرَير به او گفت: اى دشمن خدا! آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگى با شما، براى ما دوست داشتنى تر است . به خدا سوگند ، كسانى كه خون فرزندان و خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را مى ريزند ، به شفاعتش نمى رسند .
مردى از ياران حسين عليه السلام به سوى بُرَير بن حُضَير آمد و به او گفت: خدايت رحمت كند ، اى برير! ابا عبد اللّه عليه السلام به تو مى فرمايد : «به جايگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، كه ـ به جانم سوگند ـ ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصيحت كرد و دعوت را به آخر رساند، تو نيز نصيحت كردى و آن را به آخر رساندى
٥ . خنده رويى در صبح عاشورا
بُرَير ، همان كسى است كه به دليل يقين به زندگىِ پس از مرگ ، در صبح عاشورا ، هنگامى كه امام عليه السلام و ي
ارانش در حلقه محاصره دشمن بودند و فاصله اى با شهادت نداشتند ، از آرامش خاصّى برخوردار بود و با دوست خود ، عبد الرحمان ، با چهره اى خندان ، گفتگو مى كرد . دوستش به وى ايراد گرفت و گفت : اى بُرَير ! مى خندى ؟! الآن ، نه وقت خنده است ، و نه كار بيهوده .
بُرَير ، در پاسخ وى گفت :
قوم من مى دانند كه من ، نه در جوانى و نه در پيرى به كار بيهوده علاقه مند نبوده ام . و إنما أفعل ذلك استبشاراً بما نصير إليه اين كار را براى خجستگى آنچه برايمان اتّفاق مى افتد ، مى كنم. به خدا سوگند ، جز اين نيست كه ما با اين گروه ، با شمشيرهايمان رويارو مى شويم و ساعتى را با آنها مى جنگيم و سپس با حور العين ، هماغوش مى گرديم .
امام زمان علیه السلام هم در زیارت ناحیه مقدسه به بریر سلام داده است.
المناقب لابن شهر آشوب : ج ٤ ص ١٠٠ ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥
براساس نقل ابن شهر آشوب در مناقب وقتی بریر بن خضیر به میدان رفت چنین رجز میخواند
بَرَزَ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ وهُوَ يَقولُ :
أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرٌ
لَيثٌ يَروعُ الأُسدَ عِندَ الزِّئرِ
يَعرِفُ فينَا الخَيرَ أهلُ الخَيرِ
أضرِبُكُم ولا أرى مِن ضَيرِ
كَذاكَ فِعلُ الخَيرِ مِن بُرَيرِ
قَتَلَهُ بَحيرُ بنُ أوسٍ الضَّبِّيُّ .
ترجمه: بُرَير بن خُضَير هَمْدانى به ميدان آمد ، در حالى كه مى گفت :
من، بُرَيرم و پدرم، خُضَير بود؛
شيرى كه ديگر شيران را [ نيز ] با غُرّشش مى ترسانْد
نيكوكاران ، كار خير ما را مى دانند
شما را [ با شمشير ] مى زنم و در اين كار ، زيانى نمى بينم .
اين گونه است انجام دادن كار خير از بُرَير .
براساس نقل شیخ صدوق 30 نفر از لشگر کفار و منافقین رو به درک واصل کرد
الأمالي للصدوق : ص ٢٢٤ ح ٢٣٩ ، روضة الواعظين : ص ٢٠٦
الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين] عليهم السلام : بَرَزَ ... بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ، وكانَ أقرَأَ أهلِ زَمانِهِ ، وهُوَ يَقولُ :
أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرُ
لا خَيرَ فيمَن لَيسَ فيهِ خَيرُ
فَقَتَلَ مِنهُم ثَلاثينَ رَجُلاً ، ثُمَّ قُتِلَ رِضوانُ اللّه ِ عَليهِ.
ترجمه: أمالی صدوق ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ـ : بُرَير بن خُضَير هَمْدانى ـ كه بهترين قارى روزگارش بود ـ ، به ميدان آمد، در حالى كه مى گفت :
من ، بُرَيرم و پدرم ، خُضَير است
خيرى نيست در كسى كه خيرى ندارد
آن گاه ، سى تن از آنان را كُشت و سپس ، به شهادت رسيد . رضوان خدا بر او باد !
جریان شهادت بریر براساس نقل تاریخ طبری و دیگر منابع معتبر اهل سنت
تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤٣١ وراجع : الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٦٥ وأنساب الأشراف : ج ٣ ص ٣٩٩ .
تاريخ الطبري عن أبي مخنف عن يوسف بن يزيد عن عفيف بن زهير بن أبي الأخنس ـ وكانَ قَد شَهِدَ مَقتَلَ الحُسَينِ عليه السلام ـ : خَرَجَ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ مِن بَني عَميرَةَ بنِ رَبيعَةَ وهُوَ حَليفٌ لِبَني سَليمَةَ مِن عَبدِ القَيسِ ، فَقالَ : يا بُرَيرَ بنَ حُضَيرٍ ! كَيفَ تَرَى اللّه َ صَنَعَ بِكَ ؟
قالَ : صَنَعَ اللّه ُ ـ وَاللّه ِ ـ بي خَيرا ، وصَنَعَ اللّه ُ بِكَ شَرّا .
قالَ : كَذَبتَ ، وقَبلَ اليَومِ ما كُنتَ كَذّابا ، هَل تَذكُرُ وأنَا اُماشيكَ في بَني لَوذانَ وأنتَ تَقولُ : إنَّ عُثمانَ بنَ عَفّانَ كانَ عَلى نَفسِهِ مُسرِفا ، وإنَّ مُعاوِيَةَ بنَ أبي سُفيانَ ضالٌّ مُضِلٌّ ، وإنَّ إمامَ الهُدى وَالحَقِّ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ؟
فَقالَ لَهُ بُرَيرٌ : أشهَدُ أنَّ هذا رَأيي وقَولي ، فَقالَ لَهُ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ : فَإِنّي أشهَدُ أنَّكَ مِنَ الضّالّينَ .
فَقالَ لَهُ بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ : هَل لَكَ فَلاُباهِلكَ ؟ وَلنَدعُ اللّه َ أن يَلعَنَ الكاذِبَ وأن يَقتُلَ المُبطِلَ ، ثُمَّ اخرُج فَلاُبارِزكَ . قالَ : فَخَرَجا فَرَفَعا أيدِيَهُما إلَى اللّه ِ يَدعُوانِهِ أن يَلعَنَ الكاذِبَ ، وأن يَقتُلَ المُحِقُّ المُبطِلَ ، ثُمَّ بَرَزَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ ، فَاختَلَفا ضَربَتَينِ ، فَضَرَبَ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ بُرَيرَ بنَ حُضَيرٍ ضَربَةً خَفيفَةً لَم تَضُرَّهُ شَيئا ، وضَرَبَهُ بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ ضَربَةً قَدَّتِ المِغفَرَ ، وبَلَغَتِ الدِّماغَ ، فَخَرَّ كَأَنَّما هَوى مِن حالِقٍ ، وإنَّ سَيفَ ابنِ حُضَيرٍ لَثابِتٌ في رَأسِهِ ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ يُنَضنِضُهُ مِن رَأسِهِ .
وحَمَلَ عَلَيهِ رَضِيُّ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ فَاعتَنَقَ بُرَيرا ، فَاعتَرَكا ساعَةً . ثُمَّ إنَّ بُرَيرا قَعَدَ عَلى صَدرِهِ ، فَقالَ رَضِيٌّ : أينَ أهلُ المِصاعِ وَالدِّفاعِ ؟ قالَ : فَذَهَبَ كَعبُ بنُ جابِرِ بنِ عَمرٍو الأَزدِيُّ لِيَحمِلَ عَلَيهِ ، فَقُلتُ : إنَّ هذا بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ القارِئُ الَّذي كانَ يُقرِئُنَا القُرآ
نَ فِي المَسجِدِ ، فَحَمَلَ عَلَيهِ بِالرُّمحِ حَتّى وَضَعَهُ في ظَهرِهِ ، فَلَمّا وَجَدَ مَسَّ الرُّمحِ بَرَكَ عَلَيهِ فَعَضَّ بِوَجهِهِ ، وقَطَعَ طَرَفَ أنفِهِ ، فَطَعَنَهُ كَعبُ بنُ جابِرٍ حَتّى ألقاهُ عَنهُ ، وقَد غَيَّبَ السِّنانَ في ظَهرِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِ يَضرِبُهُ بِسَيفِهِ حَتّى قَتَلَهُ .
قالَ عَفيفٌ : كَأَنّي أنظُرُ إلَى العَبدِيِّ الصَّريعِ قامَ يَنفُضُ التُّرابَ عَن قَبائِهِ ، ويَقولُ : أنعَمتَ عَلَيَّ يا أخَا الأَزدِ نِعمَةً لَن أنساها أبَدا .
قالَ : فَقُلتُ : أنتَ رَأَيتَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، رَأْيَ عَيني وسَمْعَ اُذُني .
فَلَمّا رَجَعَ كَعبُ بنُ جابِرٍ ، قالَت لَهُ امرَأَتُهُ ـ أو اُختُهُ ـ النَّوارُ بِنتُ جابِرٍ : أعَنتَ عَلَى ابنِ فاطِمَةَ وقَتَلتَ سَيِّدَ القُرّاءِ ! لَقَد أتَيتَ عَظيما مِنَ الأَمرِ ، وَاللّه ِ لا اُكَلِّمُكَ مِن رَأسي كَلِمَةً أبَدا .
تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : يوسف بن يزيد ، از عفيف بن زُهَير بن ابى اَخنَس ـ كه در هنگام شهادت حسين عليه السلام ، حضور داشت ـ ، برايم نقل كرد : يزيد بن مَعقِل از قبيله بنى عَميرَة بن ربيعه ـ كه با تيره بنى سَليمه از قبيله عبد قيس هم پيمان بودند ـ ، بيرون آمد و گفت: اى بُرَير بن خُضَير ! مى بينى كه خدا ، براى تو چه خواسته است؟
بُرَير گفت: به خدا سوگند كه براى من ، خوبى خواسته است و براى تو ، بدى !
يزيد گفت: دروغ مى گويى ، در حالى كه پيش از اين ، دروغگو نبودى . آيا به ياد مى آورى كه در محلّه بنى لَوذان ، با هم مى رفتيم و تو مى گفتى: عثمان بن عفّان ، بر خود ، ستم كرد و معاوية بن ابى سفيان ، گم راه و گم راه كننده است و بى ترديد ، پيشواى هدايت و حقيقت، على بن ابى طالب است؟
بُرَير گفت: گواهى مى دهم كه اين ، نظر و گفته من است.
يزيد بن مَعقِل به او گفت: من ، گواهى مى دهم كه تو از گم راهان هستى .
بُرَير بن خُضَير به او گفت: اگر موافقى با همديگر مُباهله كنيم و خدا را بخوانيم تا دروغگو را لعنت كند و هر كدام را كه بر باطل هستيم ، بكُشد . سپس بيرون بيا، تا با هم ، تن به تن بجنگيم.
هر دو بيرون آمدند و دستانشان را به سوى خدا ، بلند كردند و از او خواستند كه دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است ، ديگرى را كه بر باطل است، بكُشد . سپس در برابر يكديگر ايستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند . يزيد بن مَعقِل ، ضربه اى آرام به بُرَير بن خُضَير زد كه آسيبى به او نرساند و بُرَير بن خُضَير نيز ضربه اى به او زد كه كلاهْ خود او را شكافت و تا مغز سرش رسيد و چنان [ بر زمين ]افتاد كه گويى از بلندى ، سقوط كرده است . شمشير ابن خُضَير هم در سرش گير كرد ؛ و گويى او را مى بينم كه آن را تكان مى دهد تا آن را از سرش بيرون بكِشد .
سپس ، رضى بن مُنقِذ به بُرَير حمله بُرد و با او گلاويز شد و لَختى درگير بودند. سپس بُرَير بر سينه اش نشست . رضى گفت: جنگاوران و مدافعان ، كجايند ؟
كعب بن جابر بن عمرو اَزْدى ، رفت تا به بُرَير، حمله ببرَد . به او گفتم : اين ، بُرَير بن خُضَير قارى است كه در مسجد ، به ما قرآن مى آموخت .
امّا او با نيزه به او يورش بُرد و آن را در پشت بُرَير ، جاى داد. بُرَير ، چون سوزش نيزه را احساس كرد، بر او جَست و صورتش را گاز گرفت و نوك بينى اش را كَنْد ؛ ولى كعب بن جابر ، او را زد تا بر زمينش انداخت و نيزه را كاملاً در پشتِ او فرو كرد . سپس ، به او روى آورد و چندان با شمشيرش بر او زد تا او را كُشت .
عفيف [ بن زُهَير ] مى گفت: گويى مرد عبدىِ از پاى افتاده را مى بينم كه برخاست و خاك از جامه اش تكانْد و گفت: اى برادر اَزْدى ! نعمتى به من دادى كه هرگز ، آن را فراموش نمى كنم.
[يوسف بن يزيد] مى گفت : به عفيف گفتم: تو خود ، اينها را ديدى ؟
او گفت: آرى . به چشم خود ، ديدم و با گوش خود ، شنيدم .
هنگامى كه كعب بن جابر باز گشت ، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر ، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه ، حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمى گويم !
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٥٢
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : أصبَحَ الحُسَينُ عليه السلام فَصَلّى بِأَصحابِهِ ، ثُمَ قُرِّبَ إلَيهِ فَرَسُهُ فَاستَوى عَلَيهِ ، وتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، وبَينَ يَدَيهِ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : كَلِّمِ القَومَ يا بُرَيرُ وَانصَحهُم . فَتَقَدَّمَ بُرَيرٌ حَتّى وَقَفَ قَريبا مِنَ القَومِ وَالقَومُ قَد زَحَفوا إلَيهِ عَن بُكرَةِ أبيهِم ، فَقالَ لَهُم بُرَيرٌ : يا هؤُلاءِ اتَّقُوا اللّه َ ؛ فَإِنَّ ثَقَلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَد أصبَحَ بَينَ أظهُرِكُم ، هؤُلاءِ ذُرِّيَّتُهُ وعِترَتُهُ وَبناتُهُ وحَرَ
مُهُ ، فَهاتوا ما عِندَكُم ، ومَا الَّذي تُريدونَ أن تَصنَعوا بِهِم ؟
فَقالوا : نُريدُ أن نُمَكِّنَ مِنهُمُ الأَميرَ عُبَيدَ اللّه ِ بنَ زِيادٍ فَيَرى رَأيَهُ فيهِم .
فَقالَ بُرَيرٌ : أفَلا تَرضَونَ مِنهُم أن يَرجِعوا إلَى المَكانِ الَّذي أقبَلوا مِنهُ ؟ وَيلَكُم يا أهلَ الكوفَةِ ! أنَسيتُم كُتُبَكُم إلَيهِ وعُهودَكُمُ الَّتي أعطَيتُموها مِن أنفُسِكُم وأشهَدتُمُ اللّه َ عَلَيها وكَفى بِاللّه ِ شَهيدا ؟ وَيلَكُم ! دَعَوتُم أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم وزَعَمتُم أنَّكُم تَقتُلونَ أنفُسَكُم مِن دونِهِم ، حَتّى إذا أتَوكُم أسلَمتُموهُم لِعُبَيدِ اللّه ِ ، وحَلَأتُموهُم (١) عَن ماءِ الفُراتِ الجاري وهُوَ مَبذولٌ ، يَشرَبُ مِنهُ اليَهودُ وَالنَّصارى وَالمَجوسُ ، وتَرِدُهُ الكِلابُ وَالخَنازيرُ ! بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا في ذُرِّيَّتِهِ ! ما لَكُم ؟! لا سَقاكُمُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ ! فَبِئسَ القَومُ أنتُم .
فَقالَ لَهُ نَفَرٌ مِنهُم : يا هذا ! ما نَدري ما تَقولُ .
فَقالَ بُرَيرٌ : الحَمدُ لِلّهِ الَّذي زادَني فيكُم بَصيرَةً ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِن فِعالِ هؤُلاءِ القَومِ ، اللّهُمَّ ألقِ بَأسَهُم بَينَهُم حَتّى يَلقَوكَ وأنتَ عَلَيهِم غَضبانُ .
فَجَعَلَ القَومُ يَرمونَهُ بِالسِّهامِ ، فَرَجَعَ بُرَيرٌ إلى وَرائِهِ .
ترجمه : حسين عليه السلام ، صبحگاهان ، با يارانش نماز گزارد . سپس اسبش را برايش آوردند و بر آن نشست و با چند تن ازيارانش به سوى لشكر دشمن ، پيش آمد . بُرَير بن خُضَير هَمْدانى، جلوى ايشان بود. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى بُرَير ! با اينان ، سخن بگو و آنان را نصيحت كن .
بُرَير ، پيش رفت و نزديك لشكر دشمن ـ كه همگى به سوى حسين عليه السلام پيش آمده بودند ـ ، ايستاد .
سپس، بُرَير به آنان گفت: اى مردم ! از خدا پروا كنيد، كه باقى مانده گران قدرِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، به ميان شما آمده است و اينان ، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكانِ) او هستند . نظر و دليلتان را بياوريد و بگوييد كه مى خواهيد با آنان ، چه كنيد؟
گفتند: مى خواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيد اللّه بن زياد بگذاريم تا در باره ايشان ، نظر دهد .
بُرَير گفت: آيا راضى نمى شويد كه ايشان ، به همان جايى كه از آن آمده اند، باز گردند ؟ واى بر شما ، اى كوفيان! نامه هايى را كه براى آنان فرستاديد و تعهّدهايى را كه از جانب خود به ايشان داديد و خدا را بر آن گواه گرفتيد، فراموش كرده ايد ، و خدا براى گواهى دادن ، كافى است. واى بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و ادّعا كرديد كه جانتان را براى آنان ، فدا مى كنيد ؛ امّا چون نزد شما آمدند ، آنان را در اختيار عبيد اللّه گذاشتيد و آب جارى فرات را كه در دسترس همه است و يهود و نصارا و مجوس از آن مى نوشند ، و سگ و خوك هم به آن در مى آيند، از آنان ، باز داشتيد . پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، با ذريّه اش بد كرديد. شما را چه مى شود ؟! خداوند ، روز قيامت ، شما را سيراب نكند! چه بد قومى هستيد شما !
برخى از آنها به او گفتند: اى مرد ! ما نمى دانيم كه چه مى گويى .
بُرَير گفت: ستايش ، ويژه خدايى است كه بصيرتم را در باره شما افزون كرد . خدايا ! من از كردار اين گروه ، به سوى تو بيزارى مى جويم . خدايا ! ميانشان درگيرى و هراس بينداز ، تا تو را خشمگين بر خودشان ، ملاقات كنند .
آنان ، به سوى او تيراندازى كردند و بُرَير ، به عقبْ باز گشت.
الفتوح : ج ٥ ص ١١٧ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٤ ؛ بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ٥٢ .
الفتوح : كُلَّما حَمَلَ [الحُسَينُ عليه السلام ] بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلوا عَلَيهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ . ثُمَّ رَمى رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ يُكَنّى أبَا الحُتوف الجُعفِيَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ في جَبهَتِهِ ، فَنَزَعَ الحُسَينُ عليه السلام السَّهمَ فَرَمى بِهِ ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُمَّ إنَّكَ تَرى ما أنَا فيهِ مِن عِبادِكَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا ، ولا تَذَر عَلى وَجهِ الأرضِ مِنهُم أحَدا ، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا .
الفتوح : هرگاه حسين عليه السلام ، به تنهايى به سوى فراتْ يورش مى بُرد ، به او حمله مى كردند تا او را از [ رسيدن به ]آب ، باز بدارند . آن گاه ، مردى از آنان ـ كه كنيه اش ابو حُتوف جُعْفى بود ـ ، تيرى انداخت و بر پيشانى حسين عليه السلام نشست . حسين عليه السلام ، تير را كَنْد و آن را انداخت . خون بر صورت و محاسنش ، سرازير شد .
سپس حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! تو مى بينى كه من از دست اين بندگان نافرمان و طغيانگرت ، در چه حالى هستم . خدايا ! يكْ يكِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق ، هلاكشان ساز و هيچ يك از آنان را بر روى زمين
، باقى مگذار و هرگز ، آنان را ميامرز !» .
--------------------------------------------------
📘#
#یاران_امام علیه السلام
#بریر
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com