eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
314 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نور امید، یا اباعبدالله قرآن مجید، یا اباعبدالله با خود خبر شهادتت آوردی ارباب شهید، یا اباعبدالله شاعر: @hosenih @dobeity_robaey
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲الحَمدُلِلهِ الَّذِی خَلَقَ الْحُسَین 🌸میلاد پُر خیر و برکت حضرت سیدالشهداء(ع)، بر همه دلشیفتگان ایشان در سرتاسر عالَم مبارک باد. خورشید در آسمان زهرا آمد کشتی نجات سوی دریا آمد هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی دنیای من به دنیا آمد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 زیبا (یک کار تمیز فرهنگی) به مناسبت ولادت امام حسين(علیه‌السّلام) 🌸اول صبح که از خونه زدی بیرون اگه خوش روزی بودی گرفت نَمِ بارون بگــــو حسیـــــــن... 🌸اگه آفتاب زد و روزتو روشن کرد هر جا هستی به سمتِ کربلا برگرد بگــــو حسیـــــــن... 🌸(حسین اومده... الحمدلله) با شعر و اجرای: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مانده بودم که مرا عشق کجا خواهد برد عشق اما همه را کرببلا خواهد برد کشتی نوح نشد منتظر هیچ کسی این حسین است که با خود همه را خواهد برد شاعر: @dobeity_robaey
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند: هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزرائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار علقمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشم‌ها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مثل کبوتران که به پر داشتن خوشند پروانه‌ها به شمع سحر داشتن خوشند ما زیر پای او جگری پهن کرده‌ایم امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند آنانکه هیچ در خور نامش نداشتند نذر قدوم یار، به سر داشتن خوشند این کیسه‌های خالی ما سالهاست با نان از تنور فاطمه برداشتن خوشند از معجزات مزد کنیزیِ فاطمه‌ست این نخل‌ها اگر به ثمرداشتن خوشند تنها اگر پسر شود آواره‌ی حسین این مادران به فیض پسر داشتن خوشند این خانواده که همه خورشید پرورند حالا تمامشان به قمر داشتن خوشند با جُرعه مستها همگی یک‌دل‌اند و بس مدیون چشمهای ابوفاضل‌اند و بس گاهی بهار با چمنش جلوه میکند پیغمبرانه در قرنش جلوه میکند یوسف هوار می‌کشد و جامه می‌درد وقتیکه بوی پیرهنش جلوه میکند لبهای خویش را که کمی آب میزند مثل عقیق بر دهنش جلوه میکند بر بام کعبه میرود و خطبه میکند وقتی رگ ابوالحسنش جلوه میکند در سجده‌های نافله‌های شبانه‌اش ارثیه‌های پنج تنش جلوه میکند با هیبت و جلالت امّ‌البنینی‌اش عباس دست بت‌شکنش جلوه میکند گاهی میان هیئت ما دم که میدهند در دستهای سینه‌زنش جلوه میکند آمد امامزاده‌‌ی مأنوس اهل بیت محرم‌ترین محافظ ناموس اهل بیت آماده‌ام دوباره مسلمان کند مرا با یک نظر ابوذر و سلمان کند مرا از جلوه‌های ذاتی چشمش بعید نیست یعقوب و خضر و یوسف کنعان کند مرا آنجا که پای مرکب او میکند گذر عشق است اگر که ریگ بیابان کند مرا وقت ورود دسته به هیئت خدا کند تیغ علم بیایدو قربان کند مرا آنانکه از سرای تو پا پس کشیده‌اند واللهِ ارمنیِ علم‌کش ندیده‌اند عباس آمده که برادر شود، همین پایش رکاب حضرت خواهر شود همین نزد حسین آمده با سربزیری‌اش امضای سربلندی مادر شود همین دستی که داد، واسطه دستگیری است دستش بناست شافع محشر شود همین آمد به یمن منصب باب‌الحوائجی مشکل‌گشای این همه نوکر شود همین پیش بنات فاطمه قد راست کرده است تا سایبان چند کبوتر شود همین با آن جلالت و عظمت آمده فقط امّید مادر علی اصغر شود همین انصاف نیست خشکی لبهای تشنه‌اش با بند خیس مشک کمی تر شود همین او آمده دل همه را ترجمه کند سقا و آب و علقمه را ترجمه کند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کار دارند عاشقان با شب بهترين فرصت تمنا شب مزد امشب نماز فردا شب من مناجات مى کنم با شب شب مناجات مى‌کند با ماه سر ماه است عمامه‌ی خورشيد دست ماه است نامه‌ی خورشيد تن ماه است جامه‌ی خورشيد ماه يعنى ادامه‌ی خورشيد مى‌شود آفتاب شب‌ها ماه سر و کارم که با سحر افتاد جگر من به دردسر افتاد خواب در چشم ها اگر افتاد بار ما گردن قمر افتاد همه خوابيده‌اند الا ماه اشک هاى مرا جگر گفتند به من از کودکى شرر گفتند از ابوالفضل بيشتر گفتند اشتباه است اگر قمر گفتند تازه يک چشم اوست صدتا ماه تا کنار حسين ما رفتيم تا که باب الحسين را رفتيم با ابوالفضل کربلا رفتيم هر کجا رفت و هر کجا رفتيم جلو انداخت کار ما را ماه همه در محضرش وضو دارند از سر کويش آبرو دارند و توسل به دست او دارند بعد ازين اهل بيت عمو دارند چه عمويي -ببين- سراپا ماه چشم هايش همان جلالش باد ماه قربان آن جمالش باد صلوات خدا به بالش باد شير ام البنين حلالش باد کيست عباس: کوه، دريا، ماه بيشتر جلوه مى کنى در شب مى شود با تو ديدنى تر شب وقت وصل است وقت آخر شب شب که از راه مى رسد هر شب... ماه را مى‌کند تماشا ماه وچه کوچه پى گدا مى گشت سنگ در دست او طلا مى گشت سايبان سه ساله ها مى گشت آنقدر بين کربلا مى گشت دور زينب به جاى زهرا ماه غير از ام البنين نديده کسى چشم او را نبين، نديده کسى ماه را در زمين نديده کسى هيچ جا اين چنين نديده کسى... تشنه لب آفتاب، سقا ماه چشم هايش به خيمه ها افتاد مشک هم زير دست و پا افتاد هيبتش از سر و صدا افتاد دست هايش جدا جدا افتاد شد ستاره ستاره حالا ماه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده زور بازوی تو بی حد وَ عدد خواهد شد بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز ** ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت در حقیقت «لک لبیک برادر» می گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می رفت علی اکبر به ثنا گویی او می آید: چقدر منبر کعبه به عمو می آید خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز «کاشف الکرب» تویی؛ خندۀ ارباب تویی «پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی! روی چشم تو بُوَد جای حسن جای حسین هستِ ما بین دو ابروی تو؛ بین الحرمین پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است و فقط محضر زینب سر تو پایین است ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود نام تو در دل میدان رجز قاسم بود زور بازوی علی ریخته در بازویت ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟! ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ «أشهد أن علیاً ولی الله» بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای عموجانِ حرم، باز به من احسان کن یک شب جمعه مرا کرببلا مهمان کن شاعر: @dobeity_robaey
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی توی که درادب و فضل منتها هستی تویی که قوت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کربلا هستی وزیر  کشور  عشقی و شاه علقمه ای تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای کی‌ام من آن که شدم ریزه خوار احسانت کی‌ام من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت کی‌ام من آنکه کنم جان خویش قربانت کی‌ام من آنکه که بُوَد دست من به دامانت حوائج همه ی خلق را روا کردی مرا زبدو تولد شما دعا کردی گدای کوی توأم بی پناه آمده ام به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام دلم شکسته ببین  روسیاه آمده ام بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن ** دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازه های غمت به قفل بسته‌ی دل‌ها فقط کلید تویی شفیع محشری و بر همه امید تویی عمود خیمه ی زینب چرا شکسته شدی چو فرق خونی حیدر زهم گسسته شدی چنان خسوف قمر، باز  بازو بسته شدی زغصه های  مدینه تو زار و خسته شدی زند شراره به قلبم صدای غمگینت ببین که فاطمه آمد  کنار بالینت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قمر هستی و بین آسمان مسند نشین هستی وزیر شاهی و مانند او بالانشین هستی تمام عمر گشتم در میان مردم و دیدم پس از اولاد زهرا در دو دنیا بهترین هستی فلک افتاد از پا، آسمانش دست و پا گم کرد که تو سر تا قدم گویا امیرالمومنین هستی ادب کوچکترین شاگرد درس زندگی تو که تو شاگرد مکتب خانه ی ام البنین هستی نه این که من فقط امروز دل بر مِهر تو دادم که تو از ابتدا محبوب جبریل امین هستی علی قطعا یدالله است؛ این را مطمئن هستم و تو دست علی مرتضی در آستین هستی محمد، حیدر و زهرا، حسن یا که حسینی تو تو مجموع وجود پنج تن روی زمین هستی علی نقش نگین خاتم پیغمبران بود و تو بر انگشتر خون خدا نقش نگین هستی علی آن ریسمان محکم عرش خدا باشد تو هم مانند بابا جلوه ی حبل المتین هستی میان معرکه، فرقی ندارد، دوست یا دشمن همیشه لایق فریادهای "آفرین" هستی اگر چه در شهادت آخرین یار حسینی تو ولی پای دفاع از حریمش اولین هستی امید عالم هستی، حسین فاطمه باشد تو عباسی و بر مولا امید آخرین هستی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دست مرا بگیر نه با دست، با پَرت بی دست کربلا نظری جان مادرت @dobeity_robaey
روی پر ملائک خنده کنان اباالفضل پا بر زمین نهادی از آسمان اباالفضل جشن تولدت را خورشید و مه گرفتند بس که مرید داری در کهکشان اباالفضل جانی گرفته حیدر با دیدن جمالت از یُمن مقدم تو دل شد جوان اباالفضل مولود مرد خیبر، شیر خدا مکرر بوسید بازوانت را بی امان اباالفضل ذکر جلی مایی دوم علی مایی خالی ست جای نامت بین اذان اباالفضل فتح الفتوح کردی با دست های خالی سردار بی نیاز از تیر و کمان اباالفضل  در چنگ تیر و نیزه جز حق رجز نخواندی ای سرور تمام آزادگان اباالفضل ورد لب تو باشد هر لحظه جان رقیه ورد لب رقیه هر لحظه جان اباالفضل بی انتهایی آقا، رزاق مایی اقا ای ناتمام اباالفضل، ای بی کران اباالفضل هر جا که نام پاکت برده شود شتابان خود را یقین رساند، صاحب زمان اباالفضل حتی شب تولد من حال گریه دارم مانده ست بر دل من داغی گران اباالفضل ** شام خوشی سر آمد اشک همه در آمد از خیمه تا که رفتی دامن کشان اباالفضل باید به گریه گوید، دل حرف آخرش را یارب کسی نبیند داغ برادرش را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها شعری به قلب این قلم از آسمان دهید تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد قدری درخت واژه تان را تکان دهید ارزانی ستاره بود ماه آسمان ماه مدینه را به من امشب نشان دهید من از شما به غیر شما را نخواستم هرچه ثواب هست به این و به آن دهید امشب که ساقی آمده از مشک عشق او یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید در برکه نگاه علی خوش دمیده است ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست منصوب گشته است به باب الحوائجی پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست ابروی او نیامده محراب عاشقی گیسوی او نیامده یلداترین شده ست بین قبیله ای که همه سرو قامتند قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست لیلا میان شهر مجانین نه... این پسر در شهر لیلی آمده لیلاترین شده ست ساقی زیاد بوده در این خاندان ولی سردار کربلاست که سقا ترین شده ست عباس روح جاری از نیل تا فرات عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات شعبان برای ماست گواراتر از رجب شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب امشب شب تولد روح دلاوری ست امشب شب وفاست شب غیرت و ادب باید به پیش ابروی او سجده آوریم چون واجب است محضر او امر مستحب امشب شب چهارم ماه است آمده ماه شب چهارده از قلب نیمه شب نامش پر از کنایه پر از استعاره است شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است عرض ارادتم به اباالفضل بارها برده مرا به جرگه ی بی اختیارها چون موج، سر به سینه ی هر صخره می زنم آثار عاشقی ست از این گونه کارها محدود ما یکی دو قبیله نمی شود عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها مانند او نیامده دیگر به روزگار مانند من گدای نگاهش هزارها دلداده اند در ره او صاحبان دل سر داده اند در قدم او سوارها از او ندیده ام به خدا دادرس تری آقا تری، کریم تری، هم نفس تری با این که با اصالت و ارباب زاده بود یک عمر چون رعیّت این خانواده بود بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش حالا چو سرو، قامت او ایستاده بود در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود انگار این ارادت او بی اراده بود در آخرین سجود نمازِ محبتش در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود آن ها که دیده اند نوشتند عاقبت سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود زهرا کنارش آهِ نفس گیر می کشد با دست خود ز دیده ی او تیر می کشد ما جز خدا به غیر توکل نمی کنیم ما جز به اهل بیت توسل نمی کنیم باید در این زمانه ولایت مدار بود ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی کنیم ما ذاکریم؟ نه، همه سرباز رهبریم وقتی که امر کرد تأمل نمی کنیم گوید اگر روید در آتش به سر رویم سر هم اگر که خواست تعلل نمی کنیم هرکس که در مقابل آقا بایستد در هر لباس و پُست، تحمل نمی کنیم عباس ماند چون که مطیع امام بود در او «چرا» به حرف امامش حرام بود! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به دل شور و نوا دارم اباالفضل دلی درد آشنا دارم اباالفضل اگر چه تازه برگشتم ولی باز «هوای کربلا دارم اباالفضل» @dobeity_robaey
گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود نان خورِ رزق کار و بارش بود او که با عالمِ خودش می‌ساخت روز و شب با غمِ خودش می‌ساخت آری این مرد، ارمنی بود و داستانش شنیدنی بود و سر او گرمِ کارگاهش بود گرچه او معتقد به راهش بود سال‌ها هرچه او به دست آورد خرج بیماری عزیزش کرد سرِ شب تا به خانه بر می‌گشت دردهایش شبانه بر می‌گشت غرق اندوهِ همسرش بود و پسرش بین بسترش بود و چشم را رود نیل می‌بیند پسرش را علیل می‌بیند نه دگر ناز می‌کند این گُل نه زبان باز می‌کند این گُل به امیدش چه روز و شب‌ها رفت هر طرف بر درِ مطب‌ها رفت به مریضش فقط حواسش بود خواهشش بود التماسش بود ولی افسوس غم عذابش کرد رفت بر هر دری جوابش کرد ناگهان بغضِ سال‌ها وا شد چشم‌هایش هجومِ دریا شد هق هقِ بی امان، امانش بُرد عاقبت دردها توانش بُرد مدِّ چشمش به آسمان می‌خورد شانه‌هایش فقط تکان می‌خورد کاش با هیچ کس چنین نشود مردی اینقدر شرمگین نشود چه جوابی به همسرش بدهد؟ چه امیدی به دخترش بدهد؟ گفت با زخمِ این جگر چه کنم گفت با خود که بی پسر چه کنم خویش را کنج خانه‌اش حِس کرد دستی آنجا به شانه‌اش حِس کرد یک نفر گفت غم اگر سخت است گرچه بیماریِ پسر سخت است غم اگر سخت‌تر ز الماس است کارِ عالَم به دست عباس است هرکه از درد بود جان به لبش دست خالی نرفته از مطبش گفت با او که کو کجا برویم؟ گفت باید به کربلا برویم نام او جانِ تازه‌اش بخشید تازه جان بر جنازه‌اش بخشید بار خود را گرفت بر دوشش پسرش بود بینِ آغوشش ناگهان بی اراده راهی شد همره خانواده راهی شد رفت...با آه و اشک، کرببلا رفت میدانِ مشک کرببلا چه هوایی در آن غروبی داشت سر به آن درب‌های چوبی داشت همه با احترام می‌رفتند همه غرق سلام می‌رفتند گرچه او خواهشی فراوان داشت حس آرامشی فراوان داشت نذرهایش شنیدنی بودو ارمنی بود و دیدنی بودو بِین زُوّارِ بی قرارِ ضریح با پسر رفت تا کنارِ ضریح یک نفر الدخیل می‌گوید یک نفر یا کفیل می‌گوید یابنَ حبل‌ُالمتین کسی می‌گفت یا‌بنَ ام‌ُالبنین کسی می‌گفت با مریض و علیل آنجا رفت تا ضریحِ بلندِ آقا رفت تا که می‌خواست شرح حال کند قبل از آنیکه او سؤال کند پسرش را که دید غوغا کرد پسرش حرف زد، زبان وا کرد در کنار ضریح جایش بود باورش نیست روی پایش بود یک مسیحی دوباره درمان شد ارمنی آمد و مسلمان شد محترم رفت و محترم برگشت ساعتی بعد از حرم برگشت رفت تا خانه‌ی پُر از یاسش رفت او با امیرعباسش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸میلاد با سعادت ذُخرالحسین، باب‌الحسین، باب‌الحوائج، قمر بنی هاشم، اباالفضل العباس(علیه‌السّلام) مبارک باد. زینب بنِگر چه تکیه‌گاهی دارد ارباب عجب پشت و پناهی دارد حق داشت رقیه عاشق او بشود الحق که عجب عموی ماهی دارد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است خورشید در مدارِ خودش ایستاده است غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ هر قُلّه در دیارِ خودش ایستاده است در بینِ سینه‌هاست نفس‌ها که دیده‌اند آری علی کنارِ خودش ایستاده است رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است میدان به احترام امیرش بلند شد از هیبتِ سوارِ خودش ایستاده است شیرافکنِ قبیله‌ی  آلِ علی است یا... شیری به بیشه‌زارِ خودش ایستاده است هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی... ...با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است او امتدادِ قلعه‌تکانیِ مرتضاست عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی تو از نژادِ حیدری و فرق می‌کنی چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی سوگند می‌خورند تمامیِ آبها دریای ایستاده نبود و تو آمدی پیش از تو ای مدارِ تمامیِ کیش‌ها این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی بر خاکِ آستانه‌ی ماهی ، تمامِ عمر خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی قبل از تو دل به هیچ جمالی نداده‌ایم این عشق بی اراده نبود و تو آمدی این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو شوری به خانواده نبود و تو آمدی تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده‌است از این به بعد  فاطمه  ام‌البنین شده‌است گفتم که جرعه‌ای زنم از آبشارِ تو لکنت زبان گرفته‌ام اما کنارِ تو اَلکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد هر هر نفس زِزنده‌ام از از بهار تو از از ازل شده شده‌ام مبتلای تو دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو من من غلاغلام د در درگه توام من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست بگشا گره گره زِ من شرمسار تو این بار هم زبان مرا باز می‌کنی تا از تو گویم از طپش چشمه‌سار تو باب‌الحسین  باب دلی  بو الفضائلی ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی از آن زمان که فیضِ سحر آفریده‌اند از جلوه‌های رویِ قمر آفریده‌اند شیرانِ بیشه‌های شجاعت نوشته‌اند از خاکِ مقدم تو جگر آفریده‌اند در پیش بچه‌های علی خاک زاده‌ای بالای کعبه سایه‌ی سر آفرینده‌اند دورِ سرِ حسین و حسن چرخ می‌زنی از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریده‌اند ام‌البنین گرفته تو را نذر کرده است بهرِ حسین چشم و نظر آفریده‌اند جمع است جمع  خاطرِ زهرا از این به بعد زینب برایِ توست  سپر آفریده‌اند می‌خواستند تا که بریزیم زیرِ پات بر رویِ شانه‌یِ همه سر آفریده‌اند جز گِردِ تو عشیره‌ی زهرا نمی‌رود زینب جز از رکابِ تو بالا نمی‌رود من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم تنها به زیرِ سایه‌ی ایوان‌طلا خوشم در پشت در نیامده‌ام گیرم و رَوَم من با همین گداییِ بی انتها خوشم از بینِ در که نه... ، درِ این خانه باز کن من سائلم به دیدنِ رویِ شما خوشم تا سُرمه کرده‌ایم به تربت دو چشمِ خویش از بِینِ هرچه هست به این خاکِ پا خوشم گیرم که هیچ چیز نگیرم ، نمی‌روم تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم چیزی نداشتم که گذارم برای قبر... تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد من با بهشت نه  به شبِ کربلا خوشم عمری گدای گریه کنِ این حوالی‌ام دستم بگیر ساقیِ بی دست ، خالی‌ام ای نیزه‌زار زخمِ جگر را چه می‌کنی با این سه‌شعبه دیده‌ی تر را چه می‌کنی با من بگو که دست خودت را چه کرده‌ای با من مگو که دردِ کمر را چه می‌کنی گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران این زخم‌های تیغ و تبر را چه می‌کنی قدری بهم نریز رسیده است مادرم من هیچ گریه‌های پدر را چه می‌کنی بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی در بینِ راه  سنگِ گذر را چه می‌کنی ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن دور حرم هزار نفر را چه می‌کنی دیگر کسی برای حرم بردنم نبود ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
۳ روز تا ما پیرو راه عترت و قرآنیم در حسرت دیدار شه خوبانیم از نام اباالفضل مدد می‌گیریم آماده‌ی جشن نیمه‌ی شعبانیم @hosenih
🍃تقدیم به همه جانبازان راه اسلام به مناسبت زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر مفرد غایب کند، شهید کند شناسنامۀ درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین، مدّتی مدید کند به دستمال نسیم آمده‌ست این پاییز که زخم‌های اناری‌ت را سپید کند میان بقچۀ عطرش نشد که دخترِ باد سپیده‌دم گلِ زخمِ تو را خرید کند زده‌ست خیمه بر این باغ، ابری از اندوه که ردّ پای تو را نیز ناپدید کند زمانه بافت لباس عزا به قامت تو که خود تهیّۀ اسباب روز عید کند زمانه خواست که در خانقاه تاول‌ها تو را مراد کند، درد را مرید کند کنون زمانۀ شاعر چه از تو بنویسد؟ خدا نصیب غزل، مصرعی جدید کند حدیث توست اگر قصه سازد از «منصور» مقام توست اگر وصف «بایزید» کند □ خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست که ذرّه‌ذرّه تمام تو را شهید کند ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با آمدنت ام بنین غوغا کرد دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد دست تو علی! چهار شعبان بوسید کاری که حسین! روز عاشورا کرد… @hosenih @dobeity_robaey
نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینم پای بساط اهل بیت از راغبینم بر پنجم شعبان گره خورده است دینم مدیون خیر و لطف زین العابدینم از برکتش شد خانه ی مولایمان شاد آمد علیِ دوم ارباب، سجاد آمد به ما آموخت طرز بندگی را پای مناجات و دعا، پایندگی را آورد با خود راه و رسم زندگی را آموخت با رفتار خود بخشندگی را ایثار و بخشش در وجودش منجلی بود کیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بود گَرد فراموشی ازین آیین زدوده دین را دوباره با دعا احیا نموده ابواب رحمت را سوی مردم گشوده در هر مناجاتش، گریز روضه بوده با سجده هایش خلق را دلگرم می کرد سنگ دل هر غافلی را نرم می کرد تابید نورش، بازتابش شد صحیفه خیر کثیرِ آفتابش شد صحیفه پیغمبری کرد و کتابش شد صحیفه ارکان ناب انقلابش شد صحیفه دل های ما را با مناجاتش تکان داد راه خدا را با ابوحمزه نشان داد از سجده هایش روح ایمان، جان گرفته با گریه هایش دین، سر و سامان گرفته از یک دعای نوکرش، باران گرفته با مادر او آبرو ایران گرفته لطفی ندارد روزی ام بی شهربانو دست من و احسانِ بی بی شهربانو کار جهادی کرد و دین را تقویت کرد خیلی غلام، آقا خرید و تربیت کرد نسبت به داغ کربلا با معرفت کرد با روضه هر جامانده را خوش عاقبت کرد خیره به ظرف آب می شد، تشنه می ماند از کام بابایش همیشه روضه می خواند با روضه اش تا سال های سال، می سوخت یاد لباس خونی و پامال، می سوخت یاد تن بی سر، ته گودال، می سوخت یک عمر یاد غارت اطفال، می سوخت با گریه اش تبلیغ کرد و کم نیاورد با گریه اش ما نوکران را گریه کن کرد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به دفتر قلم شعرِ تَر می گذارد سپس قافیه را شکر می گذارد تو روح تهجد شدی پس خداوند طلوع تو را در سحر می گذارد بیا امشبی را سر از سجده بردار که سجاده پای تو سر می گذارد علی هستی و قبل هرگونه خصلت خدا در وجودت جگر می گذارد تو که جای خود داری آقا نگاه ابوحمزه ات هم اثر می گذارد نیفتد ز پا در دو عالم کسی که به بزم تو پا بیشتر می گذارد نمیخواستم سجده ات کرده باشم ولی هیبت تو مگر می گذارد؟ علی هستی ، الحق که حیدر نمایی سلامٌ عَلی حضرت کربلایی تویی ساقی چهارم خانواده منم تشنه ی جام لبریز باده منم تا همیشه خمار نگاهت تویی علت مستی فوق العاده از ان ساعتی که زبان باز کردم تو جاری شدی بر لبم بی اراده از انجا که شاه دل ما حسین است بخوانیمت : "ای حضرت شاهزاده" نه که قوم و خویش تو هستیم آقا خدا رزق مان را به دست تو داده نشستی به جانم ادب حکم میکرد که بنویسم از تو ولی ایستاده غزل با تکلف سرودن هنر نیست قلم میزنم بعد از این صاف و ساده مدد کن که از کربلای معلی بیایم بقیع تو پای پیاده عزیز حسینی عزیز خدایی سلامٌ علی حضرت کربلایی تو دریا و سرچشمه ی هر چه رودی زلالی طهوری به رنگ شهودی سرشت تو از نور ذات الهی ست زمین و زمانی نبود و تو بودی بخوانند زین العبادت ملائک که سجاد و همواره گرم سجودی همگی به همراه "سید علی" مان می آییم سوی مدینه به زودی بنا میکنیم از سر نو حریمی به کوری چشمان هر چه یهودی به امید روزی که دیگر نماند نشانی ز قوم کثیف سعودی به پایان برم شعر خود را در آخر به الهامی از شعر مرحوم "جودی" پیام اور عشق و مهر و رهایی! سلامٌ علی حضرت کربلایی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e