eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
اثر زهر به کل بدنت معلوم است شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش می‌کنی و گاه به خود می‌پیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکانْ دادن سر می‌گویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبیند پسرت؛ اما حیف باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل‌شکنت معلوم است قصدت این‌ست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان‌شدنت معلوم است فرقِ بسیار تو با جد غریبت آقا وقت تشییع و کفن‌داشتنت معلوم است ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد شکر! این لحظه‌ی آخر، بدنت معلوم است... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای داغدارِ داغِ پدر، یابن العسکری داری دوباره دیده‌ی تر، یابن العسکری ما هم به غربت پدرت گریه می‌کنیم ما را میان گریه بخر یابن العسکری خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری صبر همه تمام شد و شب سحر نشد کی می‌رسد زمان سحر یابن العسکری دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری آقا به گریه باز به سرداب می‌روی؟! از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری؟! ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم، تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن ای داغدارِ داغِ پدر یابن العسکری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم شد جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می‌لرزد از شراره‌ی این درد، پیکرش دارد برای هر نفسش درد می‌کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده‌ست تا به شوقِ تماشای دلبرش دارد یتیم می‌شود آقای کائنات در حال رفتن است _خدا_ سایه‌ی سرش آقا یتیم می‌شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه‌منظرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست :: در بقیع حرمت با دل خون می گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت هفتم ربیع‌الاول، سالروز بزرگداشت وقتی که در دنیا ستم مرسوم باشد وقتی عدالت گنگ و نامفهوم باشد وقتی ظهور از چشم‌ مردم دور مانده وقتی نفس آلوده و‌ مسموم باشد وقتی کسی چشم انتظاری را بلد نیست وقتی بشر از عاشقی محروم باشد حق می‌دهم در خانه‌ی تاریخ، یک زن آوازه‌اش پنهان و نامعلوم باشد حق می‌دهم چونانکه زهرا بود مظلوم میراث‌دار فاطمه، مظلوم باشد اما خدا می‌خواست از میراث مریم نام زنی در دفترش مرقوم باشد اما خدا می‌خواست از زن‌های تاریخ با نام نرجس، دفترش مختوم باشد زهرا عروسش را خودش بر می‌گزیند حتی اگر شهزاده‌ای از روم باشد باید به چشم حضرت زهرا بیاید در خانه‌ی حیدر چنین‌ مرسوم باشد تأثیر یُذهب، عنکمُ الرجس است و قطعاً نرجس زنی پاکیزه و معصوم باشد اوصاف او را در کُتب کمتر نوشتند تاریخ باید تا ابد محکوم باشد فرزند او - موعود - پنهان مانده، باید او نیز چون فرزند خود مکتوم باشد فرزند او یک روز می‌آید سرانجام روی لبش آن‌روز یا قیّوم باشد آن‌روز، آری دوستانش شادمانند آن‌روز، آری دشمنش مغموم باشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کام بهار طعمۀ جام خزان شده زهری بلای جان امامی جوان شده غربت کم است در حق مردی که خانه‌اش زندان و خود شبیه به زندانیان شده بی‌تاب لرزش بدنش دیدۀ زمین گریان دست و پا زدنش آسمان شده حتی برای کاسۀ آبی رمق نداشت دستی که از شرار ستم ناتوان شده برخورد چیست با لب و دندان که مهدی‌اش حالا کنار بستر او روضه‌خوان شده ای وای از آن غریب که لب‌های تشنه‌اش زخمیِّ دست بی‌ادب خیزران شده ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او پایین‌نشین مجلس نامحرمان شده ای وای از آن شهید که انگشت‌های او مقصود دست غارت یک ساربان شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت هفتم ربیع‌الاول، سالروز بزرگداشت زدی پیوند «آل‌هاشم» و «آل‌یشوعا» را که‌ تو از سال‌های‌ قبل دیدی خواب حالا را اگرچه جسم تو در بند کاخ روم بود، اما دلت از شوق اقیانوس طی می‌کرد دریا را کسی _غیر از تو_ از راز تو باید باخبر می‌شد تو خود اما خبر داری دلیل این معما را اگر ذکر تو «لاخَوفٌ عَلَیهم» شد در آن‌غربت به هر آیینه دیدی روح «لا هُم‌ یَحزَنون»ها را چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر می‌رفتی که انگاری شبیه کعبه دیدی هر کلیسا را در آن شیرین‌ترین رؤیا چه‌ها رخ داد ای‌ بانو؟ که بر دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را همین که نام «نرجس» را برای خود پسندیدی از آن پس تا ابد نشناختی دیگر «ملیکا» را عروس حضرت زهرا شدن آن‌قدر لذت داشت که با سختی نمی‌رفتی مسیر دشت‌وصحرا را زبان شاعران حقا که از وصف تو الکن ماند چه باید گفت اوصاف «شبیه‌ اُمّ‌ِ موسی» را؟ جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را «شفاعت کار مادرهاست، شاعرها خبر دارند» بیا لطفی کن ای مادر! شفاعت کن دل ما را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم! همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر! امام زمان! مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم :: میان خانه‌ات امشب عزا به پا کردی چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب دوباره در هوای سامراییم پشت در ِ دارالشفای سامراییم روضه به روضه ما گدای سامراییم سینه زنان ِ مجتبای سامراییم نام حسن آمد دوباره دیده، تر شد ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد دنیا نبود این مزد احسان ِ حسن‌ها با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسن‌ها زهرای مرضیه است گریان حسن‌ها ای زهر! می خواهی چه از جان حسن‌ها هر دو حسن پاره جگر رفتند؛ ای وای! با قلب از غم شعله‌ور رفتند؛ ای وای! امشب فلک، جبریل را بی بال و پر دید ریحانه را نوحه کنان، بهر پسر دید عالم امیدش را دوباره در سفر دید تنها نه مهدی، یک جهان داغ پدر دید آه ای یتیمان! رفت بابا در جوانی با مهربانان باز شد نامهربانی ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت؟ ابن الرضای سومین، پیش رضا رفت آه از نهاد مهدی ِ او تا خدا رفت دور از وطن چون کشته‌ی کرببلا رفت خوب است که خار بیابان بسترش نیست چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست شد سامرا کرببلایی واحسینا مهدی کند نوحه سرایی، واحسینا ای تن که زیر دست و پایی واحسینا تو زینت عرش خدایی، واحسینا تدفین تو شد ماجرایی، واحسینا جای کفن در بوریایی، واحسینا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت با نام مجتبایی‌اش انسی عجیب داشت او هم کریم بود و به هنگام بخششش خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت آری تمام اهل مقاتل نوشته‌اند دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت مثل حسن حرم به مزارش وفا نکرد دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت او دست خاک زلف پریشان خود نداد بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت وقتی که زهر پا به روی سینه‌اش گذاشت فرزند او به روی لب امن‌یجیب داشت ابن الرضای سوم این خانواده هم مرثیه‌ای شبیه به یابن‌الشبیب داشت خاکی شده است صورت گل‌دسته‌های او یعنی که میل روضه‌ی خدالتریب داشت از روی نیزه‌ها سر او خورد بر زمین این روضه سخت بود و فراز و نشیب داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ابری کبود و نم نم چشمانِ بی‌قرار... چون آسمان سامره دلتنگ و اشک‌بار... دلگیر بود دیدن خورشید، پشت ابر جانکاه بود دیدن آیینه در غبار کی نور را به بند قفس می‌توان کشید؟ تابیده آفتاب حقیقت چه آشکار! افسوس تاب حُسن حَسن را نداشتند نه یثرب و نه سامره، ای اُف به روزگار خصمی که چشم دیدن خورشید را نداشت با زهر کینه بر جگر او زده شرار زندان و حبس و زهر؟ نیازی نبود! نه! می‌کشت داغ غربتش او را در این حصار می‌زد شراره بر جگرش شعلۀ عطش آب از لبان تشنهٔ او بود شرمسار با ظرف آب، پارۀ قلبش رسید و دید برپاست بانگ اَلعَطَش از گوشه و کنار افتاده بود مشک علمدار در یمین بر خاک بود دست سپهدار در یسار ناگاه آسمان و زمین تار و تیره شد آمد ز خیمه بانگ عَلَیکُنَّ بِالفرار در بین قتلگاه چه می‌دید آن غروب؟ «خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار» از آن غروب چشم عزیزش به خون نشست عمری «لَاَندُبَنَّکَ» بر لب، در اضطرار... نه دیر نیست آمدن صبح انتقام یک روز می‌رسد سحر شام انتظار بر روی شانه بیرق خون‌خواهی حسین در بین دست صاعقۀ عدل ذوالفقار ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تنها نه اینکه بر تن تو جامه‌ی عزاست حتی سیاه‌پوش غمت سرّ من رئاست "غم"، واژه‌ای که بیشتر از هر کس دگر با چشم‌های دائم‌الاشک تو آشناست تنها، غریب، گوشه‌ی سرداب خانه‌ات بر گونه‌هایت اشک عزای پدر رهاست این روزها اگر که ندارید زائری ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست انگار ماتم تو تمامی ندارد و هر روز، سینه‌ی تو به یک داغ مبتلاست تو سوگوار خانه‌ی آتش‌گرفته‌ای اما شکستن تو در این داغ، بی‌صداست مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز دستم به دامن تو و امضای کربلاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e