eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
407 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیا دگر چه داشت محرّم اگر نداشت؟! آخر که یک حسین خدا بیشتر نداشت سوگند می‌خورم که حسینی نمی‌شدیم زهرا اگر به حال دل ما نظر نداشت کفران نعمت است بهشت آرزو کند آنکس که سر ز تربت اعلاش برنداشت ما روضه را به قصد ثوابش نمی‌رویم بهتان زد آن کسی که ز دل‌ها خبر نداشت زیر لحد چه خاک به سر ریزد آنکه او در روضه سینه‌اش ز کبودی اثر نداشت طبق حدیث‌های دُرَربار اهلبیت؛ دیدم مقام اشک بر او را، گُهَر نداشت ماندم! چگونه با غم او زنده مانده‌ایم؟! سنگ است آنکه روضه به جانش اثر نداشت گودال هم ز غربت ارباب، خون گریست کی گفته کربلا ز غمش چشمِ تر نداشت؟ می‌خواست زینب از بوی گُل جستجو کند افسوس! روی خاک، گُلش برگ و بر نداشت باید هزار و نهصد و پنجاه قطره اشک می‌ریخت، نذر پیکر شاهی که سر نداشت می‌خواست جان دهد به کنار برادرش ای کاش شام سرد غریبان، سحر نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دوید شمر عجب با شتاب در گودال چنان که ریخته باشد ثواب در گودال تمام عالم امکان اگرچه ملتهب است زیادتر شده است التهاب در گودال حسین تشنه‌لب است ای ملائک باران شما کمی برسانید آب در گودال دوگونه‌ات شده با خاک‌ها غبارآلود محاسنت شده با خون خضاب در گودال سنان و خولی و شمر و حسین و عبدالله قیامتی شده با این حساب در گودال اگر چه اینهمه پیچیده بوی خون در دشت ولی چه پر شده عطر گلاب در گودال حسین! غصه نخور مادرت کنارت هست عزیز فاطمه راحت بخواب در گودال بخاطر دل زینب غروب کن خورشید! تنش رها شده در آفتاب در گودال ببین حسین برای وداع با جسمت می‌آورند مرا با طناب در گودال :: اگر که شام غریبان همیشه دلگیر است برای اینکه می‌آید رباب در گودال ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
يا اين دل شكستۀ ما را صبور كن يا که به خاطر دل زينب ظهور كن ای ماه پرفروغ بنی‌هاشمی، بتاب! اين جاده‌های شب‌زده را غرق نور كن مانده‌ست چند کوچه به پایان انتظار؟ ما را برای همرهی خود غیور کن با كوله‌بار غربت و اندوه خود بيا از كوچه‌های سينه‌زنی‌مان عبور كن امشب بيا كه روضه‌بخوانی برايمان دل را پر از تلاطم و لبریز شور کن يا چند صفحه مقتل كرب‌وبلا بخوان يا روضه‌های شام بلا را مرور كن هم از طلوع ماه روی نیزه‌ها بگو هم يادی از مصيبت و داغ تنور كن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
بیش از ستاره «زخم» و فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پُر ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه‌ها دشتی ز سوز سینه‌ی زینب شراره بود می‌خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک قرآن او، ورق ورق و پاره پاره بود یک خیمه نیم‌سوخته شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف! شد شیردار مادر و، بی شیرخواره بود چشمی برآنچه رفت به غارت، نداشت کس اما دل رباب، پی گاهواره بود یک طفل با فرات کمی حرف زد ولی نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر، چهره‌ی هر ماهپاره بود از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد از مشت‌ها بپرس که با گوشواره بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیمه‌ها می‌سوزد و شمع شب تارم شده در شب بیماری‌ام آتش پرستارم شده ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده‌ایم از چه دیگر شعله‌ها یار دل زارم شده پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین امشب اما جای او آتش علمدارم شده ای فلک جان مرا هر چند می‌خواهی بسوز مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده جز غمْ امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تنهایی‌ام تنها همین یارم شده من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع از چه دیگر شعله‌ها شمع شب تارم شده بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مردم چشمان من تنها وفا دارم شده گر گلستان شد به ابراهیم آتش‌ها ولی سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده شعله‌های کربلا آتش به جانم زد (حسان) آتشین از این جهت، ابیات اشعارم شده ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتي كه خون پيروز بر شمشير باشد كِي نامِ عاشق بي نثارِ خون بماند همراهِ موسي بودن اينجا افتخار است امّا برايِ آنكه با هارون بماند گفتي كه در زَقُّومِ خود صَهيون بميرد گرم از طراوت شاخه‌ي زيتون بماند ما در تبِ غَزّه خروشي تازه ديديم از انقلابِ سرخِ تو آوازه ديديم غزّه زمينش، آسمانش، كوچه راهش مردان، زنان و كودكانِ بي پناهش هِيهات مِنَ الذِلّهِ مي‌گويند آري راهِ شرف را در تو مي‌جويند آري آنجا كه ديدي با سپاهش آمده حُر مي‌ريخت از لب‌هاي تو اندرز چون دُرّ شكرِ خدا گفتي و مردم را شكايت خواندي در آنجا از پيمبر اين روايت ديديد اگر كه جائري بر مَسند آمد ديديد اگر مصداقِ ظلمِ بي حد آمد فرقي نمي‌داند حلالي از حرامي اسلام را ديگر نمانده غيرِ نامي آنجا اگر گرمِ سكوتِ خويش بوديد تنها به فكرِ كسبِ قوتِ خويش بوديد حق است، حق را كه شما را كور سازد همراهِ آن بيدادگر محشور سازد اي خونِ تو احياگرِ همگاميِ ما سرچشمه ي بيداري اسلاميِ ما اي عَطرِ تو جاري به لبخندِ بسيجي نامت هميشه نقشِ سربندِ بسيجي ** با من بگو داغِ تو با دل‌ها چها كرد هجرانِ تو با زينبِ كبري چها كرد شوقِ تو عاشق را به صحرا مي‌كِشاند زينب جدائي از تو را كِي مي‌تواند؟ با آنكه آتش خيمه در خيمه به پا بود زينب سراسيمه ميانِ خيمه‌ها بود تا در پسِ آتش عزيزي جا نماند در خيمه زين العابدين تنها نماند هر خيمه بر تن داشت چون پيراهن آتش هر كودكي را بود دامن دامن آتش اموالِ زهرا را به غارت بُرد دشمن آن بهترين‌ها را اسارت بُرد دشمن زيور اگر در دستِ مادر بود، بردند خلخال اگر در پاي دختر بود، بردند دشمن به زَعمِ خود سرودِ فتح مي‌خواند بر پيكرِ پاكِ شهيدان اسب مي‌راند هر هِق هِقي هر ناله‌اي فرياد گشته مژده رباب! آبِ فرات آزاد گشته آري كجا يادِ گلِ پرپر نباشي يادِ لبِ خشكِ علي اصغر نباشي آري كجا از دل غمِ ديرين رود باز آبِ خوشي از اين گلو پائين رود باز خواهر به دنبالِ برادر بود آنجا در جستجويِ جسمِ بي سر بود آنجا ناگاه شيري ديد در زنجير پنهان جسمي به زيرِ نيزه و شمشير پنهان بر نيزه و شمشيرها وقتي گُذر كرد صدبار از جانِ خودش صَرفِ نظر كرد سبطِ نبي را غرقِ در خون ديد آنجا زخم از ستاره بر تن افزون ديد آنجا مي‌گفت شرحِ ماجراها را گزيده لب‌هاي زينب رويِ رگ‌هاي بريده وقتِ وداع آمد وداعِ جان چه سخت است بر خواهرِ تو صبر در هجران چه سخت است بايد تو را با كشته‌ها تنها گذارد جسمِ تو را بر خاكِ صحرا واگذارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب ای سایه‌ی سرم چه کند با غمت رباب ای ماه من! تن تو کجا و تب کویر آه از زنان پرده‌نشین و شب کویر آن گرگ‌ها که پیرهنت را دریده‌اند حالا به موی دخترکانت رسیده‌اند ما سوختیم از غم تو مثل مادرت دارد فرار می‌کند از خیمه دخترت قلبم به یاد پیکر تو تیر می‌کشد ذهنم تو را دوباره به تصویر می‌کشد بر سینه می‌زنم من از این داغ سینه‌سوز در گوش من صدای سم اسب‌ها هنوز... گهواره را... نبر... نبرش یادگاری است بعد از تو سهمم از همه عالم، نداری است باور نمی‌کنم که چنین پیر و خسته‌ام در نصف روز این همه آقا شکسته‌ام تنها پناه من فقط آغوش زینب است بار غم حرم همه بر دوش زینب است نه اینچنین اسیر شدن، نه فدا شدن جان کندن است از تو حسینم جدا شدن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله‌ای از خیمه‌هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت می‌کند از نینوایی سوخته بند بندش از جدایی‌ها شکایت می‌کند روضه می‌خواند به سینه با صدایی سوخته روضه می‌خواند ز نی‌هایی و سرهایی غریب پیش روی کاروان آشنایی سوخته روضه می‌خواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه‌هایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف‌تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه‌ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته تکه تکه در عبا آیینه‌ی روی نبی آیه‌ی تطهیر می‌خواند کسایی سوخته دختری چیده‌ست یک دامنْ گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه می‌کشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها می‌دمد یک آسمانْ خورشیدِ ناب از نیزه‌ها می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را آه ای خورشیدِ زخمی! رُخ متاب از نیزه‌ها کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد ماهتابْ از نیزه‌ها و آفتابْ از نیزه‌ها ریگ‌ریگش هم گواهی می‌دهد روز حساب کاین بیابان، خورده زخمِ بی‌حساب از نیزه‌ها یال‌هایی سرخ و تن‌هایی به خونْ غلتیده است یادگار اسب‌هایی بی‌رکاب از نیزه‌ها آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است خواهد آمد «العطش»‌ها را جواب از نیزه‌ها باز هم جاری‌ست این جا رودْرود از سینه‌ها بس که می‌آمد صدای آبْ‌آب از نیزه‌ها گر چه این جا موجْ‌موج تشنگی‌ها جاری است می‌تراود چشمه‌چشمه، شعر ناب از نیزه‌ها ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ ؛ تنها نه این که داده رزق نوکران را بخشیده آب و نانِ بنده پروران را معشوق‌ها، دلداده‌ی حب الحسین‌اند عشقش مُسَخَّر کرده قلبِ دلبران را هرکس که مشمولِ نگاهِ رحمتش شد هرگز نمی‌خواهد عطای دیگران را گریه برایش خیرِ بی مانند دارد حتی مقرب می‌کند پیغمبران را نامش که زینت‌بخشِ عرش و اهل آن است تا اوج مستی می‌بَرد نوحه‌گران را دیوانگی ما در این میخانه، لطف است بخشیده زهرا این جنونِ بی‌کران را یک عمر داغ سینه‌ی عریان ارباب آتش زده جان و دلِ جامه‌دران را :: باید چگونه با پر زخمی، عقیله پیدا کند در دشت و صحرا، دختران را؟! باید چگونه زینب کبری ببیند در شام، بر کام امامش، خیزران را؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه می‌خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی چه می‌خواهد شکسته‌دل به غیر از چشم گریانی توکل بر توسل کن توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی، در این دریای طوفانی اگر تا شام می‌خندی، اگر تا صبح می‌خوابی تو از مردن چه می‌فهمی، تو از برزخ چه می‌دانی اگر آشفته‌ات کردند یعنی لایق وصلی به او نزدیک‌تر هستی زمانی که پریشانی نیاز مستمندان را بنه بر دیده‌ی منت مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی من و پروانه در آغوش هم تا صبح می‌سوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی مرا هر وقت می‌دیدی گریبان پاره می‌دیدی از اول نیز می‌آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی‌گیرد خطایش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی اگر چه گریه‌ی هجران، شکسته می‌کند ما را ولی از آب پیشانی‌ست بهتر چین پیشانی به لطف گریه کار طفل بهتر راه می‌افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی گره‌هایی‌ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی‌آید به کارِ این گره‌ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان می‌شود آن که برای تو نمی‌میرد ”چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی“ در باغ شهادت را به آه نیمه شب وا کن اگر خون جگر خوردی، تو هم جزو شهیدانی :: خبر داری که تو رفتی، به کوچه گردی افتادم به من از تو فقط هجران رسید آن هم چه هجرانی همه با دامن آتش گرفته رو به گودال‌اند عجب شام غریبانی، عجب شام غریبانی سر پیراهن تو گریه‌ی ما را در آوردند میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی ؟ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کوله‌باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش‌تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه‌ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله‌های پشت در آغاز شد کربلا را دیده‌ای از چشم زینب؟ معجزه‌ست! وَه! چه اعجازی که با شقّ‌القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e