eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
314 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ نسل رودیم، زاده‌ی دریا موج‌خیزیم و صاحب ژرفا همچو شمعیم پاک و روشن دل مثل پروانه‌ایم بی‌پروا ما چو کوهیم، با وقار، آرام اهل صبریم اهل صبر امّا گر بخواند به رزممان رهبر گر که ما را به صف کند مولا می‌زنیم آنچنان به گُرده‌ی خصم که نماند تنی ازو برجا هست همت نصیب ما امروز هست نصرت از آن ما فردا می‌رسد صبح مرگ اسرائیل می‌رسد شام دفن امریکا روزی آخر نماز می‌خوانیم در شبستان مسجد الاقصی این همان وعده است، وعده‌ی او وحده لا اله الا هو @hosenih جاده آورد عطر رحمت را دشت سرشار شد نجابت را آی باران دوباره جاری کن در زمین چشمه‌ی کرامت را با حضور تو دل به یاد آورد خاطرات امام امت را آن امامی که یاد ازو دارند سروها، کوه‌ها، صلابت را آن امامی که خوب باور داشت که جدا نیست دین سیاست را یادمان داد پایداری را یادمان داد استقامت را گاه از انقلابمان می‌گفت تا بدانیم قدر نعمت را آن امامی که مرد ایمان بود پیر رزمندگان لبنان بود @hosenih البشاره که صبح ایمان است روشن از پرتو اش دل و جان است مستم از آفتاب ساعت هشت آفتابی که از خراسان است نغمه‌ای باز می‌رسد بر گوش نغمه‌ای که بسی خروشان است از دل فکه پاوه اندیمشک از طلائیه فاو بستان است شور صحرا به یمن مجنون است شور دهلاویه به چمران است باز عطر دوکوهه می‌آید حاج احمد مگر سخنران است؟ باکری کاوه باقری همت چقدر بزم ما چراغان است ای جوانان ز یادمان نرود هرچه داریم از شهیدان است آن دلیران معرکه که هنوز دشمن از نامشان هراسان است ای جوانان ز راه برگشتن نقض عهد است نقض پیمان است عهد بستیم یادمان نرود خیز تا آنکه کاروان نرود @hosenih چه قدر مانده تا سحر برسد؟ از فضا بوی مشک تر برسد دشمن ما هنوز منتظر است عمر این انقلاب سر برسد جاده‌ها اسب شوق زین کردند تا ز هنگامه‌ها خبر برسد باش تا صبح دولتت بدمد باش تا مژده‌ی ظفر برسد جمعه‌ها بی‌قرار می‌گویند: روزی آن یار از سفر برسد روزی آن یار می‌رسد، آری دشت‌ها می‌شوند گلکاری @hosenih یا رب آن عطر ناب را برسان حضرت آفتاب را برسان آن سوار دلیر را بفرست عزمِ پا در رکاب را برسان خیمه‌ی عمرمان عطش دارد یا ابالفضل آب را برسان انقلاب از دعای او باقی است صاحب انقلاب را برسان گره از کار عاشقان واکن و جهان را دوباره شیدا کن ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ هر دختری که ام امامت نمی شود یا مادر پیمبر رحمت نمی شود در مجمع خلایق فاطمه یکی است این وحدت است شامل کثرت نمی شود @hosenih آنجا که پای کفو علی هست در میان هر دختری که لایق وصلت نمی شود از این که آب مهریه ات بود روشن است هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود فردا بیا که باز قیامت به پا کنی ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود @hosenih با اشتیاق سمت صراط آورید رو زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود این سینه باز حال و هوای مدینه خواست یا رب دعای کیست اجابت نمی شود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ كو آن كه طی كند شب عرفانی تو را شاعر شود حقیقت نورانی تو را این رودها كه همسفر بی‌قراری‌اند تحسین نموده‌اند خروشانی تو را با صد هزار شاخه گل یاس هم بهار هم‌پای نیست عطر گلستانی تو را وقت عبادت آیه‌ای از نور می‌شوی تا عرش می‌برند چراغانی تو را تسبیح كرده‌اند خدا را فرشتگان تا دیده‌اند جلوه سبحانی تو را باید فرشتگان پی درك فصاحتت از بر كنند متن سخنرانی تو را اندوه رنج‌های تو با آن مساحتش پُرچین نكرد صفحه پیشانی تو را هجده گل از حیات جهان چید دست تو ای باغ‌های خرم توحید، مست تو @hosenih این چشمه‌ها بدون تو آب روان نداشت این دشت‌ها بدون تو طبع جوان نداشت بهتر ز یاس‌های تو نُه‌چرخ گل ندید بهتر ز دودمان تو هفت‌آسمان نداشت ای مهربان‌تر از همه شهر با علی ای آن كه چون تو شهر علی مهربان نداشت نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت نُه سال جز تو مادر گل‌ها كسی نبود نُه سال جز تو باغ علی باغبان نداشت نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت بانو! مدینه عطر شما را گرفته بود اما چرا كسی خبر از قبرتان نداشت باشد ولی ز خاك بهار تو باقی است در باغ یاس عطر مزار تو باقی است @hosenih عزم شما مبارزه از سر گرفته بود تصمیم بر جهاد مكرر گرفته بود لشكر شد اشك‌های شما در مصاف خصم وقتی شرار فتنه‌گری در گرفته بود آن روز تیغ خطبه تو آبدیده بود حال و هوای حمله به خیبر گرفته بود آن روز واژه‌های شجاع تو در نبرد جان از جوان و دل ز دلاور گرفته بود زینب كه خطبه‌های سراسر حماسه خواند این درس را، ز مكتب مادر گرفته بود ای مادر شلمچه! امید شهادتم در پشت روضه‌های تو سنگر گرفته بود دلخسته‌ام، طراوت كارونم آرزوست لیلای جان! جزیره مجنونم آرزوست @hosenih برداشت دست حق ز رخ شب نقاب را حس كرد باز پنجره‌ها آفتاب را بیدار گشته‌ایم و دل‌آشفته دشمنان دیگر مگر به خواب ببینند خواب را باید امید داشت به فردای پرغرور باید فزون نمود در این ره شتاب را گفتا به حق تجلی نور خمینی است هر كس كه دید رهبر این انقلاب را فریاد می‌زنیم در این شور بی‌كران «عجّل علی ظهوركَ یا صاحب الزمان» ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌مانند چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم @hosenih کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سربه‌چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت شعر علیل و واژه‌ی بی‌اشتهای آن با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت @hosenih امّا پس از طلوع فراگیر آفتاب بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت! مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود خورشید با تبسّم تو روشنا گرفت عالم قرار بود پس از تو شود خراب مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت @hosenih با فطرت اویس دل آمد به سوی تو از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست اذن طواف در حرم کربلا گرفت بی شک سراغ رایحه‌ی گیسوی تو را حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت! @hosenih با شوق تو مشارق الهام جلوه کرد با عطر تو عوالم ایجاد پا گرفت دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت! از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت @hosenih فیض عظیم با «وَ فَدَیناهُ» موج زد این جام را خلیل به لطف شما گرفت حتی پیامبر به پیامت امید داشت آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت عمّان درست گفت: خدا در دم نخست وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت @hosenih قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟! @hosenih "آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند" دیدند دعبل از چه امامی قبا گرفت من در خور عطای شما نیستم ولی باید دهان شاعرتان را طلا گرفت وقتی خروش کرد که "باز این چه شورش است" آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم حجت الاسلام ▶️ روی عدم ندید وجودی که داشتی امکان نما نبود نمودی که داشتی در خاک هم به دیدن افلاک رفته ای عین فراز بود فرودی که داشتی @hosenih ای از تبار لیله ی قدر اندکی درنگ ما را ببر به سمت شهودی که داشتی ای بانویی که بود مباهات نسل تو با جبرئیل، گفت و شنودی که داشتی ققنوس وار در پی خورشید پر زدی از شعله های آتش و دودی که داشتی @hosenih گفتی و باز منکر شأن شما شدند نفرین به دشمنان حسودی که داشتی اما حماسه در تن آفاق پا گرفت از پشت روزهای کبودی که داشتی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ روی عدم ندید وجودی که داشتی امکان نما نبود نمودی که داشتی در خاک هم به دیدن افلاک رفته‌ای عین فراز بود فرودی که داشتی @hosenih ای از تبار لیله‌ی قدر اندکی درنگ ما را ببر به سمت شهودی که داشتی ای بانویی که بود مباهات نسل تو با جبرئیل، گفت و شنودی که داشتی ققنوس‌وار در پی خورشید پر زدی از شعله‌های آتش و دودی که داشتی @hosenih گفتی و باز منکر شأن شما شدند نفرین به دشمنان حسودی که داشتی اما حماسه در تن آفاق پا گرفت از پشت روزهای کبودی که داشتی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ نسل رودیم، زاده‌ی دریا موج‌خیزیم و صاحب ژرفا همچو شمعیم پاک و روشن دل مثل پروانه‌ایم بی‌پروا ما چو کوهیم، با وقار، آرام اهل صبریم اهل صبر امّا گر بخواند به رزممان رهبر گر که ما را به صف کند مولا می‌زنیم آنچنان به گُرده‌ی خصم که نماند تنی ازو برجا هست همت نصیب ما امروز هست نصرت از آن ما فردا می‌رسد صبح مرگ اسرائیل می‌رسد شام دفن امریکا روزی آخر نماز می‌خوانیم در شبستان مسجد الاقصی این همان وعده است، وعده‌ی او وحده لا اله الا هو @hosenih جاده آورد عطر رحمت را دشت سرشار شد نجابت را آی باران دوباره جاری کن در زمین چشمه‌ی کرامت را با حضور تو دل به یاد آورد خاطرات امام امت را آن امامی که یاد ازو دارند سروها، کوه‌ها، صلابت را آن امامی که خوب باور داشت که جدا نیست دین سیاست را یادمان داد پایداری را یادمان داد استقامت را گاه از انقلابمان می‌گفت تا بدانیم قدر نعمت را آن امامی که مرد ایمان بود پیر رزمندگان لبنان بود @hosenih البشاره که صبح ایمان است روشن از پرتو اش دل و جان است مستم از آفتاب ساعت هشت آفتابی که از خراسان است نغمه‌ای باز می‌رسد بر گوش نغمه‌ای که بسی خروشان است از دل فکه پاوه اندیمشک از طلائیه فاو بستان است شور صحرا به یمن مجنون است شور دهلاویه به چمران است باز عطر دوکوهه می‌آید حاج احمد مگر سخنران است؟ باکری کاوه باقری همت چقدر بزم ما چراغان است ای جوانان ز یادمان نرود هرچه داریم از شهیدان است آن دلیران معرکه که هنوز دشمن از نامشان هراسان است ای جوانان ز راه برگشتن نقض عهد است نقض پیمان است عهد بستیم یادمان نرود خیز تا آنکه کاروان نرود @hosenih چه قدر مانده تا سحر برسد؟ از فضا بوی مشک تر برسد دشمن ما هنوز منتظر است عمر این انقلاب سر برسد جاده‌ها اسب شوق زین کردند تا ز هنگامه‌ها خبر برسد باش تا صبح دولتت بدمد باش تا مژده‌ی ظفر برسد جمعه‌ها بی‌قرار می‌گویند: روزی آن یار از سفر برسد روزی آن یار می‌رسد، آری دشت‌ها می‌شوند گلکاری @hosenih یا رب آن عطر ناب را برسان حضرت آفتاب را برسان آن سوار دلیر را بفرست عزمِ پا در رکاب را برسان خیمه‌ی عمرمان عطش دارد یا ابالفضل آب را برسان انقلاب از دعای او باقی است صاحب انقلاب را برسان گره از کار عاشقان واکن و جهان را دوباره شیدا کن ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ هر دختری که ام امامت نمی شود یا مادر پیمبر رحمت نمی شود در مجمع خلایق فاطمه یکی است این وحدت است شامل کثرت نمی شود @hosenih آنجا که پای کفو علی هست در میان هر دختری که لایق وصلت نمی شود از این که آب مهریه ات بود روشن است هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود فردا بیا که باز قیامت به پا کنی ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود @hosenih با اشتیاق سمت صراط آورید رو زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود این سینه باز حال و هوای مدینه خواست یا رب دعای کیست اجابت نمی شود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ كو آن كه طی كند شب عرفانی تو را شاعر شود حقیقت نورانی تو را این رودها كه همسفر بی‌قراری‌اند تحسین نموده‌اند خروشانی تو را با صد هزار شاخه گل یاس هم بهار هم‌پای نیست عطر گلستانی تو را وقت عبادت آیه‌ای از نور می‌شوی تا عرش می‌برند چراغانی تو را تسبیح كرده‌اند خدا را فرشتگان تا دیده‌اند جلوه سبحانی تو را باید فرشتگان پی درك فصاحتت از بر كنند متن سخنرانی تو را اندوه رنج‌های تو با آن مساحتش پُرچین نكرد صفحه پیشانی تو را هجده گل از حیات جهان چید دست تو ای باغ‌های خرم توحید، مست تو @hosenih این چشمه‌ها بدون تو آب روان نداشت این دشت‌ها بدون تو طبع جوان نداشت بهتر ز یاس‌های تو نُه‌چرخ گل ندید بهتر ز دودمان تو هفت‌آسمان نداشت ای مهربان‌تر از همه شهر با علی ای آن كه چون تو شهر علی مهربان نداشت نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت نُه سال جز تو مادر گل‌ها كسی نبود نُه سال جز تو باغ علی باغبان نداشت نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت بانو! مدینه عطر شما را گرفته بود اما چرا كسی خبر از قبرتان نداشت باشد ولی ز خاك بهار تو باقی است در باغ یاس عطر مزار تو باقی است @hosenih عزم شما مبارزه از سر گرفته بود تصمیم بر جهاد مكرر گرفته بود لشكر شد اشك‌های شما در مصاف خصم وقتی شرار فتنه‌گری در گرفته بود آن روز تیغ خطبه تو آبدیده بود حال و هوای حمله به خیبر گرفته بود آن روز واژه‌های شجاع تو در نبرد جان از جوان و دل ز دلاور گرفته بود زینب كه خطبه‌های سراسر حماسه خواند این درس را، ز مكتب مادر گرفته بود ای مادر شلمچه! امید شهادتم در پشت روضه‌های تو سنگر گرفته بود دلخسته‌ام، طراوت كارونم آرزوست لیلای جان! جزیره مجنونم آرزوست @hosenih برداشت دست حق ز رخ شب نقاب را حس كرد باز پنجره‌ها آفتاب را بیدار گشته‌ایم و دل‌آشفته دشمنان دیگر مگر به خواب ببینند خواب را باید امید داشت به فردای پرغرور باید فزون نمود در این ره شتاب را گفتا به حق تجلی نور خمینی است هر كس كه دید رهبر این انقلاب را فریاد می‌زنیم در این شور بی‌كران «عجّل علی ظهوركَ یا صاحب الزمان» ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌ الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ خون دلی که خورده ای آغاز راه بود پرواز آسمانی ات از دودِ آه بود خورشید خردسالی ات اندوه ابر داشت وقتی ز داغ مادر تو تیره ماه بود می دید موج مدّ نگاهت که همچو ماه دریای ناله های علی رو به چاه بود از روزهای زخم که بر مجتبی گذشت خون لخته های طشت فقط عذرخواه بود مثل تو شوق نیزه و شمشیر بوسه خواست وقتی دلت به گوشه ای از قتلگاه بود می سوختی که در تب حمله به یوسفت کاری اگر ز دست تو آمد نگاه بود رو کرده ای به سمت مدینه که ای رسول این پاره تن، حسین تو روحی فداه بود @hosenih اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت از زخم صبح آینه ات شام زنگ داشت خون بود لخته لخته به چشم تو می نشست لختی اگر وداع برادر درنگ داشت از روی تل برای پیمبر سخن بگو این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟ دیدی که از دلت عطش بوسه می چکید از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت خطبه شکن شده است کسی که به نیزه ها آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت سر را بزن به چوبه ی محمل که روی نی پیشانیِ برادرت، اندوه سنگ داشت @hosenih تو صبح شبنمی که به خورشید رو کنی حاشا که شام، با خبر از تار مو کنی طوفانی و حماسه، اگر سر بر آوری آتشفشان دردی، اگر سر فرو کنی عطر حسین در همه جا می پراکنی همچون نسیم تا سفر کو به کو کنی پنهان شده است گل، پس خاشاک قتلگاه باید که خاک را به تمنّاش، بو کنی گاه وداع آمده با پاره های دل یک بوسه وقت مانده که نذر گلو کنی با سر برای چوبه ی محمل سخن بگو سخت است از کجاوه به نی گفتگو کنی پرده مزن کنار ز محمل، که باز هم آئینه را به آینه ای روبرو کنی @hosenih سبز است باغ آینه از باغبانی ات گل کرده شوق عاطفه از مهربانی ات از بس که خار خاطره بر پای تو نشست چشم کسی ندیده گل شادمانی ات حتی در آن نماز شبی که نشسته بود پیدا نشد تشهّدی از ناتوانی ات آنجا که روز کوفه ز رزم تو شام بود شوق حماسه می چکد از خطبه خوانی ات اما شکست خطبه ی پولادی تو را بر نیزه آیه های گل ناگهانی ات با آن سری که در طَبق آمد شبی بگو لبریز بوسه باد لب خیزرانی ات عمر سه ساله صبر دل از لاله می گرفت آتش نمی زنیم به داغ نهانی ات ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌ الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امواج مد واقعه تا ماه رفته بود هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خلسه‌ی شکفتن یک آه رفته بود دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود تنها به مکه بود که در جاده‌ی حرا مردی به شوق سیر الی الله رفته بود آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّه‌ی حقیقی آن بت شکن شدی... @hosenih پلکت ميان معرکه شمشير می‌کشد چشم تو طرح حمله‌ی یک شیر می‌کشد حتی علی که جوشن او پشت هم نداشت می‌گفت در پناه تو شمشیر می‌کشد خورشید رزم‌های تو در خیبر و اُحُد خطی به قصه‌های اساطیر می‌کشد دندان تو شکست ولی باز هم کسی از سینه‌ی تو نعره‌ی تکبیر می‌کشد کمتر به کار شستن این زخم‌ها نشین انگار قلب دختر تو تیر می‌کشد! تسبیح می‌شوی و دلت شوق و شور را چون دانه‌های نور به زنجیر می‌کشد تو مظهر تمام صفات خدا شدی شایان سجده و صلوات و دعا شدی @hosenih یک عمر شاهدی به دل باده نوش خود با اینکه خود پیاله‌ای و می‌فروش خود خلقت که سخت‌تر ز بنای مساجد است از چه دوباره سنگ گرفتی به دوش خود؟ این قدردانی و "فتبارک" ز کار توست یعنی که مرحبا بگو آخر به هوش خود! گفتی کمی ز مرتبه‌ی رازقیّتت اما شدی دوباره خودت پرده‌پوش خود گفتند وحی، جلوه‌ی علم حضوری است آیا تو گوش می‌کنی آن‌جا به گوش خود؟ این‌ها که گفته‌ایم به معنای کفر نیست ماییم و باز مرکب لفظ چموش خود ما را ببخش، جز تب حیرت نداشتیم ما واژه غیر وحدت و کثرت نداشتیم @hosenih ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، ازین راه می‌رسد این حادثه، نوشته‌ی عهد قدیم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزه‌ی تو کلیم بود پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخم‌ها به سینه‌ی تو غالب آمده است دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده است @hosenih خورشیدی است جلوه‌ی هفت آسمان تو توحیدی است سیره‌ی پیشینیان تو آن عرشیان که سجده به آدم نموده‌اند بوسیده‌اند با صلوات آستان تو با آنکه صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو جدّت اگر چه لایق وصف خلیل شد شد واژه‌ی حبیب سزاوار جان تو بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت تیری که داشت لیلة الاسرا کمان تو موسی اگر برای تکلّم به طور رفت شد آسمان هفتم حق میزبان تو با گردباد خاک، اگر آسمان رود کی می‌رسد به پله‌ای از نردبان تو؟ نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد از سینه‌ات مکارم اخلاق جلوه کرد @hosenih کردیم در حریم تو دست دعا بلند ای آنکه هست مرتبه‌ات تا خدا بلند بر دامن شفاعت تو چنگ می‌زند دستی که کرده‌ایم به یا ربنّا بلند خورشیدی آن قدر که به جسمت نمانده است حتی نسیم سایه‌ی کوتاه یا بلند همراه دسته‌های گل یاس، می‌شود نام تو از صلابت گلدسته‌ها بلند کفر ازهراس موج تو نابود می‌شود هرچند چون حباب شود از هوا بلند این جمع را بگو که به تحقیر کم کنند از پشت حجره‌های جهالت صدا بلند حتی خیال دوری اگر بال گسترد حنانه‌ایم و ناله‌ی ما در قفا بلند ما را به حال خویش مبادا رها کنی! این کار را –همیشه‌ی رحمت- کجا کنی؟... @hosenih تحسین آیه‌های خدا را خطاب‌ها مست شراب لم یلد تو خراب‌ها منت نهاده‌ است خدا بعثت تو را یعنی برای عکس تو تنگ است قاب‌ها از بس شکفته باغ دعا زیر پلک تو دارند اشک‌های تو عطر گلاب‌ها پیشی مگیر این همه در گفتن سلام شرمنده می‌شوند ز رویت جواب‌ها از غصه‌ها محاسن پاکت سپید شد؟ یا پیر می‌شوند برایت خضاب‌ها؟ بس نیست این‌که پات ورم کرده از نماز؟ مگذار حسرت این همه بر چشم خواب‌ها! ما را به روز واقعه تشنه رها مکن تا هست مهر دختر پاک تو آب‌ها امواج شوق، ساحل امن تو دیده‌اند «آرامش است عاقبت اضطراب‌ها» فاسق شگفت نیست به عاشق بدل کنی وقتی که بالّتی هی اَحْسَنْ جَدَل کنی! @hosenih با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات کمتر به شرح سوره‌ی هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات آفاق را چو آیه‌ی انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات با آن‌که ناز می‌دمد از سر بلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سر به زیری‌ات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچه‌ی لبان تو نام علی شکفت @hosenih ادامه این شعر 👇👇👇👇
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ هر نصر من الله به شمشیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یکپارچه گفتند: پیروزی اسلام به شمشیر علی بود @hosenih آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد پیداست که از نعره ی تکبیر علی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سینه ی دشمن هدف تیر علی بود یک قوم در اندیشه تحقیر علی بود یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود @hosenih گفتند و نماندند ولی نام علی ماند الحق که علی شاهد تکثیر علی بود حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟ @hosenih فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود پیغمبر ما آینه ی حُسن خدا بود در آینه هر آینه تصویر علی بود هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور با یازده آیینه به تفسیر علی بود @hosenih از خاک نجف شاخه ی انگور بر آمد این معجزه ی تاک به اکسیر علی بود ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همه ی عمر به تسخیر علی بود ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را تکلیف چیست؟ منتظرانِ ظهور یار! آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟! آن شیعه صادق است که در محضر امام فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را! موسی‌صفت بخوانی از اولاد فاطمه، روشن کنند در دلِ تو شمع طور را یا فاطمه! جوانه زده اشک‌های تو در کوچه‌باغ آینه گل‌های نور را بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو از راز سربه‌مُهر کرامات خود بگو بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو از لحظۀ توسل رزمندگان به تو آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت... ما سال‌هاست مفتخر از یاریِ توأیم شاگردهای مکتب بیداری توأیم مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست فردای پُر اُمید و صلابت از آنِ ماست رنج زمان و سختی دوران جدید نیست در نسل شیعیانِ علی نا امید نیست هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است همراه ما امید به فردای روشن است دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود مؤمن امیدوار به فضل خدا شود ما مؤمنان، کتاب خدا را که خوانده‌ایم آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب مأیوس و ناامید و پر از غُصه و تَعَب هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب: کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت در عین ناامیدی امّت، امید داشت ناگاه حق به یاریِ یارانِ خود شتافت دریا برای امّت موسی ز هم شکافت آری! ز مکر و خُدعه‌ی اهل جهان چه باک؟! موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟! خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم در این مسیر، پیرو موسای خود شویم از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟! خوش‌بین به راه خویش! نه لبخند دشمنان ماییم امتّی که امامت، حیات ماست این جلوه‌ی عظیمِ کرامت، حیات ماست زهرا رسانده است به ما این پیام را باید گرفت دامنِ پاک امام را اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست... گفتی به ما: امام همانند کعبه است در مجد و احترام همانند کعبه است باید همیشه خلق کند گرد او طواف زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف وقتی حقایق ازلی بود در خطر دین خدا و جان ولی بود در خطر وقتی که عده‌ای همه پیمان شکسته‌اند یا آن‌که در ادامه‌ی این راه خسته‌اند تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد باید که در مقابل تحریف ایستاد دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد هم خطبه‌ی تو باعث افشاگری شده‌ست هم ندبه‌ی تو مَطلع احیاگری شده‌ست مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم چون تو همیشه سالک راه خدا شویم جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس عهدی که کرده‌ایم به همت وفا کنیم در قدس ما نماز جماعت به‌پا کنیم ✍حجت‌الاسلام 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زني چون مرد، خورشید از تبرزینِ تبش پیدا هزاران نغمه‌ی داوود در هر یا ربش پیدا گل غیب و شهود از ذکر تنزیه لبش پیدا چه حیرت‌ها که از سقف زراندودِ شبش پیدا نبی را "جان" او نگذاشت در دل، غم شود غالب گذشت از جان و مالِ خویش در شعب ابی طالب کسی که صد طنین از عشق در هر گام آورده برای او پیمبر کاروان از شام آورده غلام او، بحیرا دیده و پیغام آورده نخستین زن که با آزادگی اسلام آورده کسی که گفت: در هر امر و تصمیمی مقدم تو کسی که گفت: آمَنتُ و صَدَّقتُ و سَلَّمتُ کسی که وامدارش قاف تا قاف قریش آن‌روز سفرها داشت بالاتر ز ایلافِ قریش آن روز گذشت از هر قماش زرد و زربافِ قریش آن روز کسی‌که که دست رد می‌زد به اشراف قریش آن‌روز در آن‌روز آینه از روشنای حق برابر داشت هوای وصلت فرزند عبدالله، در سر داشت که بازرگان جان، قدر طلا را خوب می‌داند که تاجر قیمت این پُربها را خوب می‌داند که عارف ارزشِ وجه خدا را خوب می‌داند زنی این‌گونه قدر مصطفی را خوب می‌داند چنان مهری به دل دارد که هستی را فدا سازد که از اموال خود مهریه‌ی خود را بپردازد به هنگام وفاتش بر نمی‌گشت از وفای خود خدا می‌خواست او را در بهشت خود برای خود پيمبر هم كفن می‌کرد او را با عبای خود چه زیبا قدردانی کرد از او با دعای خود ز خاطر کی بَرَد احمد، ملال هجرت او را که «عام الحزن » نامیده است سال هجرت او را کمی آرام‌تر! زهراست در خانه پریشانت ندارد سن و سالی تا ببیند داغ هجرانت چه خواهد کرد با او، غصه‌ی شام غریبانت خودت گفتی: عزیزم دخترم، جانم به قربانت تو که با شوق، عمري را به پیغمبر وفا کردي چه شد زهرای خود را با غم مادر رها کردي؟! چه زود این داستانِ داغِ تو تکرار شد مادر! بر اهل‌بیت پیغمبر، غمی آوار شد مادر! که زهرا، کشته در بین در و دیوار شد مادر ! و زینب وارث این ماتم دشوار شد مادر چه مظلومانه مادر را به شب بُردند از خانه به گِردِ شمع مولا، عاشقانه سوخت پروانه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌مانند چهار هزار مریدی که مَرد عاشق داشت به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم :: کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود؟ که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود؟ هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سربه‌چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دستِ کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دستِ کم به مزار تو سنگ قبری بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴 شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد. هزار طائفه آمد، هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت@hosseinieh_net
تا ابد دامنهٔ عطر بهار است این‌جا دست گل‌هاست که بر دامن یار است این‌جا هر طرف رایحهٔ باغ تجلی دارد هر طرف پنجرهٔ آینه‌زار است این‌جا بال‌هایی که ملائک به طواف آوردند وقف برداشتن گرد و غبار است این‌جا بس‌که روشن شده از گنبد او صبح حرم نور خورشید کم از شمع مزار است این‌جا تحفه‌هایی که زمینی‌ست کجا لایق اوست؟ صلوات است که شایان نثار است این‌جا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر نصر من الله به شمشیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یک‌پارچه گفتند: پیروزی اسلام به شمشیر علی بود آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد پیداست که از نعرۀ تکبیر علی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سینۀ دشمن هدف تیر علی بود یک قوم در اندیشۀ تحقیر علی بود یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود گفتند و نماندند ولی نام علی ماند الحق که علی شاهد تکثیر علی بود حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟ فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود پیغمبر ما آینۀ حسن خدا بود در آینه هر آینه تصویر علی بود هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور با یازده آیینه به تفسیر علی بود از خاک نجف شاخۀ انگور بر آمد این معجزۀ تاک به اکسیر علی بود ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همۀ عمر به تسخیر علی بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفت رنجور دلش از اثر فاصله‌هاست آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدله‌هاست از چه در خیمه بماند اگر او می‌داند چشم در راه غزالان حرم آبله‌هاست؟ آفتاب است که از زین به زمین افتاده‌ست! شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزله‌هاست نه که هنگام نماز است، عمو در سجده‌ست نکند وقت به پا داشتن نافله‌هاست؟ این طرف محفل پر اشک‌ترین زمزمه‌هاست آن طرف مجلس پر شورترین هلهله‌هاست به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرمله‌هاست! خواستند آینۀ باغ شقایق باشد سینه‌ای که پر آواز پر چلچله‌هاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرازی از یک لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! این گریه‌های بی‌حدِ كودک برای چیست؟ این گریه‌ها، ز جنس تقاضای آب نیست! این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور رفتن ز مرز حادثه تا قله‌های نور «ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» «این طفل، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود» این بار، گوش بر سخن هیچ‌کس مکن گهواره را برای شهادت قفس مکن.. این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن! حیف است او به خیمه بماند، قبول کن! برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن.. بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شده‌ست گویا ز رازهای خدا، با خبر شده‌ست وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد.. گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان «از آب هم مضایقه کردند کوفیان».. كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد! می‌دانم از دل تو شكوفید این امید آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید! امّا كسی نمانده به آقا توان دهد! یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد! حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است مشغولِ دفنِ پیكر خورشید‌زاده است لبریز ابر می‌شود و تار، آسمان در خاک دفن می‌شود انگار، آسمان بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت آن ماه‌پاره زیر سُم اسب‌ها نرفت بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است! زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟! آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!.. بگذار از این حکایت خون‌بار بگذریم نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب حالا حسین مانده و این خیل بی‌حساب! تنها به سمت معرکه باید سفر کند زینب کجاست دختر او را خبر کند؟ این لاله لاله باغ مگر وا نهادنی‌ست؟ این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنی‌ست؟.. حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب! كم‌كم سکوت، ساحلِ فریاد می‌شود آبِ فرات بر همه آزاد می‌شود آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست! زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست! این آب، شیر می‌شود و سنگ می‌شود یعنی دلت برای علی، تنگ می‌شود!.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! مهمانِ سفره‌های فراهم نمی‌شوی؟ عیسی شده‌ست طفل تو، مریم نمی‌شوی؟ غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است آید به انتقام کسی از تبارتان «عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتي كه خون پيروز بر شمشير باشد كِي نامِ عاشق بي نثارِ خون بماند همراهِ موسي بودن اينجا افتخار است امّا برايِ آنكه با هارون بماند گفتي كه در زَقُّومِ خود صَهيون بميرد گرم از طراوت شاخه‌ي زيتون بماند ما در تبِ غَزّه خروشي تازه ديديم از انقلابِ سرخِ تو آوازه ديديم غزّه زمينش، آسمانش، كوچه راهش مردان، زنان و كودكانِ بي پناهش هِيهات مِنَ الذِلّهِ مي‌گويند آري راهِ شرف را در تو مي‌جويند آري آنجا كه ديدي با سپاهش آمده حُر مي‌ريخت از لب‌هاي تو اندرز چون دُرّ شكرِ خدا گفتي و مردم را شكايت خواندي در آنجا از پيمبر اين روايت ديديد اگر كه جائري بر مَسند آمد ديديد اگر مصداقِ ظلمِ بي حد آمد فرقي نمي‌داند حلالي از حرامي اسلام را ديگر نمانده غيرِ نامي آنجا اگر گرمِ سكوتِ خويش بوديد تنها به فكرِ كسبِ قوتِ خويش بوديد حق است، حق را كه شما را كور سازد همراهِ آن بيدادگر محشور سازد اي خونِ تو احياگرِ همگاميِ ما سرچشمه ي بيداري اسلاميِ ما اي عَطرِ تو جاري به لبخندِ بسيجي نامت هميشه نقشِ سربندِ بسيجي ** با من بگو داغِ تو با دل‌ها چها كرد هجرانِ تو با زينبِ كبري چها كرد شوقِ تو عاشق را به صحرا مي‌كِشاند زينب جدائي از تو را كِي مي‌تواند؟ با آنكه آتش خيمه در خيمه به پا بود زينب سراسيمه ميانِ خيمه‌ها بود تا در پسِ آتش عزيزي جا نماند در خيمه زين العابدين تنها نماند هر خيمه بر تن داشت چون پيراهن آتش هر كودكي را بود دامن دامن آتش اموالِ زهرا را به غارت بُرد دشمن آن بهترين‌ها را اسارت بُرد دشمن زيور اگر در دستِ مادر بود، بردند خلخال اگر در پاي دختر بود، بردند دشمن به زَعمِ خود سرودِ فتح مي‌خواند بر پيكرِ پاكِ شهيدان اسب مي‌راند هر هِق هِقي هر ناله‌اي فرياد گشته مژده رباب! آبِ فرات آزاد گشته آري كجا يادِ گلِ پرپر نباشي يادِ لبِ خشكِ علي اصغر نباشي آري كجا از دل غمِ ديرين رود باز آبِ خوشي از اين گلو پائين رود باز خواهر به دنبالِ برادر بود آنجا در جستجويِ جسمِ بي سر بود آنجا ناگاه شيري ديد در زنجير پنهان جسمي به زيرِ نيزه و شمشير پنهان بر نيزه و شمشيرها وقتي گُذر كرد صدبار از جانِ خودش صَرفِ نظر كرد سبطِ نبي را غرقِ در خون ديد آنجا زخم از ستاره بر تن افزون ديد آنجا مي‌گفت شرحِ ماجراها را گزيده لب‌هاي زينب رويِ رگ‌هاي بريده وقتِ وداع آمد وداعِ جان چه سخت است بر خواهرِ تو صبر در هجران چه سخت است بايد تو را با كشته‌ها تنها گذارد جسمِ تو را بر خاكِ صحرا واگذارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور حال و هوای نافله پیداست در تنور دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست امشب نماز یار فُراداست در تنور هر ندبه عاشقانه به معراج می‌رود انگار شور مسجدالاقصاست در تنور! خاکستر است و شعله و پروانه‌ای که سوخت امشب تمام عشق همین جاست، در تنور اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم دست دعای فاطمه بالاست در تنور! این زادهٔ خلیل که جانش به باغ سوخت غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟! از اشک‌های تب‌زده طوفان به‌پا شده‌ست ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور! با داغ جاودانهٔ تاریخ آشناست باغ شقایقی که شکوفاست در تنور این سَر که آفتاب سرافراز عالم است روشن‌ترین مفسّر فرداست در تنور دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید ای نخل رشید! پر ثمر خواهی شد ای مرد شهید! خوش‌سفر خواهی شد آیات خدا مرگ ندارد هرگز ای سورهٔ نصر! زنده‌تر خواهی شد@hosseinieh_net
شب در اعماق رنج و غصه نهان از طلوع سحر نبود نشان شد زمانسوز لحظه‌های زمین شد زمین‌گیر برهه‌های زمان رمه‌ها در هراس از گرگان گرگ‌ها در کمین جان شبان برگ‌ها مستعد افتادن فصل‌ها منتظر برای خزان وادی امن غرق بی امنی و امین خدا نداشت امان زخم‌ها برده هوش از یاسر سنگ‌ها برده از بلال توان ناگهان سید عرب رسول خدا حضرت مصطفی پیامبر جان گفت هجرت کنند با جعفر مؤمنان، بهترین اهل جهان تا که راحت شوند اهل یقین نفسی از فشار، از طغیان تا که ننشیند آن جوانان را گردی از شرک و ظلم بر دامان تا که افتد حقیقت اسلام آن سوی مرز مکه در جریان حبشه خطه‌ای پُر از رحمت حبشه کشوری پر از باران حبشه همچو باغ‌های گل حبشه مثل چشمه‌ها جوشان حبشه بود گرم استقبال از دل روشن مسلمانان کاش بعد از نبی دل زهرا داشت آرام و صبر و اطمینان یا که می‌شد که از مدینه رود تا به شهری دگر شود مهمان این مدینه که جای ماندن نیست برود او سوی کدام مکان سرد و دلگیر شهر چون زندان مردم شهر مثل زندانبان گفته شد روز گریه کن یا شب گفته شد اینقدر نشو گریان گاه از داغ مصطفی دلخون گاه بر حال مرتضی گریان گاه اندوه را فرو می‌خورد گاه می‌آمد از ستم به زبان گاه می‌گفت یا رسول الله شده این کینه‌ها پس از تو عیان کاش بودند حمزه و جعفر تا حمایت کنند از حقمان الغرض این قبیل خاطره‌ها می‌کند اشک را ز دیده روان ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e