eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ قرآن محمد(ص) سوختنی نیست به رغم آنچه که دلخواه جمع جغدان است قسم به نام محمد که نور، قرآن است بپرس نام پدر را دوباره، یک فعل است که هتک حرمت مصحف نشانه ی آن است! @hosenih بهانه پشت بهانه، دروغ پشت دروغ که گرگ میش نما و حضور چوپان است عروسکید و به دستان دشمن افتادید عقاب را چه خیال از دو چوب بی جان است؟ به حفظ حرمت اعجاز خاص پیغمبر اگر که بگذرم از جان خویش آسان است @hosenih به هر سلام و تشهد به هر اذان نماز شهادتم به بلندای نام ایمان است که زیر دین محمد همیشه میمانم خوشا به حال دلم که به او مسلمان است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد! هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود... شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد @hosenih انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است... میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین! @hosenih یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت... کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ابری و بارانی دو تا چشم ترش بود از داغ کوچه شعله ور بال و پرش بود آن ضربه و آن سیلی و آن دست سنگین آن روضه های سخت نقش باورش بود @hosenih خون شد دلش از بس که یک عُمْری به فکرِ خون مردگیِ زیر چشم مادرش بود خیلی برای غربت مولا دلش سوخت وقتی معاویه به روی منبرش بود زنجیر واره روی گونه اشک ها داشت آری سپاهی غیر این کِی لشکرش بود؟ با آن همه تنهایی و بی یار بودن ایکاش دنیا! همسر او یاورش بود‌ @hosenih … گریان حسینش را سر بالین خود دید آن جا که دیگر لحظه های آخرش بود فرمود یا مظلوم! لا یومَ کَیومک می دید گویا خنجری بر حنجرش بود… شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
*هدیه به روح شهید ابوالفضل قربانی لطفا از شهید ابوالفضل قربانی هم یاد شود* آسمان بود و زمین تشنه‌ی بارانش بود قدرِ هجده نفَسش  فاطمه مهمانش بود به همه ، دستِ خداوند شرافت دادش شصت و سه سال به این خاک امانت دادش او شرافت به رسالت به نبوت‌ها داد او شرف را به تمامیِ عبادت‌ها داد هرکجا بود بلا سینه‌ی او طالب بود خیمه‌اش گوشه‌ای از شعب ابی طالب بود جز خدا غیر علی دید که همسایه نداشت مرتضی سایه‌ی او بود  اگر سایه نداشت آسمان فتنه  زمین فتنه  ولی می‌خوابید چه غمی داشت بجایش که علی می‌خوابید @hosenih شصت و سه سال فقط برکت از او می‌بارید هرکجا بود  فقط رحمت از او می‌بارید جای هر زخم که می‌خورد تبسم می‌کرد رحمتش را همه جا  قسمتِ مردم می‌کرد چهره‌اش وقتِ تبسم ملکوتِ محض است تا که او هست علی نیز سکوت محض است گرچه دنیا متوسل به عبایش می‌شد دل او شاد فقط با نوه‌هایش می‌شد کارش این بود در آغوش حسن را گیرد عادتش بود به یک دوش حسن را گیرد تا به مسجد برود نور در آغوشش بود عشق می‌کرد حسینش که قلم‌دوشش بود پشت او با حَسنین اُنس گُل‌افشانی داشت موقع بازیشان سجده‌ی طولانی داشت سر او بر روی دامان علی بود فقط مرکب بازی طفلان علی بود فقط سالها برکت باران مدینه او بود مرکب بازی طفلان مدینه او بود گرچه در خانه فقط عطرِ سلامش می‌ریخت دست ملعونه شب زهر به کامش می‌ریخت ناکسی شب زده  دشنامِ لَیَهجُر می‌گفت او نفَس داشت که از آتش و چادر می‌گفت روضه‌ها را همه می‌دید ولی لب می‌بست دور از فاطمه می‌گفت علی لب می‌بست آنقدر فتنه و غم دید که از پا اُفتاد بسترش را علی انداخت و زهرا اُفتاد تب و لرزی به بدن داشت خدا می‌داند با علی حرف کفن داشت خدا می‌داند غش که می‌کرد علی بر  جگر خود می‌زد او نفَس می‌زد و زهرا به سرِ خود می‌زد لحظه‌ی رفتن او بود ولی غمگین بود پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود عاقبت بر جگرِ فاطمه آتش اُفتاد حسن اُفتاد بر آن سینه حسینش اُفتاد @hosenih پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود محتضر بود ولی بودنشان تسکین بود خواست برداردشان گفت که زهرا جان نه صبرکن صبر من و دوریِ این طفلان نه آه امروز بر این سینه حسین است ولی.‌‌.. وای از آنروز که تشنه است ولی باران نه وای از آن روز که بر سینه‌ی او می‌آید نانجیبی که حیا دارد از آن عطشان نه زینبت هست ولی ناله‌ی او کاری نیست که رهایش بکن ای شمر ولی عریان نه می‌بُرَد تیغ ولی زیر گلو را هرگز می‌بُرَد تیغ  ولی کُند شود آسان نه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کسی در صبر چون او ممتحن نیست! معز المومنینی چون حسن نیست! @dobeity_robaey
حقش نبود تیر به تابوت او زدند این کعبه در عبادت مردم سهیم بود حجت الاسلام @dobeity_robaey
از همان بدو تولد تو شدی سلطانم دست من نیست اگر خیره به این ایوانم @hosenih دورم از پنجره فولاد_ به قول حافظ من چه کردم که چنین مستحق هجرانم بده بستانِ قشنگی ست_تو لبخند بزن در قبالش به خدا می گذرم از جانم هر چه باشم به حریم تو پناه آوردم لطف زهراست اگر در حرمت مهمانم می سپارم دل خود را به کبوترهایت حس خوبی ست که در صحن تو سرگردانم @hosenih □ گوشه ی صحن گوهرشاد نشستم_با بغض روضه ی تشنگیِ جدِ تو را می خوانم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حُسن شرح خصائل حسن است ماه؛ عکس شمایل حسن است چون کرم لطف کامل حسن است هرکه شاه است سائل حسن است با حسن من نمانده‌ام تنها پس نماندم به‌وقت غم تنها او کریم است؟ نه، کرم تنها کار خدام منزل حسن است @hosenih شد نثارش درود هر شیعه جود او شد به سود هر شیعه شک‌ندارم وجود هر شیعه همه از باقی گِل حسن است در معانی و در بیان خدا شد زبان حسن زبان خدا معجزات پیمبران خدا قطره‌ای از فضائل حسن است در کرامت به شهرت غایی تا رسیده به عالم آرایی تازه گفتند؛ حاتم طایی از گدایان کاهل حسن است این نه تنها کلام من باشد حرف ما حرف پنج‌تن باشد قبله جایی‌ست که حسن باشد کعبه هم سخت مایل حسن است هرکه آمد به عرصه‌ی پیکار در نهایت گذاشت پا به فرار چاره‌ی‌فتنه‌ی‌جمل این‌بار حکمی از تیغ عادل حسن است هرکسی باحسن در افتاده نسل او تا ابد ور افتاده هرچه برخاک پیکر افتاده بر سرش مهر باطل حسن است کاردشمن مقابلش شد لنگ سرشان بعد مرگ خورد به سنگ آخرکار هرکسی در جنگ سجده‌کردن مقابل حسن است خوش‌به‌حال وصال و اشعارش که به عشق تو بسته شد بارش فاطمه می‌شود خریدارش شاعری را که مقبل حسن است گرچه از دوستان محن دارد در دلش غصه‌ای کهن دارد در نمازش زره به تن دارد "غربت" اوج مقاتل حسن است @hosenih از زمانه چه‌زود سیرشده بی‌سبب نیست گوشه‌گیر شده درجوانی اگر که پیر شده داغ یک کوچه دردل حسن است در مدینه غریب بود ولی... درد او بی‌طبیب بود ولی... همسرش نانجیب بود ولی... در و دیوار قاتل حسن است. شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
... 🍃 امیرالمومنین (علیه السلام): «هر چه را شنیدی بدون بررسی بازگو مکن که همین برای تو کافی است.» 📒نهج البلاغه، نامه۶۹ 🆔 @hosenih
وقتی تو مشکلا آدم می مونه... تو سختیا قدش که خم می مونه... هرجا که تو غصه و غم می مونه... یه چند روزی میاد حرم می مونه... ‌غم نگفته رو آقا می دونه امام رضا امام مهربونه @hosenih امام رضا دوست داره زائراشو خیلی داره هوای ذاکراشو صله میده تموم شاعراشو جا داده تو بهشت مجاوراشو نامه ی نا نوشته رو میخونه امام رضا امام مهربونه‌ یه مادری میگه به غم اسیره دکترا گفتن دیگه خیلی دیره گفته میرم یا پسرم میمیره یا شفا از امام رضا میگیره دیگه فقط امام رضا می تونه امام رضا امام مهربونه یه پیرزن از دل جاده اومد از روستا با پای پیاده اومد با اشک و با روی گشاده اومد تا حرمش با دل ساده اومد سواد نداره اما هی می خونه امام رضا امام مهربونه @hosenih اومده یک جوون که خیلی زاره روز دلش شبیه شام تاره دلش گرفته خیلی بی قراره میگه به هیچ کسی امید نداره امام رضا غمش رو خوب می دونه امام رضا امام مهربونه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نقّاره ی تو فخر تمامیِّ سازها ناز تو را خریده خداوندِ نازها تو پادشاه عشقی و در پیش پای تو خم می شود سر همه ی سرفرازها حتّی به حال کفتر جلد حریم تو افسوس می خورند تمامیِّ بازها بر دستگاه "آمده ام" غبطه می خورند_ _حتماً..،مقام "رَست" و "بیات" و "حجاز"ها اذن دخول در حرم‌ات ذکر فاطمه است در دست مادرست در این جا جوازها سائل شدن به فاطمه اینجا مزیّت است بالاتر است از همه ی امتیازها بالای طاق پنجره فولاد حک کنید: "صندوقچه ی طلایی آمال و رازها" زیباترین خطوط موازی عالمند صف های زائران تو وقت نمازها @hosenih آموختم تو را به جوادت قسم دهم اینگونه می دهی تو جواب نیازها... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوبیده ام کلون دری را زکودکی من دوست داشتم سفری را ز کودکی وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم از من گرفت دربه دری را ز کودکی بالا سرم که گنبد زردش طلوع کرد در سایه اش کشاند سری را ز کودکی خیلی قرار بود بیوفتم به قعر چاه او دفع کرد هر خطری را زکودکی آمد مرا بدست رضا داد تا ابد داده پدر به من پدری را زکودکی.. از ابتدا رفیق شدم با رضا فقط وا شد زبان من به رضا یا رضا فقط @hosenih هرنوکری برای رضا کار میکند  ماهیتا برای خدا کار میکند ما دخل و خرجمان ز غریبه نمیرسد از دست توست هرچه گدا کار میکند آن کودک فلج که به دستت شفا گرفت حالا جوان شده سرپا کار میکند هرزائری رسید به من هم افاضه شد این خاک پا شبیه طلا کار میکند فهمیدم از پری که به خدام داده است طاووس هم برای شما کار میکند آقا خودت برام بلیط سفر بگیر اینبار از اهالی ری کارگر بگیر @hosenih طوری که انقطاع ز مردم سعادت است وابستگی به قبله هفتم  سعادت است دانه بهانه ایست مرا زائرم کنی پس پر زدن به نیت گندم سعادت است در ازدحام دور ضریح تو خوشترم قطره شدن میان تلاطم سعادت است صحن عتیق برد مرا صحن آینه از مشهد امدن طرف قم سعادت است یک یا حسین از من و یک یا حسین، تو بین گدا و شاه تفاهم سعادت است داده به سفره ام چه صفایی چه عزتی یک دانه برنج ز بشقاب حضرتی @hosenih وقتی رسید فیض شما دم به دم به ما آمد لباس مشکی خدام هم به ما یک گوشه چشم کردی و قومی اسیر شد خیلی زیاد ساخت همین لطف کم به ما بعد نماز صبح به هرصحن سر زدیم پاداش داد فاطمه با هر قدم به ما بازین چه شورش است که در مشهدالرضاست بیتی جدید داد خود محتشم به ما شش گوشه جلوه کرده دراین چهار گوش تو داده همیشه بوی حسین این حرم به ما یک عمر دست رد به همه طعنه ها زدی با دست خود سیاهی هر روضه را زدی @hosenih ای بیقرار روضه کمی هم سخن بگو از میهمان تشنه ی دور از وطن بگو شرح مرمل بدما را نمیدهی؟ از اسب های رفته به روی بدن بگو حالا که وقت گفتنش از حال میروی انگشت را نگو ز عقیق یمن بگو اصلا بگو لباس تنش را که برده است؟ از دزدهای کوفه و از پیرهن بگو از نعره ها و عربده های هزار مرد از ماجرای سوختن چند زن بگو آقا بگو که عرش خدا بی قرار بود دور عقیله لشگری از نیزه دار بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عطر ضریح پاکت خوشبوتر از گلاب است هر عشق دیگری جز عشق شما سراب است @hosenih ناقابلی چو من هم با تو بها گرفته شأن کبوتر اینجا بالاتر از عقاب است گفتی سه جا می آیی یکبار اگر بیایم جزتو کدام شاهی اینگونه خوش حساب است یک عکس یادگاری با مادرم گرفتم من خاطرات خوبم در صحن انقلاب است با جمله رئوفان رسم تو فرق دارد پیش از طلب دعاها نزد تو مستجاب است ما دل به تو سپردیم پس رو به راهمان کن آن دل که بی تو باشد دل نیست یک خرابه ست @hosenih این خاک غرق نور است از لطف مشهد و قم آن سو که ماه باشد این سو هم آفتاب است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟! چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟! رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده @hosenih شمس نورانی افلاک، زمین افتادی باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟! جای در، شعله به جان جگرت افتاده عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند @hosenih حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در حجره دست و پا زد و یاد غریب کرد یاد حسین، کشته ی شیب الخضیب کرد رویش بخاکِ حجره که افتاد ناله زد یاد جمال خاکیِ خدالتریب ‌کرد @hosenih زهرِ جفا که بر جگرش، بد اثر گذاشت یادِ غریبیِ حسنِ بی حبیب کرد افتاد بر زمین، ز غمِ مادرش گریست لعنت بسی، به دومیِ نانجیب کرد □ □ □ آقای ما، که سفره ی روضه بنام اوست با خونِ دل روایتِ اِبنُ الشبیب کرد فرمود: پِلکم از اثرِ گریه زخم شد داغِ حسین، قلب مرا غم نصیب کرد وقتی کشید پیکر خود را به گوشه ای بهر جواد، گریه و صبر و شکیب کرد آمد پسر ، کنار پدر ، دیده تر ، ولی خود را برای غربتِ بابا طبیب کرد □ □ □ این ماجرا به کرب و بلا جورِ دیگر است بابای پیر بهر جوانش نهیب کرد @hosenih با ناله های یا ولدی، پیشِ پیکرش از سوزِ داغ، شور و نوایی عجیب کرد چون دید اشک خواهرِ مضطر در آن میان دستی بسر گذاشت و اَمَّن یُجیب کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد میان سینه‌ام این دردِ بی امان اُفتاد به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد چنان به سینه‌ی خود چنگ می زنم از آه که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد @hosenih کشیده‌ام به سرِ خود عبا و می‌گویم بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد بیا جواد که از زخمِ زهر می‌پیچد شبیه عمه‌اش از پا نفس زنان اُفتاد شبیه دخترکی که پس از پدر کارش به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد به رویِ ناقه‌ی عریان نشسته،خوابیده و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد که زجر آمد و چشمش به نیمه‌جان اُفتاد رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و به هر دو گونه‌ی زهرا ترین نشان اُفتاد @hosenih رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد   به کاروان نرسیده نفس نفس می زد به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد   دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگِ جوادم که در این شهرِ غریب به دلم حسرتِ یک گفتنِ بابا مانده دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد به لبِ سوخته‌ام روضه ی زهرا مانده @hosenih جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم که لب کودکی از فرط عطش وا مانده مادرش چشم به راه است که آبش بدهند وای از حرمله آن جا به تماشا مانده @hosenih شعله‌ور می شوم از زهر و حرم می بینم که در آتش دو سه تا دخترِ نو پا مانده دختری می‌دود و دامنِ او می سوزد ردِّ یک پنجه ولی بر رُخ او جا مانده این طرف غارت و سیلی نگاه بی شرم آن طرف بر نوک نیزه سرِ سقّا مانده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ی جنس بنجل که گفته اند منم خوب ها را ز بد سوا کردند تا به خود آمدیم ، فرصت رفت ما رسیدیم ، سفره تا کردند به مرامت قسم که بیجا نیست انتظاری که از شما دارم جنس بد بیخ ریش صاحب هاست به همه گفته ام تو را دارم @hosenih کم مگر گریه کرده بودم که سهمم امسال بی قراری شد مانده از کربلا و رانده ز طوس اشکهایم دوباره جاری شد هر کسی از عزیز جا مانده وضع زارش همیشه غمگین است حرف معصومه است باور کن روضه های فراق سنگین است چقدر خواهری برایت کرد آخرش تو غریب جان دادی جای دامان خواهرت بر خاک سر خود را تکان تکان دادی بر سر خود عبا کشیده ای و بین آن حجره دست و پا زده ای جای شکرش هنوز هم باقی ست مادرت را اگر صدا زده ای من خبر دارم از شهیدی که نتوانست دست و پا بزند آخرش هم نشد که مادر را محض یکبار هم صدا بزند به دو علت نشد ، یکی اینکه طفل شش ماهه را زبانی نیست دومین علتش هم این بوده در گلوی بریده جانی نیست @hosenih همه ی آرزوی مادرها روز دامادی پسر این است پسرش را بغل کند مادر بسکه این اتفاق شیرین است حیف سهم رباب از اصغر نیمی اش پشت خیمه ها افتاد نیمی از سهم دیگرش صدبار بی تعادل به زیر پا افتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شاعری دل داده ابراز ارادت میکند درکنار دفتر شعرش عبادت میکند هرکه می آید به شوق حضرت از باب الجواد بیشتر از دیگران بر او عنایت میکند @hosenih یک نشان سبز در دستان خدّام حرم تا بهشت نور زائر را هدایت میکند دل شکسته میرسیم اینجا ولی این مهربان با مرام خود دل ما را مرمّت میکند در نگاه هر مسافر می توان فهمید که... میرسد روزی که سمت توس هجرت میکند شاعری میگفت که خورشید هنگام زوال بر سریر زرد گنبد استراحت میکند "حجت الله" است و بین ما به نامی مستعار "ضامن آهو" شده ما را اجابت میکند تو ولی نعمت ما هستی! و پروردگار با ولای تو به ما اتمام نعمت میکند وعده هایی را که بر زوّار کویت داده ای زائرین را سخت مشتاق زیارت میکند مثل تو سلطان ندیدم من که در اوج جلال باز هم حال رعیّت را رعایت میکند زیر و رو میکرد دل ها مگر در زیر و بم قاری نقاره ات قرآن قرائت میکند آن مریض لاعلاجی که سراپا درد بود بعد شب ها پیش تو یک خواب راحت میکند رد شده ساعت ز هشت و عاشقی آشفته حال نا امیدانه نگاهی سمت ساعت میکند باخودش میگفت اگرآقا جوابش را نداد ساعت نه با جوادش عرض حاجت میکند گوشه ی صحنت مگر یوم الحساب دیگری است پنجره فولاد هم دارد شفاعت میکند دست هایی پینه بسته دست در دست ضریح بعد یکسال آمده تجدید بیعت میکند گاهی از اوقات هم یک پیک اهلی میرسد از زبان جمع حیوانات صحبت میکند جالب است آقا که درکوی شما «خورشید» هم از سوی پائین پا قصد زیارت میکند خادم کوی تو را نازم که با قدری نمک دردهای لاعلاجی را طبابت میکند چهار بست و پنج راه و شش حیات و هفت حوض بر رئوفی شه هشتم دلالت میکند من نمیدانم چرا در پیش ایوان طلا هر لبی از مرد سلمانی حکایت میکند @hosenih ضامن آهو شدی! روح غزل پرواز کرد عاشقی دارد به آئینی سرایت میکند ای رئوف، ای مهربان، این شاعر شوریده سر از حضورت آرزوی درک خدمت میکند! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🍃قابل توجه عزیزانی که تازه به جمع صحن پیوسته‌اند: در اینجا، به جدیدترین و قوی‌ترین اشعار آیینی در مناسبت‌های مختلف، دسترسی خواهید داشت. 🌷با ما همراه باشید🌷
نه پی دانه و آبم ،نه پی ایوانم من فقط کفتر جلد حرم سلطانم مثل یک ابر، پر از گریه ی بی پایانم ولی از این همه بخشندگی ات حیرانم در هیاهوی حرم باز صدایم کردی بی قرارِ سفرِ کرب و بلایم کردی @hosenih به خودم گفتم اگر داغ فراوان شده است وقت پابوسی سلطان خراسان شده است درد هایم همه با دست تو درمان شده است آنکه ایوان تو را دیده مسلمان شده است سفره ی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست @hosenih چشمم از دیدن صحنِ تو ندارد سیری گنبد و مرقد و گلدسته...عجب تصویری بهتر از خادمی ات نیست دگر تقدیری که سه جا می رسی و دست مرا می گیری جز غبار قدمت تاج سری نیست که نیست هیچ جا جز حرم تو خبری نیست که نیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علي موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم @hosenih سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم @hosenih یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی وصل توست لذت دنیا حرامِ ما زهر است بی توشهدِبهشتی به کامِ ما هرصبح وشام خیل ملائک روانه اند می آورندسمت ضریحت، سلامِ ما @hosenih ازچشمه های ناب تو درصحن انقلاب پر گشته از شراب مُلوکانه جامِ ما من از"حدیث حِصن"شنیدم ولای توست شرط قبولِ ذکروصلات وصیامِ ما ما خادمان درگه نورانی توایم زین منصب است گشته دوعالم غلامِ ما وقتی برای صحن تودلتنگ می شویم درخیل زائران توثبت است نامِ ما فرموده ای به داد دلم میرسی سه جا اینگونه است آخروحسن ختام ما @hosenih درحبّ وبغض،مرجع ومعیارماتویی این است حرف اول وختم کلام ما "هرگزنمیردآنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده ی عالم دوامِ ما" شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لب تشنه سوی آب حیات آمده بود یعنی به امید برکات آمده بود ای من بفدای آن همه معرفت... آن پیرزنی که از دهات آمده بود شاعر: @dobeity_robaey
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصن ولایت تو راهم دادند شاعر:استاد @dobeity_robaey