eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
288 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
در دلم اگر چه کویر است و زیر و بم دارد ببین که گوشه‌ی چشمم ز خوف نم دارد نگاه مختصری هم برای من کافی‌ست بیا که زندگی‌ام یک نگاه کم دارد بدون خویش بیایم نگاه خواهی کرد چه دارد آنکه درِ خانه‌ات «منم» دارد خوشا به حال هر آن بنده‌ی خداجویی که در مقام فنا خانه در عدم دارد به بارگاه تو دل ره نمی‌برد هرگز میان خانه اگر صورت صنم دارد بساط عفو تو گسترده است در عالم اگر به دست «علی» دفتر و قلم دارد برات عفو بگیرم ز تو به نام «علی» گدای خانه‌ی شیر خدا جنم دارد قیامت است علم دست «مرتضی» و خوش است هر آنکه بر سر خود سایه از علم دارد به هشتمین شب ماه مبارک آمده‌ایم برای ما همیشه غم دارد شهیدِ آن شهِ لب‌تشنه‌ام به کرببلا که قامت از غم آن تکه تکه، خم دارد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روی خوشی به این پدر، دهر نشان نمی‌دهد برای سیر دیدنت اجل زمان نمی‌دهد طراوتی که قامتت به خیمه‌گاه می‌دهد به دشت و لاله و چمن، سرو روان نمی‌دهد منتظرند عرشیان، نشسته‌اند فرشیان مؤذن جوان من چرا اذان نمی‌دهد ای گل برگ برگ من، فرا رسیده مرگ من فرصت جمع کردنت، باد خزان نمی‌دهد کنار تو نشسته‌ام، شکسته‌ام شکسته‌ام امان به قامت پدر داغ جوان نمی‌دهد مانده به سینه‌ام نفس، نمی‌پرم از این قفس به جز جواب دادنت به من توان نمی‌دهد هر چه تلاش می‌کنم ببینمت نمی‌شود تازه جوان من چرا رُخی نشان نمی‌دهد بچینمت بچینمت تا به عزا نشینمت آمده ام ببینمت گریه امان نمی‌دهد چه آمده‌ست بر سرت، بُهت زده‌ست در برت پدر کنار پیکرت پلک تکان نمی‌دهد به زور راه می‌رود، به قتلگاه می‌رود کنار پیکرت پدر اگر که جان نمی‌دهد علم به دست کربلا، ساقی خیمه‌ها بیا فرصت راه رفتن این قدّ کمان نمی‌دهد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ... کو راه نجات جز تو یارب ! ما را کِی رفته به جز ذکر تو بر لب، ما را هر روز گذشت عُمر ما در غفلت مشغول حسین کن تو هر شب، ما را @dobeity_robaey
از بس گناه بر دل خود بار می‌کنم خود را میان نفس گرفتار می‌کنم   پُل‌های بازگشت خودم را شکسته‌ام دارم علیه خویش فقط کار می‌کنم   قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست در حیرتم چگونه لجن‌زار می‌کنم؟!   تو عاشقانه حاجت من را نمی‌دهی من جاهلانه این همه اصرار می‌کنم   دنیا نشد ببینمش اما به روز حشر سجده به پای حیدر کرار می‌کنم   تشنه شدن بهانه‌ی ذکر مصیبت است یاد حسین لحظه‌ی افطار می‌کنم  ** یاد مدافعان حرم آه می‌کشم گریه به یاد زینب و بازار می‌کنم   اصلاً کسی به عمه‌ی ما ناسزا نگفت سیلی به او زدند؟! نه... انکار می‌کنم   دست خودم که نیست، فقط داد می‌زنم وقتی که یاد مجلس اغیار می‌کنم © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ آغاز می‌کنم سخنم را به "یا حسین" در می‌زنم به خانه‌ی معبود با حسین کاری به خاطر رمضانم نکرده‌ام اما گرفت دست تهیِ مرا حسین مثل همیشه آبرویش را وسط گذاشت شد باعث رفاقت ما با خدا، حسین در قتلگاه یک یک مارا صدا زده ما را خرید زیر همان نیزه‌ها حسین ما روزه‌دارها همه یاد لب توئیم ای تشنه‌لب‌تر از همه‌ی تشنه‌ها حسین آخر مرا برای خودش می‌خرد شبی من می‌شوم مسافر کرب و بلا حسين ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماییم و روسیاهی، العفو یا الهی تو بهترین پناهی، العفو یا الهی هر جای دیگری را جز خانه‌ی تو رفتیم رفتیم اشتباهی، العفو یا الهی ازما به غیر عصیان چیزی دگر ندیدی کن سوی ما نگاهی، العفو یا الهی بگذار پای غفلت هرگاه دیدی از ما_ سر زد اگر گناهی، العفو یا الهی ما را مرانی از خود ما که دگر نداریم_ غیر از تو تکیه‌گاهی، العفو یا الهی ای ماه مهربانم، جز کربلا برایم دیگر نمانده راهی، العفو یا الهی جان عزیز زهرا این‌بار بگذر از ما العفو یا الهی، العفو یا الهی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در تو چنانی که منم شیفته و دربه‌درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده‌ام و در عجبم نشد اصلاً که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مَگیرم که منم... بنده‌ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده‌ام در همه‌ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنهاشده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قَسَمت می‌دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قَسَمت می‌دهم آری، قسم مُعتبرت ثمر خلقت هستی‌ست در انگور نجف بچشان بر لب من، جُرعه‌ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلاً چه زمان یاد حُسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه‌کنم یادِ غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان تَرَت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه‌لبِ در دل خون غوطه ورت ** گفتم اصلاً چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی بنده همان بنده، خدا مثل همیشه از ما توسل از تو لطف و دست گیری آقا همان آقا، گدا مثل همیشه ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی مثل همیشه باز هم ستار بودی چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد ممنون از این که باز با ما یار بودی با این گناهانی که من انجام دادم باور نمی کردم که دستم را بگیری تو آن قدر لطف و کرامتْ پیشه ای که روزی هزاران بار توبه می پذیری جا مانده بودم تو مرا این جا رساندی من خواب بودم تو مرا بیدار کردی وقتی سحر های مناجاتت نبودم آن شب به جای من، تو استغفار کردی آن قدر خوبیِ مرا گفتی به مردم آن قدر که حتی خودم هم باورم شد آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار این مهربانی های تو دردسرم شد هر چند از دست خودم دل گیرم اما احساس دلتنگی در این شب ها نکردم سوگند بر سجادۀ خانوم رقیه من مهربان تر از خودت پیدا نکردم در را به روی ما گنه کاران نبندید ما هم دلی داریم گر چه رو سیاهیم گفتند این جا بارِ عصیان می پذیرند دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران بانوی خانه، شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان‌نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر ** جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلان پیغمبر ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. آورده ام امشب غم پنهانی خود را بر شانه شب قدرِ پریشانی خود را رفتی و نگفتیم همین قدر که داریم از برکت دست تو مسلمانی خود را در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک در راه خدا گرمی پیشانی خود را آیا چه بر اسلام گذشته است که بُرده_ از خاطر خود خاطره ی بانی خود را ایمان به تو و مادری‌ات هر که ندارد فریاد زده وسعت نادانی خود را پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب از قبله‌ی دل صورت بارانی خود را یک عمر به امید عطای تو نشستیم پس جمع مکن سفره ی مهمانی خود را بر چهره‌ی زهرای خودت خوب نظر کن بسپار به خاطر غم پایانی خود را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همراه هر وحی از تو جبریل امین گفته ای مادر! ای وصف کمالت بهترین گفته اسلام را مدیون انفاق خودت کردی مکتب به ایثارت "خدیجه"، آفرین گفته "تهلیل" و "تکبیر"ی که بعد از مصطفی گفتی، آیا زنی قبل از تو بر روی زمین گفته؟! ایمان کامل بودی و سی سال بعد از تو_ تازه خدا در مُصحَف از "اِکمالِ دین" گفته آنکه "امیرالمؤمنین" را از "علی" دزدید به دخترش جای تو "اُمّ المؤمنین" گفته تو مقصد ذکر سلام خالقت بودی...! وَالله! در فضل تو بس باشد همین گفته ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتخار دین و آیین را اگر می‌شد سرود شعر اول از خدیجه لب به گفتن می‌گشود ای که بر شأن بلندت کوه‌ها زانو زدند وی که بر خاک قدم‌هایت فلک دارد سجود تو که هستی؟ که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده‌ی قوس صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی؟ که مقامت را محمد می‌ستود از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی غیر تو بانو کسی شایسته‌ی کوثر نبود اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است جود تو شد مبدأ تاریخی هجری جود هر شب از چادرنمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدن تو بخت خود را می‌گشود آبرو جبریل از آب وضویت می‌گرفت در پی این بحر می‌شد هر چه اقیانوس رود ** با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود ناگهان از سوی حق بر دست‌های جبرئیل پنج پیراهن برای آمد فرود پنجمین پیراهنِ این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرشِ حق هدیه نمود فاطمه که دید می‌ماند حسینش بی کفن بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا بافتش با اشکِ تار و بافتش با آهِ پود از حریر کهنه‌ای آن پیرهن را بافت تا وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود وقتِ غارت گشت، یک لشگر به آن گودال ریخت یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خُود بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت می‌کشیدند از تنش از هر طرف قوم جُهود پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود نیمه‌ی شب ماند یک انگشتر و یک ساربان ختم شد غارت به خاتم... خنجری آمد فرود... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گوهر محمّد است که آن را خدیجه یافت بانوی اهل مکه چه گوهرشناس بود اَعراب، جاهلانه به دنبال جهل خود اما چه عالمانه پیمبرشناس بود از فرط شوق و شور، سر از پا نمی‌شناخت در جاده‌ی وصال که جای درنگ نیست نور پیمبری به رُخ یار دیده بود پس خواستگار‌ بودن این زن که ننگ نیست مهریّه را خودش به خودش داد، للعجب! بند تمام قاعده‌ها را ز هم گُسست از یُمن ازدواج خدائیِ آن دو نور توحید زنده شد، کمر کفر را شکست در طالع چنین زن پاک و مطهرّه حقّا که نور مادری کوثر است و بس روزی اگر به همسر او مکه بَد کند او کاشف الکروبِ دل شوهر است و بس مبعث رسید، لحظه‌ی موعودِ انبیا محبوب را حبیب به بانگ حجاز خواند کعبه گواه می‌دهد این را: خدیجه نیز پشت سر علی و پیمبر نماز خواند اسلام، طفلِ کم‌نفسِ نورسیده بود این طفل، زیر بالِ خدیجه بزرگ شد اسلام، شهر کوچکِ اهل نماز بود کز لطفِ بذلِ مالِ خدیجه بزرگ شد دین‌دار بود و هستی او وقف یار بود او محضر رسول خدا احترام کرد جبریل هر سفر که به نزد نبی رسید به حضرت خدیجه‌ی کبری سلام کرد باید فراگرفت از او رسم و شیوه‌ی در راهِ پاگرفتنِ دین، خون جگرشدن زهرا ز مادرش به خدا ارث برده است قربان یار رفتن و با جان سپر شدن ** آه از اجل که زود به سوی خدیجه رفت قربان اشکِ چشمِ عزادار فاطمه رفت و ندید آتش اهل سقیفه را نشنید آهِ در پس‌ ِ دیوار فاطمه بعد از عروج مؤمنه و مؤمن قريش این سال، سال ماتم و حُزن و غم نبی‌ست هر همسری خدا به پیمبر اگر دهد یک زن در آن میانه شبیه خدیجه نیست لطف خدیجه تا به قیامت گره‌گشاست مادربزرگ خوب ندیدیم این‌چنین اصلاً به حکم قاعده‌ی وجه تسمیه زیبد فقط به قامت او "اُمّ مؤمنین" ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدایت می‌زنم یا قاضی الحاجات...، پنهانی صدایت می‌زنم با حال اندوه و پشیمانی صدایت می‌زنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن..، نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمک‌گیری نمک‌نشناس هستم...، باز نیاوردی به رویم، راه دادی‌ام به مهمانی به تو رو می‌زنم با کوله‌باری از گناهانم به تو رو می‌زنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو دردِدِل خود را به غیر از تو، به که گویم تویی که دردهایم را نگفته نیز می‌دانی پر و بالم به چنگِ نفسِ سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفس‌گیر است...، وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوه‌خیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزه‌های ناقصم بوی ریا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمی‌خواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"‌ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفته‌حالی را وگرنه بنده‌ی خاطی ندارد راهِ جبرانی در آتش هم بیندازی، بگویم: دوستت دارم دلت می‌آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنه‌کار از عذاب قبر می‌ترسد از آن اوقات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا..، با من مدارا کن به حق بوسه‌ام بر مضجع شاه خراسانی دم افطارها با کام تشنه روضه می‌چسبد بخوانی روضه‌ها‌ی تشنگیِ شاه عطشانی ▪️ لبش ذکر خدا می گفت...، لعنت بر سنانِ مست لبش ذکر خدا می گفت...، وای از نیزه‌ی آنی صدای استخوان‌هایش تمام عرش را لرزاند... به زیر سُم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم نمانده باطنی اصلاً به ظاهر دینم   نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم هنوز جاهلم و بنده‌ی شیاطینم   گناه کردم و از رو نرفتم و حالا مرا زمین زده این کوله‌بار سنگینم   قساوت دل آلوده‌ام سبب شده است امام عصر خودم را اگر نمی‌بینم   همیشه بر در این خانه محترم بودم منی که مستحق ناسزا و نفرینم   خودم اگر چه خودم را دگر نمی‌بخشم ولی به رحمت پروردگار خوش بینم   درست نیست بیایم به خانه، می‌دانم اجازه هست کمی پشتِ خانه بنشینم؟   اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را خوشم به لطف علی در صف مُحبینم   شنیده‌ام که علی همدم فقیران بود در آرزوی علی سال‌هاست مسکینم   خدا کند که بیاید کنار من باشد خدا کند که بیاید زمان تلقینم  ** مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست که اشک روضه‌ی عباس هست تسکینم   شکسته‌ای کمرم را بلند شو برویم سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟   هزار شکر که ام البنین نمی‌بیند چقدر غنچه‌ی تیر از تن تو می‌چینم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ فراق گشته مقدر، گمان نمی‌کردم رسید لحظه‌ی آخر، گمان نمی‌کردم به دست و پا و سرت بوسه‌ها زدم اما... به پاره پاره‌ی حنجر گمان نمی‌کردم همیشه عطر خوش سیب از تو می‌آمد ولی ز چکمه‌ی لشکر گمان نمی‌کردم! گمان به نیزه و شمشیر و سنگ می‌بردم ولی به کُندی خنجر گمان نمی‌کردم قبول! بی توسفر می‌کنم به شام اما... کنار شمر برادر گمان نمی‌کردم تورا به رسم عرب‌های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان‌ نمی‌کردم سرِ بُریده به هر مادری نشان دادند ولی به مادر اصغر گمان نمی‌کردم به آیه خواندن تو با همان لبِ زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمی‌کردم یزید و مجلس و نامحرمان همه به کنار به میز و تخته و آن سر گمان نمی‌کردم ✍ و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض لطفاً برای شفای عاجل گرامیِ شاعرِ محترم آقای دکتر ، یک حمد شفا و یک سلام به حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) قرائت فرمایید. با تشکر
در ؛ می‌شود لطف خدا عائد مهمان خدا سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا جمع کن دستِ تهی، کوه طلا از روی خاک چون‌که یک‌دست شدند این‌همه آلوده و پاک باز تحویل گرفتند مرا مثلِ قدیم راه دادند مرا درنزده پیش کریم دوری از خانه‌ی او آتش جانم شده بود یازده ماه نبودم، نگرانم شده بود قیمتی‌تر شده عبدی که خریدار نداشت به گنه‌کاری من هیچ‌کسی کار نداشت دو بهار آمد و غم از دل ما کاسته شد گُل اگر بود، به این سبزه هم آراسته شد هرچه را شَر شده خیرالعملش کرده "علی" اول سال، گدا را بغلش کرده "علی" دیده بوسیِ پدر، عیدی فرزند بد است برکتِ سال جدیدم، دَمِ "حیدر مدد" است رُطب سفره‌ام از نخل غم است دم افطار، لبم تشنه‌ی ذکرِ "حَسَن" است بعد هر ذکر "حَسَن"، ذکر تو زیباست "حسین" گریه‌ی اولِ سالِ همه‌ی ماست "حسین" ** السلام ای سَرِ صدچاکِ مصیبت دیده ای که بر گریه‌ی تو شمر و سنان خندیده تشنه بودی و فقط نیزه به خوردت دادند ریخته خونِ رگت روی لبِ خشکیده پیش مادر چه کسی موی تو را تابانده ماه، از پشت سرت روی زمین تابیده مرو ای سر، طرف دیر و کلیسا و تنور روی نیزه منشین، دختر تو ترسیده ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی اضطراب جان بده بانو، کفن رسید غیر از حسین... سهمیه‌ی رسید احمد، علی و فاطمه با تو چهارتا این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید مادربزرگ ِکرببلا، جان تو قسم باهر فراز ِ روضه به لب، جانِ من رسید ** گودالِ قتلگاه! کجایی دمِ غروب کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد بر تک تکِ سپاه، کمی از بدن رسید تا نیزه‌دارها زِرِهِ او در آوَرَند صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید از دورِ پیکرش همه بادست پُر روند بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان اما نگاه او به عقیق یمن رسید ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با دل به سویش آمده، تنها نه با مالَش جان داده در راهِ پیمبر، در رهِ آلش با عشق وصلت کرده، با سرچشمه‌ی خوبی زهرایِ اطهر دخترش شد؛ خوش به احوالش عشقِ محمد ثروتِ بی انتهای اوست این است در دنیای خاکی، کُلِ آمالش پَر می‌زند سویِ خدا، از دامنِ دنیا بانوی ایمان را شده، این عاشقی بالَش بگذار هرکس خواسته، طعنه زند او را هرگز نمی‌ترسد زِ کفر، از قیل و از قالش ** امشب کفن از عرش بهرش آمد و حالا افتاده‌ام یادِ حسین و یادِ گودالش © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوچه‌ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سرفراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم‌ها خورده‌ست هر که دیده‌ست حجم انفاقش متعجب شده‌ست، جا خورده‌ست مال دنیا زیاد داشت ولی ذره‌ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عُمر گران پیش او هر چه بود غیر نَبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو، اعتبار، جان، اموال در نگاه خدیجه کم بودند ** در زمینِ ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادربزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه‌اش بی سر و بدون کفن تشنه‌لب دفن پای دریا شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود چنان‌که ثروت تو هم‌ترازِ تیغِ حیدر بود به ایثارت گواهی می‌دهد شعبِ أبی‌طالب همین از خود گذشتن‌های تو خود فتح خیبر بود همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی کجا این منقبت در شأن آن زن‌های دیگر بود؟ کسی که مادر زهراست اُم المؤمنین باشد فقط این‌گونه مادر لایق آن‌گونه دختر بود نه تنها مریم و حوا کنیز خانه‌ات بودند که غیر از فاطمه شأن تو از کُلِ زنان سر بود تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافی‌ست پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمی‌کردی یقین دارم جهان امروز  بی «الله اکبر» بود ** خدیجه!  آه...، بعد از تو رسول الله هر روزش... خدیجه! آه...، هر شب روی لب‌های پیمبر بود ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
راحت بخواب مادرِ زهرا  کفن که هست شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست لالایی تو نیست بجایش یتیم‌وار تا صبح آهِ دخترکی دل‌شکن که هست گیرم کسی کنار مزارت نایستد حداقل برای من اینجا وطن که هست بعد از من و تو غربتِ این خانه دیدنی‌ست از این به بعد روضه‌ی این که هست خیلی برای فاطمه دلشوره داشتی راحت بخواب بعدِ تو با او حَسَن که هست   یک روز می‌رسد که ببینیم کربلا بالای نیزه یک سرِ دور از بدن که هست هرکس که آمده‌ست به دنبال غارت است دل‌خوش مکن به اینکه تنش پیرهن که هست چیزی نمانده است برای سوارها چیزی نمانده است ولی تاختن که هست می‌خواست ساربان برود دستِ پُر، حسین_ با دست اشاره کرد عقیق یمن که هست  دیگر رُباب هم پی طفلش نمی‌دود تا بِین راه حرمله‌ی بد دهن که هست... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در روزگارانِ غریبی، آشنا بودى تنها تو با قرآنِ ناطق هم‌صدا بودی هر شب كنارِ خانه با یعقوب چشمانت چشم انتظار یوسف غار حرا بودی آیات كوثر روی دامان تو نازل شد چون آیه‌ی تطهیر بودی، إنّما بودی وقتی امینِ مكه را مردم رها كردند تنها امانِ جانِ ختم‌الانبیا بودی مادربزرگ بی‌كفن‌ها! لحظه‌ی آخر جای كفن دنبال یك تكه عبا بودی شعب ابی‌طالب كجا و طف كجا بانو ای كاش تو همراه زینب، كربلا بودی... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه دشمنِ بسیار ختم المرسلین دارد ندارد غُصه چون در خانه‌اش حِصن حَصین دارد کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون_ میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه پیمبر دور خود سربازهایی این‌چنین دارد علی یک سو، خدیجه سوی دیگر، بُت‌کده فهمید دوتا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد خدیجه آیه‌ای مثل "اشّداءُ علی الکفار" شد، یعنی همیشه در مصافِ کُفر، پیشانیش چین دارد تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را... که الحق این‌همه ایثار و غیرت آفرین دارد چه غم از طَعنه‌ی مردم که او در زندگی تنها توجه بر رضای ذات ربّ العالمین دارد جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد خدیجه خاطرش جمع است از آینده‌ی زهرا که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم همیشه واهمه از لحظه‌های واپسین دارد دعایی کرد پیغمبر، همان‌جا استجابت شد خدیجه یک کفن از جانب روحُ الامین دارد نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد "چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟" دلش گرم است شیعه تا که اُم‌ّالمؤمنین دارد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e