هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_زمان_عج_مناجات
از دستِ دوتا پای فلج خسته شديم
از راهِ دراز و بار کج خسته شديم
در عشق، هزار دستهگي افتادهست
عَجِّل لِوَلیَّکَ الفَرَج! خسته شديم!
✍ #محمدحسین_ملکیان
@dobeity_robaey
#عفاف_و_حجاب؛ #فرزندآوری؛ #تکریم_مقام_زن
تا که دور از هجمهی ویرانگرِ طوفان شود
دُرّ ارزشمند باید در صدف پنهان شود
آسمان خورشید را دورِ سرت چرخانده تا_
غرقِ زیباییِ محجوبانهات باران شود
گوهرِ نابِ وجودِ تو به غیر از نور نیست
پس سزاوار است دور از ظلمتِ عصیان شود
چادرت شد پیلهی پرواز تا اقلیمِ عشق
باید از پروانگیهایِ تو دل حیران شود
پادشاهی کن! که داری بر سرت، تاجِ حجاب
کاخِ شاهان با وقارت اینچنین ویران شود
چشمهای هرزه را یک لحظه خرج خود نکن
حیفِ آن زیباییِ بی نقص که ارزان شود
با حیا پیغمبری کن در خیابان! سر به زیر
چشمهای هرزه را بگذار با ایمان شود
باید از نَفْسی که زینت داده زن را، بگذری
تا که سر تا پای تو تفسیری از قرآن شود*
زینتِ زن چیست؟! غیر از جلوهی مستورگی
زینتِ زن باید احساس ِ پُر از عرفان شود
زندگی با بندگی زیباترین آزادی است
زندگی اینگونه دور از ورطهی بحران شود
زن شدی تا پاک باشی و وجودِ پاک تو
بهترین مأمن برای خلقتِ انسان شود
لذتِ مادر شدن گنجیست در دستان تو
باید انسانپروری اینگونه جاویدان شود
میشود آغوشِ پُر مهرت برایش مرهمی
تا پس از این مادرانه دردها درمان شود
باید از دستانِ تو نسلِ سلیمانی گرفت
تا که پای دشمنان با دیدنش لرزان شود!
* آیه ۵٩سورهٔ مبارکهٔ احزاب
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرىهاى بلند(چادر) بر خود بيفكنند، اين(عمل) مناسبتر است، تا (به عفّت و پاكدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند و خداوند آمرزنده مهربان است.
✍ #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
میشود آیا نظر، بر روی ماهت کنم؟
کاش که اذنم دهی، خوب نگاهت کنم
میشود آیا شبی، راه بیابم به تو؟
تا که مگر خویش را، یک شبه راحت کنم
کاش اگر صبح و شام، رخصتِ دیدار نیست
حداقل رؤیتِ گاه به گاهت کنم
با نگهی اشکبار، آمدهام سویِ تو
هیچ ندارم جز این، هدیهی راهت کنم
آه محال است که، خونِ تو جبران شود
گر همهی خَلق را، جمله سپاهت کنم
سوختم از غم ولی، عمر مجالم نداد
گریه بر این پیکرِ غرقِ جراحت کنم
**
وعدهی دیدارِ ما، بارِ دگر، کِی؟ کجا؟...
اشک امانم نداد؛ خوب نگاهت کنم
✍ #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
ای عشقِ تو سلوک الی الله یاحسین
روشن ز نورِ شمسِ رُخَت ماه یاحسین
با فیضِ طوفِ کعبه برابر بُوَد فقط
یک "یاحسین" وقت سحرگاه یاحسین
شاهان عالمند گدایانِ کویِ تو
برتر غلام توست ز هر شاه یاحسین
رویم سیاه و راه ندانم، شها مرا_
تا کشتی نجات ببر راه یاحسین
کوهِ گناهِ بندهی آلوده میشود
با یک اشارهی تو پَرِ کاه یاحسین
هم رهنما و هم ره و هم مقصدم تویی
همراه تو کجا شده گمراه یاحسین
گفتم همیشه موقع برخواستن علی
خوردم زمین و گفتم ناگاه یاحسین
هجران توست سنگ و چو شیشهست قلب من
گشته فراقِ رویِ تو جانکاه یاحسین
روزم، شبم، تمامی عمرم چنین گذشت
هر دم حسین و بازدمم آه یاحسین
✍ #پدرام_اسکندری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
نگفتهام به کسی آنچه در دلم دارم
ولی بدان که هزاران هزار غم دارم
فروختم به غمت عیش روزگارم را
ز برکت غَمِ تو خیر دَمبهدَم دارم
خوشم به مرگ، اگر نیست زندگی با تو
نفس برای چه وقتی که یار کم دارم؟!
من آن گدایِ بدِ بدحسابِ این شهرم...
که شببهشب ز درت خواهش کَرَم دارم
به نامهی عملم طعنه زد کسی! گفتم...
اگرچه اهل گناهم، امید هم دارم
حساب کار من افتاده است دستِ کریم
ز برکتش روی هر غفلتم قلم دارم
**
کسی مرا برساند به کربلایِ حسین
هوای سینهزنی بینِ آن حرم دارم
✍ #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
وقتی شبیه فاطمه لبخند میزنی
بر چینی شکستهی دل، بند میزنی
من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش
هر صبح جمعه، رو به خداوند میزنی
کی پرچم مقدس دارالخلافه را
بر قُلهی رفیع دماوند میزنی!؟
در دولت کریم شما حرف فقر نیست
آقا تو حرفهای خوشایند میزنی
بعد از زیارت نجف و طوس و کربلا
حتماً سری به فکه و اروند میزنی
با اشکِ دیده، آب به قبر مطهّرِ
آنان که کُشتگانِ فراقند میزنی
✍ #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
دلم هوای تو کرده، هوای آمدنت
صدای پای تو آید، صدای آمدنت
بهار با تو بیاید به خانهی دل ما
سری به خانهی ما زن، صفای آمدنت
هنوز مانده به یادم که مادرم میخواند
زمان کودکیام قصههای آمدنت
حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت
چقدر وعدهی وصل تو را به دل بدهم؟
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت؟
نیامدی و دلم را شکستی ای مولا
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
✍ #محسن_عرب_خالقی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
اینچنین احساس کردم بین رؤیا بارها
میزنم بوسه به دست و پایت آقا بارها
خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها
با چنین وضعِ وخیم و رو به قبلهبودنم
حال و روزم را شدی هر روز، جویا بارها
ای طبیبی که به دنبال مریضت میروی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها...
... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است
شد حجابِ دیدگانم حُبِّ دنیا بارها
این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کردهام امروز و فردا بارها
چشمپوشی از گناهان معنیاش این است که
با تغافل میکنی با من مدارا بارها
کِشتی اُنسِ مرا طوفانِ شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب میشود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»
بارهایم را خریدی، ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها
✍ #محمد_فردوسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر
سکینهی زمین و آسمان، امام مهربان
زمانه، سینهاش پُر اضطراب شد بیا دگر
مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست
دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر
خجالتآورست گفتهام، نمایِ شهرمان
چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر
فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند
دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر
هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان
نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر
هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی
به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر
**
هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا...
میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_زمان_عج_مناجات
در ندبه نشستیم و دعایت کردیم
یک عمر فقط گریه برایت کردیم
هر روز غریبتر شدی از وقتی
محدود به روز جمعههایت کردیم!
✍ #مرضیه_عاطفی
@dobeity_robaey
#امام_صادق_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست!
غیر مُشتی کبوترِ خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
بغضهایم کجا دخیل شوند؟!
پس ضریحت کجاست آقاجان؟!
روضهخوانها چرا نمیخوانند؟!
گریهها بیصداست آقاجان
گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابهپای کبوترانِ شما
کاش میشد که دانهای گیرم
امشب از دستِ مهربان شما
حرفِ گلدسته را نباید زد
تا حسودانِ شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
درمدینه همه طلبکارند!
حیف آن چاهها که حیدر کَند!
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن همه محبتها
این مدینه چه خوب جبران کرد!
کاش ایران میآمدی آقا
نزد ما اهلبیت محترمند
پیر مظلوم بی حرم، اینجا
پسران تو صاحبِ حرمند
کاش ایران میآمدی آقا
مُلک ری قبلهی ولا میشد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهدالصادقی بنا میشد
کاش ایران میآمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطر یاس عبایتان را داشت
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش رأفت و حیا دارند
ریسمان دست هم نمیبندند
همه دلهای با صفا دارند
کاش ایران میآمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیرِ
عدهای نانجیب افتادید
کاش ایران میآمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمیدارند
کاش ایران میآمدی آقا
نوکریِ تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت از مجلس شرابی نیست
✍ #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
باز هم کوچه و یک لشکر بی عمامه
باز افتاده وسط حیدر بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سر بی عمامه
سالها پیش، علی را به میان آوردند
حال افتاده میان، جعفرِ بی عمامه
باز این بیت پر از زخم، همین بیت کبود
میکند گریه در آن محشر بی عمامه
کوچه وصل است به گودالِ پر از خنجر و خون
کوچه وصل است به یک حنجر بی عمامه
زیر شمشیر به آن جد غریبش میگفت:
به فدایت شوم ای مضطر بی عمامه
ارباً ارباست دلم مثل غزلهای فرات
ارباً ارباست چنان اکبر بی عمامه
گفت ای تیر سه شعبه تو چه کردی که چنین
مانده بر دست خدا اصغر بی عمامه؟
گفت ای تیغ چه کردی تو که پرپر میزد
ساقی تشنهلبِ پرپر بی عمامه؟
السلام ای نفس سوختهی کرببلا
السلام ای سر خونین، سر بی عمامه
به فدای تن سُمکوبِ پر از خاک و شِنات
به فدای دلت ای سرور بی عمامه
کاش جای تو سر از پیکر من میبردند
جد مظلوم من، ای رهبر بی عمامه
✍ #ایوب_پرندآور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
مباد آن كه عباي تو يك كنار بيفتد
ميان راه، تن تو بي اختيار بيفتد
تو را خميده خميده ميان كوچه كشيدند
كه آبروي نجيبت از اعتبار بيفتد
دگر غرور تو را چاره جز شكستهشدن نيست
اگر محاسن تو دست اين سوار بيفتد
توقع اثري غير آبله نتوان داشت
مسير پاي برهنهت اگر به خار بيفتد
چه خوب شد كه لباست به ميخ در نگرفت و
چه خوب شد كه نشد پهلويت ز كار بيفتد
اگر چه سوخت حريمت، ولي نديد نگاهت
ز گوش دختركان تو گوشوار بيفتد
هنوز هم كه هنوزست جلوههاي تو جاريست
كه آفتاب، محالست در حصار بيفتد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمهشب مرا
آن جا یزید و چوبِ تر و تشتِ زر نداشت
از کودکانِ لرزه به پیکر فتادهام
یک تن امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده خانه سوختن
سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر
گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
حتی قلم ز شرح چنین غصه قاصر است
قبر امام تولیتش دست کافر است
حین قدم زدن به امامت سلام کن
کمتر بایست! زائر این خاک عابر است
ما شیعهی حلاوت یک قال صادقیم
نَقل حدیث اوست که نُقل منابر است
شیخ الائمه، عالم آل محمد اوست
یعنی یمی که یک نم از آن، علم جابر است
فرموده حضرتش که "نوحوا علی الحسین"
بانی گریه اوست اگر روضه دایر است
در شیوهی جسارت ابن ربیعها
نسل علی و فاطمهبودن مؤثر است
آتش، طناب، کوچه و مأمور بد دهن
دشمن چه در شکنجهی معصوم ماهر است
بانوی پا به ماه ندارد به خانهاش
حداقل از این جهت آسوده خاطر است
هرجا دری یا جگری سوخت شک نکن
آتشبیارِ شهر مدینه مقصّر است...
✍ #مرضیه_نعیم_امینی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_مدح
شکر خدا که دست به دامان صادقیم
یعنی همیشه بی سر و سامان صادقیم
بی راهه نیست اینکه بگویم تمام ما
سلمان حیدریم و مسلمان صادقیم
از تشنگیِّ روز قیامت هراس نیست
تا لحظهای که تشنهی باران صادقیم
با دیدنِ صلابتِ ایوانِ کربلا
فکرِ درست کردن ایوان صادقیم
مثلِ فرشتههای به دُور مزار او
در حسرت مزارِ چراغان صادقیم
✍ #احسان_نرگسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست
بر روی قبرِ خاکیات، سنگِ مزاری نیست
کاشانهام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!
جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست
با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...
در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست
اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش
این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست
در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه
ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست
غصه نخور، این دود میخوابد، خدا را شکر...
پشتِ دَر این خانه یار بارداری نیست
شیخ و بزرگ شهر را وقتی که میافتد
ضربه زدن با تازیانه افتخاری نیست
روی سفیدت از چه رو اینقدر سرخ است؟!
برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست
افتادهای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست
حداقل در معبرت، تیزیِ خاری نیست
خاکی شده پیشانیات اما به رخسارت
از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست
عمامهات افتاده از روی سرت اما
دورت برای غارتت، داد و هواری نیست
روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو
بالاسرت، در انتظارت نیزهداری نیست
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
آقاى بى كسى كه غَمْ ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مَآبها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجابها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتابها
شاگردهايشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در، گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامهاش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دُردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مىكشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مىكشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مىكشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مىكشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم...
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پيش رباب حرملهاى بود، واى من
زينب ميان سلسلهاى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان، از آن لب جانانه بازهم
✍ #محمدجواد_پرچمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#قبرستان_بقیع
#امام_صادق_ع_شهادت
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است
نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است
چگونه شعر بگويد دلي كه ميگيرد
الا بقيع! چرا شاعرت نميميرد
قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم
ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم
كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشيانه داشته است
چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است
دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است
بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست
در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست
بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش
به راحتي بنشيند ميان ايوانش
ولي بقيع، بهشتيست با چهار مزار
بقيع مژده ساليست با چهار بهار
چهار مظهر غربت، چهار تن مظلوم
چهار قبر غريب از چهارده معصوم
فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام
به يك سلام شوي زائر چهار امام
ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمقِ دلِ ديدهاي كه پُر ابر است
به مادري كه بدون حرم، نه بي قبر است
اگر سلام تو آتش به سينهات افروخت
از آن دريست كه روزي ميان آتش سوخت
مرا ببخش! نميخواهم آتشت بزنم
چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم
ز هرُم شعلهي در ياس را كه پژمردند
در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
ميان تلخي آن صحنهي غبارآلود
شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
از آن غروب غمانگير چند سال گذشت
كه باز خاطرهي كوچه از خيال گذشت
مدينه همدم اندوه دودمان عليست
و باز شاهد مردي ز خاندان عليست...
...كه باز آمده آتش در آستانهي او
هزار شكر كه محسن نداشت خانهي او
رسيدهاند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت ميشود اي واي
بزرگ طايفه در كوچه ميدود اي واي
كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟!
تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟!
ميان گريهي آرام او بلند نخند
به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
ميان سينهي او روضهي مدينه بهپاست
طنين روضهاش از «واي مادرش» پيداست
عزيز فاطمه را بي اراده ميبردند
همه سواره و او را پياده ميبردند
دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب
دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب
اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود
به ني مقابل چشمش سَر بُريده نبود
اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت
به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت...
✍ #محمدعلي_بياباني
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
رشتهی پوسیدهای را روی مرکب دیدهام
عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک...
میچکاند ابیات بر پای دری، آن نیمهشب
روضههایی شور را با تلخکامی روی خاک
از نجف آیینه آوردند در آغوشِ سنگ
ریخت در تعجیلشان وادِی السَّلامی روی خاک
از مدینه تا مدینه اسمهایی اعظمست
اسمهایی روی نی، چندین اسامی روی خاک
قبلهی حاجاتِ ما را بینمازان میبرند
میرود در دست بت «بیت الحرامی» روی خاک
✍ #مجید_لشکری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بردند برای همه دنیا خبرش را
غمنامهای از سرخی چشمان ترش را
حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش
آتش زده زهری همهی بال و پرش را
هم سن زیادش سبب خستگیاش شد
هم شعله زده زهر تمام جگرش را
اطفال و عیالش همگی دل نگرانند
سوزانده ز آهش همهی دوروبرش را
آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد
آن شب که شکستند گمانم کمرش را
بی حرمتی و بی ادبی شد به مقامش
بدجور شکستند دل شعلهورش را
آنقدر تنش آب شده گوشهی بستر
دیدند همه حالِ بدِ محتضرش را
عمریست برای دل خود روضه گرفته
پُرکرده غم کوچه فضای سحرش را
سخت است برایش که فراموش نماید
آن مادر و آن نالهی درپشت درش را
✍ #محمدحسن_بیات_لو
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است:
عزای حضرت صادق شعائر الله است
بهشت مقصد هر دستهی عزاداریست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است
مدینه منتظر دستههای سینهزنیست
مدینه چشم به راه بقیة الله است
به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است
به شُرطهها برسانید بَدْر در راه است
بقیع، جنت الاعلاست در سراسر روز
بقیع عرش خداوند در سحرگاه است
چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت
که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است
چه شمعها به بقیع از خجالت آب شدند
نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است
به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند
مدینه چشم به راه بقیة الله است
✍ #سیدمیلاد_حسنی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
اگرچه بر همه عالم گره گشا بودم
میان موج مصیبات مبتلا بودم
همیشه غفلت اصحاب، دردِسرساز است
به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم
کنار منبر من مکتب جدید زدند
در آن غبارِ زمان، چشمۀ هدی بودم
حقیقت همه قرآن میان قلب من است
منم که بر همۀ خلق رهنما بودم
شبی که از همه سو ریختند در خانه
فقط به یاد غریبیِ مرتضی بودم
قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم
سحر که غرق مناجات با خدا بودم
اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی
به یاد شام غریبان کربلا بودم
سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد
به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم
کمی ز روضۀ گودال بر سرم آمد
به گیسوان پریشان چو در نوا بودم
نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما
به یاد قاری بالای نیزهها بودم
✍ #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
بر دور کمر شال بهم ریخته دارد
اندام کهنسال بهم ریخته دارد
آتش نکشانید بر این خانه که این مرد
از فاطمیه حال بهم ریخته دارد
مانند علی رد طنابست به دستش
در بند، پر و بال بهم ریخته دارد
آرام برو... پشت سرت از نفس افتاد
آقا قد چون دالِ بهم ریخته دارد
حالا سر پیری به روی خاک نشسته
پیراهنِ پامالِ بهم ریخته دارد
افتاده زمین پشت فرس، یاد رقیه
چشم تَر و احوالِ بهم ریخته دارد
خون از کف پایش به زمین ریخت و فریاد
از آن همه خلخال بهم ریخته دارد
مثل همهی عمر فقط گریه و زاری
بر روضهی گودالِ بهم ریخته دارد
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت میریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت میریخت
خانهات بی خبر از اشک زلالت میسوخت
چه بگویم! دلِ همسایه به حالت میسوخت
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمقِ اندکِ پایت افتاد
سرشناس همهی شهر! عبایت افتاد...
ارثی از مرثیهاش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکستهست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بستهست، قبول
باز هم شکر! به عمامهی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامهی تو دست نخورد
زخمی نیزهی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن ماندهی گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پردهنشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأِعام معذب نشدند
✍ #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e