eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
281 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پرده‌های خیمه بیرون شدند زن‌ها لطمه‌زنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امامم، یعنی امام سجاد مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمه‌ها را دیدم که بانوان تا، گودال می‌دویدند سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه غلطان به‌خاک دیدم فرزند مصطفا را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک این است عشق‌بازی با بندگان خدا را تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر: عریان کنید اینَک ابدانِ کشته‌ها را! تن‌ها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزه‌ها چو خورشید کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عمه‌اَم بجویید دنبال ماجرا را... 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت‌سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده‌اند بر روح و جان من، غم و غربت چشانده‌اند من را به روی مرکب سمی نشانده‌اند از زهرِ زینِ اسب، ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره‌ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم‌های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده‌ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده‌ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده‌ام این روضه‌هاست گوشه‌ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرامِ شام، نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله‌ور عمه زینبم فریاد می‌کشد جگر مبتلای من من روضه‌خوان غربت عمه رقیه‌ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه‌ام آه... از شب شهادت عمه رقیه‌ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می‌گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه‌توز ماند در زیر آفتابِ بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه‌لب و سر جدای من 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگر می‌شود گریه بسیار کرد... مگر می‌شود دیده خونبار کرد... مگر می‌شود صحبت از خار کرد... مگر می‌شود نقل بازار کرد... ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد! مگر می‌شود خیمه سوزان شود... درآن شعله‌ها عمه حیران شود... کشیده نصیب یتیمان شود... رد دست‌هاشان نمایان شود... ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد مگر‌ می‌شود لشگر نیزه‌دار بیفتد به دنبال یک طفل زار ببینی سر شاه را نی سوار ز داغ رقیه شده بی قرار ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد حرم شد گرفتار رنج و عذاب چه‌ها کرد با دست‌هامان طناب مگر می‌توان روضه خواند آب آب مگر می‌شود حرف زد از رباب ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد شبی که حرم سمت غم‌خانه رفت به مهمانی قصر شاهانه رفت ز شوق پدر طفل دردانه رفت مگر می‌توان گفت ویرانه رفت ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد کنون این من و این دل گریه‌خیز نشستم به بستر مریضِ مریض چه باید کنم با غمش یا عزیز مگر می‌شود گفت حرف از کنیز ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قلم در دست می‌گیرم که‌ امشب شاعرت باشم نم ناچیزی از دریای "قال الباقرت" باشم قلم در دست می‌گیرم که پای مکتبِ فقهت شبیه دانش آموزِ همیشه‌حاضرت باشم مسیرم را به سمت جاده‌ات یکراست کج کردم که در هر رفت و هر آمد، همیشه عابرت باشم به زیر خیمه‌گاه چادرم گه‌گاه بنشینم به یاد کربلا اشکی بریزم، ذاکرت باشم میان سینه‌ی تنگم کبوترخانه‌ای دارم که گاهی تا بقیعت پرکشم؛ تا زائرت باشم! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم با کاروانی دیده‌گریان، گریه کردم هربار با مویی سپید و قامتی خم عمه صدا می‌زد «حسین جان» گریه کردم یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم دنبال مرکب پا برهنه می‌دویدم دنبال زن‌ها در بیابان گریه کردم دیدم که دسته‌ دسته در گودال رفتند شد شاهِ عالم سنگ‌باران، گریه کردم دیدم یکی زانو زده بر روی سینه گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم دیدم که آبِ مشک را روی زمین ریخت سر می‌بُرید از ذبح عطشان، گریه کردم همبازی‌ام را پیش چشمم ضجر می‌زد گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم با چشم‌هایم کوچه‌های شام دیدم کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار برحال عمه من فراوان گریه کردم دیدم که می‌بندد یکی با خیزرانش لب‌های یک قاریِ قرآن گریه کردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زبانم قاصر است از وصف غم‌هایی که تو دیدی ندیده هیچ‌کس رنج و ستم‌هایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بم‌هایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت‌؛ چه بد شد قاتل جانت- به روی چادر عمه‌‌، قدم‌هایی که تو دیدی به رویِ نيزه‌ها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَم‌هایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترم‌هایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینه‌ی آن بی جنم‌هایی که تو دیدی نهایت‌‌‌‌‌‌‌! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد ساله‌ست غم‌هایی که تو دیدی! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شاعرترین غم‌های دنیا شاعرت بودند حتی ملائک هم، غلام و چاکرت بودند آن روزها که بیل در دستت عطش می‌زد تنها درختان مدینه ناظرت بودند ای آیه‌ی تطهیر دست‌آموز چشمانت ای که دو دنیا مست نام طاهرت بودند تو چشمه‌چشمه معرفت جوشاندی آن ایام و شیعیانت تشنه‌تشنه زائرت بودند طوفان شدی، صد کوه در پیشت کمر خم کرد دریا شدی و رودها هم عابرت بودند تو شرحه‌شرحه مجتبی بودی و بدگویان عمری نمک‌افشان قلب صابرت بودند یا نیزه‌نیزه کربلا خواندی و یارانت گاهی بلی‌گویان هل من ناصرت بودند تو باطن قرآنی و افسوس از آنان که حتی کر و کور از بیان ظاهرت بودند تو، از حرای علم تابیدی و صدخورشید هر روز، میزان‌گیر نور باقرت بودند لب باز کن، تا مارهاشان را بسوزانند آنان که در شک از کلام ساحرت بودند ** ای کاش من هم شاعر تنهایی‌ات باشم نه مثل آنان که غبار خاطرت بودند اما نه با شاعرنمایان اعتنایت نیست ای که فرزدق‌های عالم شاعرت بودند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ هواى وصل تو ما را کشانده تا اينجا کريمِ شهر، گدا را کشيده تا اينجا ز بسکه دست گرفتى، همين بزرگىِ تو گداى بى سر و پا را کشيده تا اينجا همينکه گفت گنهکار يا کريم العفو دل شکسته خدا را کشيده تا اينجا شميم پيرهن يوسف‌ايد از عرفات صداى روضه شما را کشيده تا اينجا يقين کنم که تا دسته‌ها به راه افتاد نواى ما شهدا را کشيده تا اينجا حسين گفتن ما مسلميه‌ی هر سال نسيم کرب و بلا را کشيده تا اينجا صداى پاى محرم به گوش مى‌آيد حسين قافله‌ها را کشيده تا اينجا بُنَىَّ گفتن يک مادرى شب جمعه چقدر اهل بکا را کشيده تا اينجا به يار نيزه‌سوارش به گريه زينب گفت کمند زلف تو ما را کشيده تا اينجا ز روى بام کسى ناله زد حسين ببخش که نامه‌هام شما را کشيده تا اينجا عزيز من نگرانم دلم چه بى تاب است دگر زمانۀ آوارگى ارباب است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره‌گریبان حسینیم همه وسط روز رسیدیم و همه می‌بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه‌ی درمان حسینیم همه حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جانِ حسینیم همه ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه‌ی وادی عرفان حسینیم همه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری‌ست که گریان حسینیم همه آتش سینه‌ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه ** چشم‌هایش سرِ تشنه‌شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم ماتْ از جود فراوان حسینیم همه خیزران... سنگ... نوکِ نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد "ای رود جاری"! سمت این دریا نیایی نامه نوشتم که بیا، امن است کوفه! ای کاش دستم می‌شکست، آقا... نیایی چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم دندان مسلم را شکانده سنگ کینه... دلواپس دندان زیبای تو هستم نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر پای دو دِرهَم آبرو را می‌فروشند این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش‌اند... دین خدا را هم به دنیا می‌فروشند مانند بابایت علی در هر گذرگاه بی حرمتی از کوفیانِ پست دیدم گفتم که ای وای از دهانت...، گریه کردم تا نیزه‌ای دست سنان مست دیدم میخانه‌ها از لات‌های مست پُر شد دور اراذل‌های مِی‌خوارش شلوغ است پیران اینجا هم خیال جنگ دارند خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است تمرین تیراندازها با مشکِ آب است خیلی سفارش کن یل آب آورت را این حرمله بدجور تیرانداز خوبی‌ست... حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را کوفه برای اکبرت نقشه کشیده یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده جانم به قربان سرت...، امروز دیدم خولی سرِ بازار خُورجینی خریده به همسران پابه‌ماه خویش، مردان با روسری‌ها، گاهواره قول دادند این نامسلمان‌ها به دختربچه‌هاشان انگشتری و گوشواره قول دادند فکر و خیال شهر جانم را گرفته اندیشه‌ی مسموم دارد کوچه‌هایش اهل و عیالت را نیاور کوفه آقا خیلی نگاه شوم دارد کوچه‌هایش "بُغضاً لِحِیدر" این چُنین پیداست گویا از کینه‌ی بابات مالامال هستند این‌ها برای ذبح تو برنامه دارند این‌ها به فکر کَندَن گودال هستند آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم... از حنجرت چیزی نمی‌ماند عزیزم آن نعل‌هایی که به سُم اسب بستند... از پیکرت چیزی نمی‌ماند عزیزم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مسلم دلاور بود مثل عمویش تیغ می‌چرخاند و صفدر بود وقتی رجز می‌خواند از پهلوان‌ها یک سر و گردن فراتر بود اصل‌ونسب یعنی او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود در خطبه‌خواندن هم با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود پایان هر بیعت در شهر کوفه ماجرای پشت‌وخنجر بود ای بی‌وفا کوفه! ای کاش از اول نمی‌گفتم بیا کوفه! ویران شود ای‌کاش یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه با خانواده نه! مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه خوش نیست پایانش وقتی‌که عهدش را شکست از ابتدا کوفه خیری در اینجا نیست می‌بارد از دیوار و درهایش بلا کوفه آواره شد مسلم در کوفه بین چاره‌ها بی‌چاره شد مسلم یاد حسین افتاد وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم از نسل پاکان بود اما اسیر لشکری مِی‌خواره شد مسلم غربت همین بس که دل‌خوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم در آخرین لحظه مرثیه‌خوان کودک و گهواره شد مسلم از روی بام افتاد در پیش چشم پست‌ها، عالی‌مقام افتاد صدها حکایت داشت خونی که از لب‌های او در چشم جام افتاد گفتند باخنده زن‌های کوفه عاقبت پیک امام افتاد می‌دید ازآن بالا آتش به جان چادر اهل خیام افتاد... می‌دید از‌آن‌جا که زینب مسیرش با چه‌وضعی سمت شام افتاد شعر از گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای که از کوفه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری خون من ریخته در گام به گامش، نظری! مسلم از پا شده آویز قناره بدنش... فطرس! امروز ببر سمت نگارم خبری شاه در کوه و کمر! من وسط شهر غریب! آه از آن دربدری وای ازین دربدری.. چند دندان مرا سنگ شکسته، آری! عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید.. با سم اسب بکوبید مرا ده نفری گونه‌ام خرد شد از بام زمین افتادم گریه‌ام هست برآن گونه‌ی سرخ دگری با تن بی رمقم بر تو سلامی کردم به فدای سر تو، ای که میان سفری! حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند تا که از دختر تو دفع شود هر خطری کاش می‌شد بدنم را همه آتش بزنند تا نگیرد به پر چادر زینب شرری ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر بلندای دارالاماره رفته‌ای تا کجا را ببینی؟ رفته‌ای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟ ای وفای به عهدت مسجل، آسمان پشت چشمت معطل بهتر از هر کسی می‌توانی راز قالوا بلی را ببینی خنده کن تا ملائک بخندند، حلقه‌ی عشق دورت ببندند حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی جمع مستقبلین‌ات بنازم، صف‌به‌صف مؤمنین‌ات بنازم بهتر از این کجا می‌توانی مرحبا مرحبا را ببینی؟ اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش غرق شو در ولی خداوند، تا مقام فنا را ببینی چشم می‌بندی و چشم دل را می‌گشایی بر آن سوی هستی خوش به حالت اگر می‌توانی روی ماه خدا را ببینی کوفیان تا ابد شرمگین‌اند، چشم‌ها ریخته بر زمین‌اند رفته‌ای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟ دربدر، چشم‌های قشنگت، در پی چشم‌های حسین است رفته‌ای شاید از این بلندی، مکه تا کربلا را ببینی؟ بس که شخصیتی بی‌بدیلی، مسلم روزگار عقیلی می‌توانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی آن عطش‌رود آبی فرات است، تشنه‌لب این طرف کائنات است پلک‌ها را کمی بازتر کن، تا که موج بلا را ببینی خیمه‌گاه خدا غرق آه است، تیغ‌ مشغول قتل و گناه است قد بکش تا بریده‌بریده، گودی قتلگا‌ را ببینی علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل دست‌ها را کمی سایبان کن، تا که دست‌ وفا را ببینی داغ در کربلا بی‌حساب است، تیر دنبال قلب رباب است چشم‌ها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی موج سرخ بلایی می‌آید، روز بی انتهایی می‌آید زودتر جان بده تا مبادا، ماهٍ در بوریا را ببینی صبر کن لشکر سر بیاید، روز تنهایی‌ات سر بیاید صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکر سرجدا را ببینی چند روزی تحمل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد کاروانی به کوفه بیاید، خنده‌ی بچه‌ها را ببینی عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی صبر کن تیغ‌ها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند صاحب‌الامر از ره بیاید، دست مشکل‌گشا را ببینی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چشمم امروز اگر خیس شد و بارانی...  علت این است که مهمانم و در مهمانی  کرده حق رحمت خود را به گدا ارزانی عرفه روز حسین است و خداهم بانی همه در سایه‌ی الطاف حسین آمده‌ایم اصلاً انگار به بین الحرمین آمده‌ایم سهمم از زندگی بی تو‌ بداقبالی شد کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد بعد ماه رمضان کاسه‌ی من خالی شد ولی امروز که خواندی تو مرا، عالی شد! بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم دیدی آخر که سرانجام به تو برگشتم! به رویم هیچ نیاور که زمین افتادم من برای هوسم رشوه به شیطان دادم باغ خشکیده شدم فاطمه کرد آبادم من ازآن روز که عبد علی‌ام آزادم جان آقام علی عفو کن الآن همه را کم نکن از سر ما مادریِ فاطمه را هرچه شد مهرِ علی را که ندادم زکفم موقع نوکری‌ام گُم نشد اصلا هدفم خاکم اما به روی دامن شاه نجفم با هرآنکس که علی‌دوست نباشد طرفم! با علی وعده گرفتم دم ایوان طلا اربعین از نجف او بروم کرب و بلا گریه‌ی هر شبه و ناله‌ی توأم داریم همه‌ی سال به دل شور محرم داریم ما فقط یک شبِ سوم بخدا کم داریم با رقیه شرف هر دوجهان هم داریم اوکه امروز خودش قبله‌ی حاجات شده روی دوش عمویش گرم مناجات شده روزی از عرشِ خداوند، نگین می‌افتد زینت دوش عمو روی زمین می‌افتد با لگدها به یسار و به یمین می‌افتد طفل با ضربه‌ی سیلی به یقین می‌افتد گرچه امروز به دستش زر و زیور دارد بعد یک ماه دگر غصه‌ی معجر دارد و 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از اعتبار حرمت گفتارهایشان مغرب شکست بیعت بسیارهایشان یک پیرزن فقط به سفیرت پناه داد ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟   کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است سر می‌زنم ز غصه به دیوارهایشان   جای سلام، بر دهنم مشت می‌زدند اینجا همه عوض شده رفتارهایشان   محصول باغ‌ها همه خرج سپاه شد از خار و سنگ پُر شده انبارهایشان   خرمافروش یک شبه خنجر فروش شد تغییر کرده کاسبی و کارهایشان   سکه شده فروختن چکمه‌هایشان  رونق گرفته دکه‌ی نجارهایشان   بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان   اینجا سر برادر تو شرط بسته‌اند غوغا شده میان کماندارهایشان   اینجا برای غارت خلخال و روسری خرجین خریده‌اند نظردارهایشان چوب حراج می‌خورد اینجا سرت، نیا با سنگ می‌رسند خریدارهایشان پای عقیله را سر بازار وا مکن خیلی بدند مردم بازارهایشان ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب غریبانه اسیر کوچه‌های کوفه بود رهسپار خانه‌ای در ناکجای کوفه بود خانه‌ها خاموش و درها هم به رویش بسته، وای کوچه‌گرد خسته آن‌شب مبتلای کوفه بود عشق مفقود الاثر در سینه‌ی نامردها " طوعه" مردِ ابتدا تا انتهای کوفه بود در دلش طوفان به‌پا بود از غریبیِ حسین گرچه خود افتاده در موج بلای کوفه بود حکم قتلش را عبیدالله با خون مُهر زد باعث تکفیر او زهدِ ریای کوفه بود صبحِ فردا "یا علی" گفت و به قلب فتنه زد شاهد شیدایی او جای جای کوفه بود میهمانِ لب‌تشنه زیر بارشِ یکریز سنگ تازه این یک چشمه از مهر و وفای کوفه بود زینت دارالاماره شد سرِ مسلم، ولی پیکر او پایمال بچه‌های کوفه بود با غریبه هم کسی هرگز چنین ظلمی نکرد وای من! این کی سزای آشنای کوفه بود؟ " اَیْنَ مسلم " گفت مولا چون به نیزه تکیه داد عصر عاشورا دلش در کربلایِ کوفه بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
«برگرفته از متن دعای عرفه» «نفختُ فیه مِن روحی» مرا از خویش جان دادی مرا در بهترین دل‌ها -دل مادر- مکان دادی برای گفتن حرفم، برای لقمۀ نانم برای بازدم‌هایم، زبان، دندان، دهان دادی خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی مرا با دست‌هایش بین گهواره تکان دادی تو با آرامش دریا، تو با کوه و گل و صحرا خودت را به تمام بنده‌های خود نشان دادی زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی برای بال پروازِ پرنده، آسمان دادی به قدر قطره‌ای از لطف‌های تو نخواهد شد اگر یک عمر بشمارم، از این دادی، از آن دادی اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم تو بودی که درون سینه‌ام آتشفشان دادی گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قدسیان باید پر جبریل قربانی کنند! آل ابراهیم، اسماعیل قربانی کنند او که می‌آید، ابابیل اندکی از خیل اوست مکّیان باید سپاه فیل قربانی کنند سیصد و چندی سوار از بازگشت از کوه طور سامری را در کنار نیل قربانی کنند سامری سهل است، باید در کنار رود نیل پیش پای قدس، اسرائیل قربانی کنند آل ابراهیم، مدیون حسین‌بن‌علی است چون که لازم نیست اسماعیل قربانی کنند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌸 مبارک باد. یا صاحب الزمان... مست از میِ عرفان خودت کن ما را ریزه خور احسان خودت کن ما را حالا که رسیده عید قربان، مولا... برگرد و به قربان خودت کن ما را 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الا قرار دل و جان بی‌قرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقدّس، طلایه‌دار ظهورت شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت ✍مرحوم استاد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از فراق تو نمردیم مسیحا نشدیم چشم ما تار نشد از غم و بینا نشدیم جای تو دست به دامان طبیبان بودیم حقمان بود اگر باز مداوا نشدیم بی تو یک عمر پی هرکس و ناکس رفتیم گم شدیم آخر ازین غفلت و پیدا نشدیم نام مجنون به‌روی ماست؛ ولی کو مجنون؟ وقتی از هجرتو آواره‌ی صحرا نشدیم درد این است که ما محض رضای دل تو بیخیال خوشیِ فانیِ دنیا نشدیم خاکِ عالم به سر ما که دراین عمر دراز لحظه‌ای مشتری یوسف زهرا نشدیم گریه کردیم ولی گریه‌ی بی فکر چه سود؟ قطره بودیم؛ ولی وصل به دریا نشدیم پیش ما آمدی اما همه غفلت کردیم لحظه‌ای پای قدم رنجه‌ی تو پا نشدیم قصدمان بود همه سنگِ صبورت باشیم قصدمان بود که از بخت بد اما نشدیم! ** همه رفتند حرم ما که نرفتیم هنوز زائر مرقد شش‌گوشه‌ی آقا نشدیم کاش می‌شد که تو مارا به زیارت ببری یک به پابوسی حضرت ببری ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به فرزندت بگو مولای ما یک پهلوان بوده بگو در جنگ با دشمن همیشه قهرمان بوده بگو مولای ما با اینکه جنگ‌آورترین مرد است ولی با دوستان خیلی کریم و مهربان بوده همیشه روی دوشش گرم بازی بوده‌اند، آری به فرزندت بگو مولا رفیق کودکان بوده بگو مولای ما با این که حاکم بوده، هروعده غذای سفره‌اش تنهایِ تنها شیر و نان بوده بگو هر شب به شانه می‌کشیده نان و خرما را فقیران را غذا می‌داده، فکر دیگران بوده برای خادم خود می‌خریده رخت نو، اما عبای وصله‌دارش آبروبخش جهان بوده بگو وقتی پیمبر با خدا صحبت نمود آن شب صدای صحبت مولای ما در آسمان بوده شبی که مشرکان در نقشه‌ی قتل نبی بودند بگو مولای ما در خواب حتی جان‌فشان بوده به فرزندت بگو نَقل مسیحی‌های نجران را که مولا طبق قرآن بر پیمبر همچو "جان" بوده بگو مولای ما بر قلب‌ این مردم حکومت کرد بگو مولای ما تنها امیر مؤمنان بوده 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e