eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
42.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
284 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
روضهٔ راه گم کردی که از دِیْر نصاری سر در آوردی؟! یا به دنبال مسلمانی در این اطراف می‌گردی؟! با سکوتت پاسخم را می‌دهی هرچند حق داری خسته‌ای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی خط به خط پیشانی خون‌رنگ تو تفسیر صدها زخم زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی در نگاه تو بعینه می‌توان تاریخ غم را دید من یقین دارم که با یحیی در این غم‌نامه هم‌دردی در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را نیمه‌شب تابیدی و بر دِیْر ظلمت سایه گستردی شست‌وشو دادی دل آیینه‌ام را، با نگاهی گرم مشکل از دل بود، می‌دیدم پر از خاکی، پر از گردی هدیه آوردی برایم یک نَفَس عطر مسیحا را با دم توحیدی‌ات در من دمیدی زنده‌ام کردی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کنارِ دِیر، شَبی اِزدحام را دیدم وَ جِلوه‌گر، سَرِ ماهی تَمام را دیدم میانِ بَزمِ شَرابی، در آن سیاهیِ شب به روی نیزه سَرِ یک اِمام را دیدم شَبیهِ حضرتِ عیسی اگر سخن می‌گفت ولی تفاوتِ هَر دو کلام را دیدم به پاره‌ی دِلِ پیغمبر از هَمین مَردُم نَهایتِ اَدب و اِحترام را دیدم! به دین و مَذهبِ خود هَم عمل نمی‌کردند نَتیجه‌های غذایِ حَرام را دیدم وَ دَر اِزای سَری، هَستیِ خودم دادم حَریص بودنِ این خاص و عام را دیدم به لُطف و بَرکتِ این سَر، شدم شَهیدِ حسین وَ روی "عِشقْ عَلیهِ السَّلام" را دیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا موی تو خاکی است و پریشان؟ برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قدمت روی دیده‌ام خیر است راهت امشب به گوشه‌ی دِیْر است سربریده عجب ملیحی تو نکند که خود مسیحی تو دیدم از روی نیزه می‌تابی در دل شب شبیه مهتابی نگران است از چه احوالت؟! این زن و بچه کیست دنبالت؟! تو که آواره بین هر شهری لب چرا بسته‌ای مگر قهری؟! هرچه سرمایه داشتم دادم تاکه امشب به دامت افتادم شانه و‌ ظرف آب آوردم کوزه‌ای از گلاب آوردم مثل گل صورت تو می‌بویم زخم‌های سر تو می‌شویم ناگهان دِیْر عرش اعلا شد آن لبان ترک ترک واشد گفت: ای پیرمرد نصرانی تو از امشب دگر مسلمانی زینت دوش مصطفایم من پاره‌ی قلب مرتضایم من بانویی که کنار ما اینجاست مادر قد خمیده‌ام زهراست آه راهب! بدان أنا المظلوم شدم از مِهر مادرم محروم آه راهب! سرم جدا کردند پیکرم بی کفن رها کردند این اسیران که دستشان بستند همه ناموس مصطفی هستند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي از بزم این جماعت مهمان‌کش آمدي دیریست وا نگشته به این دِیْر پای غیر تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر در کسوت مسیح به مهمانی آمدي وقتی به دِیْر راهب نصرانی آمدی تو قصد کرده‌ای همه دنیای من شوی ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو اي سيب سرخ! آمده‌اي تا ببويمت بگذار با گلابِ نگاهم بشويمت اين دِیْر كربلا شده قرباني‌ات شوم قربان زخم گوشه‌ي پيشاني‌ات شوم دامن مكش ز دستم، دستم به دامنت رأست چنين شده‌ست، چه كردند با تنت از وضع نامرتب رگ‌هاي گردنت پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت "زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست اين خرده چوب‌ها كه نشسته به لب ز چيست؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمی‌خواهد مجنون نمی‌گوید مرا لیلا نمی‌خواهد من آمدم دورت بگردم، برنگردانم شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه می‌خواهد دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم آن‌که تو را دارد دگر دنیا نمی‌خواهد امروز جایی نوکری کردم که اربابش هرچه شود، عذر مرا فردا نمی‌خواهد عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه عاشق برای گریه کردن جا نمی‌خواهد هرکس که چای روضه را پَس می‌زند انگار در جنّت است و آب کوثر را نمی‌خواهد گریه کنت با دست، بر سر می‌زند یعنی از غصه‌ی ذبح سرت، سر را نمی‌خواهد داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده جسم تو دیگر تابش گرما نمی‌خواهد حداقل یک پارچه رویت بیندازند پوشاندن پیکر دگر فتوا نمی‌خواهد از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام راهب فقط فهمید مویت شانه می‌خواهد سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دست راهب که سمت آن لب رفت سوز آهش به ساحت رب رفت گریه‌اش عاقبت به خیرش کرد راه صدساله را به یک شب رفت ✍ @hosenih
به‌مناسبت سالگرد شهادت تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟  ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دِیْر ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟  سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم به امیدی که شبی در بر من باز‌آیی آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس! که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی  خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد تو مگر، ای سر بُبْریده! سر یحیایی؟  زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!  من سرت را به یکی بدره‌ی زر، بسْتاندم به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی  از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی  شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانه‌ی دل چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم که تو مجلای حق و قبله‌گه دل‌هایی دولت وصل تو، پاداش عبادات من است وه! چه نیکوست، نمازی که تواَش معنایی! لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!  وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی ✍مرحوم استاد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌فشارم در گلویم بغضِ سنگین را مدام داغ دیدم! دلخوشی‌هایِ زیادم شد تمام آمدم در محملی از نور، همراهِ حسین می‌روم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا با أباالفضل آن علمدارِ یلِ والا مقام دست‌هایم را گرفت و چادرم خاکی نشد آمدم از ناقه پایین، در کمالِ احترام داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن، این هم حسين می‌روم با زخم‌هایی کهنه و بی التیام در حدودِ چند ساعت، هستی‌ام را نیزه بُرد پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِ‌عام تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام با اسارت می‌کشم غم را چهل منزل به دوش می‌رسد در هر قدم عطرِ حسینم بر مشام در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظه‌ای وای از چشمانِ نحسِ عده‌ای لقمه‌حرام پشتِ سر، تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه پیشِ رو، یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان‌تر، قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند، پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشکِ دیده‌اش گفت زیباتر از مسیحا! دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما، سر در امان راهب بعد از تنور خولی، قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا، شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب، پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش، به خاندان راهب مریم به سینه می‌زد، آسیه گریه می‌کرد در مجلسی که زهرا شد روضه‌خوانِ راهب حجم گلاب کم بود، از حجم خون‌ رویش تا که به کارش آمد، اشک روان راهب دردی به جانش افتاد، تا دید وضع سر را دردی که شعله می‌زد، تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده...، ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد، تاب و توان راهب وضع بد دهان را، زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر، نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس، شد آب و نان راهب آرام شد رقیه، وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش، صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه می‌زد به گونه‌ی او جای رباب خالی در داستان راهب ✍سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سفر کردن بدون تو! گمانم خواب می‌بینم من از بس بر تو می‌گریم جهان را آب می‌بینم سفر کردن بدون تو! برای ما خطر دارد که این راهِ چهل روزه، هزاران درد سر دارد سفر کردن بدون تو! عجب فرجام و تقدیری میان خواب هم دیگر سراغم را نمی‌گیری سفر کردن بدون تو! به رویِ ناقه‌ی عریان امان از هسفرهایم، دعایم کن برادر جان سفر کردن بدون تو! پر از زخم است احساسم چقدر این روزها در قافله محتاج عباسم تو رفتی شانه‌هایت رفت دیگر تکیه‌گاهی نیست برای خواهرت جز سوختن، جز صبر راهی نیست شبیه سرو بر پا هستم و نستوه می‌مانم میان گردبادِ غم شبیه کوه می‌مانم به راهت لحظه لحظه با تمامِ خویش می‌جنگم ندارم شِکوه‌ای آخر، فقط بسیار دلتنگم نه تو هستی، نه عباسم، نه قاسم، نه علی اکبر صدایم کن ز روی نی، صدایم کن بگو: خواهر! طلوعت را به نی دیدم تو سِرِّ مَطلَعُ الفَجری عجب تعبیرِ جانکاهی، عجب تفسیرِ پُر زجری به لبخند تو عادت داشتم، بر نِی تبسم کن تبسم گر میسر نیست با قرآن تکلم کن بخوان قرآن و رفع اتهام از آل عصمت کن به اثبات مسلمان بودنت قرآن تلاوت کن! به حال کودکانِ تو ندارد هیچ کس رحمی نه از آب و نه از نان نیست ما را اندکی سهمی نمی‌دانم که شمر آخر چه می‌خواهد در این عرصه کنارِ ناقه‌ها با تازیانه می‌زند پَرسه یتیمانت ز روی ناقه‌ها صد بار افتادند به ضرب نیزه و کعبِ نیِ اشرار افتادند پس از آنکه به نعلین تو دستان جسارت رفت لباس و کفشِ پای کودکانت هم به غارت رفت اسیران پا برهنه آمدند و غم مفصّل شد کف پای یتیمانت پر از گُل‌های تاول شد نشسته نافله خواندم، برادر گریه‌ها کردم ولی آرام و پنهان زیر معجر گریه‌ها کردم کجا بودم؟ کجا هستم؟ ببین بازیِ دنیا را به عرض تسلیت، نیزه تسلّی می‌دهد ما را نخواهد رفت از یادم جسارت‌های خصمانه نخواهد رفت از یادم جفای اِبنِ مرجانه در آن مجلس به حسرت هستی‌ام را خوب می‌دیدم گل و گل‌زخم‌هایش را به زیر چوب می‌دیدم کشیدم زاده‌ی مرجانه را در بند رسوایی اگر چه این مصائب را ندیدم غیر زیبایی هزار و یک مصیبت تا مدینه پیشِ رو دارم دعایم کن حسین من، گرفتارم گرفتارم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذکر شریف ارباب، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌باز، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر، خوشبوتر از گلاب است هر منصبی که داریم، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او، تضمین خانه‌ی ماست کاخ بدون روضه، کاشانه‌ای خراب است ما شهروند‌هایِ، جمهوریِ حسینیم خونِ شهید گودال، تضمینِ انقلاب است تا کارمان گره خورد، گفتیم: یا رقیّه این نازدانه نامش، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش، شخصِ ابوتراب است ** اربابِ آب‌ها را، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او، دل‌های ما کباب است آزار پشتِ آزار، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار، دست همه طناب است آن بانویی که گریان، دنبالِ نیزه‌داران هِی می‌دَوَد پریشان، حس می‌کنم رباب است! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ با وفا بوده، خدا خیر به راهب بدهد شستشو داده دوچندان شده زیبایی تو *** بی وفا بوده، عجب! خیر نبیند خولی خاک پاشیده به آئینه‌ی زهرایی تو @dobeity_robaey
📣 زائرین گرامی حسینیه ▪️از کانال تک‌بیتی، دوبیتی و رباعی حسینیه دیدن بفرمایید: 👇👇👇👇👇 @dobeity_robaey
از گلستان لاله‌های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ‌های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنه‌ی حزن‌آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هر جوانی را که می‌بینم به یاد کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گریه‌های اصغرم آید به یاد می‌شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون زحال عمّه‌ی غم‌پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز - از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هربار آب دیدم و هربار سوختم بسیار گریه کردم و بسیار سوختم ای زهر، داغ سینه‌ی من حاصل تو نیست من سال‌ها به دیده‌ی خون‌بار سوختم از سال شصت و یک که چهل سال طی شده هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم یادم نرفته در وسط نیزه‌دارها دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم یادم نرفته بوسه به رگ‌های حنجرش هر روز یاد آن غم دشوار سوختم دیدم رقیه خورده زمین روی بوته‌ای بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم در بند مست‌ها چقدر حرمتم شکست با ناسزای دسته‌ی اشرار، سوختم تا ازدحام می‌شود از حال می‌روم خیلی به یاد روضه‌ی بازار سوختم گهواره‌ی رضیع حرم را میان شام دیدم میان دکه‌ی تجار، سوختم زخم عمیق سلسله هم آن قَدَر نسوخت طوری که از تهاجم انظار، سوختم با دیدن سکینه‌ی مظلومه خواهرم یک عمر یاد شرم علمدار سوختم دیدم کفن به پیکر هر مرده می‌کنند... سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم این‌ها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شب‌های بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مُردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک مَحرم‌های خود بسیار دیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی شبیه عمّه‌ی مظلومه‌ات بلا دیدی «سری به نیزه بلند است» را شما دیدی وَ غارت حرم و خیمه گاه را دیدی دو چشم گریه‌ی تو تا همیشه آباد است در این سکوتِ تو صدها هزار فریاد است برای گریه‌ات آقا اشاره کافی بود همین که چشم تو بینَد سه ساله، کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب دادن ذبحی، نظاره کافی بود تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند اگرچه عصر دهم قسمتِ تو غم گردید که سایه‌ی پدرت از سرِ تو کم گردید نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید ز بار غصه‌ی یاران، قَدِ تو خم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خدا برای امامت تو را ذخیره نمود دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو، همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضه‌ی مکشوف چون هزاران داشت سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر، به روی حنجر را ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ناله‌یِ واعطشا بر جگرش می‌افتاد آب می‌دید به یادِ قمرش می‌افتاد بی سبب نیست که از جمله‌یِ "بَکّائون" است دائما اشک ز چشمانِ ترش می‌افتاد شیرخواره بغل ِتازه عروسی می‌دید یادِ لالایِ رباب و پسرش می‌افتاد با دلی خون‌شده می‌گفت که الشام الشام تا به بازار ِمدینه گذرش می‌افتاد روضه‌ی گم شدن و دفنِ رقیه می‌خواند تا به صحرا و خرابه نظرش می‌افتاد گوسفندی جلویش ذبح که می‌شد، یادِ خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می‌افتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعه‌هایِ پدرش دور و برش می‌افتاد جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر از رویِ نیزه علمدار سرش می‌افتاد ✍سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاش این غصه‌ها امان بدهند به صدایم کمی دهان بدهند، تا غمم را بگویم امشب؛ اگر اشک‌ها فرصت بیان بدهند چقدَر سخت می‌شود حس کرد که سری را به این و آن بدهند در دلت هی تکان بیندازند نیزه را دائماً تکان بدهند و برای نظاره‌ی اُسرا مردم شهر را زمان بدهند در کنار نماز قطعه شده روی سجاده‌ها اذان بدهند کودکان پا به پای مادر خود زیر این بار، امتحان بدهند می‌توانی تصورش بکنی صدقه دست کودکان بدهند؟ باید امشب دوباره گریه کنم کاش این غصه‌ها امان بدهند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن شب که آسمان خدا بی ستاره بود مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست مَشکی که در کنار تنی پاره پاره بود سهم کبوترانِ حرم از حرامیان بال شکسته، زخم فزون از شماره بود زخمی که تا همیشه به نای «رباب» ماند از شور لای لاییِ یک گاهواره بود چیزی که بُرد قافله با خود ز کربلا چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود راهی که کوچه کوچه به بن بست می‌رسید در طول این مسیر، فقط راه چاره بود! ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مثل من هیچ‌کس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشد در شروع امامتش چون من اینقدر دورش ازدحام نشد لشکری از مغیره می‌آمد خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیر زهرا به هیچ معصومی اینقدر گرم، احترام نشد روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام، ... نشد به لب تشنه‌ی علی‌اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم تا به امروز هیچ شمشیری اینقدر تشنه در نیام نشد رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف اما در سفر اینقدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد آهِ زینب و صیحه‌ی شلاق تا شنیدم، ... از اسب با زنجیر خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد آه! زینب کجا و بزم یزید او کجا و جواب ابن زیاد باز هم صد هزار مرتبه شکر این‌که با شمر هم‌کلام نشد این چهل‌سال گریه‌ام شاید از همان روز اربعین باشد هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما هیچ‌جایی شبیه شام نشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید درد طعنه از زبان این و آن کمتر کشید تا درِ این خانه باشم آبرویم می‌دهند در‌به‌در شد هرکسی که دست از دلبر کشید باده‌ی هر ساغری قطعاً نمی‌سازد به من ساقیِ من باده را از چشمه‌ی کوثر کشید به خود من بود اگر از روضه غافل می‌شدم مادرش _روحی فداها_ کار از این نوکر کشید باز دارند از حسینیه غنیمت می‌برند هرکه آمد این سیاهی را به چشم تر کشید فقر یعنی سینه‌ای خالی از عشق اهل بیت عاشقِ ارباب دست از کیسه‌های زر کشید جام اشک این دو ماهه دست بی بی زینب است خوشبحال هر کسی آمد و آن را سر کشید * هم بزرگ و کوچک و هم اوسط اینها علی‌ست ذکر هو باید به عشق این همه حیدر کشید مرغ دل یک بام دارد دو هوا، این روزها باید از کرببلا سوی مدینه پر کشید * گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید آن که با انگشتِ زخمی لاله‌ای پرپر کشید کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد تا شهید زنده‌ی زینب، عبا بر سر کشید روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود نیزه‌ها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است بی حیا دشداشه‌اش را تا زد و خنجر کشید * بعد از این در روضه‌اش کم می‌آورد او پدر را از دل گودالِ خون بیرون کشید روضه‌ام امشب اگر مکشوفه شد شرمنده‌ام او خودش مرثیه‌هایم را به خاک و خون کشید روضه یعنی دست‌های ناتوانش بینِ راه خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش دست شومی از سر آیینه‌ای معجر کشید روضه یعنی روضه‌های ناتمام محفلش باز هم مرثیه‌هایش به شبی دیگر کشید رشته‌کوه درد و غم را مثل زخم کهنه‌ای روی دوش خسته‌اش تا لحظه‌ی آخر کشید مو کنان، مویه کنان بر سینه و سر می‌زنیم یک علیِ دیگر از این خانواده پَر کشید ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e