بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#یوسف_رحیمی
▶️
همواره صریح و منجلی میگفتی
از سرّ حمایت از ولی میگفتی
@hosenih
پهلوی تو را شکسته بودند اما
در هر دم و بازدم «علی» میگفتی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محمدجواد_پرچمی
▶️
با سوختن شام وصالش را سحر كرد
مارا غم پروانه خيلي خونجگر كرد
مشتاق شمعى ، عاشقى را هم بياموز
بايد كه گاهى مثل پروانه خطر كرد
@hosenih
عمدا مرا پيش رقيبان كم محل كرد
ديدار او خون دلم را بيشتر كرد
صدبار گفتم دوستت دارم ولى او
هر دفعه من را به طريقى دست بسر كرد
ديروز جا افتادم از ذكر قنوتش
آخر چه شد از بردن نامم حذر كرد
@hosenih
ديشب بنا بود از خودش با من بگويد
ديد از خودم نگذشته ام صرف نظر كرد
گفتم چه ميخواهى ز جانم گفت جانت
هركس فداى من نشد خيلى ضرر كرد
من كه نميدانستم او دارد مي آيد
خيرش قبول آنكس كه من را هم خبر كرد
@hosenih
يا سنگ خورده يا سرش بر سنگ خورده
هر كه شبى از كوچه ی ليلى گذر كرد
مثل زليخا هيچكس تاوان نداده
كفاره اش را داد كارى هم اگر كرد
نازى بكش ، كارى بكن ، چيزى بياور
حالا چه ديدي شايد ايندفعه اثر كرد
@hosenih
راهم كه كج شد عاقبت راهى نشان داد
قربان آنكس كه مرا از ره بِدر كرد
مديون آن رندم كه اشكم را درآورد
دلسوز تر بود آن كه من را ديده تر كرد
اشكم در آمد گريه كردم او دلش سوخت
خاكى كه دادم را خودش تبديل زر كرد
@hosenih
ميل مدينه داشتم كربُبلا داد
مادر مرا نذر حسينش دربدر كرد
از فاطمه جز مادرى كردن نديدم
من را خريد و وقف غمهاى پسر كرد
چه مادرى ، هم پهلويش ، هم بازويش را
پاى على او محسنش را هم سپر كرد
@hosenih
تنها همينقدر از غمش فهميده ام كه
با مادر ما هرچه كرد آن ميخ در كرد
نه ، نه ، نه تنها فاطمه افتاد نه ، نه
خيبرشكن را ميخ در ، زير و زبر كرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#احسان_نرگسی
▶️
زمین بدون تو گم میکند بهارش را
گرفته است جهان از تو اعتبارش را
به جز تو هیچ کسی موقع مناجاتش
نبرده است دل آفریدگارش را
@hosenih
خدا به خاطر تو خلق کرد دنیا را
سپس سپرد به دست تو اختیارش را
چه بنده ها که خدا آفریده است ولی
عیان نمود فقط با تو شاهکارشرا
هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده ست
به قول مرشد ما، بسته است بارش را
@hosenih
تو را زدند و علیمانده است در این بِین
چگونه حفظ کند بغض ذوالفقارش را
علی که دید،ولیکاش بعداز این دیگر
میان شعله نبیند کسی نگارش را
خوش استچاه که هم صحبت علی شده است
خوش است وقف علیکرده روزگارش را
@hosenih
به فرض کل درختان قلم شوند،_قلم
چگونه وصف کند حُسن بی شمارش را
برای آدمیان جا نمانده ،وقتیکه
احاطه کرده هزاران ملک مزارش را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#محمدجواد_پرچمی
▶️
بزرگ مدينه بزرگ همه
دعاى قنوت شب فاطمه
بيا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
@hosenih
خودم آمدم تا سلامت كنم
به جاي همه احترامت كنم
بيا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشيد زهراى اين خانه اى
عزيزم تو آقاى اين خانه اى
@hosenih
مهياي تو خانه را ساختم
علي جان بيا سفره انداختم
بيا سير امشب نگاهت كنم
تماشاى اين روى ماهت كنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از دار دنيا تو را خواستم
@hosenih
تمناى دستان سرد منى
تو دلگرمى من ، تو مرد منى
بيا چاره ی حال پروانه كن
كمى گيسوان مرا شانه كن
اگر گيسوانم بهم ريخته
كمى كارِ خانه سرم ريخته
@hosenih
سرم را اگر پيش تو بسته ام
اگر گريه كردم ، كمى خسته ام
خيال تو راحت رويم زرد نيست
اگر گريه هم كردم از درد نيست
كه اينگونه دلگير كرده تو را؟
چه كس اينچنين پير كرده تو را؟
@hosenih
به امر پيمبر عمل ميكنى
بميرم كه زانو بغل ميكنى
ببينم تو را روبراهى علي؟
بميرم برايت الهى علي
غمت را روى شانه ام برده ام
نگو از غريبى مگر مرده ام؟
@hosenih
مدينه اگر نيست ، گريان تو
من و بچه هايم به قربان تو
به دنيا پرستى عمل ميكنند
شنيدم تو را كم محل ميكنند
اگر بى قرارى ، به مسجد نرو
اگر غصه دارى ، به مسجد نرو
@hosenih
كنار من و بچه هايت بمان
همينجا نماز جماعت بخوان
تو مولاى والا مقام منى
بدان تا قيامت امام منى
اگر چه در خانه ات هم شكست
على خانه ی تو بهشت من است
@hosenih
يل خيبر اينقدر گريه نكن
جلوى در اينقدر گريه نكن
من از اشك مردانه دق ميكنم
همين گوشه ی خانه دق ميكنم
مگر مرده باشم تو گريه كنى
زمين خورده باشم تو گريه كنى
@hosenih
تو به حد كافى پريشان شدى
همان كوچه بس بود گريان شدى
زمين خوردن من فداى سرت
كتك خوردم اصلا فداى سرت
بر آن خون ديوار خيره نشو
به تيزى مسمار خيره نشو
@hosenih
به جان على پهلويم بهتر است
عزيز دلم بازويم بهتر است
تو حرف از مدينه شنيدى على
سر من خجالت كشيدى على
حلالم كن از غم شكستى على
تو از فاطمه راضى هستى على؟
@hosenih
جواب كسى را نده هرچه گفت
ببين رفتنى ام به زحمت نيفت
نمى مانم اينقدرها همسرم
بزودى از اين كوچه ها مي پرم
همين صبح تابوتم آماده شد
لباس حسينت هم آماده شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#غلامرضا_سازگار
▶️
تیره گی با جلوه ی داور نمی دانم چه کرد
غم به جان دخت پیغمبر نمی دانم چه کرد
شعله ی آتش چو از بیت خدا بالا گرفت
باغبان با غنچه ی پرپر نمی دانم چه کرد
@hosenih
از صدای ناله ی زهرا مدینه گفت آه
این صدا با ساقی کوثر نمی دانم چه کرد
سینه ی دخت نبی آیینه ی وحی خداست
با چنین آیینه میخ در نمی دانم چه کرد
بر سر یک بانوی تنها، چهل نامرد ریخت
این ستم با فاتح خیبر نمی دانم چه کرد
@hosenih
فاطمه دنبال حیدر زینب از دنبال وی
مادر افتاد از نفس دختر نمی دانم چه کرد
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
دست های بسته ی حیدر نمی دانم چه کرد
با نگاه دو کبوتر بچّه ی بی بال و پر
در میان دشمنان ، آذر نمی دانم چه کرد
@hosenih
سالها «میثم» ، علی در خانه ی بی فاطمه
بی کس و تنها و بی یاور نمی دانم چه کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#محمدجواد_پرچمی
▶️
بمان عزيز دلم همسرم بمان زهرا
بمان وديعه پيغمبرم بمان زهرا
بمان كبود شكسته پرم بمان زهرا
بدون تو چه مى آيد سرم بمان زهرا
بخند ، اين همه گريه براى رفتن نه
بخاطر دل زينب بخاطر من نه
@hosenih
چقدر خوب كه ديگر ، خودت بلند شدى
بخاطر دل حيدر ، خودت بلند شدى
پس از سه ماه ز بستر ، خودت بلند شدى
چقدر خوب دم در ، خودت بلند شدى
بلند ميشوى اما زپا تو ميفتي
هنوز راه نرفته چرا تو ميفتي؟
@hosenih
سه ماه رفته و سر درد تو كه خوب نشد
دوا نداشت مگر درد تو كه خوب نشد
ز بعد كوچه كمر درد تو كه خوب نشد
بس است ديده تر درد تو كه خوب نشد
امان براي تو اين خانه از گزند نداشت
مرا ببخش مدينه شكسته بند نداشت
@hosenih
هنوز هست به یادم خبر که می پیچید
میان خانه در شعله ور که می پیچید
به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید
به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید
تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم
فقط به تیزی میخ التماس میکردم
@hosenih
شرار کینه همین که به گلشنم افتاد
همین که با لگد مردها، زنم افتاد
نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد
تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد
براى اينكه به زخم دلم نمك بزنند
براى اينكه تو را بيشتر كتك بزنند
@hosenih
اشاره کرد که قنفذ تو بی بهانه بزن
بیا مغیره کمک کن تو تازیانه بزن
نترس دست علی بسته شد به شانه بزن
به بار شیشه ی زهرا تو وحشیانه بزن
به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم
کنار من کتکت زد نرفته از یادم
@hosenih
صدا زدم نزنیدش، نزن نزن نامرد
تمام عمر مراپیش من نزن نامرد
حرام زاده تو سیلی به زن نزن نامرد
نزن به پیش نگاه حسن نزن نامرد
میان این در و همسایه پشت پا خوردی
حلال میکنی ام ضربه بی هوا خوردی
@hosenih
ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان
ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان
همينكه حرمت نورت شكست فاطمه جان
به كوچه تنگ بلورت شكست فاطمه جان
چقدر فكر منى فكر اين پرت هم باش
به فكر موي پريشان دختر هم باش
@hosenih
تورم دهنت حرف کربلا میزد
به زینب و حسنت حرف کربلا میزد
نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد
شمارش کفنت حرف کربلا میزد
چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را
چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را
@hosenih
عزيز كرده تو كربلا سنان هم خورد
ميان معركه او سنك بى امان هم خورد
كنار نعل، لگدهاى اين و آن هم خورد
حسين تشنه لبت نيزه از دهان هم خورد
حسين تو ته گودال رفت و گير افتاد
كفن نداشت و روى تنش حصير افتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#عادل_حسین_قربان
▶️
ز سوز سينه و از گريهی شبانه بگو
بخوان ز فصل خزانی که در بهار شده
و باز دم بزن از روضههای جانفرسا
غرور زخمی مردی که لکهدار شده
@hosenih
نگو که حرفی از آن سينهی شکسته بزن
هميشه گفتهام، اينبار ... نه نمیگويم
اگر اجازه دهی در روايت يک ياس
کلامی از در و ديوار ... نه نمیگويم
@hosenih
نخواستم که برای تو روضه بنْويسم
من از بهار نوشتم، ولی خزان آمد
مپرس واقعاً اصلاً خودم نمیدانم
چطور پشت در خانه يک جوان آمد
@hosenih
از اين به بعد خودت روضه را مجسم کن
همين که فاطمه افتاد، دست من لرزيد
رسيد کار به جايی که ياس پرپر شد
قلم فتاد و حرفم به آخرش نرسيد
@hosenih
اگر به وسعت دريا ز چشم خون بارم
هنوز هم همهی درد را نمیفهمم
گذاشته سر خود را به شانهی ديوار
سکوت نيلی اين مرد را نمیفهمم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محمود_اسدی
▶️
تیشه به نخل باغ امیدم دگر زدند
در عرش شعله بر دل و جان پدر زدند
دیگر خوشی زخانه ی ما پا کشید و رفت
غمها فقط به خانه رسیدند و سر زدند
@hosenih
با بودن تو زندگیم روبراه بود
آخر تمام زندگیم ام را نظر زدند
بردار سر زخاک و ببین کودکان تو
ناله ز ماتمت همه شب تا سحر زدند
دیدند ناکسان که همه لشگرم تویی
ازمن تو را گرفته به جانم شرر زدند
@hosenih
از ره رسید قنفذ و من آه میکشم
کو با مغیره بر تن تو بیشتر زدند
گیرم تو را زدند در آن کوچه ها ولی
دیگر چرا مقابل چشم پسر زدند
یارب چگونه زنده بمانم که دیده ام
تا حد مرگ فاطمه را پشت در زدند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مهدی_علی_قاسمی
▶️
قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت
باید که پای این مصیبت از جگر سوخت
ریحانه ی احمد پس از او تا نوَد روز
شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت
@hosenih
خورشید حیدر آتشی بر جانش افتاد
از سوز آن آتش ستاره با قمر سوخت
ذکر لبش در پشت در یا مرتضی بود
با عشق حیدر فاطمه در پشت در سوخت
مادر درون آتش نمرودیان رفت
آری ولی در گوشه ی خانه پدر سوخت
@hosenih
با یک لگد افتاد در بر روی زهرا
آتش به جانش شعله زد تا موی سر سوخت
دیگر نباید زد به بالش تازیانه
پروانه بی جان است در آتش اگر سوخت
این شاخه ی طوبای پیغمبر ثمر داشت
فضه فقط دیده که پشت در ثمر سوخت
@hosenih
اجر رسالت را ادا کرده است امت
مادر درون خانه در پیش پسر سوخت
آن روز کل اهل بیت آتش گرفتند
قطعا غلط گفته کسی که: یک نفر سوخت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_شب_شهادت
#مرضیه_عاطفی
▶️
جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود
زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود
@hosenih
لرزه می افتد به جانِ مرتضی(ع)
هر زمان که جانبِ «در»... میرود
گرچه خوانده مجتبی(ع) أمن یُجیب
خوب میداند که آخر میرود...
نیمه شب «عجّل وفاتی» خوانده و
دیگر از آغوش بستر میرود
@hosenih
با چه حالی حضرت دارالشّفا
مضطر و بشکسته پیکر میرود
از دو چشمش اشک جاری میشود
تا که زینب(س) سمتِ معجر میرود
روضه بر پا میشود وقتی حسین(ع)؛
تشنه در آغوش ِ مادر میرود!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_روز_شهادت
#محمد_جواد_شیرازی
▶️
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب
کمکم کن که به محراب نمازم بروم
تا به آرامگه راز و نیازم بروم
@hosenih
گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز
من به سجده برسم کار تمام است عزیز
تا به محراب بیاید دل من غوغا شد
چند باری وسط راه نشست و پا شد
تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد
آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد
@hosenih
در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم
تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم
وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد
وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد
حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد
بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد
@hosenih
بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده
فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده
شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد
مادرم باز مرا در بغلش می گیرد
تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش
با چه شور و شعفی باز دویدم سویش
@hosenih
نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد
بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد
خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم
دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم
سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت
شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت
@hosenih
چقدر در وسط دود تنش می لرزید
وقت برداشتن نان بدنش می لرزید
تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست
به روی دست خودش دسته ی جارو را بست
بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد
وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد
گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من
گفت: باید که بشویم حسنینم را من
@hosenih
آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست
آب می ریخت حسین و حسنش را می شست
لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند
آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند
بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت
آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت
بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد
با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد
@hosenih
رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت
با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت
ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد
داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد
اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا
بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
پس از سه ماه به او چشمِ کودکان اُفتاد
بلند شد برود راه ، ناگهان اُفتاد
پس از سه ماه به سمتِ تنور خود را بُرد
پس از سه ماه چه شد که به فکرِ نان اُفتاد
@hosenih
پس از سه ماه کمی خانه آب و جارو شد
رسید تا که دَمِ در در آستان اُفتاد
چهار کودکِ خوشحال را خودش میشُست
اگرچه در بدنش دردِ بی امان اُفتاد
غذا که پخت خودش ، فضه سفره را انداخت
دوباره لقمهی او دستِ این و آن اُفتاد
@hosenih
ولی نشد که فقط لقمهای خودش بخورد
چقدر فضه صدا زد که از دهان اُفتاد
میانِ بسترِ خود رو به قبله شد خانم
کشید پرده به رو روی نیمه جان ، اُفتاد
همینکه مادرِ پروانهها دو چشمش بست
همینکه نالهی طفلان در آشیان اُفتاد
@hosenih
دوید از دلِ مسجد به خانه ، سلمان دید
که چند مرتبه آقا نفس زنان اُفتاد
جماعتی که زنش را زدند میدیدند
چقدر روی زمین با سر آسمان اُفتاد
غروب از رویِ تل دخترش به پایین رفت
اگرچه تا دل گودال از توان اُفتاد
@hosenih
نگاه کرد نگاهش در آن شلوغی بر...
عصا ، سنگ ، تبر ، دشنه ، سنان اُفتاد
گرفت چادرِ او زیرِ پا زمین خورد آه
سرِ برادرِ او دستِ شامیان اُفتاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih