eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
292 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست اين درِ سوخته تا حشر، گواهِ من و توست غربتم را همه ديدند و تماشا کردند بی‌پناهی فقط انگار پناهِ من و توست کوچه آن‌روز پر از ديده‌ی نامحرم بود همه‌ی روضه نهان بين نگاهِ من و توست صورت نیلی تو، از نفس انداخت مرا گرچه زهرای من! اين اول راهِ من و توست آه از اين شعله که خاموش نگردد ديگر آه از آن روز که بر نی، سرِ ماهِ من و توست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دادِ علی تا خالق منان بلند است از خانه‌ی من بوی الرحمن بلند است صد طعنه از این و، از آن مانده به گوشم باید برای همسرم مشکی بپوشم بر پات می‌افتم گلم، دورت بگردم یک‌ روز دیگر هم بمانی، سود کردم صبح علی از طعنه‌های خَلق، شام است همسایه می‌گوید که کار تو تمام است تو خوب شو! تو خوب شو! ریحانه سادات هجرت کنیم از این مدینه سمت شامات زینب به من می‌گفت پایان محن نیست دادی کفن‌ها را ولیکن یک کفن نیست بین وصیت تا که حرف خواب آمد... گفتی حسین و حرف ظرف آب آمد... پایان این قصه دراینجا نیست زهرا روز دهم هنگام قربانی‌ست زهرا آن‌روز که سر نیزه‌ی کوفه بلند است جسم حسینم هرطرف بر نیزه بند است از گوشه‌ی گودال بوی خون‌ می‌آید هرکس که رفته، دستِ پُر بیرون‌ می‌آید قاتل می‌آید که ببرّد آن گلو را یک دست، خنجر دارد و یک دست، مو را... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این روزها از داغِ دختر گریه می‌کرد قطعاً خدیجه با پیمبر گریه می‌کرد در عالَم برزخ به‌پا شد بزمِ روضه از داغِ زهرا، عالَمِ ذر گریه می‌کرد من مطمئنم که خدا لحظه به لحظه در خلقتِ زهرایِ أطهر گریه می‌کرد با دردهای فاطمه چشمِ علی هم این روزها تا روزِ محشر گریه می‌کرد دور از نگاهِ اهلِ خانه، نیمه‌ی شب آهسته و پیوسته حیدر گریه می‌کرد شد قلبِ سنگش آب، با هر آهِ زهرا دستاس شد دلتنگ و مضطر گریه می‌کرد لعنت به خود می‌گفت و با افسوسِ بسیار مسمار، رویِ شانه‌ی "در" گریه می‌کرد شد حالِ مادر چونکه از دیروز بدتر، امشب حسن با حالِ بدتر گریه می‌کرد یادِ نوازش‌هایِ سابق... قبلِ خوابش، زینب برای دستِ مادر گریه می‌کرد، دستی که لرزان دوخت پیراهن به سختی چشمی که از فردایِ معجر گریه می‌کرد بوسید حلقومِ حسینش را پریشان با تشنگی در کنجِ بستر گریه می‌کرد! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مثل هر شب نگاه مادر من خیره بر چارچوب در شده است آن قدر خیره مانده یک نقطه که نگاهش دوباره تر شده است مادرم از گلایه‌ها سیر است مادرم نوجوان، ولی پیر است مادرم بستری، زمین‌گیر است مادرم دست بر کمر شده است زخم بازو برید امانش را سوخت آن قامت کمانش را طاقتش هرچه‌قدر کم شده است درد پهلوش بیشتر شده است زن همسایه چند روزی پیش با گروهی عیادتش آمد با همین گوش خود شنیدم گفت: «فاطمه مثل محتضر شده است» جامه‌ای کرد بر تن حَسَنش کفنی هم گذاشت دست حسین زینبش را فقط سفارش کرد نکند عازم سفر شده است: «دخترم! کربلا برای حسین مثل خواهر نه! مثل مادر باش چون شنیدم که از مصیبت او سعد وقّاص با خبر شده است» بگذارید نیمه‌جان بشوم بگذارید قدکمان بشوم بگذارید روضه‌خوان بشوم حرفی از کربلا اگر شده است . کربلا هیزم تر آوردند اشک از دیده‌ها در آوردند دامن خیمه‌های آل اللّه با همان شعله شعله‌ور شده است چارده قرن مادرم زنده است نور او تا همیشه تابنده است شرح او بی‌نهایتی ابدی است قصّه‌اش گرچه مختصر شده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خطاب به 🏴 امان از دل زینب کوکب روشن من! ای مه منظومه‌ی من! آه ای دخترک خسته و مظلومه‌ی من! مدتی می‌گذرد خواب نداری بنشین به روی پای خودت تاب نداری بنشین ازچه بَر دیده‌ی من دیده‌ی خود دوخته‌ای؟! تو چه‌دیدی به رخ من که چنین سوخته‌ای؟! گرچه روز محن من شب یلدای شماست این کبودی سند غربت بابای شماست سعی کن غم به دلت این‌همه غالب نشود دخترم چون‌تو کسی اُم مصائب نشود آنقدر داغ ببینی که دلت داغ شود لاله‌های جگرت زینت هر باغ شود چهره‌ی غرق به خونی زپدر می‌بینی آه ازآن لحظه که در تشت جگر می‌بینی دل شرر دارد و چشمان ترم می‌سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می‌سوزد شد سرشته غم و اندوه، به آب و گِل تو همه فریاد برآرند امان از دل تو گل یاس چمنم، ای گل دردانه‌ی من! گوش کن بر سخنم، روشنی خانه‌ی من! دل تو چون دل من همدم اندوه و بلاست پیش روی تو عزیزم سفر کرب‌وبلاست باخبر باش که من پیرهنی دوخته‌ام پیرهن که چه بگویم، کفنی دوخته‌ام گرچه دربین مصیبات و بلا تنهایی تو درآن  وادی طف، نایبة الزهرایی روشنی بخش دلم! دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن! روز دهم نزدیک است صحبت از قتلگه و سینه‌ی افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در دل اهلِ قلم، انگیزه‌ی تقریر نیست قصّه‌ی تنهایی ما قابل تحریر نیست داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی می‌کند؟! در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است راه وصل دوست غیر از جاده‌ی تحقیر نیست آینه در آینه، آدینه‌ها طی می‌شوند عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست آه؛ یعنی سخت دلتنگم برای دیدنت... ناله‌ی عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست از دل این گریه‌کردن‌ها، تقرب می‌رسد خونِ‌دل خوردن به قَصدِ قُرب، بی تأثیر نیست بی نیازی در حقیقت چاره‌ی بیچارگی‌ست هر کسی با فقر خود خو کرده، بی‌تدبیر نیست قهرِ تو تنها برای کُشتن ما کافی است ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست با همین قدِّ خمم، بار غمت را می‌کِشم تا ببینی نوکر آواره‌ی تو، پیر نیست تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن گرچه این آلوده‌دامن لایقِ تطهیر نیست زود می‌میرم اگر بین نجف دفنم کنند مُردنی این‌گونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست صحنِ حیدر صحنه‌ی دیدار ما با خالق است بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست مادرت بار سفر بسته، بگو کِی میرسی؟! مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست! * * کاش می‌گفتند زهرا راحت از "دَر" دور شد... کاش می‌گفتند با مسمارِ آن درگیر نیست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قرار بود که عمری قرار هم باشیم که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم در این دیار اگر خشک‌سالی آمده است خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار مگر قرار نشد رازدار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه رو، رو گرفته‌ای از من مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم به دست خستۀ تو دست بسته‌ام نرسید نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم شکسته است دلم مثل پهلویت آری شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلم می‌خواست با من تا قیامت هم‌نشین باشی در این نُه سالِ شیرین، ساکن خُلد برین باشی خدا ما را به عقد هم درآورد و پدر می‌گفت برایت بهترین باشم؛ برایم بهترین باشی مبادا بعد من چشم تو بارانی شود یک‌دم! مبادا بعد من یک‌لحظه هم اندوهگین باشی! الهی که برای تو بمیرم تا نبینم من که در شهر پیمبر سال‌ها خانه‌نشین باشی مگر جز اهل‌بیت او را نمانده مؤمنی دیگر که تو تنها در این خانه امیرالمؤمنین باشی؟ به دستت می‌سپارم کودکان داغدارم را که بعد از من برای کودکانم هم معین باشی خداحافظ! خداحافظ! فدای گریه‌های تو زمین خوردم که نگذارم تو بر روی زمین باشی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در شهر، حرف کوچه و بازار بشنوم در خانه، طعنه‌ی در و دیوار بشنوم هر بار از کنار درِ خانه رد شوم آوای آه... مثل همان بار... بشنوم هر بار، باز دست برم سوی ذوالفقار از غیب، باز «دست نگهدار» بشنوم از کودکان مدام همین یک سؤال را: «بهتر شده‌ست مادر تب دار؟...» بشنوم اینها جدا جدا همه سخت است و سخت‌تر حرف جدایی است که از یار بشنوم سخت است از نفس نفست هم صدای بال... بالِ پرنده‌های سبک‌بار بشنوم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
انگار باید غصه تا آخر بماند چشمان زینب تا همیشه تر بماند یادت می‌آید که به من گفتی: عزیزم اصلاً نباید خانه بی مادر بماند؟ می‌میرم از این غُصه بابایم چگونه تنها بدون تو در این سنگر بماند بس بود سیلی تا که تو از پا بیفتی دیگر غلاف و دود و میخِ دَر بماند وقتی نمی‌مانی! مگیر از ما رُخت را تا صورتت در خاطرم بهتر بماند تو می‌روی و بغض سنگینی که باید یک عمر در این خانه با دختر بماند * * می‌ترسم از ظهری که می‌گویی قرار است جسم حسینت بین خون بی سر بماند دلواپسم، آه از غروبی که ببینم برخاک، بی انگشت و انگشتر بماند این شعر دیگر طاقت غم را ندارد اندوهِ دستِ آتش و معجر بماند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر زانوی تنهایی‌ام دارم سرت را با گریه می‌بینم غروب آخرت را من التماس لحظه‌های درد هستم آیا نگاهی می‌کنی دور و برت را؟ دست مرا بستند و پشتم را شکستند می‌بینی آیا حال و روز حیدرت را؟ حالا که روی پای من از حال رفتی فهمیده‌ام اوضاع و احوالِ سرت را! پروانه حرف عشق را هرگز نمی‌زد می‌دید اگر یک مشت از خاکسترت را افتاده‌ام پشت درِ قفل نگاهت واکن دوباره چشم‌های نوبرت را بر زانوی تنهایی خود سر گذارم وقتی ندارم بر سر زانو سرت را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن گل کزو فردوس رنگ و بو بگیرد سخت است با رنگِ پریده خو بگیرد با خنده دشمن گفت کاری کرده‌ام که زهرا میان خانه‌اش هم رو بگیرد آمد عیادت؟! نه! فقط می‌خواست نامرد این نیمه‌جان را هم ازین بانو بگیرد از من تقاص خیبر و بدر و احد را می‌خواست با قتل تو مو به مو بگیرد کوری چشم دشمن از چشمان کم‌سوت چشم حقیقت تا قیامت سو بگیرد * * می‌بینمت در کربلا وقتی حسینم از داغ اکبر دست بر زانو بگیرد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خطاب به آئینه‌دار کوچک مادر، صبور باش ای داغدار حادثه‌ی دَر، صبور باش اینجا که نیست حیدرِ غم‌دیده، گریه کن اما کنار ساقیِ کوثر، صبور باش تو شاهدی به غسل و به دفن شبانه‌ام ای بال و پر شکسته کبوتر، صبور باش من پهلویم شکسته چو قلب نحیف تو ای دل‌شکسته، لاله‌ی پرپر، صبور باش انگار رفتنی شـده‌ام نازنیـن من دیگر رسیده لحظه‌ی آخر، صبور باش ارثیه‌ی تو چادر خـاکـیِّ مادر اسـت ای خانه‌دار خانه‌ی حیدر، صبور باش زینب! هنوز اول غم‌هاست دخترم مانده‌ست کربلای برادر، صبور باش من صبر کردم از غم ششماهه محسنم مادر تو نیز در غم اصغر، صبور باش دنیا دو فرقِ چاک، تو را می‌دهد نشان در ماجرای حیدر و اکبر، صبور باش بعد از مدینه، دیدی اگر بین قتلگاه مانده حسین با تن بی‌سر، صبور باش ای جوهر صدای علی در صدای تو خطبه بخوان! مقابل لشکر صبور باش جان تو و حسین! خدا یار و یاورت در داغدشت حادثه، دختر صبور باش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چند روزی‌ست فقط ابر بهاری، شب و روز ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز اشک نه، خونِ دل از چشم تو جاری شب و روز به تو حق می‌دهم این‌گونه بباری شب و روز در نگاه پُر از احساسِ تو مهمان شده‌ام گریه در گریه به همراه تو باران شده‌ام گفتم از آتش و... در بین گلو بغض شکست بندبند دلم از ماتم و اندوه گسست زخم پهلوی تو داغی شد و بر سینه نشست باید آرام شوم، شکر خدا فاطمه هست اشک مظلوم از این چشم، روان است هنوز یاس از اشکِ شقایق نگران است هنوز بعد تو زخم زبان، همدم و همراه من است شب، سکوتی‌ست که با چشم تَرم هم‌‌سخن است همۀ دردم از این مردم پیمان‌شکن است بی‌تو کارِ در و دیوارِ دلم سوختن است غم دوری تو کم نیست، خدایا چه کنم؟! گریه‌ام دست خودم نیست، خدایا چه کنم؟! کاش با ما نَفَسِ شهر چنین سرد نبود کوچه در کوچه پُر از مردم نامرد نبود که اگر فصل بهارِ من و تو زرد نبود غزل زندگی‌ام قافیه‌اش درد نبود چشم‌ها را بگشا، رو به علی باز بخند آسمانی شده‌ای، لحظۀ پرواز بخند در سکوت شب و دور از همه چشمانِ جهان یک دَرِ سوخته شد باز و سپس گریه‌کنان... مادری رفت به آن‌جا که از آن هیچ نشان... مَرد، با بغض چنین گفت که در طول زمان- پی این تربت گمگشته کسی می‌آید «مژده ای دل! که مسیحا نفسی می‌آید» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دارم از هوش می‌روم دیگر همسرت را صدا بزن زهرا چقدر می‌روی به این خلوت؟ خب سری هم به ما بزن زهرا خلوت تو شبیه معراج است پله پله به سمتت آمده‌ام فکر اینکه نباشی آزار است قید دنیای بی تو را زده‌ام حال تو خوب نیست، می‌دانم اینقدَر بغض را به سینه نریز اینقدر فکر دلخوشیم نباش اینقدر گریه را نخند عزیز بال تو زخم خورده بود اما پا شدی پَر زدی برای علی من بمیرم برای تو که چقدر این در آن در زدی برای علی کاش می‌شد که زودتر جان را برساند به لب همین آهم بعد تو زندگیِ من مرگ است بعد تو زندگی نمی‌خواهم* دوست دارم دوباره برخیزی تا که با شور و شین گریه کنیم پس بیا و بلند شو خانم تا برای حسین گریه کنیم * * خواهرش می رسد لب گودال ما بقی را خودت که می‌دانی او اُخَیَّ اِلَیَّ می‌گوید تو بُنَیَّ بُنَیَّ می‌خوانی ✍ * قال امیرالمؤمنین: نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ‏. لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ ... 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای تا همیشه مطلع الانوار لبخندت در چارده آیینه شد تکرار لبخندت جان پدر را تا بهشتی غرق گل می‌بُرد در لحظه‌های روشن دیدارِ لبخندت لبریز بود از مادری، لبریز چشمانت سرشار بود از عاطفه، سرشار لبخندت نُه سال در دنیای حیدر صبح و ظهر و شب تکرار شد، تکرار شد، تکرار لبخندت با گردش دستاس خیر و نور می‌پاشید بر هرچه صحرا، هرچه گندم‌زار لبخندت وقت دعا بود و سر سجاده گُل می‌کرد- با گفتن «الجار ثم الدار»، لبخندت از روزه‌ی بی‌نان و بی‌خرما چه شیرین‌تر وقتی که باشد لحظه‌ی افطار لبخندت * * اما چرا این روزها دیگر نمی‌خندی اما چرا این روزهای تار لبخندت.‌.. مثل گلی توفان‌زده پژمرد، پرپر شد بعد از پدر بعد از در و دیوار، لبخندت این روزهای آخری یک‌بار خندیدی اما چه تلخ است، آه! تلخ! این‌بار لبخندت با چشم‌های خسته تا تابوت را دیدی بر چشم‌های فضه شد آوار لبخندت * * مادر! جهان ما یتیمِ عشق و احساس است قدری بخند؛ ای مهربان! بگذار لبخندت… چادر نماز دخترم از یاس لبریز است تابیده بر این چادر گل‌دار لبخندت... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این روزا توو خونه زحمت می‌کشی سخته این همه مصیبت می‌کشی لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش نکنه ازم خجالت می‌کشی اشکای چشم حَسَن فدا سرت زخم رو گونه‌ی من فدا سرت حاضرم پای تو جونَمَم بدم حالا یه سیلی زدن، فدا سرت شهرمون مثل غروبه، دلگیره دلِ تو به داغ غربت اسیره تا می‌بیننت راهو کج می‌کنن الهی فاطمه واست بمیره مگه می‌شه غُصه‌ی تو رو نخورد مگه می‌شه پای گریه‌هات نَمُرد تو همین‌که حس نکردی...، بَسَّمه چه فشاری در به دنده‌هام آوُرد نَفَس آدم توویِ دود می‌بُره ریه‌م از دوده‌ی هیزما پُره من همون فاطمه‌ام...، پیر نشدم صورتی که می‌سوزه چین میخوره گره خورده سرنوشتمون به غم عُمْر باهم بودنِ ما شده کم لحظه‌ای که میخ به پهلوهام گرفت داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم... دشمنت توو کوچه‌ها چه‌ها می‌کرد روی چادرم برو بیا می‌کرد قنفذ لعنتی تا کم می‌آوُرد جاشو با مغیره جابجا می‌کرد طاقت یه ذره گرما ندارم دوس دارم که راه برم، پا ندارم موی زینبت پریشونه هنوز برا شونه کردنش نا ندارم گریه‌هام گریه‌ی پیوسته شدن راه آه و ناله‌هام بسته شدن دعا کن همین روزا، زود بمیرم در و همسایه دیگه خسته شدن ای عزیزِ دلم، ای همه کَسَم! دمِ آخری بُریده نَفَسم هوای حسینمونو داشته باش... برا خشکیِ لبش دلواپسم یه روزی می‌رسه تشنه می‌مونه بدنِ بی رمقش ناتَوونه اِنقَدَر با نیزه‌ها می‌زننش روی پاش می‌خواد پاشه، نمی‌تونه مُشتی بی حیا ولش نمی‌کنن پیرا با عصا ولش نمی‌کنن بدنش با خاک یکی میشه؛ علی! نعل مرکبا ولش نمی‌کنن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
"باز این چه شورش است" که در خانه‌ی علی‌ست؟ این سوزِ گریه‌های غریبانه‌ی علی‌ست- "کای مونس شکسته‌دلان! حال ما ببین" در آتش اینکه سوخته، پروانه‌ی علی‌ست "آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش" آتش گرفته! قاتل ریحانه‌ی علی‌ست "خورشیدِ آسمان و زمین"، کنج بستر است این خانه بعد فاطمه ویرانه‌ی علی‌ست حیدر چرا به شانه‌ی دیوار سر نهد؟ "سرهای قدسیان همه بر" شانه‌ی علی‌ست " باز این چه نوحه و چه عزا و چه" شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟! "در" را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشه‌ی بستر چه می‌کنی؟! پر می‌زنی و با دل حیدر چه می‌کنی؟! زهرا قرار بود سپر من شوم؛ نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم؛ نه تو! با ضربه‌ی لگد شده هم‌دست میخ در کار تورا به فضه کشانده‌ست میخ در آتش گرفت بال تو و من گداختم بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم دیگر بخند تشنه‌ی قدری تبسمم تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش ای آسمان! به ناله‌ی شب‌های من بساز آه ای زمین! تو با تن زهرای من بساز ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
معطر بود حتی پرپرش هم لباسش داشت لاله، بسترش هم به قدری پهلویش مجروح شد که گمانم درد دارد محشرش هم نَوَد روز است چشمانش کبود است نَوَد روز است که بال و پرش هم به قدری عاشق و معشوق بودند نگفت از درد خود با همسرش هم زن از شوهر بگیرد رو؟! محال است نه... اصلاً... نه... ندارم باورش هم علی که جای خود دارد، الهی نبیند این بلا را کافرش هم رسید از دَرِ به خیمه آتش و دود بمیرم من به حال دخترش هم سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خانمان‌سوزترین داغ سراغم آمد سوزِ سوزنده‌ترین باد به باغم آمد اول زندگی‌ام زندگی‌ام ریخت بهم هستی‌ام رفت مرا با شرر آمیخت بهم عاقبت چشم و نظر، چشم مرا پُر نَم کرد قد خیبرشکنم را غم زهرا خَم کرد آتش کینه چه بد برگ و برم را سوزاند ورق زندگی‌ام را لگدی برگرداند به زمین خوردن من را همه آخر دیدند به امامی که زنش خورده زمین خندیدند به‌خدا همسر حوریه‌ام آزار نداشت دنده‌اش طاقت آن ضربه‌ی مسمار نداشت * * دیدم امروز که برخاسته از بستر خود می‌زند شانه به موی پسر و دختر خود دیدم امروز که دستاس گرفته در دست جاروی خانه پُراحساس گرفته در دست تهِ دل، شاد من از این‌همه تغییر شدم ولی افسوس که یکباره زمین‌گیر شدم تا حسن گفت پدر مادرمان...، جان دادم پاشدم راه بیفتم به زمین افتادم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سجاده‌ام معطر، از بوی ربنا بود آنچه شنیده می‌شد، از من فقط "خدا" بود یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند افطار خانه‌ی ما در سفره‌ی شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود من هیچ شکوه‌ای از بیگانگان ندارم آن‌که به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه عشق باید آماده‌ی بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم: او را که می کشیدید او حجت خدا بود ای کاش می‌شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود با کفش‌های خاکی، در خانه‌ام قدم زد آن خانه‌ای که فرشش، بال فرشته‌ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود * * تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید از بسکه مُردن من، چون شمع بی‌صدا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک‌تر حتی ز بوریا بود ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل‌ها با ما شکسته دل‌ها، دنیا که بی وفا بود... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از غم بی دردی مردم به سینه "آه" داشت درمیان بیت الاحزان، ناله‌ی جانکاه داشت گاه از چشم کبودش اشکِ غربت می‌چکید گاه از پهلوی مجروحش شرارِ آه داشت گرچه آزرده شد از همسایگان خود، ولی لب به نفرین وانمی‌کرد و از آن اکراه داشت لحظه‌ای دست از دفاعِ از ولایت برنداشت در غریبیِ علی، جان و دلی آگاه داشت جان خود را او به قربان امام خویش ساخت کوثری که عمر پر عزت، ولی کوتاه داشت کس نمی‌داند مزارش را کجا پیدا کند کاش مثل بچه‌های خود زیارتگاه داشت نیست همدردی برایش ای «وفایی» درجهان بعد زهرا گرعلی سر در میان چاه داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در لغت معنی شبح یعنی سایه‌ای در خیال می‌آید یا به تعبیر دیگری انگار ابر روی هلال می‌آید سایه‌ای مانده بود از مادر وقت برخاستن نشست، نشست عرق سرد روی پیشانی اشک امانم نمی‌دهد که پُر است مو به مو قصه از پریشانی شانه از دست مادرم افتاد قصه آتش شد آن زمانی که ریخت آوارِ شهر بر سر ما همه‌ی شهر آمدند آن‌روز طرف خانه‌ی محقر ما هیزم آن‌قدر هم نیاز نبود... مادر من خودش یدالله است کارشان را پر از مخاطره کرد دست انداخت دور شال پدر کار را یک غریبه یکسره کرد نام آن مرد را نمی‌گویم روز آخر امیدوارم کرد روز آخر بلند شد از جا شستشو کرد، گردگیری کرد سخت مشغول کار شد اما... چادر از صورتش کنار نرفت تا بگیرد امانت خود را دست پیغمبر آمد از دل خاک پدر خاک آب شد از شرم رد شد آن شب سکوتش از افلاک همه دلواپس پدر بودیم غسل از زیر پیرهن سخت است غرق در خون شود کفن، سخت است جان خود را به خاک دادن، بعد دست‌ها را به هم زدن سخت است پدرم خویش را به خاک سپرد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شرمنده‌اَم ز چشمِ ترِ تو، حلال کن امروز می‌روم ز برِ تو، حلال کن این چند روزه خیلی اذیت شدی علی زهرا شده‌ست دردسرِ تو، حلال کن این رکنِ دوم است که از دست می‌دهی خَم می‌شود اگر کمرِ تو، حلال کن مَردم به فکرِ زندگیِ عادیِ خودند این است دردِ بیشترِ تو، حلال کن ای آبِ غسلِ پیکرِ زخمیِ فاطمه... اشکِ زلالِ چشمِ ترِ تو، حلال کن دستت اگر به این وَرَمِ بازویم رسید دیدی شکسته چون سپرِ تو، حلال کن با زینبم بگو، کفنم را بیاورد چون ماند بی کفن پسرِ تو، حلال کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ملائک ذکر می‌گویند دائم هم‌صدا با تو دعای نور می‌خوانند هر صبح و عشا با تو کسی فهمیده است «المؤمِنُ مِرآتُ مؤمِن» را که بشناسد هرآیینه تو را با من، مرا با تو چه خوشبختند، دستان تو را هر روز می‌بوسند تنور و سفره و دستاس هستند آشنا با تو بیا قسمت کنیم اصلاً ثواب خانه‌داری را ببین جارو کشیدن با من امشب، بچه‌ها با تو بپرس از تک تک این قوم، ای بنت رسول‌الله بگو با من اگر دارند مشکل، پس چرا با تو...؟ حلالم کن! حلالم کن! که ماندم بی تو در دنیا قرار بعدی‌ام در قتلگاهِ کربلا با تو... 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e