eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
280 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مداح روضه خواند: پدر را خبر کنید شیون کنید یکسر و خون در جگر کنید @hosenih دختر دلش برای پدر تنگ می شود رحمی به حال ِ دختر دور از پدر کنید دختر چه دیده است که قدش خمیده است؟ کافی است تا به موی سپیدش نظر کنید با تشت خونی آمد و گفت : این سر حسین تا صبح فرصت است که با عشق سر کنید خود آتش جهنمتان است شامیان از دختر سه ساله و آهش حذر کنید سیلی به گوش دختر اگر رسم مردی است ننگِ شماست دعوی مردی اگر کنید.. @hosenih آن سو نشسته دخترکی با عروسکش ای من فدای آن قد و بالای کوچکش.. شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
انگار می خواهد کمی باران بگیرد باران بیاید، تشنگی پایان بگیرد روی سر ما نیست غیر از سایه "سر" کو آن‌که بر سرهای ما قرآن بگیرد @hosenih روی کبودم طاقت سیلی ندارد بابا دعا کن عمر من پایان بگیرد اینجا کنارم بود علیِ اکبر ای کاش تا حق‌مان را از ستم‌کیشان بگیرد پس کو عموجان تا نقاب اهل دین را از مردم نااهلِ بی‌ایمان بگیرد بابا مخواه این را که دستان رقیه از دست قاتل‌های بابا نان بگیرد @hosenih گفتم تو را می‌خواهم و با طعنه گفتند باید سرش را بر سر دامان بگیرد! امشب مرا مهمان آغوش خودت کن شاید رقیه بعد مرگش جان بگیرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای سر در خون خضاب ای لاله ی خوشبوی من لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من زانوانت را نیاوردی سرم بی بالش است لا اقل بگذار امشب سر روی زانوی من @hosenih قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را کن تماشایم ولی بابا ! نپرس از موی من برنمی دارم سرت را چون برایم مشکل است خورد شد با تازیانه هر دو تا بازوی من @hosenih اصلاً امشب من قراری می گذارم با خودت من به ابروی تو می گِریم تو بر ابروی من غصه ی من را نخور آنقدر محکم هم نبود جای سیلی ماند تنها چند شب بر روی من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای حال خرابم دو خط، دعا بفرست برای قلب مریضم کمی شفا بفرست هر آنچه از تو رسد کاملا به نفع من است هر آنچه میکِشدعشقت! بیا بلا بفرست همیشه خواستم از تو؛ که یا امام-حسین(ع) سلامی از منِ بد جانبِ خدا بفرست @hosenih نشسته پشت درِ خانه ات مریض ِ گناه نگاه کن به دلم! جرعه ای دوا بفرست میانِ خانهٔ قبرم بیا قدم بگذار به روی سنگ لحد، خاک کربلا بفرست تویی که باب نجاتی بگو که: یاعباس(ع) برادر از درِ رحمت فقط گدا بفرست @hosenih شنید حاجت دل را و گفت أبوفاضل(ع) برای رزق شهادت رقیه(س) را بفرست ** همان سه ساله که میگفت در دلش به پدر برای دختر خود معجرِ عزا بفرست نفس ندارم و بابا گرسنه ام به خدا برای اهل خرابه کمی غذا بفرست! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند @hosenih چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در طشت طلا برخیزد @hosenih هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو @hosenih هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش شده شبیه پر و بال دخترت پر تو چقدر سنگ رسیده برای پابوست چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو میان جام شراب یزید دیدم که نبود فاصله ای با سر مطهر تو من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو @hosenih شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم گرفت دست مرا دستهای خواهر تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه! کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه! دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگی‌ست می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه! از همان بدو تولد عاشقت گشتم حسین داستان عشق من با تو نبود افسانه؛ نه! @hosenih در طریق نوکری جُون است پرچمدار من نوکری را میدهم بر منصب شاهانه؟ نه! من گدایی میکنم از تو فقط یک چیز را... از تو میخواهم نگاهت را و آب و دانه نه! فیض اشک من فقط با چای بعدش کامل است هست جز فنجان چای روضه ات پیمانه؟ نه! @hosenih اربعینم لنگ امضای رقیه مانده است کار من حل می شود بی اذن آن دُردانه؟ نه! ** با گلایه گفت: پیش من بیا بابای من به کلیسا سرزدی اما به این ویرانه نه! تو همیشه موی من را شانه می کردی پدر خوب میدانم که این دفعه نداری شانه؛ نه! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دیدی چٍقدَر زدند من را؟ در کلّ سفر زدند من را هر وقت شکست چوبٍ نیزه با تیر و سپر زدند من را @hosenih بابا، جلوی رباب عمداً با تیرِ سه پر زدند من را دارم اثری ز تازیانه بر کتف و کمر... زدند من را یک زجر بسم نبود انگار هفتاد نفر زدند من را ما بعد تو خواب هم نداریم شب تا به سحر زدند من را دور و بر ما شلوغ کردند در بین گذر زدند من را پهلوم شکست لحظه ای که بر کوبه ی در زدند من را صد بار به سنگِ روی دیوار با صورت و سر زدند من را دیدند یتیمم و اسیرم دختر وَ پسر زدند من را گهگاه برام گریه کردند با دیده ی تر زدند من را بدجور دلم شکست، وقتی پیش تو پدر، زدند من را ایامِ کنار تو چه خوش بود انگار نظر زدند من را دور سر تو شراب خوردند آتش به جگر زدند من را @hosenih با چوب لب تو را شکستند بر سینه شرر زدند من را آثارِ عمو نداشتن بود اینقدْر اگر زدند من را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته کار عشق است که با آبله ی پا رفته در دل آتش کوچه، پی مولا رفته چقدر غربت این بچه به زهرا رفته هرکه می دید قدش را، به لبش زمزمه بود می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود به سرش, شوق وصال پدرش را دارد بوسه هم از لب او، دردسرش را دارد او خدا، دست دعا، چشم ترش را دارد اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد سر شب در دل او نور امید آمد و گفت ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت: @hosenih شب تاریک خرابه! سحرم می آید عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید دخترش هستم از او باخبرم می آید اشک شوق است به چشمان ترش می آید تا که او هست محال است مرا غم ببرد تازه او گفته قرار است مرا هم ببرد می شود عمه مرا باز تو دردانه کنی تو مرا ناز ترین دختر ویرانه کنی نظرلطف به بال وپر پروانه کنی شدنی بود اگر موی مرا شانه کنی دختر فاطمه ای فاطمه را یاری کن تا نبیند پدرم موی مرا کاری کند @hosenih من خجالت زده از روی به هم ریخته ام جای زخم است به ابروی به هم ریخته ام به همم ریخته گیسوی به هم ریخته ام عمه جان این تو و این موی به هم ریخته ام دوسه روزی ست به آشفتگی ام می خندند نا مرتب شده این زندگی ام، می خندند پدرم را که ببینم گله را میگویم درد جاماندن از قافله را میگویم گله ی پای پر از آبله را میگویم خنده ها کرد به ما، حرمله را میگویم گله ها دارم ازآن دست، که احساس نداشت آه از آن روز که این قافله عباس نداشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دختری توی خونه تون داری؟ تاحالا شونه کردی موهاشو؟ تا حالا دیدی حال خوبی که داره وقتی می بینه باباشو @hosenih دیدی آب خوردن قشنگش رو چادرم داره تو پر و بالش؟ چقدر دوست داره نوزادو؟ وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟ ای به قربون اشکای چشمت گریه کردی اینا مگه روضه اس گونه‌ی نازک و لطیفش نه گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس عصر روز دهم می‌گن ترسید شیعه می‌میره با همین یک داغ بچه از تاریکی نمی‌ترسه ؟ تو خرابه نبود شمع و چراغ گم شدن از رو ناقه افتادن واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟ بچه‌ی کوچیکو کتک می‌زنن؟ غیر زجر اینجا دیگه هیچ‌کس نیست ؟ دختره با شیرین زبونی‌هاش گفتن از آرزو و آینده اش دندونای شکسته‌شو چی بگم دختره و قشنگی خنده اش آغوش بابا رو می‌خواست دیگه انتظارش حالا به سر رسیده به همین قدرشم کفایت کرد سر باباش از سفر رسیده دلبری کرد مثل اون وقتا سرشو رو سر بابا می‌ذاشت بوسه داد صورت کبودش رو خون خشکو که از لبش برداشت @hosenih کر می‌شه گوش شام امشب از قصه ‌ی دختری که دق می‌کنه سر بابا و دامن دختر ؟ قلب دختر کوچیکه دق می کنه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟! یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم @hosenih لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم برای من علی اکبر النگویی خرید اما به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟ یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم @hosenih در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔹طرح استثنایی حرز امام جواد علیه السلام🔹 💥 با پرداخت 💥 👈 ۱۴۶هزارتومان 👉 💥 صاحب 💥 💥 اقلام زیر 💥 💥 شوید: 1⃣ کبیر امام جواد علیه السلام، دستنویس بر روی پوست طبیعی 2⃣ یک‌ عدد بازوبند (یا گردنبند) باکیفیت (با کش محکم و مرغوب) 💯 3⃣یک عدد مذهبی 4️⃣یک عدد 5⃣یک عدد دخترانه زیبا 6⃣قرعه کشی ۵ عدد کربلای معلی 📭ارسال به سراسر ایران ...🌸🌹💐....🌸🌹💐.... موجودی فقط ۵۰ عدد ✅آیدی جهت سفارش 👇👇👇👇 👇 @admiin_herz 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ⭕️فروشگاه حرز حسینیه👇 https://eitaa.com/joinchat/127467707C01d6e87e2e
کاش اِمشب بود قَدری گیسوانم بیشتر تا کُنَم‌ فَرشِ‌ مَسیرِ میهمانم بیشتر از سَرِ بازار یِک هِدیه بَرای دیدَنَت... ...می خَریدَم، بود اَگَر قَدری زَمانَم بیشتر @hosenih این یَتیمی دَردِسرهای بَدی دارد پِدر من نمی خواهم دگر زِنده بمانم بیشتر اَهلِ ویرانه مَرا خِیلی تَحَمُّل کَرده اَند باعِثِ زَحمَت شُدَم، بَر عَمّه جانم بیشتر روز از گَرما مریضَم، تازه شَبها می شَوَد... ...دَر هَوای سَرد، دَردِ اُستُخوانم بیشتر چون نِمی خواهَم تو ناراحَت شَوی، ساکِت شُدَم! بینِ صُحبَت می شَوَد لُکنَت زَبانم بیشتر آن شَبِ غارَت هَمه دَر دود و آتَش سوختیم سوخت اَمّا موی من اَز خواهَرانم بیشتر @hosenih صُبح تا حرفِ کَنیز آمَد وَسَط، اُفتاد زود... ...لَرزه بَر جانِ هَمه، اَمّا به جانم بیشتر بَر لَبِ تو بوسه زَد هَم سَنگ هَم نِیزه وَلی عُقده دارِ بوسه های خِیزَرانم بیشتر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام می‌آمد؟ چگونه، دخترکت، سویِ شام، می‌آمد؟ @hosenih اگرچه بی پر و بالم، بگو که یادت هست سه ساله‌ات، همه‌جا، با مقام می‌آمد؟ دوباره، کاش، همان روزگار برمی‌گشت دوباره، کاش، همان احترام می‌آمد به غیرتِ تو، پدر، برنخورد، آن‌جا که رقیه، داشت، به بزمِ حرام، می‌آمد؟ تو رویِ نیزه و من در تمامِ طولِ مسیر، فقط به روی لبم، این کلام، می‌آمد: @hosenih قسم به جانِ تو بابا، گرسنه خوابیدم، "زِ خانه‌ها، همه بوی طعام، می‌آمد" شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پیچیده امشب عطر بابا در خرابه بیتابم و افتادم از پا در خرابه گفتم می آید! از همان اول برایش فوراً گرفتم پیش خود «جا» در خرابه @hosenih آمد! ولی با «سر»...گرفتم از لبانش گریان ترینِ بوسه ها را در خرابه بوسیدم آن موی کم و خاکستری را شد روضهٔ مکشوفه معنا در خرابه پیشانی اش زخمی، گلویش تکّه تکّه بد بر سرم آمد بلایا در خرابه با دست لرزانم در آغوشَش گرفتم میرفت آه و گریه بالا در خرابه @hosenih جانم به لب آمد نفس بالا نیامد حیران شدم از کارِ دنیا در خرابه چشمان خود را بستم و دق کردم آخر یادِ نوازش های بابا... در خرابه! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
راحت‌تر است بابا خار از جگر کشیدن تا که برای دختر  یک شب پدر ندیدن گفتم که بوسه‌ای و اُفتادی از نوکِ نِی دیدی که کار من نیست  از نیزه بوسه چیدن @hosenih بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است تنها نه راه رفتن  حتی نفس کشیدن دیروز با عمو و امروز با حرامی فرق است از عمو‌جان  تا ناسزا شنیدن من را کدام کشته  در دورِ قتلگاهت بر خارها کشاندن بر تیغ‌ها دویدن ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند خنده نداشت اما طفل گرسنه دیدن بوی شراب می‌داد دست و دهان این زجر لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن @hosenih ترسانده است من را با خونِ دامنش  شمر بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن از وضعِ حنجر تو  پیداست قاتل تو... هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از بس نشست گوشه ویرانه روضه خواند آخر به بزم گریه خود شاه را کشاند میخواست از ادب برود  پیشوازاو خود را کشان کشان طرف آن طبق رساند @hosenih تا که رسید دور پدر گشت و گشت  وگشت بر روی خویش لطمه زد و نوحه خواند و خواند فرشی نداشت پهن کند  پیش پای او سررا به روی دامن خاکی خود نشاند اهسته و بریده بریده سلام کرد این لکنت از سیاهی شب یادگار ماند هر زخم را که دید نفس سخت تر کشید هنگام دیدن لب بابا نفس نماند @hosenih «این لب هزار بار مرا بوسه داده است» این گفت و لب به روی لب یار جان فشاند او رفت و هیچ وقت جدا از محن نشد مثل حسین کنج خرابه  کفن نشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چهل منزل کتک خوردم، نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! @hosenih سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه @hosenih اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛ با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم با خنده رفتم کربلا اما از آنجا تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم @hosenih هم کربلا هم کوفه هم دروازه‌ی شام نام تو را بردند هر جا گریه کردم گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم از کاروان وقتی که جاماندم، برایت با هر نفس همپای زهرا گریه کردم دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز، بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم... بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو تا درد دست و تاول پا گریه کردم @hosenih با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟ بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم تو روی نی بودی و زجر بی‌مروت با نیشخند آمد من امّا گریه کردم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سلام کرد و نشان داد جای سلسله را چه بی مقدمه آغاز می کند گله را   نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی بهانه کرد فقط طعنه های حرمله را  @hosenih نگاش چونکه به رگ های نامرتب خورد نکرد شکوه و پوشاند زخم آبله را   ز استلام لب و خیزران شکایت داشت از اینکه چوب، رعایت نکرد فاصله را   کشید زجر، هم از دست زجر هم پایش شبی که گم شد و گم کرده بود قافله را  @hosenih سبب چه بود که هنگامه ورود به شام نمی شنید صدای بلند هلهله را   و در ازای دو تا بوسه داد جانش را ندیده چشم کسی اینچنین معامله را   شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شدم بی خانمان دنبال تو چون باد اواره رود از گریه های من جگر از چشم هر خاره چنان بی کس شدم بابا پس از تو بین این صحرا که میگیرم سراغ دوست را از خصم همواره @hosenih اگر بابا نباشی تا بخوابم بین آغوشت چه فرقی می کند بر من چه تابوت و چه گهواره اگرچه زخم‌های من چو غنچه بسته شد اما اگر آهی کشم هر گُل گریبان می کند پاره جوان از حادثه گاهی اگر که پیر می‌گردد ندیدم کودکی گردد ز داغی پیر یکباره @hosenih اگر که آمدی و مرده بودم بر رُخم بنگر خبرها دارد از سِرِّ درونم رنگ رخساره پُر از زخمی چنان بابا، که شد دردم فراموشم بیا که دردهایت را به یک بوسه کنم چاره شاعر: 🙏لطفاً جهت سلامتی شاعر گرامی، حمد شفا بخوانید. © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سعي در كتمان اسرار جراحاتت مكن حنجرت را هم بپوشاني لبت مستور نيست شاعر: @dobeity_robaey
بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام من روی خار تیز مغیلان دویده ام شاعر: @dobeity_robaey
انگشت‌نمای کلِ این شهرم من مظلوم‌ترین سه‌ساله‌ی دهرم من بدجور، دلم شکسته، تا آخرِ عمر با قاتلِ بی‌مروتت، قهرم من شاعر: @dobeity_robaey
❌⚠️ اشتباه نکنید ⚠️❌ ✅آیدی جهت مشاوره 👇 @admiin_herz 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ⭕️فروشگاه حرز «پایگاه حسینیه » https://eitaa.com/joinchat/127467707C01d6e87e2e