eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
280 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بار دیگر باز کن در را به روی نوکرت ناخوش احوالم بیا رو کن به سوی نوکرت تو خبر داری فقط از نامه‌ی اعمال من بین این مردم نرفته آبروی نوکرت با بد اخلاقی گذشت عمرم ولی اینجا فقط_ با نگاه تو عوض شد خُلق و خوی نوکرت چشم من نالایق دیدار رویت بوده است بارها آقا گذر کردی ز کوی نوکرت روز محشر که همه از هم فراری می‌شوند منتظر هستم بیا در جست‌و‌جوی نوکرت زیر این پرچم دلم کرببلایی می‌شود چون شده ذکر "حسین‌جان" گفت و گوی نوکرت سخت دلتنگ زیارت هستم و آقا شده_ دیدن شش‌گوشه تنها آرزوی نوکرت وقت مُردن سخت محتاج تو هستم پس بیا لحظه‌های احتضار و شست‌و‌شوی نوکرت ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی‌عفتی، حراجِ هویت، فروشِ تن تعریفِ عده‌ایست همین از مقامِ زن! در چشمِ این گروه، تمامِ زنانگی یعنی که ریشه‌ی شرفِ خویش را زدن ای خواهرِ غیور! به جنگِ عدو برو از چادرت بساز، برایِ خودت کفن! این عزتی که رویِ سرت جاگرفته است بر تو رسیده است، نه امروز... از کهن میراثِ پاکِ خونِ شهیدان حجابِ توست بهتر در این مجال، که کوتَه کنم سخن_ جان داده‌ايم در رهِ غیرت، گواهِ آن: اشکِ عراق، غربتِ شام و غمِ یمن‌... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ در خود خزیده بودم، تو بی خبر رسیدی من خواب مانده بودم، وقت سحر رسیدی حتی صدای پایت من را نکرد بیدار من منتظر نبودم، تو از سفر رسیدی تو در زدی ولی باز، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماهِ روزه خیلی، خشکیده بود چشمم اما به جای من تو، با چشم تَر رسیدی دیدی فرار کردم، دیدی گریز پایم هم بیشتر دویدی، هم بیشتر رسیدی من در گناه بودم، نزدیک چاه بودم می‌خواستی نیفتم، آسیمه سر رسیدی دست مرا گرفتی، در روضه‌ام‌ نشاندی هم روضه‌خوان شدی و هم خون‌جگر رسیدی ** هر روز وقت افطار، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لب‌تشنه بود ارباب، ای روضه‌خوانِ بی تاب بردار با خودت آب، فردا اگر رسیدی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نصیحت پدرم مانده است در گوشم که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم غم گرسنگی‌ات قوت غالب من شد همیشه در وسط روضه اشک می‌نوشم قسم به کِتری جوشیده در حسینیه که با کسی که نخواهد تو را نمی‌جوشم گرفت نور خدا زندگیِ تاریکم به لطف شعله‌ی در چلچراغِ بر دوشم "حسین" گفت پدر جای لای لایی شب شرابْ ریخت به جانم هنوز مدهوشم به چار گوشه‌ی قبرم قسم که بعد از مرگ برای تنگی قبرم گدای شش‌گوشم کفن که دستِ‌ مرا بست؛ دست تو باز است وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم چرا به یاد لب تشنه‌ات نمی‌میرم مرا ببخش عزیزم که آب می‌نوشم مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت مصیبت پسر تو نشد فراموشم ** میان روضه‌ی بزم یزید فریادم به یاد شام غریبان اگر که خاموشم عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است تو پاره پیرهنی، من لباس می‌پوشم سروده گروه شعری © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌.. دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد ** غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی سرپناهم، سرپناه از دست دادم بی تکیه‌گاهم، تکیه‌گاه از دست دادم من روسپیدی بهار مغفرت را پاییز با روی سیاه از دست دادم  من هرچه را با دل به دست آورده بودم با یک نظر، با یک نگاه از دست دادم  من اشک‌هایم، این قدیمی همسفر را همچون رفیقی نیمه‌راه از دست دادم  هی رزق، هی روزی مقدر کردی اما هی با خطا، هی با گناه از دست دادم سهم من از مهمانی‌ات شد نانِ حسرت این ماه را هم غرق آه از دست دادم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شنیدم توبهٔ بی ادعا را زود می‌بخشی گنهکارانِ با حُجب و حیا را زود می‌بخشی همان‌هایی که اهلِ اشک و اقرارند؛ نه طغیان به قرآن! عاصیانِ با صفا را زود می‌بخشی طلبکارانِ از تو؛ حیف که این را نمی‌دانند بدهکارانه نیکوکارها را زود می‌بخشی دعای افتتاحِ تو، عجب حالِ بکا دارد سحرگاهان که اشکِ بی‌صدا را زود می‌بخشی به «أُدعوني» قسم، حاجاتِ اهل سجده را فوراً اجابت کرده و اهلِ دعا را زود می‌بخشی برای توبه گرچه دیر می‌آییم اما تو دقیقاً لحظهٔ افطار، ما را زود می‌بخشی به اَمراضِ وجودی بی تعلّل می‌دهی درمان گرفتارِ به انواعِ بلا را زود می‌بخشی همین «أَلعفو» می‌گویند مرهم می‌گذاری و به بیمارانِ نفساني شفا را زود می‌بخشی نمی‌دانم چه سرّی هست بینِ این همه سائل گدایانِ علي-موسی الرضا را زود می‌بخشی به عشقِ آن سلام ِ اولینِ رو به شش‌گوشه همیشه زائرانِ کربلا را زود می‌بخشی! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ ؛ صبر کن استراحت کنم بعد یا به چشم تو عادت کنم بعد صبر کن با تو اُلفت بگیرم صبر کن با تو صحبت کنم بعد با رفیقان رفیقی نکردم چند روزی رفاقت کنم بعد کم از این عمر سختی ندیدم صبر کن تا شکایت کنم بعد صبر کن لااقل وقت رفتن یک نگاهی به ساعت کنم بعد یعنی اینقدر فرصت ندارم آرزوی شهادت کنم، بعد...؟ آه ای مرگ! ای آخرین برگ صبر کن تا وصیّت کنم... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ ؛ آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم چون ابرها صحرا به صحرا بُرد ما را باد چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم بین جماعت هم نماز ما فُرادا بود عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم* ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى‌ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن‌سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ ؛ اوقات رسیدن به خدا، زود گذشتند شب‌های مناجات و دعا زود گذشتند من دیر رسیدم درِ این میکده اما از جُرم منِ بی سر و پا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به‌سر شد" اوقات خوش ما، رفقا زود گذشتند؟! از شر بساطی که شود ختم به عصیان با یاد خدا، اهل حیا زود گذشتند تا اینکه خجالت نکشد بعد کرامت از پیش گدا، اهل سخا زود گذشتند حق می‌گذرد زود از آن طایفه‌ای که در مسند قدرت ز خطا زود گذشتند پلکی نزده، عمر شتابان سپری شد چون باد، دو روز گذرا زود گذشتند آن زمره‌ی خوش‌نام که حداثِ حسینند از زینت این دار فنا زود گذشتند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهدا زود گذشتند از معصیتی که نگذشتند کریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطره‌ی صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطره‌ها زود گذشتند؟ کس قدر ندانست مقامات رضا را از شأن عظیمش به خدا زود گذشتند ** نَسّاب کجا و نَسَب پاک امامان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با یاد و غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر... فرصت از زندگی رو به زوالم مانده سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم: صبر کن، لطف خدای متعالم مانده کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟ عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده کربلایی نشدن، علت خسران من است بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده باید از داغ غریبی علی آب شوم تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده ** شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
و آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده‌ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده‌شدن جا مانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دستِ تسلیمِ منِ غم زده بالا مانده هیچ‌کس واسطه‌ی بنده‌ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه‌ی زندگی‌ام حاصل لطف مهدی‌ست تازه آقایی او در صف عُقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشمِ بدِ وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی بر دل غم زده‌ام، شوق تماشا مانده ** آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
و لحظه‌های آخر و احساسِ غربت می‌کنیم ای خدا داریم کم‌کم رفع زحمت می‌کنیم درگذر از ما اگر بزم تو را بَرهَم زدیم پیشِ تو از حال و روزِ خود شکایت می‌کنیم معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانی‌ات میزبانی کردی! احساس ِ خجالت می‌کنیم "یا غیاثَ المُستغیثین" گفته و با التماس با همین دستان ِ خالی عرض حاجت می‌کنیم یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت می‌کنیم ما به ماهِ تو، به إعجازِ سَحَر دل بسته‌ایم بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت می‌کنیم سفرهٔ افطارهای آخرین است و مُدام با تو داریم از قبولِ توبه صحبت می‌کنیم راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم درگذر حالا که مستأصل صدایت می‌کنیم ما به شب‌هایِ مناجات ِ تو عادت کرده‌ایم بعد از این با گریه هَرشَب با تو خلوت می‌کنیم عهد می‌بندیم با تو زیرِ ایوان نجف بعد از این، جانِ علی بهتر عبادت می‌کنیم ** جانِ آقایی که می‌گفتند رو به زینبش از حسینت هر چه می‌خواهیم غارت می‌کنیم سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان در دل از این داغ، احساس ِ حرارت می‌کنیم! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
  دلى خسته دارم الهى الهى ندارم بجز تو پناهى الهى چه‌گويم برايت چه بودم چه هستم كه بر حال و روزم گواهى الهى قنوت و ركوع و سجودم بهانه‌ست كه يابم به‌كوىِ تو راهى الهى تو كوهى به كاهى ببخشى ولى من_ نياورده‏‌ام پَرِّ كاهى الهى تُهيدستم و غير آهى ندارم ز من آهى، از تو نگاهى الهى (قَد اَفنَيتُ فى شِرَّةِ السَّهوِ عُمرى)* كنون آمدم عذرخواهى الهى (اَعوذ بِكَ مِن حُلولِ سَخَطِك)** الهى الهى الهى الهى مگر تو ببخشى گناهم وگرنه «كميل» است و اين روسياهى الهى   ✍ * فرازی از ثمالی ** فرازی از © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ چه شب‌های خوبی که با تو سحر شد نه سختی کشیدم، نه عمرم هدر شد نگفتی گنهکار بیرون بماند همین شد که شوقم به تو بیشتر شد نه منت کشیده، نه زحمت کشیده خجالت کشیده گدا معتبر شد همه بار بستند، جز من که ماندم چه خاکی به روی سر رهگذر شد جز اینجا دگر سرپناهی ندارم ببین سائلت باز هم دربه در شد همه فرصتم رفت و دستم تهی شد دوسر سود خالص برایم ضرر شد چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه! بسوزد فراق تو که دردسر شد بنا بود در بین آتش بسوزم علی تا که فهمید، فوراً سپر شد گناه مرا بین چادر نهان کرد عجب مادری! جای من خونجگر شد فقط دست من می‌رسد به محرم؟ حسین جان بیا فرصتم مختصر شد ** صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است بغل کن مرا باز، وقت سفر شد برو کهنه پیراهنم را بیاور برو که حسینت دگر مُحتضر شد چرا خیره ماندی به زیر گلویم ببین شمر از غصه‌ات باخبر شد بکش دست بر موی پُر پیچ و تابم که تقدیر من خنجر از پشت سر شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای پاسخ بی چون و چرای همه‌ی ما اکنون تویی و مسئله‌های همه‌ی ما کو آنکه در این خاک، سفرکرده ندارد سخت است فراق تو برای همه‌ی ما ای گریه‌ی شب‌های مناجات من از تو لبخند تو آمین دعای همه‌ی ما تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم پیچیده در این کوه صدای همه‌ی ما ای ابر اگر از خانه‌ی آن یار گذشتی با گریه بزن بوسه به جای همه‌ی ما ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم اما تو بکش خط به خطای همه‌ی ما گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است جرمی که نوشتند به پای همه‌ی ما در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم سوزانده‌ شدن باد سزای همه ی ما ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای امام مهربان ما بیا یابن الحسن نام تو ورد زبان ما بیا یابن الحسن ای که نام دل‌ربایت نقش بسته روز و شب_ بر لب پیر و جوان ما بیا یابن الحسن حضرت باران! چرا با حسرت دیدار خود می‌زنی آتش به جان ما، بیا یابن الحسن بی تو این دنیا چه دلگیر است و تاریک است و سرد روشنی‌بخشِ جهان ما بیا یابن الحسن بار هجران تو سنگین است، رحمی کن بر این قامت همچون کمان ما بیا یابن الحسن در غمِ محنت فزای دوری‌ات از دست رفت_ طاقت و صبر و توان ما بیا یابن الحسن یوسف زهرا! به یادت اشکباران می‌شود، هر سه شنبه جمکران ما، بیا یابن الحسن نه فقط ایران، که در دنیا طنین‌انداز شد ذکر "یا صاحبْ زمانِ" ما، بیا یابن الحسن ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ مانده‌ام بی کَس و بی یار، مرا یاری کن باز هم از منِ درمانده طرفداری کن بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن معصیت در دل مُردابْ فرو بُرد مرا تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن بنده‌ی نفْس شدم، بندگی‌ام یادم رفت بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن اختیاراً ز درِ خانه‌ی تو دور شدم پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند منِ غفلت‌زده را تشنه‌ی بیداری کن روی قلبم بنویسید: گرفتارِ رضا... سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن بی پناهیم، پناهِ همه ی ما..، زهراست زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن بَرده‌ام..، برده‌ی بی قیمتِ بازار نجف حلقه در گوش همین بَرده‌ی بازاری کن دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن جان آقای غریبی که ندارد حرمی دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن گریه بر داغِ حسن ارثیه‌ی اجدادی‌ست ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن روزه با روضه اگر باز شود..، می‌چسبد گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن ▪️ پیش چشمان پسر، مادر او سیلی خورد آی ناموس‌پرست! از غم او، زاری کن جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود... قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن! میخِ دَر با همه‌ هستیِ حسن بد تا کرد پای خود را به حریم پَرِ زهرا وا کرد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما ماند در خاطره‌اش آن همه پرواز از ما رمضان دیده‌ی ما را به خدا بینا کرد اشک‌ها ماند در این ماه پس‌انداز از ما نیمه‌شب دل بکن از بستر و بسیار مگو دور شد فرصت پیدایی آن راز از ما... رمضان رفت ولی روزه و قرآن باقی‌ست چهره کی پوشد این پنجره‌ی باز از ما؟ تو اگر قدر بدانی همه شب‌ها قدر است نگرفته‌ست خدا فرصت ابراز از ما... تا نفس هست، خدا هست که برکت بدهد که فقط می‌طلبد غیرت آغاز از ما باز هر صبح و شب آفاق پر از جلوه‌ی اوست هر اذان دعوت عشق است به آواز از ما الوداع ای عطش و گریه و لبخند و سکوت هر سحر یاد کن آه ای رمضان باز از ما ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای روزهای ختم ِ قرآنی خداحافظ لحْظاتِ نابِ أدعیه‌خوانی خداحافظ ای ماهِ نجواهایِ عاشقانه در خلوت شب‌زنده‌داری‌هایِ طولانی خداحافظ ای سُفره‌ی افطار! ای شوق ِ لکَ صُمتُ ای بهترین معنایِ مهمانی خداحافظ ای اشکِ جاری در مناجاتِ أبوحمزه ای چشم‌های خیس ِ بارانی خداحافظ ای جنّتِ جوشن کبیر، ای ذکرِ خَلّصنا شب‌های قدر، ای حالِ عرفانی خداحافظ خوف و رجایِ دلنشینِ وقتِ استغفار ای حسّ بی‌تابی و حیرانی خداحافظ ای فرصتِ انفاق در پس‌کوچه‌ی اخلاص ای نان و خرماهایِ پنهانی خداحافظ ای روضه‌ی فُزتُ و ربّ العکبه در محراب ای فَرقِ خونین! زخم ِ پیشانی خداحافظ ** می‌گفت شاید بی رمق حیدر شبِ آخر ای عمرِ سرتاسر پریشانی خداحافظ! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ خودت جلوه دادی، گُل و خارها را و طوفان زدی دشت و گلزارها را ای ابرِ خطاپوشِ بارانیِ من! بگیر از دل و سینه زنگارها را گداهای شب را ملامت نکردی کشیدی در آغوش، بیدارها را درِ خانه‌ات را به مردم نبستی فقط راه دادی گرفتارها را همین‌که یکی درد‌ِدل کرد با تو دوا کرده‌ای درد بیمارها را رجب، ماه شعبان و ماه خدا... آه! چه راحت ضرر کردم افطارها را دوباره به مهمانی‌ات دعوتم کن دوباره بکش ناز سربارها را یکی گفت حسین و همه گریه کردند همان‌جا خریدی گنه‌کارها را ** به زحمت خودش می‌رساند به زهرا رقیه تقاضای زواّرها را رقیه مجیب و رقیه اجابت ببین دور این کعبه اصرارها را صدا زد پدرجان نبودی ببینی که دیدم ته شام و بازارها را نخوردم زمین گرچه صد ضربه خوردم گرفتم بجان تو دیوارها را یتیم خودت را دوباره بغل کن عوض کن کمی طرز رفتارها را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اصلاً بعید نیست که نامه‌‌سیاه‌ها گردند تحت قُبه‌ات از بی‌گناه‌ها ای کربلای من، نجف من، بقیع من ای مشهد تو جمع همه بارِگاه‌ها قربانِ کیمیایِ دو چشمانِ مستِ تو آقا مرا نگاه کن از آن نگاه‌ها در کوی تو شکسته دلی می‌خرند و بس ذکر خداست پای ضریح تو آه‌ها تو زیر سایه‌ات همه را راه می‌دهی یا ایهاالعزیزِ همه بی‌پناه‌ها تو سایه‌ات شبیهِ خدا بر سر همه‌ست مهمان‌نوازی‌ات چه‌قَدَر عین فاطمه‌‌ست ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخر ماه آمده، شرمنده و زارم هنوز آه... بر این نفسِ وامانده گرفتارم هنوز بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز سائلانِ شهر هم خوابند این ساعاتِ شب آن‌قَدَر درمانده‌ام، این‌گونه بیدارم هنوز شرمسارم از اباصالح امام عصر خود چون نکرده ذره‌ای تغییر، رفتارم هنوز بندگانت توبه کردند و همه برگشته‌اند سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز هرچه می‌خواهی بخوان، اما نخوان بی صاحبم هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز سیدی دلتنگ ایوانِ طلای حیدرم در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز خورده بر کارم گره، از کربلا جا مانده‌ام هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز از شروعِ ماه، گریانِ وداعش بوده‌ام شد تمام این ماهِ رحمت، سخت می‌بارم هنوز ** یاد زینب بوده‌ام هر وقت شد وقت وداع داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز وقت رفتن آمده، آرام‌تر قدری حسین دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت هرچه غم در سینه‌ات داری خریدارم هنوز مادرم کرده وصیت تا ببوسم حنجرت از گلویت بوسه‌ای را من طلبکارم هنوز دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمی‌دانی مگر_ می‌دهد یک خار در پای تو آزارم هنوز © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خداحافظ ای ماه خوب صیام خداحافظ ای رحمت مستدام خداحافظ ای سفره‌های سحر نماز و دعا و قعود و قیام رسیدیم از این فیض تا عید فطر از آن حُسن مطلع به حُسن ختام چه ماهی که با لطف حق شد شروع چه ماهی که با لطف حق شد تمام چه شب‌های اُنسی، چه حال خوشی که پُر می‌شد از عطر رحمت مشام چه محروم باشم چه مرحوم، باز به لطف خدا چشم دارم مدام اگر عقده داری چو من در گلو اگر از گناهان شدی تلخ کام به دربار حق رو کن و زیر لب ببر نام زهرا "علیها سلام" بگو مهر او هست در سینه‌ام به اولاد زهرا غلامم، غلام اگر شاهدی از تو درخواست شد برای ملائک بگو این کلام ** دو چشمم عزادار آن تشنه‌ای‌ست که بر زخم او نیزه شد التیام عقب مانده‌های حُنین و اُحد گرفتند از آن بی کفن انتقام تنش پایمال سُم اسب شد عیالش روان شد به بازار شام فدای رقیه که در راه حق فدا شد برای بقاء قیام ✍حجت‌الاسلام © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ سحر از بی کسی و حیرانی... آمدم تا به درِ سلطانی به سرم کهنه عبا پوشاندم در زدم، زار زدم، پنهانی خاک زیر قدمم گِل می‌شد بس‌که شد دیده‌ی من بارانی ای کریمی که صدایم کردی باز کن! آمده‌ام مهمانی نگذاری که زبان باز کنم تو خودت درد مرا می‌دانی کشتی‌ات را برسان بهر نجات شده دریای دلم طوفانی بنده‌ی نفسم و سرگردانم وای ازین غُصه‌ی سرگردانی ** کاش تا طوس مرا پَر بدهید بروم پیش رضا دربانی کاش می‌شد که به من هم بدهید کمی از عشق همان سَلمانی گفت آقا به خودِ ابن شبیب گریه کن در غم آن قربانی... بعد ازآنیکه سرش رفت به نی به زمین ماند تن عریانی یک سر زخمی رفته به تنور مؤمنی ساخت از آن نصرانی عَمه‌ی محترم ما تنها... رفت در شام به آن مهمانی... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e