#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش آمد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم!
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای!
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای!
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟!
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری!
غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است
::
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من! چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
✍ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
اگرچه گرد نشسته به دامن حرمش
ستاره میشکفد از غبار هر قدمش
نسیم میرود از صحن او به سوی بهشت
که عطر فاطمه دارد نسیم صبحدمش
حسن کلام بزرگیست، فهم ناقص ما،
چه درک میکند از جایگاه محترمش!
کسی که دامن او را گرفته میداند
امید میچکد از دستهای با کرمش
به نام فاطمه پیوند خورده نام حسن
به داغ فاطمه پیوند خورده است غمش
::
خیال کرده حرم را خراب کرده، بگو:
بیا ببین که دل شیعیان شده حرمش
✍ #حسن_شیرزاد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
بر کویر سفرههای سائلان، باران تویی
رحمت بی انتهای حضرت منّان تویی
آنکه بوده خاندانش از ازل مسکین، منم
آنکه بوده خاندانش از ازل سلطان، تویی
جود و احسان تو را نازم که بین خانهات
سائلان هستند صاحبخانه و مهمان تویی
هر کجا حرف از کریمان دو عالم میشود
اولین نامی که هر کس میکند عنوان تویی
ظاهرت هرگز ز مسکین بهتر و برتر نبود
آن که قبرش نیز شد با سائلان یکسان، تویی
پاسخت بر ناسزای دشمنت لبخند بود
خیرخواهِ مهربانِ خیلِ بدخواهان تویی
شیر مِیدانی که با یک ضربه در جنگ جمل
آن شتربان را زمین انداخت از کوهان، تویی
صلح تو فرقی ندارد با نبردت در جمل
اتحاد کامل آرامش و طوفان تویی
::
یک نفر فهمیده باشد درد زهرا را اگر
آن توهستی! آن توهستی! آن توهستی! آن تویی!
بعد از آن "کوچه" فقط روی لب تو "آه" بود
غصه میخوردی از اینکه قد تو کوتاه بود
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
پر از شرارهی غم! جز دلی کباب نداری
میان سینهی خود غیر اضطراب نداری
نه مسلمی، نه بریری، نه عابسی، نه زهیری
مدافع حرم پای در رکاب نداری
دم ورودی باب الرضا رسیدم و گفتم
تویی غریب که جز گنبدی خراب نداری
تو شرح ماوقع کوچه نانوشته بگویی
تویی پیمبر روضه، فقط کتاب نداری
مخواه روضه چنان راز سر به مهر بماند
بگو به کوچه چه دیدی؟ چرا جواب نداری؟
تو هم شبیه حسینت عزیز فاطمه هستی
عزیز فاطمه هستی ولی رباب نداری
برای اینکه همیشه به سوگ تو بنشیند
عیال مرثیهخوان زیر آفتاب نداری
کنار نهر نکردند قصد نحر گلویت
نگاه منتظری جانب سراب نداری
اگر چه طشت، پر از پاره پارههای جگر شد
ولی کنار سرت جامی از شراب نداری
هزار مرتبه شکر خدا که مثل اسیران
سه ساله دخترکی بسته بر طناب نداری
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
معدن درد و غمم، یار اگر بگذارد
سینه، این مخزن اسرار اگر بگذارد
دوست دارم که در آغوش تو آرام شوم
زهر، این هند جگرخوار اگر بگذارد
شاد گردد دلم از شوق وصال مادر
خاطرات در و دیوار اگر بگذارد
بی سپاهم من و سردار غریب وطنم
اینهمه یار جفاکار اگر بگذارد
تن و تابوت مرا تیر به هم خواهد دوخت
دست عباس علمدار اگر بگذارد..
کاش با دست تو داماد شود قاسم من
کینه از حیدر کرّار اگر بگذارد
میرود گریه کنت سوی بهشت تو حسین
سر روی خاک تو یکبار اگر بگذارد
✍ #عباس_احمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_غربت
#قبرستان_بقیع
یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم
تصویر مشت خاکیست، پیوسته روبرویم
امشب نسیم رحمت، از جانب مدینه
عطر وجود او را، میآورد به سویم
باید که در خیالم، با قبر خاکی او
از کوچههای غربت، تا کربلا بگویم
در کوچه روی یاسی، شد رنگِ ارغوانی
عمریست روضه خوانِ، روی کبود اویم
فواره میزند اشک، از آسمان چشمم
شد قطره قطره اشکم، آغشته با وضویم
با این همه کرامت، وقتی حرم ندارد
از غصه خودنما شد، رنگ سپید مویم
بر غربتش شب و روز، باید ببارم از غم
شاید به آبِ دیده، تاریخ را بشویم
::
::
بیماریام وخیمست، محض شفای روحم
دکتر نوشته باید این خاک را ببـویم
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
آنان که شعله بر دل غمپرورت زدند
روزی شراره بر جگر مادرت زدند
دیروز بر غریبی پدرت خنده کردهاند
شبباوران که خیمه به دور و برت زدند
این دشمنان دوستنمای هزار رنگ
زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند
صلحت زمینهساز قیام حسین بود
تهمت به علم و دانش بار آورت زدند
سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد
خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند
در هالهی غریبی خود سوختی ولی
با شعلههای زخم زبان آذرت زدند
گاهی کمر به قتل تو با زهر بستهاند
گاهی میان هجمهی غم، خنجرت زدند
بر حالت حسین، ملائک گریستند
از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند
با گریه مینوشت «وفایی» که از غمت
آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم
لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم
مَردُم این رسم هواداری پیغمبر بود؟!
من جگرگوشهی پیغمبر خاتم، حسنم
همسرم قاتل من شد! به که گویم این غم؟!
آری آنگونه غریبم که غریبِ وطنم
خون شد آنگونه همه عمر دلم از غصه
که برون میشود این لختهی خون با سُخنم
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر
جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچهی غم
آنکه یک عمر از آن غُصه نخوابیده، منم
تیر بر پیکرِ من میزند امروز عدو
هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیرُهنم
درد دارم ولی از داغ برادر گِریم
من خودم گریه کن کُشتهی خونین بدنم
✍ #علی_مقدم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
ز آن تشتِ پُر ز لَختِ جگر در مقابلش
پیدا بُود که زهر چه کردهست با دلش
مظلوم چون علی و به مظلومیاش گواه_
آن پارههایِ دل که بُود در مقابلش
او حاصل نبوت و بیدادِ دشمنان_
از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش
عُمْر حسن ز عُمْر علی سختتر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش
از ورطهای که بود کران تا کران، ملال
موجی زد و رسانْد شهادت به ساحلش
هر مرد راست محرمِ دل، همسرش، ولی
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند
گاه از مصائب وی و گاه از فضایلش
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست؛ نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست؛ نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مَرد مانده؟ آه، نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه، ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز تَرک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد
درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
✍ #حسین_عباس_پور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
هزار حیف که خاموش شد صدای حسن
چه شد قرائت قرآن، چه شد دعای حسن؟
بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت
که ماهیان همه گرینـد در عزای حسن
بـه حشـر بـا گـل لبخنـد میشـود محشور
خوشا کسی که بگرید به غصههای حسن
گمـان نبـود نمـکناشناسهــا بـه ستـم
کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن
میان طشت، عیان شد ز پارههای جگر
که بود خون جگر سالها غذای حسن
تمام عمر دلش بود خون، نبود انصاف
که باز زهر هلاهل شود جزای حسن
هنـوز بـر بـدنش زخـم تیرهــا پیــداست
هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن
اگر چه از شرر زهر پاره شد جگرش
دگر نگشت بریده، سر از قفای حسن
کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن
غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک
غریبتر حرم و صحن باصفـای حسن
نه مهلتی که توقف کنند در حرمش
نه جرأتی که بگرید کسی برای حسن
از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را
دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیباییِ گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته، سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفرهدارِ فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد، اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم داراییام را نذر خرج روضهها کردم
نشد که سرمهی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاکِ پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده، حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم، جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیهست
حسینیام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضههای او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمندهام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از آنجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضهها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویههای نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خستهاش ام المصائب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمانِ پُر از اشکِ پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن مینشست از لخته خونها بیشتر در تشت
کبوتر... نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسیناش داشت
چه ها میدید آقای غریبمان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوبِ تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e