eitaa logo
نویسندگان حوزوی
3.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
434 ویدیو
167 فایل
✍️یک نویسنده، بی‌تردید نخبه است 🌤نوشتن، اکسیژن است و نویسندگی، نان شب. 🍃#مجله_ی_نویسندگان_حوزوی معبری برای نشر دیدگاه نخبگان و اندیشوران #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای 👇 ارسال یادداشت‌ @rahil1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷فریاد الله اکبر ✍️زینب سید میرزایی، مدرس حوزه،عضو تحریریه مجتهده امین شادمانه‌های کودکی‌ام با حضور و حماسه گذشت. کلاس دوم ابتدایی بودم که سال ۵۷ به ماه‌های پایانی خود نزدیک می‌شد. حدود آذر ماه در خانه از پدر و مادرم جسته گریخته کلمات جدیدی می شنیدم، کلماتی نظیر تظاهرات، تیر اندازی، زخمی شدن و شهادت! از این کلمات سر در نمی آوردم که منظورشان چیست؟ سرم به درس‌های کلاس دوم گرم بود و بازی با کودکان هم سن و سال خودم؛ تا اینکه حضرت امام (ره) فرمان اعتصاب سراسری دادند و از آنجایی که مرحوم پدرم مقید بود که واو به واو اوامر حضرت امام(ره) را اطاعت کنند از من هم خواستند که به مدرسه نروم و این حرکت شد آغاز حرکت‌های مبارزاتی من! اولین روز حضور در تظاهرات برایم بسیار جذاب بود.مادر خواهر کوچکم را که تازه راه افتاده بود، در آغوش می‌گرفت ومن هم گوشه چادر مادر را می‌گرفتم و در کنار پدر، به سیل خروشان انقلابیون می‌پیوستیم. روز به روز شوقم‌ برای حضور در راهپیمایی‌ها بیشتر می‌شد. آن‌روزها کل روز به راهپیمایی می‌گذشت، (حداقل در کرج این‌گونه بود!) ساعت ۸ صبح در میدان شهدا که آن‌روزها به خیابان مظاهری معروف بود راهپیمایی شروع می‌شد و تا امامزاده محمد (حصارک کرج) که مسیری طولانی بود، ادامه می یافت. یکی از نوستالژی‌های کودکانه من ویفر «یام یام‌» بود که مادرم به یمن حضورم‌ در راهپیمایی و اینکه به قول ایشان دختر خوبی بودم و خوب شعار می‌دادم تعلق می گرفت،که آن را هم با خواهر کوچکم‌ نصف می‌کردیم. مرحله بعدی راهپیمایی حدود سه بعد از ظهر شروع می.شد و از همان مبداء به سمت کوه‌های عظیمیه امتداد پیدا می‌کرد. شب‌ها هم ساعت ۹ بر فراز بام‌ها فریاد تکبیر سر می‌دادیم. چون‌منزل ما مشرف به خیابان بود، اکثر همسایه ها راس ساعت ۹ بر پشت‌بام خانه ما حاضر می‌شدند و این‌گونه بود که یک محله پر می‌شد از فریاد تکبیر! @AFKAREHOWZAVI