#روایت_شاهچراغ
🖊خبری که تکرار شد
💢۴ آبان که به شاهچراغ حمله تروریستی کردند، کار اعضای دفتر شده بود هماهنگی و مصاحبه با خانواده شهدا، مجروحین و شاهدین حادثه. روزی که به دیدار آرتین و خواهرش فاطمه رفتم، هیچ جملهای به ذهنم نمیرسید تا به زبان بیاورم و از غم فاطمه کم کنم. دختری که تا دیروز سرگرم تدارکات عروسیاش بود، باید در غم از دست دادن پدر و مادر و برادرش، برای آرتین هم مادری میکرد.
🔗لینک مطلب
🖌اگه شهید شدی ما چیکار کنیم؟
چهره ی آرتین تو ذهنم نقش بست. اما اسمش را به زبان نیاوردم. فقط گفتم: بقیه که مامان و باباهاشون شهید میشن چیکار میکنن؟؟ تو هم مثل اونا.
همون موقع فاطمه خواهر ٩ سالهش گفت: آرتین چیکار کرد؟!
🔗لینک مطلب
🖌روایت خادمان حرم
از خبر حمله به حرم، چند ساعتی گذشته بود. سراغ لیست خادمین رفتم. با دیدن اسامی، یاد مصاحبههایی افتادم که
در حمله قبلی به حرم، از آنها گرفتم. گیج بودم. نمیدانستم با کدامشان تماس بگیرم.
گوشی را برداشتم و یکی از شمارهها را گرفتم.
🔗لینک مطلب
🖌آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
۱۹:۴۰ حوالی شاهچراغ بودم. گوشی را باز کردم تا اسنپ بگیرم. با دیدن تعداد پیامهای گروه کاری، آن را باز کردم. پیامِ "شاهچراغ تیراندازی شده" برق از سرم پراند. زیر لب گفتم: خبر، جدیده؟!
🔗لینک مطلب
🖌پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
توانستیم شماره یکی از خدام داخل حرم را گیر بیاوریم. سیدحامد زنگش زد. ازش پرسید لحظه حمله کجا بوده. راوی ما شروع کرد:
قرار بود گروهی از فیروزاباد بیایند دارالقرآن برای استراحت. همانهایی که برای پیادهروی شاهچراغ آمده بودند.
🔗لینک مطلب
🖌صدای تیر
پنج شش تا زن و مرد جوان آنطرف خیابان ایستادهاند. خانمی جوان با حالت هیستریک توضیح میدهد:
-تا صدای تیر رو شنیدم دویدم سمت خیابان. خودم رو انداختم توی یه پرایدی و رسوندم سر شازده قاسم.
🔗لینک مطلب
#روایت_نویسی_شاهچراغ
#شاهچراغ #اربعین
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN