eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه ملت پشت تو ان غیر شهید کردن محمد، من پشت تو ام برای شهید کردن محمد. ادامه بده با قدرت. عین اون داعشیه... خندههههه _______ ممنون خندههههه جان😂
آی خدا دکتر دکترررررررررررر بیا این نویسنده رو شک بده مخش درست شه _______ 😐😐😐😑😑😑من دارم می رم به فنا خدا نگهدار
یک پیشنهادی دارم که نه سیخ بسوزه نه کباب یعنی هم دل اونایی که میگن محمد شهید بشه رو به دست میاری هم دل اونایی که میگن شهید نشه ( از جمله خودم ) رو از دست نمیدی: من دارم چندتا رمان گاندویی میخونم و نمیدونم کدوم رمان بود که توش این اتفاق افتاد ولی به نظرم اتفاق جالبی بود؛ این اتفاق که: تو یکی از رمانا یک اتفاقی افتاد بعد محمد و داوود باهم رفتن اتاق عمل بعد با همفکری آقای عبدی و برای اینکه وقتی تو بیمارستان بستری ان اتفاقی براشون نیوفته و دشمن برا حذفشون اقدام نکنه، گفتن محمد رفته تو کما و داوود هم شهید شده، تشییع جنازه و تدفین و هفت و سال اینها رو هم براش به خوبی برگزار کردن. اینجوری داوود مرد اما بعد چند وقت وقتی عبدی فضا رو مناسب دید به بچه ها گفت که همش یک نقشه بوده و داوود الحمدالله زنده است. اینجوری زنده موند و اونایی که میگفتن شهید نشه هم ناراحت نشدن. یک رمان دیگه هم بود که توش فقط آقای عبدی و داوود میدونستن نمرده، خییییلییی عادی مثل بقیه افراد که میمیرن مرد اما بعد معلوم شد نقشه بوده و زندس. تو هم همین کارو واسه محمد بکن اینطوری نه سیخ میسوزه نه کباب. __________ این که داستان رمان خودمه😐 فک کنم پارت های اول رو بخونی متوجه میشی😂
هدایت شده از گاندو
استوری های مجید😂😶💔 مجید جان زیادی اومدی دیروز تا حالا ، یه دو روز نیا که همینا رو هضم کنیم😂😶💔 #گاندو @gando12
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
اینم پستی که وحید رهبانی تگ استوری کرده🙃❤️ شیشلیک و وحید رهبانی😁😎 @gando12
می خوام رمان جدید رو شروع کنم. رمان برای بنده نیست و من فقط تو ویرایش اولیه رمان به نویسنده محترم کمک می کنم. ۳ پارت قرار می دم تا نظراتتون رو طوفانی برام بفرستید. ❤️بسم اللّه❤️
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 رمان چــشم تــ🖤ــاریکی داوود:یا ابلفض فرشید:آقامحمددددددد داوود:اوناهاشن "درحال رفتن به خانه،رسول میاد بالا" عبدی:به به آقا رسولازین طرفا!؟ رسول: عبدی:چیشده؟ رسول: عبدی:رسوول! رسول: عبدی: "فرشید وداوود میدوئن طرف ماشین،،،عحبه برای بیرون آوردن آقا محمد و عبد الله" فرشید:آقامححمد داوود:آقامحممممممدبرو اونور پیش عبدالله... "فرشید" داوود:درباز نمیشهههههههه__صالح بیا کمک! "صالح" داوود:باز نمیشه گیر کردههههه صالح:بیا اینور "صالح سعی میکنه تا باز کنه" داوود:دوتایی،1،2،3 داوودوصالح: "وا شد" داوود:آقامحمددد فرشید:ایییینم گیییر کردههههوا نمیشعععع... "فرشیدفکری به سرش میزنه؛شیشه رو میشکونه،دستشو میزاره رو نبض عبدالله..." داوود:صالح نیرووو کمکی اعظام کنننن_یاخدااااا آقاااامحمددد صالح:فاتح1، فاتح1 📞•••:فاتح1 بگوشم!.. "آقامحمد غرق توی خون" فرشید: داوود:بیا بریممم فرشییییددماشین منفجر میشه الان.. فرشید:عب..د..الله داوود:صالححح ."صالح میره طرف فرشید میکشونتش کنار" صالح:بیاُ بریییم کاکا.. "بعدازکمی جلوتر ماشین..." صالح:یاخدااا داوود:آقامحححمدددد،آقامحححمد فرشید: داوود:صالح پس نیرو انداد چی شد؟! صالح:دست خوش کاکا توراهَ داوود:فرررشیدددد!!! فرشید:عب..عبدالله شه..ید شد.. داوود:فررشیددد الان وقتش نیست خودتو جمع کن..آقامحمد مهم ترهههه صالح:اها،مَرد باش کاکا مَرد.. فرشید: عزیز:چیشد عطیه؟ عطیه:مح..مد عزیز:چیشده؟ عطیه:نمیدونممم ..یه دفعهه..قطع شد..عزیز اگ محمد یه طوریش شه من.. عزیز:نترس عطیه جان اروم باش عطیه:اخه عزیز صدای.. عزیز:اروم باش ..بزا برم بات اب بیارممم عطیه:مححمددد. لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16349996484213
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 چـــشم تــ🖤ــاریکی _چی شده رسول چرا حرف نمیزنی. +آقا مم ماشین م محمد رو با خمم پاره زدنـــ💔🫀 _هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم زبونم قفل شده بود،باورم نمیشه همون محمدی که تا شش هفت ساعت پیش گفت میخواد بره مهاباد دیگه بینمون نبود بدون هیچ حرفی رفتم اتاق خودم نشستم که یهو گوشیم زنگ خورد....... -الو آقای عبدی عطیم همسر محمد +........ داوود: با هزار بدبختی در ماشین رو باز کردم رفتم سراغ محمد خیلی خونی بود ترکش خیلی خورده بود اما نه به اندازه عبدالله..... فرشید:داوود سعی کن هوشیار نگهش دار داوود داووود داوووود...... با تو ام کجایییی تو؟؟؟؟؟ داوود: فرشید چرا هیچ واکنشی نداره چررا صدامون نمیزنه؟ فرشید: داوود تو خل شدی محمد زخمی شده اون وقت توقع حرف زدن ازش داری . داشتم. به حرف هاشون گوش میکردم نا باز کردن چشام رو نداشتم حتی نمیتونستم تکون بخورم..... میخواستم بالاخره حرف بزنم اما سیاهی مطلق...... عطیه رفتم سراغ اتاق محمد رفتم سر میزش میزش همیشه خلوت بود همیشه وسایلاش رو مرتب میچید سر جاش راستش هیچ وقت نشد اتاقش رو مرتب کنم همیشه خودش قبل رفتن به سر کار بعد اومدنش مرتب میکرد اما این دفه چن تا تیکه کاغذ رو میزش بود کاغذ اول رو برداشتم دیدم هیچی ندارم رفتم سراغ پاکت دوم گفت برو بعدی رفتم بعدی دیم هیچی نیست رفتم سراغ آخری که نوشته بود سلام مامان عطیه ناخودآگاه یه لبخندی اومد رو لبم اما چرا جاشو به گریه داد نمی‌دونم چرا همش منتظر خبر بد بودم یاد آخرین جملش افتادم راستی عطیه مراقب بچه باش......‌‌ صالح: هلیکوپتر اومد بدویید محمد رو سوار کنید..... پشت در اتاق عمل بودیم سه ساعت گذشت اما خبری نبود دکتر اومد بیرون همه هجوم بردیم طرفش فرشید:چیشد دکتر؟؟؟؟ دکتر:ما تمام تلاش خودمون رو کردیم بستگی به خودش داره که تحمل کنه یا نه فقط دعا کنید..... و رفت نه آقا محمد تنها مون نمیزاره... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16349996484213
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 چـــشم تــ🖤ــاریکی # آقای_عبدی _سلام آقای عبدی عطیم همسر محمد +آه سلام عطیه خانم چیزی شده؟ _شما از محمد خبر دارید؟؟ با اسم محمد چشام پر اشک شد نمی‌دونم چی میگفتم من هیچ خبری از محمد نداشتم رسولم نشسته بود چشاش کاسه خون بود _الو آقای عبدی +محمد ماموریته واسه همین نمیتونه گوشیش رو جواب بده!!!!! دروغ بازم دروغ..... _باشه ممنون ببخشید مزاحم شدم خدا نگهدار رسول:اقا من زنگ بزنم داوود ببینم چی شد؟ _نمیدونم هر کاری که که فک میکنی درسته انجام بده رسول:چشم با اجازه داوود: محمد تو ای سیو بود چشام کاسه خون بود انگار اشکام خشک شده بودند خیلی آروم خواب بود بدنش زخم بود +فرشیدددد _جانم داوود +بهوش میاد _معلومه که آره چرا باید فرمانده تنها مون بزارع ها وسط پرونده به این مهمی +اگه بره چی اگه اگه _اگه چی داوود با داد ها اگه چی محمد فرماندمونه اگه بره کل سایت نابود میشه چشمم خورد به دستگاه ضربان قلب نبض نامنظم بود اما یه لحظه صدای بوق صافــــ فرشید برو دکترو صدا کن بروووووووووو دکتر روووو صدااااااا کن بجنببببببببببب پرستار پرستارررر پرستار: چیشده نبضش نبضش نمیزنه CPR رو بیارید بنجبید پنج سی سی اضاف کن بزار رو 100 بزننننن نمیشه دکتر بیمار تموم کرده بزن بزن بزننننننن ده سی سی دیه اضافه کن بزار رو150 نمیشه دکتر بیمار چن دقیقه است که تموم کرده +چشمم خورد به همکارا محمد اشک تو چشاشون جمع شده بود رو به پرستار کردم و گفتم من باید نجاتش بدم می فهمی بایییییییییید؛ بدش به منننن 30cc اضاف کن بزار رو 300 دکتر 300خیلیه ممکنه قلب بیمار مشکل پیدا کنه چون بیمار ترکش به نزدیک قلبش اصابت کرده ریسکش بالاست. بهت گفتم بزار 300 یک دو سه زدم نه خط هنوز صاف بود برنگشت محمد همبازی دوران بچگیم رفت کسی که مرامش موند با مشت کوبیدم رو سینش اما نه رفت برا همیشه رفت پارچه سفید رو کشیدم رو صورتش چشمم به همکاراش خورد معلوم بود داغون بودند ... اما یه لحظه چشمم خورد به دستگاه ضربان قلبش نبضش برگشت پارچرو کشیدم پایین نبضش برگشت ..... رفتم سراغ میزم نشسته بود هر چی فرشید و داوود رو گرفتم اشغال بود سرم رو گذاشتم رو میز و خوابم برد.... _رسول رسول بیدار شو +آقا محمد شما!!!!!!!!!! _رسول حلالم کن نتونستم دامادت کنم رسول +شما برمی‌گردید دیگه _.... +آقا محمد این ارامشتون داره منو میترسونه آقا محمد محمدددددددددددددددددددددددد هر چی صداش زدم بر نگشت ازم دور شد نه محمد نباید می‌رفت علی سایبری:رسول جان بیدار شو داری خواب میبینی +ساعت چنده علی -ساعت ده شبه ... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16349996484213
بفرمائید منتظر نظراتتون هستمhttps://harfeto.timefriend.net/16349996484213
چشات رو ببند😑🙈 اگه دختری که آب قند کنار دستت باشه😂 اگه پسری چشات رو دویش کن😁🤨 خطر قتللللل چرا اینو منتشر کردن😑 به جان مجید اگه این دخترا رو پیدا کنم قیمه قیمه شون می کنم😠😣 نه من ارومممممممم واقعا ارومممممممم فقط نشونشون بدیددددددد 🧐🧐🤨🤨🤨🤨 قول می دم شرافت مندانه به قتل برسن... اوه اوه اوه از پشت صحنه دارن اشاره می کنن که اگه به اعصابت مسلط نباشی یارانت رو قطع می کنن☹️😑 حرفی نیس دادا خوش باش😂😂 تامـــــــــــــام😤 @RRR137
توجه داشته باشید که رمان امنیتی گمنام سر جاشه این رمان یه آپشنه اینقدر نگران نباشید😂
تو این رمان همه نقشه اصلی هستند حتی کسایی که شهید شدن😂❤️💋
رمان فاطمه_زهرا ادامه داره این رمان جدیده 😊😊😊❤️
بله رمان فاطمه عالیه 😍❤️ این آپشن بود واسه شروع نگران نباشید از پارت پنج به بعد رمان کاملا متفاوت هست ☺️☺️❤️
بلا به اندازه کافی واسه همه سفارش دادم نگران نباشید😂
اشتباه نکن این اولشه واسه اینکه مخاطب رو گول بزنم😁💋 از پارت پنج شش به بعد نیمچه طوفانا شروع میشه❤️💋😊🔪
ممنون نظرات زیاد سه تا پارت چهار پنجم و ششم رو هم بزارم☺️❤️❤️💋
نماهایی از دست اوف شده جناب کارگردان😂 جان من کسی نمی دونه قضیه چیه؟🧐 دارم دیوونه میشم😟 بابا اقای افشار اگه مشکلی هس بوگو😂 اطلاعات بیمار پیش پزشک محفوظه ها🤣👌 @RRR138
انفاق چیه اگه منظورت اتفاقه😂😂 باید بگم پرونده جدید یکمی هیجانیه و نیمچه طوفان داره آره اتفاق که همیشه میفته❤️😂😊
😜😜 دیگه دیگه فقط آره نسبت داره باهاش😂🤣
ممنون❤️😍💋👍👍👍👍👍😂
میگه‌‌ ڪنڪور‌ددارم📚 ‌نمیرسم‌ نمازو...‌بخونم! ببینم‌... میرسے‌ ناهار بخورے؟🥪 شام‌ بخورے؟🌮 چت‌ کنے؟📱 فیلم‌ ببینے؟!!!🎞 چرا وقت‌ عبادت‌‌ ڪہ‌ میشہ فاز‌ صرفہ جویے در وقت‌ میگیریم؟!! روزقیامت‌... نمیگن‌‌ تڪ‌ رقمے‌ بودے‌ یا نہ‌‼️ میگن‌ نمازت‌ ڪو⁉️ 📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 دوست داری نماز بخونی اما نمیتونی❓😔 دوست داری قرآن بخونی اما طنبلیت میکنه📖😢 اینکه کاری نداره یه کانال بهت معرفی میکنم که تو توش پر از این حرفاست اصلا حال و هوات عوض میشه😍☺️ چند قلم از فعالیت های کانال😊👇🏻 چادرانه وکلی چیزای قشنگ دیگه که به خدا نزدیکترت میکنه پس بدو بیا لفتش بدی از دستت میره ها😊☺️ به عشق آقا امام زمان بیا ببین چقدر خوشحال بشه 1000برابر دعات کنه https://eitaa.com/doktaranhoseyni