eitaa logo
شذرات/ایمان نوروزی
296 دنبال‌کننده
321 عکس
315 ویدیو
11 فایل
در اینجا یادداشت‌ها و تجربیات و خاطراتم را در حوزه‌های مختلفی چون #نظام_خانواده، #اقتصاد و #تجارت_مردمی، #وطن_توحیدی (جهان اسلام)، #طب_اسلامی و... را خواهم نوشت. طلبه‌ای که در زمان انقلاب اسلامی و در عصر خمینی (عصر جدید) تنفس کرد و بالید.
مشاهده در ایتا
دانلود
شذرات/ایمان نوروزی
⭕️خیلی مهمه بخونید: اين فایل حاوی اسامی همه شهدای غزه تا چند روز پیش که وزارت بهداشت منتشر کرد. هر ر
این کانال آقای مهندس صالح اهل غزه و فلسطین است. فرزند شهید نافذ صالح. او با دختری از از خانواده‌ای انقلابی و روحانی ازدواج می‌کند. داماد حاج آقای محرابی از فعالان ست. فکرش را کنید فرزندانی در انقلاب اسلامی برای تحقق . این یادداشت‌ها و تحلیل‌ها جناب صالح غزه‌ای را که هم فرهنگ فلسطین را می‌شناسد و هم ایران را دنبال کنید. پی‌نوشت: گسترش نسل سادات با همین راهبرد اتفاق افتاده است. گسترش هویت انقلاب اسلامی با الگوگیری از همین راهبرد اهل بیت علیهم السلام ست. در مورد و امتدادهای مقاومت برای بعد از اسراییل خواهم نوشت! عضو کانالش شوید. کانال https://eitaa.com/SalehGaza
🔻شب یلدا در نجف با چای آفریقایی! ۲۸ آذر ۱۴۰۰ قسمت اول 📌شب قبلش در منزل شیخ عباس (همان که دکتری فیزیک هسته‌ای و عضو هیات علمی دانشگاه داشت رها کرد و آمد طلبه شد! ) همه جمع بودند. نوبت صحبت من که رسید، مختصری از راهبرد اهل بیت و سادات گفتم. اهمیت را گفتم. حرفم را غورت دادم، تا ته قصه را نگفتم. گفتم آنهایی که هستند و قصد ماندن در عراق را دارند همین‌جا تشکیل خانواده دهند. 📌شب بعدش علی کرمانی آمد گفت: از کربلا که می آمدم با جوانی اهل آشنا شده‌ام. خانمش اهل است. وقتی از برایش گفتم چشمانش برق زد و انگار افق جدیدی برایش باز شده بود. بهش گفتم زنگ بزن بیاید ببینمش. 📌با شلوار جین و کلاهی بزرگ و کمی تیپ غربی آمد. اسمش بود. کمی که حرف زد فهمیدم خیلی فهمیده و انقلابی ست. را خیلی خوب حرف می‌زد. گفتم ایران بودی؟ گفت خیر. به و مصاحبت زیاد با ایرانی‌ها را در کوچک‌شان در کربلا یاد گرفته است. داستان زندگی‌اش را گفت. از عراق و گفت. اینکه بخاطر دین نیست که حجاب نگه می‌دارند و بیشتر از جبر عشیره و فضای خانواده است. می‌گفت: سالها دنبال ازدواج بودم، ولی دختری که واقعا متدین باشد و عفت و حیا را نه از روی اجبار و محیط نجف داشته باشد پیدا نمی‌کردم. یک لحظه یادم آمد چرا در این سال‌ها را رعایت نکردم. رفتم حرم مولی و کردم. بعد از مدتی که ایام اربعین شد خواهرم زنگ زد و گفت در منزل‌شان خانواده‌ای اهل پاکستان مهمان‌شان است و این دختر همان است که تو دنبال هستی. ازدواج کردیم. 📌دو سه ساعتی حرف زدیم. وقتی با فضای فکری ما آشنا شد. گفت دوستی دارم اهل کربلا و مدیر مدرسه علمیه‌ای در کربلا ست. چند سالی در رفت و آمد دارد و فعالیت‌های خوبی در آنجا دارد. گفتم اگر ممکن است جلسه‌ای ترتیب بده ببینمش. گفت: تازه از برگشته و الان است. زنگش زد. گفت یکی دو روز دیگر برمی‌گردد. آذرماه ۱۴۰۰ ادامه دارد