#نجف_نامه
#نمایشگاه_بینالمللی_نجف
🔻شب یلدا در نجف با چای آفریقایی!
۲۸ آذر ۱۴۰۰
قسمت اول
📌شب قبلش در منزل شیخ عباس (همان که دکتری فیزیک هستهای و عضو هیات علمی دانشگاه داشت رها کرد و آمد طلبه شد! ) همه جمع بودند. نوبت صحبت من که رسید، مختصری از راهبرد #مهاجرتهای_مومنانه اهل بیت و سادات گفتم. اهمیت #ازدواجهای_هویتی را گفتم.
حرفم را غورت دادم، تا ته قصه را نگفتم. گفتم آنهایی که #مجرد هستند و قصد ماندن در عراق را دارند همینجا تشکیل خانواده دهند.
📌شب بعدش علی کرمانی آمد گفت: از کربلا که می آمدم با جوانی اهل #کوفه آشنا شدهام. خانمش اهل #پاکستان است. وقتی از #ازدواجهای_بینفرهنگی برایش گفتم چشمانش برق زد و انگار افق جدیدی برایش باز شده بود.
بهش گفتم زنگ بزن بیاید ببینمش.
📌با شلوار جین و کلاهی بزرگ و کمی تیپ غربی آمد.
اسمش #ابو_وارث بود.
کمی که حرف زد فهمیدم خیلی فهمیده و انقلابی ست. #زبان_فارسی را خیلی خوب حرف میزد. گفتم ایران بودی؟ گفت خیر. به #برکت_اربعین و مصاحبت زیاد با ایرانیها #زبان_فارسی را در #موکب کوچکشان در کربلا یاد گرفته است. داستان زندگیاش را گفت. از #وضعیت_فرهنگی عراق و #تجدد گفت. اینکه #دختران_عراقی بخاطر دین نیست که حجاب نگه میدارند و بیشتر از جبر عشیره و فضای خانواده است.
میگفت: سالها دنبال ازدواج بودم، ولی دختری که واقعا متدین باشد و عفت و حیا را نه از روی اجبار و محیط نجف داشته باشد پیدا نمیکردم. یک لحظه یادم آمد چرا در این سالها #ادب_امام_معصوم را رعایت نکردم. رفتم حرم مولی و #توسل کردم. بعد از مدتی که ایام اربعین شد خواهرم زنگ زد و گفت در منزلشان خانوادهای اهل پاکستان مهمانشان است و این دختر همان است که تو دنبال هستی.
ازدواج کردیم.
📌دو سه ساعتی حرف زدیم. وقتی با فضای فکری ما آشنا شد. گفت دوستی دارم اهل کربلا و مدیر مدرسه علمیهای در کربلا ست. چند سالی در #آفریقا رفت و آمد دارد و فعالیتهای خوبی در آنجا دارد.
گفتم اگر ممکن است جلسهای ترتیب بده ببینمش.
گفت: تازه از #آفریقا برگشته و الان #بصره است. زنگش زد. گفت یکی دو روز دیگر برمیگردد.
آذرماه ۱۴۰۰
ادامه دارد
#سفرنامه
#نجف_نامه
#ازدواج_تمدنی
#کوفه
#پاکستان
#برکت_اربعین
#آفریقا