eitaa logo
شذرات/ایمان نوروزی
314 دنبال‌کننده
323 عکس
312 ویدیو
11 فایل
در اینجا یادداشت‌ها و تجربیات و خاطراتم را در حوزه‌های مختلفی چون #نظام_خانواده، #اقتصاد و #تجارت_مردمی، #وطن_توحیدی (جهان اسلام)، #طب_اسلامی و... را خواهم نوشت. طلبه‌ای که در زمان انقلاب اسلامی و در عصر خمینی (عصر جدید) تنفس کرد و بالید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻به مناسبت حضور یکی از اساتید برجسته و آقای تاجر و فعال سیاسی پاکستانی و از چهره‌های نزدیک در دوره آموزشی طبی در قم 🔻چند سوال و 📌چه لزومی دارد فلان که در منطقه یا بلوچستان کار می‌کند از ظرفیت‌های اجتماعی-اقتصادی و قومی مثلا کشور یا امارات یا پاکستان بداند؟ چرا مسئول گروه جهادی فعال در منطقه جنوب یک سفر عمان نرفته؟ حالا عمان رفتن به کنار. چه لزومی دارد بداند نسبت فرهنگ و اقتصاد در کشور عمان یا پاکستان چیست؟ 📌یا مثلا فرمانده میدانی نیروی قدس در چه لزومی دارد بداند ظرفیت های فرهنگی و اجتماعی و هند را! 📌اگر فرمانده میدانی در یمن مثلا ظرفیت‌های پاکستان را می‌شناخت چقدر در مدیریت و باز کردن گره‌های پیچیده موفق بود! اصلا چه ربطی به ظرفیت‌های اجتماعی-اقتصادی دارد! 📌یا رایزن فرهنگی ما در پاکستان یا مسئول پرونده قدس پاکستان اگر پاکستان را می‌دانست چه کمکی می‌توانست به مردم یمن کند. 📌به طور عام آشنایی ظرفیت‌های یا امام خمینی ره چه کمکی به فرماندهان میدانی نیروی قدس یا فعالان تمدنی در فضای یا یک و فعال اقتصادی یا حتی یک عضو ساده گروه جهادی در بشاگرد خواهد کرد؟! شذرات؛ (پراکنده نویسی‌های منظومه‌وار طلبه‌ای ) @iman_norozi
🔻شب یلدا در نجف با چای آفریقایی! ۲۸ آذر ۱۴۰۰ قسمت اول 📌شب قبلش در منزل شیخ عباس (همان که دکتری فیزیک هسته‌ای و عضو هیات علمی دانشگاه داشت رها کرد و آمد طلبه شد! ) همه جمع بودند. نوبت صحبت من که رسید، مختصری از راهبرد اهل بیت و سادات گفتم. اهمیت را گفتم. حرفم را غورت دادم، تا ته قصه را نگفتم. گفتم آنهایی که هستند و قصد ماندن در عراق را دارند همین‌جا تشکیل خانواده دهند. 📌شب بعدش علی کرمانی آمد گفت: از کربلا که می آمدم با جوانی اهل آشنا شده‌ام. خانمش اهل است. وقتی از برایش گفتم چشمانش برق زد و انگار افق جدیدی برایش باز شده بود. بهش گفتم زنگ بزن بیاید ببینمش. 📌با شلوار جین و کلاهی بزرگ و کمی تیپ غربی آمد. اسمش بود. کمی که حرف زد فهمیدم خیلی فهمیده و انقلابی ست. را خیلی خوب حرف می‌زد. گفتم ایران بودی؟ گفت خیر. به و مصاحبت زیاد با ایرانی‌ها را در کوچک‌شان در کربلا یاد گرفته است. داستان زندگی‌اش را گفت. از عراق و گفت. اینکه بخاطر دین نیست که حجاب نگه می‌دارند و بیشتر از جبر عشیره و فضای خانواده است. می‌گفت: سالها دنبال ازدواج بودم، ولی دختری که واقعا متدین باشد و عفت و حیا را نه از روی اجبار و محیط نجف داشته باشد پیدا نمی‌کردم. یک لحظه یادم آمد چرا در این سال‌ها را رعایت نکردم. رفتم حرم مولی و کردم. بعد از مدتی که ایام اربعین شد خواهرم زنگ زد و گفت در منزل‌شان خانواده‌ای اهل پاکستان مهمان‌شان است و این دختر همان است که تو دنبال هستی. ازدواج کردیم. 📌دو سه ساعتی حرف زدیم. وقتی با فضای فکری ما آشنا شد. گفت دوستی دارم اهل کربلا و مدیر مدرسه علمیه‌ای در کربلا ست. چند سالی در رفت و آمد دارد و فعالیت‌های خوبی در آنجا دارد. گفتم اگر ممکن است جلسه‌ای ترتیب بده ببینمش. گفت: تازه از برگشته و الان است. زنگش زد. گفت یکی دو روز دیگر برمی‌گردد. آذرماه ۱۴۰۰ ادامه دارد