eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
476 دنبال‌کننده
313 عکس
82 ویدیو
26 فایل
💠 امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام: 📜 اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِین! تاریخ گذشتگان را به او(نفست) ارائه کن تا ببیند که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است! 💠 پیامگیر: @amdabir
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 علیهم السلام() ❓چرا به خزیمة بن ثابت، (صاحب دو شهادت) می گویند؟ ✍ علیه السلام در این مورد می‌فرماید: 🔸حضرت صلی الله علیه وآله روزی از مرد عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را کرده و به او گفتند: 🔹اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می‌خرند! 🔹مرد از این سخن تحریک شده و از روی طمع کاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده و اسب را پس بگیرم؟! 🔹گفتند: نه! چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته‌ام بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او مرد خوبی است و هرچه پیشنهاد کنی، از تو خواهد پذیرفت. 🔰مرد اسب فروش با این قصد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و منکر قیمت قبلی شد. 🔸حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته! به همین مبلغ فروخته ای. در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسیده و از ماجرا سؤال کرد. 🔹گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. 🔹خزیمه خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من می‌دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می‌گوید، این اسب را فروخته ای. 🔹اعرابی گفت: هنگام معامله، کسی پیش ما نبود! 🔸پیامبر به خزیمه فرمود: خزیمه! با آن که تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می‌دهی؟ 🔹خزیمه گفت: یا ! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند خبر دادن از و خداوند و آسمانی، تصدیق کرده و از جان و دل می‌پذیریم، چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟! 🔰بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه وآله، شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمه مفتخر به لقب گردید. 📚 منبع ۱. ، ج۲۲، ص۱۴۱. گفتنی است که این داستان با اندکی تفاوت در اکثر کتاب‌های فریقین موجود است. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام () 🔰 روزى كه نبرد اتفاق افتاد، شب آن روز عروسى بود. او با دختر ، سرشناس اوسيان كرده و ناچار بود كه مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد. 🔰 هنگامى كه نداى در گوش او طنين انداخت، متحير شد. چاره اى نديد جز اينكه از پيشگاه فرمانده كل قوا اجازه بگيرد، تا يك شب در مدينه توقف كند و فرداى آن خود را به ميدان جنگ برساند. 🔰 صلی الله علیه و آله يك شب براى انجام مراسم عروسى به وى اجازه داد. بامدادان، حنظله پيش از آن كه غسل جنابت كند، به سوى ميدان شتافت. وقتى خواست از در منزل بيرون آيد؛ اشك در ديدگان نوعروس كه از ازدواج وى جز يك شب نگذشته بود، حلقه زد. 🔰 دست در گردن خود افكند، و درخواست كرد كه چند دقيقه كند. او چهار نفر مرد را كه روى داشتن عذر در مدينه مانده بودند، گواه گرفت كه ديشب ميان او و شوهر گرامى وى عمل آميزش انجام گرفته است. 🔸حنظله از منزل بيرون رفت، عروس رو به آن چهار نفر كرد و گفت: 🔸ديشب در خواب ديدم كه آسمان شكافت و شوهرم داخل آن شد، سپس شكاف به هم آمد. من از اين رؤيا احساس مى كنم كه شوهر من به سوى جهان بالا خواهد رفت و شربت را خواهد نوشيد. 🔰حنظله وارد سپاه شد ديدگانش به افتاد كه ميان دو سپاه مشغول جولان بود. او با يك حمله جوان مردانه شمشيرى به سمت او متوجه ساخت، ولى شمشير بر پشت اسب وى فرود آمد و ابو سفيان نقش زمين شد. 🔰داد و فرياد ابو سفيان موجب اجتماع گروهى از سربازان قريش شد. 🔰شدّاد ليثى بر حنظله حمله كرد و بر اثر آن ابو سفيان از چنگال وى نجات يافت. 🔰در ميان سربازان ، نيزه دارى، به او حمله ور شد و نيزه خود را در بدنش فرو برد. حنظله با همان زخم وى را تعقيب كرد و او را با شمشير از پاى درآورد و خود نيز بر اثر زخم نقش زمين شد. 🔸پيامبر گرامى فرمود: من ديدم كه ، حنظله را غسل مى دادند، و از اين نظر او را مى گفتند. 🔰هنگامى كه قبيله ، مفاخر خود را مى شمردند،چنين مى گفتند: و منّا حنظلة غسيل الملائكة؛ از ما است حنظله كه فرشتگان او را غسل مى دادند. 📚 منابع ۱. اسد الغابه، ج ۲، ص ۵۹. ۲. ، ج ۲۰، ص ۵۷. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام (عمار یاسر) در جریان ساخت صلی الله علیه و آله، ، صحابی با وفای صلی الله علیه و آله چند قطعه سنگ را روى هم جمع كرده و براى ساختمان حمل مى كرد. 🔰گروهى از سادگى و وى سوء استفاده كرده، بيش از مقدار تحمل وى، سنگ بر او حمل مى كردند. 🔹وى مى گفت: من يكى از سنگ‌ها را براى خود و ديگرى را به نيت پيامبر حمل كنم.روزى پيامبر او را زير بار گران، در حالى كه سه قطعه سنگ بر او حمل كرده بودند، ديد. 🔹 سخن به گله گشود و گفت: شما سوء قصد به من دارند و خواهان و مرگ من هستند، آنان سنگ‌ها را يك يك مى آورند، ولى سه تا سه تا بر دوش من حمل مى كنند. 🔸پيامبر دست او را گرفت، گرد و غبارى كه بر پشت او بود، پاك كرد و اين جمله تاريخى را فرمود:آنان قاتل تو نيستند، تو را گروه ستمگر خواهند كشت، در حالى كه تو آنان را به سوى و حقيقت دعوت مى كنى.(۱) 🔰اين خبر غيبى يكى از دلايل و راست گويى پيامبر است و آنچنان كه گزارش داده بود اتفاق افتاد، زيرا سرانجام عمار در نود سالگى در جنگ در ركاب علیه السلام به دست هواداران كشته شد. اين خبر غيبى در حال حيات عمار اثر عجيبى بر جاى گذارده بود و پس از اين جريان، عمار را محور حق دانسته و حقانيت هر صنفى را با پيوستن او تشخيص مى دادند. 🔰وقتى عمار در ميدان جنگ كشته شد، ولوله عجيبى در صف شاميان افتاد. كسانى كه با تبليغات زهرآگين معاويه و ، در حقانيت على علیه السلام به شك افتاده بودند آگاه شدند. 🔰هزيمة بن ثابت انصارى كه همراه امير مؤمنان رفته بود، ولى در اقدام به جنگ مردّد بود، پس از كشته شدن عمار شمشير كشيد و به شاميان حمله كرد.(۲) 🔰ذو الكلاع حميرى با بيست هزار تن كه همگى اهل قبيله وى بودند به جنگ على علیه السلام آمده بود و تكيه گاه عمده معاويه همين مرد بود و او تا از همكارى ذو الكلاع اطمينان نيافت، تصميم به جنگ نگرفت. اين سردار فريب خورده، همين كه شنيد عمار ياسر همراه على است سخت تكان خورد. 🔰مبلّغان دستگاه معاويه، خواستند مطلب را بر او مشتبه سازند، گفتند: عمار كجا، صفين كجا؟ عراقيان از ساختن اين دروغ‌ها باكى ندارند. ذو الكلاع، متقاعد نشد رو به عمرو عاص كرد و گفت: آيا پيامبر چنين جمله اى در حق عمار گفته است؟ فرزند عاص گفت: آرى فرموده است، ولى هرگز عمار در سپاه على نيست. 🔹وى گفت: من بايد خودم شخصا تحقيق كنم. سپس عده اى را مأمور كرد تا در اين باره تحقيقاتى بكنند. در اين لحظات حساس معاويه و عمرو عاص ديدند كه اگر او از وجود عمار در سپاه على عليه السّلام و يا از وى در ركاب على آگاه شود، ممكن است شكافى در سپاه شام به وجود آيد؛ از اين نظر، سردار نام دار شامى به طريق مرموزى كشته شد. 🔰شهرت اين ، ميان محدثان عامه و خاصه، ما را از ارائه مدارك آن بى نياز ساخته است. 🔰 نقل مى كند: هنگامى كه عمار در صفين كشته شد، عمرو بن حزم پيش عمرو عاص آمد و گفت: عمار كشته شد و پيامبر در حق وى فرموده است: تقتل عماراً الفئة الباغية؛ گروه ستمگر او را مى كشند. (۳) 📚 منابع ۱. سيره حلبى، ج ۲، ص ۷۶ و ۷۷. ۲. مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۳۸۵. ۳. مسند ابن حنبل، ج ۴، ص ۱۹۸. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام 💠 پیرامون حضرت سلام الله علیه از علیه السلام آورده اند: 🔰پدرش علیه السلام در رحبه نشسته بود و مردمان نيز پيرامون او. 🔰مردي برخاست و گفت اي اميرمومنان تو در جايگاهي هستي كه خدا تو را در آن جاي داده و آنگاه پدرت در آتش دوزخ كيفر مي‌بيند. 🔸فرمود: خاموش! خدا دهانت را بشكند! سوگند به آنكس كه صلی الله علیه و آله و سلم را به راستي به پيامبري فرستاد كه اگر پدرم درباره همه گنهكاراني كه روي زمين اند به برخيزد خدا شفاعت او را مي‌پذيرد. 🔸پدرِ من در آتش كيفر ببيند با آنكه پسرش قسیم النار و الجنه (بخش كننده و ) است؟ 🔸سوگند به آنكه محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به‌راستي فرستاد كه در روز نور پدرم ابوطالب علیه السلام روشني‌هاي همه آفريدگان را خاموش مي‌كند مگر ۵ نور را: 🔸نور محمد و نور و نور و و نور فرزندان او از علیهم السلام را. 🔸هان او از نور ما است كه خدا آن را ۲۰۰۰ سال پيش از خلقت آفريده است. 📚 منبع ۱. ترجمه‌ ، ج۱۴، ص ۳۴۸. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام() ❓چرا به خزیمة بن ثابت، (صاحب دو شهادت) می گویند؟ ✍ علیه السلام در این مورد می‌فرماید: 🔸حضرت صلی الله علیه وآله روزی از مرد عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را کرده و به او گفتند: 🔹اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می‌خرند! 🔹مرد از این سخن تحریک شده و از روی طمع کاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده و اسب را پس بگیرم؟! 🔹گفتند: نه! چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته‌ام بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او مرد خوبی است و هرچه پیشنهاد کنی، از تو خواهد پذیرفت. 🔰مرد اسب فروش با این قصد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و منکر قیمت قبلی شد. 🔸حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته! به همین مبلغ فروخته ای. در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسیده و از ماجرا سؤال کرد. 🔹گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. 🔹خزیمه خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من می‌دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می‌گوید، این اسب را فروخته ای. 🔹اعرابی گفت: هنگام معامله، کسی پیش ما نبود! 🔸پیامبر به خزیمه فرمود: خزیمه! با آن که تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می‌دهی؟ 🔹خزیمه گفت: یا ! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند خبر دادن از و خداوند و آسمانی، تصدیق کرده و از جان و دل می‌پذیریم، چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟! 🔰بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه وآله، شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمه مفتخر به لقب گردید. 📚 ، ج۲۲، ص۱۴۱. گفتنی است که این داستان با اندکی تفاوت در اکثر کتاب‌های فریقین موجود است. 🆔 @islam_history