کتابی هست که الان دارم میخونم. یک داستان جنایی که به نمادشناسی مذهبی و هنری، رمزنگاری، رمزگشایی و تاریخ مسیحیت و ادیان پگانی باستانی(ادیان عامیانه که مظاهر طبیعت و ربالنوعها و ربهالنوعها رو میپرستیدند) ربط پیدا میکنه.
داستان پر از رمز و راز، معما و تفسیر نمادهاست، و محورش هم تحریفات تاریخ مسیحیت، انجمنهای مخفی و فرقههای مسیحیه، مثل دیر صهیون و اپوسدئی.
البته ادیان رو از نگاه علم غربی بررسی و تفسیر میکنه که این قطعا با باورهای ما سازگار نیست(منشاء دین رو بشر میدونه، نه خدا)؛ اما تحلیلی که درباره روند تحریف در مسیحیت ارائه میده جالب و قابل تأمله.
با این حال ادعایی درباره حضرت مسیح داره که هرچند مغایر با عصمت ایشون نیست(و حتی منطقی به نظر میرسه) و از نظر تاریخی هم مستنداتی داره، ولی در قرآن بهش اشاره نشده و برای همین پذیرشش برام سخته.
ویژگی مثبت ترجمهی فارسی، پاورقیهاییه که مترجم بهش اضافه کرده، اطلاعات اضافهتر و مستند و بسیار جالب درباره مسائل طرح شده در کتاب ارائه داده و گاهی مطلبی که نویسنده گفته رو اصلاح کرده.
این کتاب جزو کتابهای بسیار جنجال برانگیزه، حتی در بعضی کشورها بخاطر اعتراض روحانیون مسیحی، چاپ کتاب ممنوع شده.
⚠️ اگر مطالعات دینی و تاریخی کمی داشتید و پایههای اعتقادی قوی و عقلی ندارید، کتاب رو اصلا بهتون پیشنهاد نمیکنم.
⚠️کتاب به نوعی فراماسونها رو تطهیر کرده، یا حداقل قابل دفاع نشون داده.
⚠️همچنین به دلیل طرح بعضی مسائل، کتاب برای نوجوانان و سنین زیر ۱۸ سال اصلا مناسب نیست.
#نقد_کتاب 📚
راز داوینچی📙
✍🏻دن براون
http://eitaa.com/istadegi
وقتی از برتری قرآن و معجزه بودنش حرف میزنیم، منظورمون همینه!
تمام نسخههای قرآن در تمام جهان یکسانه، دقیقا در زمان خود پیامبر و با زبان اصلی ثبت و ضبط شده، برخلاف کتاب مقدس(عهد عتیق و عهد جدید) که سالها بعد از حضرت موسی و حضرت عیسی، به زبانهای مختلف جمعآوری شد.
هشتاااااد انجیل؟
در نهایت چهار انجیل؟😐
(ادامه صفحه قبل)
این مطلب رو قبلا در کتاب «التیام» نوشته رضا مصطفوی خونده بودم؛
در این کتاب اشاره شده بود که فردی به نام پولس(که مسیحیها اون رو قدیس میدونن) بعد از مسیح، در تعالیم حضرت عیسی علیه السلام تحریفات بسیاری به وجود آورد؛ عقایدی مثل تثلیث(سهگانه بودن خدا) رو هم همین جناب پولس از ادیان پگانی الهام گرفت و وارد مسیحیت کرد.
جالبه که پولس در ابتدا دشمن پیروان مسیح بود، بعد یهو مسیحی شد و یه جورایی نقش معاویه رو توی دین مسیحیت ایفا کرد😒
اقدامات پولس، زمینه رو برای تحریفهای کنستانتین فراهم کرد.
کتاب التیام، یک تاریخ تحلیلی از ادیان ابراهیمی و قوم بنیاسرائیله که توصیه میکنم حتما بخونید. نشر عهدمانا منتشرش کرده.
درواقع مسیحیتی که الان هست، فرسنگها با حضرت مسیح فاصله داره😔
سوره آلعمران، آیه ۵۵:
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَىٰ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ.
[ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍی ﻋﻴﺴﻲ! ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ [ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩم] ﺑﺮ ﻣﻰﮔﻴﺮم، ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰﺑﺮم، ﻭ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﭘﺎک ﻣﻰﻛﻨﻢ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭی ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﻢ؛ ﺳﭙﺲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﻮی ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ شما ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ [ﺑﻪ ﺣﻖّ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ] ﺩﺍﻭﺭی ﻣﻰکنم.
سوره نساء، آیه ۱۵۷:
وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا.
ﻭ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﮔﻔﺘﺎﺭِ [ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺩﺭﻭﻍ]ﺷﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻋﻴﺴﻲ ﺑﻦ ﻣﺮﻳﻢ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻴﻢ. ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻜﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﻴﺎﻭﻳﺨﺘﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣُﺸﺘﺒﻪ ﺷﺪ [ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺨﺼﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﻴﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﺁﻭﻳﺨﺘﻨﺪ ﻭ ﻛﺸﺘﻨﺪ] ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻭﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﺟﺰ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﻭ ﻭﻫﻢ ، ﻫﻴﭻ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻭ ﻋﻠﻤﻰ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، و یقینا او را نکشتند.
دروغی به نام ربانیت عیسی...
سوره فرقان، آیه۷:
وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا.
ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﺬﺍ ﻣﻰﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﻭﺩ؟ ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﻱ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﻧﺸﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ؟
سوره مائده، آیه ۱۱۶:
وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ.
ﻭ [ﻋﺮﺻﻪ ﻫﻮﻝ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ]ذﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﻴﺴﻲ ﺑﻦ ﻣﺮﻳﻢ ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﺮﺩم ﮔﻔﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻭ ﻣﺎﺩﺭم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻴﺪ؟! ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻨﺰّﻩ ﻭ ﭘﺎﻛﻲ، ﻣﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻗﺪﺭتی ﻧﻤﻰﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺣﻖّ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ، ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﺩﺍنی، ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﮔﺎهی، ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺗﻮﺳﺖ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻢ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻧﻬﺎﻥﻫﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﻧﺎیی.
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
آگاهانه، مسئولانه، امیدوارانه
✍️فاطمه شکیبا
الان چهارمین سالی ست که جامعهشناسی میخوانم؛ یعنی چهارمین سال تمام شده. بعضی از همکلاسیهایم از خواندن این رشته، یا از اصل تحصیل در دانشگاه پشیمانند. بعضی به این نتیجه رسیدهاند که آرمانهایشان دستنیافتنی هستند و بعضی آنچه در دانشگاه خواندهایم را غیرکاربردی میدانند؛ اما اگر از من بپرسند این چهارسال به چه دردت خورد و اصلا فایده داشت یا نه، با قطعیت میگویم که بله. به دردم خورد و من را تغییر داد(تازه فهمیدهام رشتهام حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و من فقط قطرهای از دریا چشیدهام).
جامعهشناسی توانست از من انسان هوشیارتر و متعادلتری بسازد. انسانی که درباره خیلی از مسائل نظر نمیدهد، انسانی که فکر نمیکند اگر در جمعهای فامیلی بنشیند و از گرانی و «وضع بد مملکت» ناله کند، تحلیلگر خوبی به نظر میرسد. کسی که ترجیح میدهد بجای مبهمگویی و غرغر کردن، مسائل را واقعی و واضح ببیند و راهکار بدهد.
از دیدِ منِ جامعهشناسی خوانده، وقتی کسی نق میزند و از «اوضاع مملکت» مینالد، حرفش نه اعتبار علمی دارد و نه معنیِ درست و حسابی. او فقط دارد نق میزند. اگر قرار است وضع بد یا خوب را توصیف کنیم، به آمار نیاز داریم و پیش از آن، به مبانی نظریای که وضع خوب و بد را برایمان ترسیم کنند.
از دید منِ جامعهشناسی خوانده، کسی که تصور میکند که ایران مرکز نفرین زمین است و هرچیزی که در ایران است بد است و تمام معضلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی در ایراناند و هرچیزی که در «خارج» است خوب است و «خارجیها» و «اروپاییها» هیچ مشکلی ندارند و بر همه مشکلات پیروز شدهاند و مردمش در بهشت روی زمین زندگی میکنند، یک فرد عامی، فاقد قدرت تحلیل و جوزده است. کسی که با دیدن چند تصویر در رسانه سریع گول میخورد. چنین فردی در تعریف من، حتی اگر مدرک دکتری داشته باشد هم بیسواد است.
من در جامعهشناسی یاد گرفتهام که هیچ جامعهای بدون مشکل نیست، کجرویها و بحرانها همیشه با شدت و ضعف متفاوت وجود دارند، هیچ حکومتی کاملا پاکدست و درستکار نیست و البته این را هم یاد گرفتهام که مشکلات هر جامعه، خاص آن جامعه است و راهحلهای بومی میطلبد. ایران مشکلاتی دارد متاثر از تاریخ، فرهنگ و جغرافیای خودش و سوئد مشکلاتی دارد متاثر از تاریخ و فرهنگ و جغرافیای سوئد. سوئد مشکلات ایران را ندارد، ولی به این معنی نیست که اصلا مشکلی ندارد! در نتیجه مقایسه این دو کشور و این نتیجهگیری که سوئد از ایران بهتر است یا ایران از سوئد بهتر، یک نتیجهگیری عوامانه است. شرایط هیچ دو کشوری با هم قابل مقایسه نیستند، و راهحلی که در سوئد جواب میدهد قرار نیست در ایران هم مفید باشد.
جامعهشناسی به من یاد داد تفاوتها، مشکلات، محدودیتها و فرصتها را واقعی ببینم و بپذیرم. برخلاف بعضی همسن و سالانم، از زندگی در ایران احساس بدبختی نمیکنم. ایران کشوری ست که موانعی بزرگتر از بقیه کشورها را پشت سر گذاشته و با این وجود، در برخی شاخصها پیشرفت قابل توجهی داشته است. کشوری که در برخی حوزهها مانند اقتصاد و نظام آموزشی، ساختار ناکارآمدی دارد؛ ولی در حوزههای علمی قدمهای قابل توجهی برداشته و با یک آهنگ آرام اما پیوسته، درحال پیشرفت است(و البته بسیاری از پیشرفتها را مدیون تحریم است).
جامعهشناسی(مخصوصا مباحث مربوط به قدرت و جامعهشناسی سازمانها) من را بیش از پیش به این اطمینان رساند که هیچ حکومت و ساختار مدیریتی، نمیتواند فساد را به صفر برساند و کارآمدی کامل داشته باشد. قدرتمندترین ساختارها هم راهی برای دور زدن دارند؛ چون ما با انسان سر و کار داریم، با طمع انسان، با شهوت انسان، با هوش انسان و خلاقیتاش که روزبهروز بر آن افزوده میشود. هیچ حکومتی، جز حکومتی که به دست معصوم اداره میشود، کامل و آرمانی نیست و با هیچ تفکر و ایدئولوژیای نمیتوان یک حکومت بینقص ساخت، جز راهی که خدا نشان بدهد. و من این را بیش از همه در جامعهشناسی فهمیدم.
به عنوان یک دانشجو، به عنوان یک آدمِ جامعهشناسی خوانده، تصمیم جدی دارم که رای بدهم. رای من واقعا در اصلاح ساختار تاثیر دارد؛ یک تاثیرِ خیلی خیلی کوچک. از رای انتظار معجزه یکشبه ندارم؛ اما رای ندادنم از من یک روح نامرئی میسازد، یک موجود منفعل. رای دادن از دید نظریهپردازان رشتهی من، کوچکترین کنش سیاسی ست. صرف هوادار بودن یا مخالف بودن، تاثیر چندانی ندارد. برخی فکر میکنند رای ندادن نوعی اعتراض است، نوعی مقاومت منفی. واقعیت این است که اینطور نیست. رای ندادن فقط پاک کردن صورت مسئله است، به هیچ تغییر مثبتی منجر نمیشود و کسی صدای معترضان خاموش را نمیشنود. معترضان خاموش، خشمگین و افسرده، به دیگران اجازه انتخاب میدهند و از شرایط مطلوبشان دور و دورتر میشوند.
#انتخابات
جامعهشناسی توانست دید من را به کلام امام و رهبری تغییر دهد. پیش از این، توجهم به بیاناتشان صرفا از جنس ولایتپذیری و تعبد بود؛ ولی جامعهشناسی به من آموخت روابط علت و معلولی در کلام رهبری را بیابم و ظرافتهای حکیمانه آن را بفهمم. دریافتهام که آنچه امام و رهبری درباره مشارکت و حضور مردم گفتهاند، یک تعارف یا حرف ذوقی نیست؛ بلکه یک واقعیت است، یک ضرورت. انقلاب اسلامی نه یک انقلاب حزبی بوده، نه طبقاتی و نه کودتا. این انقلاب با حضور همهی مردم رقم خورده و با حضور همهی مردم در همهی عرصهها تداوم خواهد یافت.
من رای میدهم؛ مسئولانه، آگاهانه و امیدوارانه.
✍️فاطمه شکیبا
#انتخابات #ماه_شعبان
https://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان
37.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 رهنوردی که به امّیدِ رهی میپوید
تیره رأییست گر از نیمه ره برگردد
🔹 کلیپ آرشیو راهیاننور ۱۴۰۱
[ ادامه دارد... ]
#روی_موج_بهشت
|بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان|
🆔 @uisb_ir
|روی موج بهشت|
🆔 @royemoje_behesht
یادش بخیر، سال گذشته چه لذتی بردیم از نشستن پای صحبتهای مادر شهید حسن حجاریان...
فکر نمیکردم دلم براش تنگ بشه، ولی انگار واقعا دلتنگ راهیان نور شدم...
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 121
ولی انگار واقعا حالش بهتر است. دیگر خبری از آن انقباض و درهم جمع شدن نیست. راحت روی چمنها نشسته و میخندد؛ و مطمئن نیستم این حال خوبش چقدر دوام میآورد. خندان میگوید: ممنون که مجبورم کردی حرف بزنم. فکر کنم لازم بود بجای فرار کردن ازش، باهاش مواجه بشم.
-خیلی کلیشهای بود.
-ولی واقعا همینطوره. میدونی، حرف زدن با آدمایی که فقط دلشون برام میسوخت به نظرم احمقانه بود. ولی تو دلت نمیسوزه، نه؟ تو میفهمی. این که میدونم تو میفهمی باعث شده راحت حرف بزنم. اولین بارمه که از پنیکم خجالت نمیکشم.
شانه بالا میاندازم و لبخند میزنم. میگوید: خودت چی؟ تو نمیخوای درباره اتفاقی که برات افتاده حرف بزنی؟ شاید تو هم با یکم بالا آوردن و لرزیدن آروم بشی. اولش سخته ولی حس خوبی داره.
یخ میکنم. مرور تجربهام به اندازه کافی سخت است، ولی الان مسئله این نیست. مسئله این است که من باید یک خبرنگار اسرائیلی باشم نه یک دختر جنگزدهی سوری. درک مشترک مجوز خوبی برای لو دادن گذشته و به فنا دادن تلاشهای این مدت نیست. دستم ناخودآگاه میرود به سمت گردنبند حرز عباس و آن را از زیر لباسم لمس میکنم. سرم را تکان میدهم و میگویم: نه لازم نیست. من مراحل بدتر از اینم گذروندم.
-و بهتر نشدی؟
-نه.
-فکر میکنی باید چکار کنی که حالت خوب بشه؟
-باید انتقام بگیرم.
بهتزده نگاهم میکند، انقدر بهتزده که حتی یادش رفته دهانش را ببندد یا نفس بکشد. سکوتِ پر از حیرتش باعث میشود به خودم بیایم و یادم بیفتد بدون تامل، حرف خطرناکی زدهام. باید داستانی بیخطر برایش سرهم کنم. بعد از یک سکوت طولانی، آرام و لرزان میگوید: انتقام؟
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi