🥀﷽🥀
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها
ای آن که فرا رفتهای از شرح و بیانها
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمانها و مکانها
میرفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریانها
مست تو فقط خیمهی بیآب نبوده است
از دست تو مستاند همه مرثیهخوانها
مشک تو که افتاد، دل فاطمه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمانها
این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آنها
ای هر چه اماننامه ببینید و بسوزید
این دست رد اوست بر اینگونه امانها
✍🏻 محمدرضا سلیمی
#محرم #تاسوعا
http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مادر ادب
💔رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی
#محرم
#تاسوعا
http://eitaa.com/istadegi
🏴رفع الله رایت العباس...
از «انّی احامی ابدا عن دینی» تا «آقا نور چشم منه» هزار و چهارصد سال فاصله است؛ اما در واقع آرمان کلام استادش را به زبان خودش تکرار کرد.
آرمان شاگرد مکتب عباس بن علی علیهالسلام بود،
خدا پرچمش را بالا برد...
🌿 تصویر انگشتر شهید آرمان علیوردی
#محرم
#تاسوعا #آرمان_عزیز
http://eitaa.com/istadegi
🥀﷽🥀
"معجزه"
✍️فاطمه شکیبا (فرات)
وقتی خبر فوت اولین بیمار کرونایی را شنیدم، فکر میکردم همهچیز سر یک هفته تمام میشود و دوباره برمیگردیم سر زندگیمان. فرداش دونفر مردند، روز بعد سه نفر... تا آخر اسفند که تعطیل شد و عید قرنطینه شدیم، فکر میکردم بعد از تعطیلات عید همهچیز مثل اولش میشود. نشد. قرنطینه کرونایی کش آمد تا رمضان و شبهای قدر و روز قدس و من را بیش از قبل به کنج تنهاییام تبعید کرد. اگر قبلا جمعی وجود داشت که میتوانستم در آن کمی خودم باشم و دلم بخواهد گاهی از کنج تنهایی به آن پناه بیاورم، حالا دیگر آن جمع نابود شده بود.
قرنطینه کش آمد تا شبهای قدر؛ شبهای قدر قبلی ذرهای امید داشتم که بتوانم بروم مراسم احیا، اما آن شب قدر را بدون امید، تنهایی روی پشتبام صبح کردم و دلم شور محرم را میزد. یعنی محرم هم خبری از آن جمع متراکم حسینیه نیست؟ به دعای شب قدرم ایمان داشتم. ایمان داشتم که قبل از آمدن محرم، کرونا برود.
و باز هم قرنطینه کش آمد. دنیا را یک ویروس چند میکرونی تعطیل کرده بود. روزها در اتاقم شب میشد و شبها در اتاقم صبح. پای لپتاپ. خرید آنلاین، کلاس آنلاین، تماس تصویری، ارتباطات مجازی.
با وجود ایمانم به دعای شب قدر و در کمال ناباوری، قرنطینه به محرم رسید و آن معجزهای که منتظرش بودم رخ نداد. حسینیه تعطیل بود. نزدیک خانهمان، در پارکینگ روباز یک ورزشگاه سیاهی زده بودند و قرار بود مراسم بگیرند. همراه یکی دوتا خادمهای حسینیه رفتیم آنجا. فرش و صندلیها باید با فاصله چیده میشدند و تمام ده روز محرم، کارم همین بود: چیدن فرش و صندلیها با فاصله فیزیکی مقرر با ماسکی بر صورت، درحالی که صدای پویانفر در وزشگاه میپیچید که: حسین جان، به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم... کنار تن بیسرت کاسه آب گذاشتم...
اینها مال قبل از مغرب بود. اذان مغرب را که میگفتند، میدویدم به سمت خانه؛ از جمعیت هراس داشتم. از ویروسی که همراه نفسهاشان درهوا پخش میشد و انقدر ریز بود که میتوانست از ماسک من عبور کند، به مجرای تنفسیام راه پیدا کند و خودم و خانوادهام را به بستر بیماری بیندازد. همه خانواده هراس داشتیم، بخاطر بیماری زمینهای پدربزرگ و مادربزرگ. پس حضور در هیئت تبدیل شد به یک کار ممنوعه، یک آرزوی دور و دراز.
دیگر دعا نمیکردم همهچیز مثل اولش بشود. یکی از اقوام پزشکمان گفته بود این ویروس به این زودیها قصد رها کردن بشر را ندارد. گفته بود بشر باید به همین سبک زندگی عادت کند. من عصبانی بودم، ولی خودم را مجبور کرده بودم عادت کنم. هیئت و عزاداری محرم هم تبدیل به یک خاطره شد، واقعهای که تنها از پشت صفحه لپتاپ و تلوزیون میشد دیدش. تنها چیزی که میتوانست محرم را واقعی کند، یک معجزه بود.
نماز مغرب را که میخواندم، میچپیدم توی اتاقم، لپتاپ را باز میکردم و در قسمت پخش زنده مذهبی آپارات چرخ میزدم. هر شب یکی از هیئتهای مهم و بزرگ را پیدا میکردم و پای سخنرانیاش مینشستم. موقع روضه هم که میرسید، در اتاق را قفل میکردم، هندزفری را توی گوشم میگذاشتم و جعبه دستمال کاغذی را کنار دستم. فرقش با روضه واقعی این بود که اینجا نمیتوانستم صدای گریهام را بلند کنم. باید همهچیز در سکوت و تاریکی مطلق اتفاق میافتاد. این که چقدر بنشینم هم بستگی به حال خودم داشت. گاهی یک شب به چند مجلس سرمیزدم و گاهی وقتی روضه به نیمه میرسید، صفحه مرورگر را میبستم.
داشتم به خودم میقبولاندم از حالا به بعد محرم همین است. هر اتفاقی هم بیفتد گوشه اتاقم میافتد. داشتم خاطرات محرمهای گذشته را، حسینیه را و قافله ظهر تاسوعا را در ذهنم بایگانی میکردم. حتی دیگر در پخش زندهها هم نمیشد جمعیت متراکم دید. مردمی را میدیدی که با یک متر فاصله و ماسک نشستهاند، در فضای باز یا زیر سقفهای بلند. دیگر قرار نبود صدای گریهها توی هم برود. دیگر قرار نبود کسی از گرما بپزد. قرار نبود جمعیت درهم فشرده شوند. همهچیز تغییر کرده بود و جهان دیگر جهان قبلی نمیشد.
امسال بعد از سه سال، قافله ظهر تاسوعا دوباره راه افتاد. بعد از سه سال دوباره خودم را در جمعیت بهم فشردهای پیدا کردم که صدای گریههاشان درهم میتنید. یک لحظه ترس برم داشت. ماسک نداشتم. من سه سال تمام از تکتک آدمها و ویروسهای خطرناکی که از بازدمشان برمیخاست ترسیده بودم. همهچیز مثل قبل شده بود جز من. دوباره آدمها به هم چلانده میشدند، دوباره تنگ هم مینشستند، دوباره فرشها کنار هم پهن میشد و صندلیها چفت هم. دوباره همه از گرما میپختند. ولی من...
ادامه دارد
#محرم #عاشورا
مهشکن🇵🇸
🥀﷽🥀 "معجزه" ✍️فاطمه شکیبا (فرات) وقتی خبر فوت اولین بیمار کرونایی را شنیدم، فکر میکردم همهچیز سر
من هنوز مثل قبل نشدهام. جای زخمش مانده است. هنوز هم به دلیل نامعلومی(که مطمئنم ویروس نیست) از آدمها میترسم. دیگر انگار نمیتوانم در اجتماعات مذهبی خودم باشم. دارم تلاش میکنم خودم را به جمع وصلهپینه کنم، ولی همیشه تک و تنها یک گوشه مینشینم و تنها بودن در عین موج خوردن همراه جمعیت، اعصابم را بهم میریزد. دوست دارم فرار کنم. فرار کنم به کنج تنهایی خودم.
نمیدانم خوب میشوم یا نه؛ ولی حالم مثل آدمی ست که معجزه میبیند.
میفهمید؟
معجزه.
رخ دادن اتفاقی محال.
دیدن دوباره روضه حسین...
✍️فاطمه شکیبا (فرات)
#یادداشت_محرم #محرم #امام_حسین
https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🥀﷽🥀 "کاش افسانه بود" روانشناسها میگویند سوگ عاطفی پنج مرحله دارد: انکار، خشم، چانهزنی، اندوه و
🥀﷽🥀
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود،
این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پر غم سند نداشت
بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصهی کنعان دروغ بود
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار، کاش
بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود...
شاعر: محمدمهدی سیار
#محرم #عاشورا #امام_حسین علیهالسلام
https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 «رنگ سرخ علمت یا ثارالله؛ این عالم رو میگیره انشاءالله...»
🖤 #محرم #امام_حسین #عاشورا
http://eitaa.com/istadegi
🌴 ۴:۴۵ بامداد؛ اذان صبح به وقت عاشورای سال ۶۱ هجری
به نام نامی سر، بسمه تعالیٰ سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر...
#عاشورا #محرم
http://eitaa.com/istadegi
🌴 ۶:۰۵ صبح؛ طلوع آفتاب به افق کربلای سال ۶۱ هجری
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر...
اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلة... حرامزاده پسر حرامزاده، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده؛ و ذلت از ما دور است.»
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر...
#عاشورا #محرم
http://eitaa.com/istadegi
🌴۹ صبح؛ تیراندازی سپاه عمر سعد به سوی سپاه امام حسین علیهالسلام و آغاز نبرد
امام به یاران فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.»
کاشفالاسرار میخواهد گرهگیسوی عشق
خوش به هم پیچیده است این رشتهی بسیار سر
#عاشورا #محرم
http://eitaa.com/istadegi
🌴۱۰ صبح؛ پایان نبرد تنبهتن و حمله سراسری سپاه کوفه که به شهادت حدود سی و هشت نفر از اصحاب امام
زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس، ”أجنّنی” گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ”أم وهب” را، به پارهی تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر
#عاشورا #محرم #ما_ملت_امام_حسینیم
http://eitaa.com/istadegi
🌴۱۱ صبح؛ به میدان رفتن اصحاب و شهادت بُرَیر و مسلم بن عوسجه
گر طلب کردهست از اهل وفا دلدار، دل
در طبق با عشق اهدا میکند سردار، سر
#عاشورا #محرم #ما_ملت_امام_حسینیم
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۱:۵۰؛ اذان ظهر به افق کربلای سال ۶۱ هجری و شهادت حبیب بن مظاهر و سعید بن عبدلله.
پیش پای امام افتاد و در نفس آخر از امام پرسید: آیا وفا کردم؟
-انت أمامی فی الجنه...
دل به یک دست تو دادم، سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۳؛ تمام اصحاب به شهادت رسیدند و نوبت به بنیهاشم رسید. اولین شهید بنیهاشم، علیاکبر علیهالسلام بود.
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۴؛ شهادت حضرت عباس علیهالسلام... هیچکس از بنیهاشم نمانده بود.
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
تشنه میخواست ببیند لب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴همچنان حوالی ساعت ۱۴؛ امام به میدان رفتند و پس از ساعتی نبرد جانانه...
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴 ساعت ۱۵:۰۵؛ اذان عصر به وقت کربلای سال ۶۱ هجری...
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه که میخواست داد، حتی سر...
صلی الله علیک یا اباعبدالله...💔
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🌴 ساعت ۱۵:۰۵؛ اذان عصر به وقت کربلای سال ۶۱ هجری... میان خاک، کلام خدا مقطعه شد میان خاک؛ الف، لام،
1033298_741.mp3
3.73M
🥀
مستان همه افتاده و ساقی نمانده...
🎤مرحوم استاد کریمخانی
#عاشورا #امام_حسین #محرم
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۷:۳۳؛ غروب آفتاب به وقت کربلای سال ۶۱ هجری
پس از بیمهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال، النگوی زنان از آستین افتاد...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۷:۵۱؛ اذان مغرب به وقت کربلای سال ۶۱ هجری
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری
که روی شانه طوفان رهاست گیسویش...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🌴ساعت ۱۸:۳۶؛ اذان عشاء به وقت کربلای سال ۶۱ هجری
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلّا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلّا سر...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
🏴
اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِمامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السلام
پ.ن
توصیه شده در روز عاشورا شیعیان اینگونه به یکدیگر تسلیت بگویند.
🏴
🌴ساعت ۲۳:۰۹؛ نیمه شب به وقت کربلای سال ۶۱ هجری
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمهها با من...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از آن بتخانهها چیزی نماند آنجا که برمیخاست
طنین تیشۀ پیغمبران بتشکن از من
منم حسنِ ختامِ باشکوهِ داستانِ تو
پس از این اسوه میسازند اساطیر کهن از من...
#عاشورا #محرم #امام_حسین
http://eitaa.com/istadegi
سلام
بله قانون اساسی ما بر پایه اسلامه، چون یک کشور اسلامی هستیم با اکثریت مسلمان.
ولی بازهم من روی حجاب قانونی تاکید دارم، نه حجاب اسلامی.
کسی که به خدا و اسلام اعتقاد داره که برای رعایت حجاب به قانون نیاز نداره، خودش رعایت میکنه.
اما اقلیتهای مذهبی یا کسانی که به هر دلیلی اعتقاد به اسلام ندارند چی؟ اگه بگیم حجاب حکم اسلام و خداست، میگن ما اینا رو قبول نداریم پس رعایت نمیکنیم!
اینجا دیگه از حوزه اعتقاد خارج میشه و میرسه به قانون. قانون فقط مال این افراده.
پس باید قانون طوری باشه که این افراد رو هم پوشش بده.
اینم درنظر بگیرید که عرف تا زمانی که با شرع در تضاد نباشه میتونه مورد توجه قرار بگیره. حتی بعضی جاها برای تشخیص حکم شرعی باید به عرف مراجعه کرد.
سلام
بله هرکی هرطور دلش میخواد زندگی میکنه، مثلا یکی دلش میخواد کیف شما رو توی خیابون بقاپه، شما حق نداری از پلیس بخوای دستگیرش کنه. یکی هم دلش میخواد مواد بکشه و توی خیابون بیفته دنبال زن و بچه مردم. یکی هم اصلا دلش میخواد اعضای بدن مردمو دربیاره قاچاق کنه. شما حق نداری به اینا بگی دزد و معتاد و قاچاقچی، دلشون میخواد!!
خیلی احمقانه ست که از پلیس انتظار داریم اینا رو دستگیر کنه.
خودتون خندهتون نمیگیره؟؟؟
لیبرالترین لیبرالهای دنیا هم اینو قبول دارن که یه نفر نمیتونه هرجور دلش میخواد زندگی کنه و تا جایی آزاده که حقوق مردم رو ضایع نکنه.
هرکس در محدوده قانون آزاده.
پ.ن: پیرو صحبتتون، هرکس هرطور دلش میخواد در کانالش پست میذاره، شما میتونی پیشنهاد بدی نه این که با فحش و بد و بیراه لینک ناشناس رو سوراخ کنی :))