eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
532 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - مادرم در گوش من خوانده است یا ام البنین - حمید علیمی.mp3
3.55M
🔳 (س) 🌴مادرم در گوش من خوانده است یا ام البنین 🌴ذکر من تا روز محشر هست یا ام البنین 🎤 👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 اثر نیت‌ مادران در سرنوشت فرزندان 👌🏻عظمت وجود اباالفضل العباس(س) مربوط نیّت‌های مادرشان ام‌البنین(س) است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 📗 ✍️ ... وقتی کتاب را خواندم، با این که مادر نبودم، اما مادری را تمام و کمال درک کردم.❤️ سعی کردم دنیایم را شبیه دنیای مادری که راوی کتاب است، بکنم. حالا بانو ام‌البنین را جور دیگری می‌شناسم و به او عجیب علاقه مند شده ام.🦋 ✍️ از خودم می‌پرسم: آیا می‌شود من هم فداییِ ولایت شوم؟ آیا می‌شود نام من نیز در تاریخ به نیکی ماندگار بماند؟ آیا می‌شود آن‌قدر بزرگ شوم که بتوانم، عباس‌ها🌤 در دامان بپرورانم؟ 🌴 کلمه به کلمه میر و علمدار، ذره ذره ی حال و هوایت را جور دیگری می‌کند! همان حال و هوایی✨ که سال‌ها منتظرش بوده‌ای... این کتاب روایتی دلنشین و خواندنی است، برای تمام مادران و همسرانِ و دختران این سرزمین...💝 『خـرید اینـترنتـی کتـاب‌هـا📮』 📪-@sefaresh_namaktab 『خـرید اپلیکشن کتـاب‌📱』 📲 https://b2n.ir/732271 https://eitaa.com/istadegi
🏴 حماسه اشک ▪️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای :«یکی از بخشهای مهم و جذابی که میتواند مصیبت ابالفضل را بیان کند، زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّی ویک امّ البنین» ◾️ مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحه‌سرائی میکند و حماسه می‌آفریند. همه‌اش اشک ریختن و تو سر زدن هم نیست؛ البته اشک ریختن هست، اشکالی هم ندارد؛ بلکه حماسه‌آفرینی است، افتخار به این جوانهاست.» ۱۳۹۰/۰۳/۲۵ http://eitaa.com/istadegi
📚 ✍️نویسنده: ظاهرش این است که این کتاب، درباره زندگی حضرت عباس علیه‌السلام است؛ اما نه... این کتاب داستان زندگی کسی ست که اگر نبود، عباس، عباس نمی‌شد. ماجرای دلاوری و مردانگی قمر بنی‌هاشم را زیاد شنیده‌ایم... اما تابحال فکر کرده‌اید چه کسی پشت پرده این شکوه و عظمت حضرت عباس است؟ باور کنید حضرت ابالفضل العباس هرچه آبرو و عظمت دارد، مدیون مادرش ام‌البنین است... اصلا بیراه نیست اگر بگویم این ام‌البنین بود که در کنار فرات جنگید و شهید شد؛ اما در کالبد عباسش. به قول آقای زرویی نصرآباد(نویسنده کتاب ماه به روایت آه): اولین شهید کربلا، ام‌البنین بود. مادرها می‌فهمند درجه‌ای بالاتر از ایثار جان هم می‌تواند باشد... مادرها می‌فهمند فرزند همه هستی مادر است... عباس برای حسین علیه‌السلام جان داد و ام‌البنین، همه هستی‌اش را... باور کنید اولین شهید کربلا ام‌البنین بود... کتاب میر و علمدار، داستان مادرانه‌های بانو ام‌البنین برای فرزند رشیدش ابالفضل العباس است. مه‌شکن
مه‌شکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 #میر_و_علمدار ✍️نویسنده: #نرجس_شکوریان_فرد #نشر_عهدمانا ظاهرش این است که این کتاب، در
📖بریده‌هایی از کتاب زیبای میر و علمدار 🏴 ✍️به قلم نرجس شکوریان‌فرد 🥀به مناسبت سلام‌الله‌علیها و گرامیداشت مادران و همسران شهدا...🥀 🏴🏴🏴 "اینجا کنار شما که می‌نشینم، انگار که بر بالای تاریخ نشسته‌ام و دارم برای همه سال‌های دورِ پیش رو و همه‌ انسان‌های نیامده در این دنیا، داستان جوانمردی می‌گویم. تعلیم راه و رسم مردانگی می‌دهم و امتداد سبک پهلوانی پدرت علی را درس می‌‌دهم. هر چه نباشد، تو به رسم و سبک علی قد به آسمان کشیدی و در کنار گوش تو، پدرت زمزمه‌ رسم‌های الهی را داشته است." 🏴🏴🏴 "مادر نشدی! مادر نیستی! یک دنیایی دارد مادری، خاص خودش! وقتی می‌گویم دنیا، یعنی زیبایی و شکوهش، تلخی و شیرینی‌هایش، اصلاً بهار و تابستان، پاییز و زمستانی دارد دنیای مادری که بی‌نظیر است. هیچ‌کس جز دل و جان و اندیشه‌ی مادر، عمق و ارزش و روح آن را درک نمی‌کند. نمی‌شود هم قصه این دنیا را برای کسی گفت. اصلی‌ترین و ناب‌ترین قصه دنیا، همین است. تا دنیا بوده و بوده و هست هم، شنیدنی‌ترین داستان را اگر می‌خواهی گوش بدهی، بگو یک مادر، بنشیند مقابلت؛ همان اول که بگوید یکی بود، یکی نبود… تو مطمئن می‌شوی که داستان آن مادر با بقیه فرق دارد." 🏴🏴🏴 پدر و مادرم به تبرک نام دختر پیامبر، اسم مرا هم گذاشتند فاطمه. می‌دانی عزیزدلم! اسم‌‌ها، رسم‌ها را فریاد می‌زنند. وجود‌ها را نشان می‌دهند. مثل مرزها هستند که حریم یک ملتی می‌شوند، اسم هم برای من مثل خط مرزی بود. حریم دور قلبم، خط تقوای اعمالم... فاطمه را که شناختم، فاطمی بودن را تمرین کردم! 🏴🏴🏴 یک خواسته‌‌هایی دارد دل، که مختص خودش است. پنهان در پس پرده. حتی نمی‌گذارد این خواسته پا به ذهن بگذارد تا مبادا به زبان بیاید و همه چیز آشکار شود. این خواسته تنها برای خود دل است و در حریم آن محفوظ! من همان روز که همسر پدرت شدم و همراه او عازم خانه‌اش، دلم پر شد از خواسته! و یک دعا که قطعی امید به اجابتش داشتم. این که فدایی آستان دوستان بشوم... 🏴🏴🏴 مادر! یک قصه‌ای دارد این آب که من هم نمی‌دانم چیست. فقط دریافته‌ام که خلقت عالم از آب است و انسان هم. آب داستان اصلی است که در دشت کربلا با تو جمع شد. هر دلی که با محبت حسین عجین است از آب دست تو سیراب شده است. تو منشا خیرترین خیرهای عالمی، سقایی! سقا! 🏴🏴🏴 مه‌شکن
4_5987631667043373139.mp3
5.92M
🥀🖤 زبان حال بانو ... از حسین بگو... حسین من کو...؟ 😭 🎤🎶با صدای: [مرحوم] حاج حسن جمالی http://eitaa.com/istadegi
932ea641-cacd-4233-8ed2-3536e6aaa4d8.pdf
25.61M
📚 کتاب 📘 ✍🏻نویسنده: 🥀زندگی‌نامه بانویی که دو فرزندش را تقدیم اسلام کرد و خود نیز در حریم امن الهی به شهادت رسید. http://eitaa.com/istadegi
13890606_2627_1281k.mp3
1.6M
🏴 غزلی تقدیم به ساحت حضرت علیهاالسلام زن رشک حور بود و تمنای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر در خانه‌ی علی سَرِ افشای خود نداشت ▪️شعرخوانی آقای افشین علاء تقدیم به ساحت حضرت ام‌البنین علیهاالسلام در دیدار شاعران سال ۱۳۸۹ http://eitaa.com/istadegi
📚 ✍️نویسنده: ظاهرش این است که این کتاب، درباره زندگی حضرت عباس علیه‌السلام است؛ اما نه... این کتاب داستان زندگی کسی ست که اگر نبود، عباس، عباس نمی‌شد. ماجرای دلاوری و مردانگی قمر بنی‌هاشم را زیاد شنیده‌ایم... اما تابحال فکر کرده‌اید چه کسی پشت پرده این شکوه و عظمت حضرت عباس است؟ باور کنید حضرت ابالفضل العباس هرچه آبرو و عظمت دارد، مدیون مادرش ام‌البنین است... اصلا بیراه نیست اگر بگویم این ام‌البنین بود که در کنار فرات جنگید و شهید شد؛ اما در کالبد عباسش. به قول آقای زرویی نصرآباد(نویسنده کتاب ماه به روایت آه): اولین شهید کربلا، ام‌البنین بود. مادرها می‌فهمند درجه‌ای بالاتر از ایثار جان هم می‌تواند باشد... مادرها می‌فهمند فرزند همه هستی مادر است... عباس برای حسین علیه‌السلام جان داد و ام‌البنین، همه هستی‌اش را... باور کنید اولین شهید کربلا ام‌البنین بود... کتاب میر و علمدار، داستان مادرانه‌های بانو ام‌البنین برای فرزند رشیدش ابالفضل العباس است. http://eitaa.com/istadegi
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 ✨ «برای مادر ناهید» ✍🏻زینب نصرتی قاب عکس امام را از روی طاقچه برداشت و با دستمال پاک کرد. - قربان جدتان بشم. عکس کوچک و سیاه و سفید ناهید که گوشه قاب عکس امام محکم شده بود را در دست گرفت و بوسید، عمیق، دلتنگ: آی رولَه گیانِم(بچه جانم). عکس ناهید را سر جای خودش قرار داد؛ درست پایین قاب عکس امام. قاب را سر جای خودش برگرداند. خواست دست دراز کند برای قاب بعدی؛ اما درد قلبی که این روزها بیشتر از همیشه شده بود به سراغش آمد. دستش پیراهنش را چنگ زد به امید آزاد کردن نفسی که تا نیمه بالا آمده بود. زانوهایش خم شد؛ اما قبل از این که با صورت به زمین بخورد، دستی زیر آرنجش را گرفت. به سختی صورتش را بالا گرفت تا صاحب دستی که کمکش کرده بود را ببیند. از دیدن چهره کسی که مقابلش بود غرق سرور شد و توان نداشت تا هلهله کند و کِل بکشد؛ فقط توانست اشک‌هایش را که همدم جدایی‌ناپذیر هفده سالش بودند، روانه کویر سفید صورتش کند. چشم‌هایش از دلتنگی پر بود؛ اما از شادی برق می‌زد. تمام توانش را جمع کرد تا فقط بتواند بگوید: ناهید! ناهید هم اشک می ریخت؛ دلتنگ مادر بود: گیان، گیان ناهید! دایَه(مادر). دستش محکم‌تر از قبل به پیراهنش گره خورد و صدایش همراه ناله از دهانش خارج شد: آ...آخ. ناهید کمک کرد تا مادرش بنشیند. دستش را گذاشت روی دست مشت شده مادر و آرام باز کرد و به نشان ارادت روی سینه مادر گذاشت. صورت مادر از درد جمع شده بود و دانه های عرق روی پیشانی‌اش پیدا بود. ناهید با مادرش حرف می‌زد. باید کمکش می‌کرد تا از این مرحله هم بگذرد. - دایَه گیان، یادتَه همیشَه بهم می‌گفتی موقع سختی‌ها اول از خدا کمک بخوام بعد از حضرت زهرا(سلام الله علیها). مادر به سختی سرش را بالا و پایین کرد و قطره اشک دیگری روی گونه‌اش غلطید. - حالا خودت بگو، کمک بخواه. صداش بزن. اسمشِه(اسمشو)صدا بزن دایه. از مادرت کمک بخواه دایَه گیان. شدت اشک‌های مادر بیشتر شده بود، دستش را محکم به سینه‌اش فشار داد و با ته‌مانده نفسش صدا زد: یا بی‌بی فاطمه(سلام الله علیها). برق نور سفیدی از روبه‌رو می‌تابید؛ اما چشم‌هایش را اذیت نمی‌کرد. دست گذاشت روی قلبش اما درد نداشت. امتحان کرد؛ راحت نفس می‌کشید. یادش افتاد ناهید کنارش بود. به اطرافش چشم چرخاند؛ ناهید در سمت راستش بود، زیباتر و شیرین‌تر از همیشه؛ با لباسی سفید که انگار از نور بود. لبخند به لب داشت و دستانش را باز کرده بود برای در آغوش کشیدن مادر. مادر دیگر تحمل نداشت. هفده سال کم نبود برای ندیدن جگر گوشه‌اش؛ برای در آغوش نکشیدن ثمره عمرش. ناهید را در آغوش کشید، تنگ و دلتنگ. عطر وجودش را بویید؛ خوش‌بوترین عطری بود که تا به حال اشتمام کرده بود. ناهید را از خودش جدا کرد و جزء به جزء صورتش را کاویید؛ چشم‌هایش برق می‌زدند، شفاف و زلال. صورتش سفید بود بدون کوچک‌ترین لکه‌ای، لبخند می‌زد و شاد بود. - ناهیدم، عزیزکم، آخرین باری که دیدمت صورتت کبود بود و خونی، الان، الان خوب شدی؟ ها؟ دیگَه درد نداری؟ ناهید فقط لبخند می‌زد و به چشمان زیبا و روشن مادرش نگاه می‌کرد. مادرش دستانش را گرفت: آبادی به آبادی دنبالت آمدم ولی تو نبودی، مَه(من) دیر می‌رسیدم تو رِ(را) برده بودن. خیلی هوا سرد بود؛ وقتی پیدات کردم و دستاتِه گرفتم دیگه گرم نبودن، دستات یخِ یخ بودن، هر چقدر خواستم با نفسِم گرمشان کنم نشد، شکر خدا الان گرمن، نگرانت بودم. ناهید دست‌هایش را دو طرف صورت مادرش گذاشت و به چشم‌هایش خیره شد: دا(مادر)، نگا کو(نگاه کن)، ببین، مَه(من) خوبم، تو هم خوبی، دیگه هیچ وقت درد نداری، تا همیشه کنار همیم، دور و برتو نگا کو! اینجا همش نورَه، دیگَه هیشکی من و تو رِ از هم جدا نُمُکُنَه. مادر به اطرافش نگاه کرد. ناهید درست می‌گفت. نور بود و نور بود و نور؛ متعجب به ناهید نگاه کرد: اینجا کجاس ناهید؟ ناهید با هیجان گفت: اینجا بهشت خداس، ببین چقدر قشنگَه، چقدر امنَه. مادر به تایید حرف ناهید سرش را تکان داد و گفت: تو ای(این) همه وقت اینجا بودی؟ عجب جای خوبیَه. اینجا تنها بودی رولَه؟ نترسیدی؟ ناهید لبخند زد؛ گرم و مهربان: ترس؟ اینجا؟ آدم مگَه کنار خدا می‌ترسَه؟ دایه گیان اینجا کنار آدمای خوبی دارم زندگی مُکُنم، اون خانومَه رِ ببین. مادر به جهت اشاره دست ناهید نگاه کرد. - او سمیه اس دایَه؛ اونم مثل مَه بود، شکنجه‌ش کردن به جرم حبی که تو دلش بود، از خدا از رسولش، تا رسید پیش خدا. اینجا مَه لبخند او کسی که همیشه برام عزیز بودو دیدم؛ اینجا امام و از نزدیک دیدم چیزی که همیشَه آرزوشِه داشتم. حالا تو هم کنار مایی. دیگَه همیشَه کنار همیم... 🌷تقدیم به شهید ناهید فاتحی و مادرش؛ و تقدیم به مادرانی که دختران دردانه‌شان را فدای انقلاب و اسلام کردند... http://eitaa.com/istadegi
✍🏻 مرقومه رهبرانقلاب در قرآن تقدیمی به مادران چشم انتظار شهدای مفقود الاثر ▪️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «یکی از بخش‌های مهم و جذابی که می‌تواند مصیبت ابالفضل را بیان کند، زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّی ویک امّ البنین» ◾️ مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع می‌کشد و نوحه‌سرائی می‌کند و حماسه می‌آفریند. همه‌اش اشک ریختن و تو سر زدن هم نیست؛ البته اشک ریختن هست، اشکالی هم ندارد؛ بلکه حماسه‌آفرینی است، افتخار به این جوان‌هاست.» ۱۳۹۰/۰۳/۲۵
📚 کتاب ✍🏻 این کتاب خاطرات نا‌گفته فروغ مُنهی ست؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور. مادر شهیدی که سال‌هاست لبخند مهمان همیشگی لب‌هایش شده. مادر جوانی که روزهای جوانی‌اش به داغ جگرگوشه‌هایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشه‌هایی از صبر زینب‌گونه‌اش به تصویر کشیده شده است. مادری که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد... این کتاب یکی از بهترین مادرانه‌های دفاع مقدس بود و لحظات شیرینی با آن گذراندم؛ واقعا درگاه خانه‌ای که چنین بانویی مادرش باشد، بوسیدنی ست... http://eitaa.com/istadegi
14021005_43783_192k-1.mp3
1.76M
🥀 ام‌البنین؛ مادر حماسه‌آفرین... 🎙رهبر حکیم انقلاب https://eitaa.com/istadegi
🏴 غزلی تقدیم به ساحت حضرت علیهاالسلام زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر در خانه علی سر افشا شدن نداشت ام البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب، تابِ نامِ دل‌آرای خود نداشت در پیش روی چهار جگرگوشه‌ی بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟ نه! همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در عشق پاره‌های جگر داده بود و لیک بعد از حسین میل تسلای خود نداشت عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت... افشین علاء http://eitaa.com/istadegi
📚 میر و علمدار 📘 ✍️نویسنده: نرجس شکوریان‌فرد ظاهرش این است که این کتاب، درباره زندگی حضرت عباس علیه‌السلام است؛ اما نه... این کتاب داستان زندگی کسی ست که اگر نبود، عباس، عباس نمی‌شد. ماجرای دلاوری و مردانگی قمر بنی‌هاشم را زیاد شنیده‌ایم... اما تابحال فکر کرده‌اید چه کسی پشت پرده این شکوه و عظمت حضرت عباس است؟ باور کنید حضرت ابالفضل العباس هرچه آبرو و عظمت دارد، مدیون مادرش ام‌البنین است... اصلا بیراه نیست اگر بگویم این ام‌البنین بود که در کنار فرات جنگید و شهید شد؛ اما در کالبد عباسش. به قول آقای زرویی نصرآباد(نویسنده کتاب ماه به روایت آه): اولین شهید کربلا، ام‌البنین بود. مادرها می‌فهمند درجه‌ای بالاتر از ایثار جان هم می‌تواند باشد... مادرها می‌فهمند فرزند همه هستی مادر است... عباس برای حسین علیه‌السلام جان داد و ام‌البنین، همه هستی‌اش را... باور کنید اولین شهید کربلا ام‌البنین بود... کتاب میر و علمدار، داستان مادرانه‌های بانو ام‌البنین برای فرزند رشیدش ابالفضل العباس است. بریده کتاب📖 پدر و مادرم به تبرک نام دختر پیامبر، اسم مرا هم گذاشتند فاطمه. می‌دانی عزیزدلم! اسم‌‌ها، رسم‌ها را فریاد می‌زنند. وجود‌ها را نشان می‌دهند. مثل مرزها هستند که حریم یک ملتی می‌شوند، اسم هم برای من مثل خط مرزی بود. حریم دور قلبم، خط تقوای اعمالم... فاطمه را که شناختم، فاطمی بودن را تمرین کردم! http://eitaa.com/istadegi
اگه یه روز بچه‌دار شدم، فقط و فقط یه چیز یادش میدم و اونم ادب داشتنه. لازم نیست اصول دین یادش بدم، یا مجبورش کنم نماز بخونه. ادب به تنهایی می‌تونه آدم رو عاقبت بخیر کنه. منظورم از ادب، این نیست که بلد باشه تعارفات و جملات مودبانه سرهم کنه یا جلوی همه خم و راست بشه. مفهوم «ادب» خیلی عمیق‌تر از این حرفاست! ادب یعنی وقتی جلوی بزرگ‌تر از خودت هستی، به خودت اجازه ندی هرطور که دلت میخواد رفتار کنی. ادب یعنی جلوی بزرگ‌تر از خودت، خودتو جمع و جور کنی، خویشتندار باشی و حواست به رفتارت باشه! این بزرگ‌تر می‌تونه معلم باشه، پدر و مادر باشه، از اون بالاتر، امام، و از همه بالاتر خدا. اینجوریه که ادب آدم رو عاقبت بخیر می‌کنه. اینجوریه که ادب، همه چیزهای خوب رو دنبال خودش میاره. اینجوریه بانو ام‌البنین با همین کیمیای ادب، عباس تربیت می‌کنه و نام خودش و چهار پسرش توی تاریخ می‌مونه! علیهاالسلام http://eitaa.com/istadegi