eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
457 ویدیو
72 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبل‌هاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖
📖 لوح | دروازه دانش 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «کتاب، دروازه‌ای به سوی گستره‌ی دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است.» ۱۳۷۲/۱۰/۴
📚 📚 🌱با بیشتر آشنا شویم...🌱 📙 ✍️ 🖇 کتاب کودک و نوجوان🍃 📘 ✍️ 🖇 کتاب نوجوان🍃 📔 ✍️ 🖇 کتاب نوجوان و جوان🍃 (متن معرفی این کتاب در کانال قرار گرفته است؛ کافیست هشتگ را دنبال کنید) 📔 (۷۲ داستانک از زندگی شهید ادواردو آنیلی) ✍️گروه نویسندگان 🖇 کتاب نوجوان و جوان https://eitaa.com/istadegi
رمان رفیق--فاطمه شکیبا.pdf
2.92M
💢به مناسبت سالگرد حماسه نهم دی🇮🇷 و هفته 💢 📲📚بازنشر نسخه پی‌دی‌اف رمان امنیتی 📘 ✍️نویسنده: 💯روایتی امنیتی از متن و فرامتن 🔥 https://eitaa.com/istadegi
بعضی شخصیت‌ها را به راحتی می‌توانستی با یک سرباز امریکایی اشتباه بگیری؛ مثلا شخصیت رضا که بجز اسمش(و یکی دو کنش خیلی کم‌رنگ دینی)، نشانی از یک مسلمان معمولی نداشت. فقط بخاطر نیروی بدنی و مهارت عملیاتی بالایش، عضو تیم عملیات ویژه نیروی قدس بود؛ درحالی که عقلش به اندازه یک پسر دبیرستانی می‌رسید. اگر فرمانده‌اش به او دستور نمی‌داد، اصلا نمی‌توانست درست و غلط را تشخیص دهد و برای من سوال است که چنین کسی، چرا باید برای ماموریت‌های بسیار حساس برون‌مرزی انتخاب شود؟ آن هم در ماموریت‌هایی که دسترسی به فرمانده بسیار کم است یا گاهی قطع می‌شود و نیرو باید با عقل و منطق خودش تصمیم بگیرد؟ یک ایراد بزرگ در رمان عزرائیل، خشونت افسارگسیخته و بیمارگونه آن بود. من شخصاً مشکل چندانی با خشونت ندارم و اتفاقا طرفدار ژانر وحشت و جنایی‌ام؛ اما معتقدم هم مخاطب و هم نویسنده، باید برای خودشان چارچوب داشته باشند. خشونت بالا و مکرر، روح را بیمار می‌کند. بله؛ انسان می‌تواند بسیار درنده باشد. بسیاری از خشونت‌هایی که آقای اکبرخانی به آن اشاره کرده‌اند، قطعا اتفاق افتاده‌اند. نمی‌گویم حقایق نباید روایت شوند؛ اما فرق است میان روایت تمیز و روایت آشفته و آلوده. چیزی که در عزرائیل اتفاق افتاد، عادی‌سازی این خشونت بود که از اصل خشونت بدتر است. حتی از آن بدتر، شما کم‌کم با مطالعه رمان به این نتیجه می‌رسید که عامل خشونت، انسان بدی نیست و اصلا حق دارد که انقدر خشن و وحشیانه آدم بکشد! (یک نفر بعد از مطالعه خط قرمز، به من می‌گفت نیاز به روان‌پزشک دارم بخاطر خشونت بالای داستان. اگر رمان عزرائیل را بخواند چه می‌گوید؟!) ایراد دیگر داستان، عادی‌سازی کلمات زشت و ناسزا بود. تقریباً تمام شخصیت‌ها، از فرمانده و سرهنگ بگیر تا بازجو و نیروی ویژه، دهان‌شان پر بود از این کلمات؛ ناسزاهایی کیلومترها دورتر از خطوط قرمز یک فرد عادی! گیرم که واقعا فضای محیط‌های مردانه، چندان مودبانه نیستند؛ ولی نویسنده باید باحیا باشد! به هرحال امیدوارم آقای اکبرخانی، رمان‌های بعدی‌شان را تمیزتر، واقع‌گرایانه‌تر و قوی‌تر بنویسند. https://eitaa.com/istadegi
«خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد» آرزومند کتابی به کتابی برسد...! پ.ن: یکی از لذت‌های زندگی من اینه که از نمایشگاه کتاب بخرم و با پست بیاد در خونه. اصلا باز کردن بسته پستی حاوی کتاب یه لذتی داره...💚 پ.ن۲: الان دیگه سالی یکی دوبار می‌تونم این لذت رو تجربه کنم، خیلی قیمت کتاب بالاست😔
اینو یه کتاب‌خوار واقعی می‌فهمه، و از اون بدتر اینه که قیمت وحشتناک کتاب‌ها باعث می‌شه مجبور بشی نسخه دیجیتالی کتاب رو بخونی💔
روز کتاب و کتابخوانی رو به همه کتاب‌خوارها تبریک میگم، مخصوصاً اونایی که مثل خودم، نزدیک شدن بهشون حین کتاب خوندن، خطر مرگ داره!🙄
نصف کتاب همین حماقت‌ها و غش و ضعف‌های چیستاست و نصف دیگرش ترسیم دوگانه عشق یا وطن. این که علی باید برود ماموریت و چیستا باید منتظر بماند و هربار قبل رفتن پاپیچ علی بدبخت می‌شود که نرو. چیستا مثل یک دختربچه لوس است نه یک عاشق بالغ که بتواند ازخودگذشتگی نشان بدهد و از آن بدتر علی ست که به این سازهای چیستا می‌رقصد و ماموریت برون‌مرزی در سطح ملی را بخاطر این شاهزاده‌خانم رها می‌کند! بماند که اصلا آنچه از نیروهای نظامی ایران و عملکردشان در بوسنی نشان داده، کلی حفره‌ی غیرمنطقی دارد و انگار جهان عرصه خاله‌بازیِ چیستا خانم است! داستان در کل چند ظرفیتِ خوب برای داستان‌پردازی و پردازش بیشتر داشت که نویسنده نادیده‌شان گرفت و ترجیح داد فقط به احساسات چیستا بپردازد. ظرفیت‌هایی مثل همین تفاوت علی و چیستا، جنگ بوسنی، ماجرای ریحانه و بیماری‌اش... اگر نویسنده بجای این که دائم در ذهن چیستا بنشیند و خیال‌بافی‌های کودکانه او را بازگو کند، به این گره‌ها می‌پرداخت و وزن بیشتری در داستان به آن‌ها می‌داد، می‌شد گفت یک داستان واقعی و درست و درمان نوشته که در دسته‌بندیِ ادبیات مقاومت می‌گنجد. باز هم امیدوارم داستان واقعی نباشد، امیدوارم نویسنده این نقد را نخواند و اگر خواند ناراحت نشود. دست خودم نیست که عشق در یک نگاه برایم بی‌معنا و غیرمنطقی ست و ترجیح می‌دهم مخاطبم را با کلیشه‌های عاشقانه تخدیر نکنم. https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز صبح، هوای خوب، چشم‌انداز خوب، و کتاب خوب✨📚 پ.ن: نمی‌دونستم نشستن توی تراس و کتاب خوندن انقدر لذت‌بخشه!
📚 📙مستوری ✍🏻صادق کرمیار آقای کرمیار از نویسنده‌های متعهد و متخصصه؛ متعهد به تاریخ ایران و اسلام و متخصص در نویسندگی. این کتاب هم مثل آثار قبلی‌ای که ازشون خونده بودم هم پرکشش بود هم پرمحتوا. و البته در نوع و ژانر خودش جدید بود تا حدودی. یه داستان پخته و خوب امنیتی؛ اونم در حوزه پیچیده و خاص امنیت اقتصادی و گوشه چشمی به زندگی شهید مهدی زین‌الدین، که با یه عاشقانه‌ی ملایم، بالغانه و شیرین همراه شده... ولی بازهم بهترین قسمت کتاب برای من، همین پرداختن به مجرمان اقتصادی و مسائل کلان اقتصاد کشوره... و این که پردازش شخصیت‌ها انقدر پخته‌ست که تو باور نمی‌کنی شخصیت منفی واقعا منفیه و مثبت واقعا مثبت! و تا آخر تو رو توی تعلیق و شک نگه می‌داره! خلاصه خیلی داستان شیرینی بود و اوج شیرینیش وقتی بود که اواخر داستان، به یک بانوی شهیده هم رسید!✨🥀 پ.ن: توی داستان هم یه عباس داشتیم هم یه شکیبا، فقط شکیبا مرد بود و یه مامور امنیتی بسیار خفن🙄😎 عباسم بازم شهید شد اینجا😕 پ.ن۲: زاویه دید داستان کمی گیج‌کننده بود، یعنی راوی اصلی داستان سپیده بود ولی گاهی شبیه دانای کل می‌شد. هرچند، تا جایی که می‌دونم اینم یه سبکه! http://eitaa.com/istadegi