eitaa logo
🏴مه‌شکن🏴🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
478 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اتفاقا فکر می‌کنم علت همین که در دبیرستان بهش خوب پرداخته نمیشه اینه که از دید جامعه خیلی اهمیتی نداره. درسته، گاهی کسانی که ریاضی خوندن وارد علوم انسانی هم بشن خوب تحلیل می‌کنند
سلام خیلی در این زمینه تحقیق نکردم، فقط در حد کتاب «من، زندگی، موسیقی» آقای داستانپور بوده و در این حد که بفهمم چه موسیقی‌ای حرامه و چی حلال. ولی درباره آلات موسیقی شناختی ندارم و احکامش رو بلد نیستم. باید از یک متخصص بپرسید.
اگه می‌خواید بدونید که وضعیت غزه چطوریه، باید بگم انقدر وحشتناک و وخیمه که یه خلبان ارتش امریکا از شدت ناراحتی و خشم، خودشو زنده زنده آتش بزنه و درحالی که داره می‌سوزه، فقط داد بزنه فلسطین رو آزاد کنید. وضعیت از فاجعه انسانی گذشته... دیگه نمی‌شه اسم روش گذاشت! درد و بلای آرون بوشنلِ امریکاییِ غیرمسلمان، بخوره تو سر همه‌ی حکام مسلمانی که همچنان پیدا و پنهان در کنار اسرائیلن. خدا رحمتش کنه که انقدر شرف و وجدان و شجاعت داشت که مقابل ظلم سکوت نکنه و تا لحظه‌ی آخر پای دفاع از مظلوم بایسته. آرون بوشنل خودشو آتش زد که توی آتش جهنم امریکا و اسرائیل شریک نباشه؛ ان‌شاءالله که از آتش دوزخ محفوظ باشه. و خدا نیاره روزی رو که ما مسلمان‌ها در دفاع از مظلوم از غیرمسلمان‌ها عقب بیفتیم... می‌ترسم روز قیامت آرون بوشنل و راشل کوری و... رو نشونم بدن و بگن اینا از تو باوجدان‌تر بودن!
راستش فکرشو نمی‌کردم یه روزی بیاد که به یه سرباز امریکایی لقب باشرف بدم! یعنی اصلا تصورشو نمی‌کردم یه نفر توی فاسدترین و آدم‌کش‌ترین ارتش دنیا، انسانیت و شرف داشته باشه! ولی غربال آخرالزمان این شکلیه، صف حق و باطل اینطوری جدا می‌شه، حتی توی ارتش امریکا هم که باشی، خدا اگه ببینه وجدان و انسانیت داری اینطوری از صف باطل نجاتت میده!
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 135 گاهی واقعا حسرت دخترهای احمق را می‌خورم. حسرت دخترهایی که می‌توانند راحت گول رفتار پسرها را بخورند، دخترهایی که جز این رفتارهای «یک جوریِ» پسرها دغدغه‌ای ندارند، کار مهم‌تری هم جز جلب نگاه پسرها ندارند و در دنیای حماقت صورتی‌شان خوش‌اند. بیشترشان حتی بعد از ضربه خوردن هم احمق می‌مانند و می‌روند سراغ بعدی. تمام آنچه از زندگی می‌خواهند همین است دیگر! حسرت آن حماقت صورتی را می‌خورم. زندگی من را زیادی هوشیار و شکاک بار آورده، طوری که از بودن کنار هیچ‌کس لذت نبرم و در بهترین موقعیت‌ها بترسم از این که همه‌چیز نابود شود. من برای عاشق شدن و معشوق بودن آفریده نشده‌ام. زندگی به من یاد داده فقط از غریزه بقا پیروی کنم، و غریزه بقا به من می‌گوید آدم‌ها خطرناک‌اند، مخصوصا نوع مردش. مردها روح ناتوانشان را پشت ظاهر قدرتمندشان پنهان می‌کنند. دوست دارند برتری‌شان را به رخ بکشند، ادعاهایی می‌کنند که پای آن نمی‌مانند و برخلاف ظاهر شجاعشان، ترسو و ترحم‌برانگیز ضعیف‌اند. پدر داعشی‌ام انقدر ترسو بود که صدای اعتراض مادر را با خنجر برید. دانیال انقدر ترحم‌برانگیز بود که عاشق من شد و نقشه‌اش ناتمام ماند. آرسن انقدر ضعیف بود که خانواده‌اش را فروخت. مسعود انقدر شکننده است که نمی‌تواند با دخترش آشتی کند. پدرخوانده‌ی مسیحی‌ام انقدر ناتوان بود که نتوانست خانواده‌اش را جمع کند، و ایلیا انقدر ضعیف است که دارد سریع مقابل من وا می‌دهد. عباس اما... عباس استثناست، تنها مردی که نترسید و فرار نکرد و توانست من را بعد از پانزده سال برگرداند سمت خودش. تنها کسی که مُرده‌اش حتی از تمام مردهای زنده‌ای که دیده‌ام قوی‌تر است. و متاسفانه عباس یک استثناست. استثناها تکرار نمی‌شوند، حداقل به این راحتی تکرار نمی‌شوند. آن‌ها به علت نامعلومی پدید می‌آیند، مثل یک ناهنجاری ژنتیکی و مادرزادی که گاه علم پزشکی نمی‌تواند توضیحش دهد. به هرحال کسی مثل عباس پیدا نمی‌شود و برای همین می‌خواهم انتقامش را بگیرم. آن‌ها که عباس را کشته‌اند، جهان را از یک نمونه کمیاب و درخطر انقراض محروم کرده‌اند: نمونه‌ای از یک انسان واقعی. یک مرد شجاع. کسی که می‌توانست جهان را به جای بهتری تبدیل کند. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
چقدر با دیدگاه و قضاوت سلما موافقید؟
شاید باید درکش کنیم، تنها چیزی که از نزدیک شدن با آدم‌ها نصیبش شده آسیب و فقدان بوده(حتی آدم‌های خوبی مثل عباس و مادرش و آوید). سلما فقط داره از خودش محافظت می‌کنه، برای همین دور خودش حصار کشیده.
شاید سلما به این دلیل احساساتی بودن رو ضعف مرد می‌دونه که از احساسات تجربه خوبی نداشته. ضمن اینکه تا حدی راست می‌گه، منظورش قدرت روحیه که توی بیشتر مردهایی که دیده وجود نداشته.
😅🙄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حفظ وضع موجود خودش مهمترین چیزه...
سلام ممنونم از محبتتون🌷✨
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 لحظاتی از سرود دست‌جمعی رای‌ اولی‌ها در حسینیه امام خمینی(ره) 👏 انتخاب قوی، مجلس قوی، ایران قوی 💻 Farsi.khamenei.ir
چه رای اولی‌های خوش شانسی😕 حالا ما که رای اولی بودیم اصلا کسی تحویلمون نگرفت، خودم تک و تنها رفتم رای دادم و به همت خانواده که گفتن: «حالا رای اولی هستی که چی؟» تمام ذوق و شوقم کور شد.😒💔 اصلا من قهرم😑
📚 مسئولیت رأی دهنده در قبال عملکردِ نامزد انتخاباتی 💠 سؤال: در صورتی که به شخصی رأی داده شود و بعداً ایشان آن طور که باید به احکام اسلامی عمل نکند و موجب نارضایتی گردد، آیا فرد رأی دهنده در محضر خداوند متعال، مسئول خواهد بود یا خیر؟ ✅ جواب: اگر بر طبق موازین شرعی عمل کرده است، مسئول نخواهد بود. 🆔 @leader_ahkam
بعضیا میگن چون اگه به یکی رای بدیم و بعد بره توی مجلس خوب عمل نکنه، ما مسبب وضع بد کشور می‌شیم، پس رای نمیدیم که مسئول نباشیم اون دنیا!!! خیلی بهونه خوبیه، اونم با رنگ و لعاب مذهبی بودن و تقید به حق‌الناس و... به‌به! ولی فایده نداره😏 این پاک کردن صورت مسئله ست! شما خوب بررسی کنید و آگاهانه رای بدید، بعد رای دادن هم مطالبه کنید، دیگه اون دنیا مسئول نیستید.
پیام بسیار درست یکی از مخاطبان 🌱🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب، هم‌اکنون: ما اگر بتوانیم به دنیا نشان دهیم که ملت در صحنه‌های مهم و تعیین کننده کشور حضور دارند کشور را نجات دادیم و پیش بردیم 👏 انتخاب قوی، مجلس قوی، ایران قوی 💻 Farsi.khamenei.ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: بعضی در داخل به انتخابات بی‌التفاتی می‌کنند. من احدی را متهم نمی‌کنم اما به همه یادآور می‌شوم ما باید به انتخابات از زاویه منافع ملی نگاه کنیم نه از زاویه‌های جناحی و گروهی. اگر انتخابات ضعیف باشد همه ضرر می‌کنند. هر کسی که ایران، ملت و امنیت خود را دوست دارد بداند اگر انتخابات ضعیف برگزار شود هیچ کس سود نمی‌برد و همه ضربه می‌خورند. 👏 انتخاب قوی، مجلس قوی، ایران قوی 💻 Farsi.khamenei.ir
ولی من با تمام وجود عاشق این منظره‌ام...✨🌿
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 136 آن‌ها که عباس را کشته‌اند، جهان را از یک نمونه کمیاب و درخطر انقراض محروم کرده‌اند: نمونه‌ای از یک انسان واقعی. یک مرد شجاع. کسی که می‌توانست جهان را به جای بهتری تبدیل کند. به هرحال من یاد گرفته‌ام تنها به غریزه بقایم اعتماد کنم، و غریزه بقا به من هشدار می‌دهد که رفتار ایلیا خطرناک است. به احتمال هشتاد درصد این رفتارهایش دام است و بیچاره نمی‌داند این دام‌ها برای من بچه‌بازی ست. بیست درصد یا کم‌تر هم ممکن است صادق باشد، که در آن صورت هم من دلم برای احمق‌های دل‌شکسته نمی‌سوزد. فعلا قرار است در زمین ایلیا بازی کنم، و برایم مهم نیست که چه بلایی سرش می‌آید یا درباره‌ام چه فکری می‌کند. اصلا بگذار فکر کند من هم «یک جوری»ام. احساساتش؟ مهم نیست؛ اصلا شک دارم که احساس واقعی‌ای وجود داشته باشد. مهم نیست که احساساتش جریحه‌دار می‌شود، چون هیچ‌کس آن وقتی که عباس را کشت به احساسات من فکر نکرد. ایلیا اگر ناراحت است، برود یقه‌ی مافوق‌هایش توی موساد را بگیرد. *** قرارمان این‌بار هم به اصرار من کنار دریا بود، همان ساحل. من اما از مواجهه دوباره با او هراس داشتم. می‌خواستم افسارم را به دستش بدهم؛ همان مدرکی که بتواند تضمین جانش باشد. از آن بدتر، چیزی می‌خواستم به او بگویم که گفتنش آسان نبود. تلما زودتر از من رسیده بود. روی یک تخته‌سنگ نشسته و به دریا خیره بود. از آن فاصله نمی‌توانستم چیزی در چشمانش ببینم. موهایش باز بودند و با باد تکان می‌خوردند. دستانش را از پشت سر روی تخته سنگ گذاشته بود و به آن‌ها تکیه داده بود. گردنش کمی به عقب خم کرده بود و نور غروب، چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش را کمی زرد کرده بود. چهره‌اش همیشه رنگ‌پریده بود و صورت بی‌آرایشش طوری بود که انگار همین الان از جهان مردگان برگشته، معمولا پای چشمانش کمی گود افتاده و تیره بود و لب‌هایش پوسته‌پوسته. خودم هم نمی‌فهمیدم چرا از کسی خوشم آمده که هیچ تلاشی برای زیبا بودن نمی‌کند، حتی انگار سعی دارد زشت باشد، با این که استعداد زیبا شدن را داشت. دوتا بستنی خریدم و آرام از پشت سر به سمتش قدم برداشتم. زمین خاکی بود و صدای زیادی از قدم‌های محتاطم برنمی‌خواست. آرام به او نزدیک شدم، سرم را از پشت سر نزدیک گوشش بردم و گفتم: سلام. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi