دارم تمام تلاشم رو میکنم برای این که رمان تا ۱۷ ربیعالاول آماده انتشار بشه...
ولی هربار که میبینم اعضای کانال کمتر شدن، انگیزه من هم کمتر میشه🙄
اصلا نظرتون چیه بیخیال رمان بشم؟
شما که دوستانتون رو دعوت نمیکنید هیچ، تازه کانال رو هم ترک میکنید...
تازه مثلا میخواستم از اسم رمان و بنرش رونمایی کنم...
کلا ذوقم کور شد...
برای انتخاب نام رمان، بین سه تا اسم مردد بودم...
تصمیم گرفتم از قرآن کمک بگیرم.
برای دوتای اولی قرآن رو باز کردم، شدیداً بد اومد... برای هر کدام دوبار.
و وقتی برای سومی قرآن رو باز کردم، با این آیه مواجه شدم...
و واقعاً حیرتآور بود ارتباط آیه با اون نام و محتوای رمان...
انشاءالله که هم خودم، هم رمان عاقبت بخیر بشیم...
پ.ن: حدس بزنید نام رمان چیه؟
پ.ن۲: ابدا بتونید حدس بزنید...😎
سلام
مسئله این نیست که بخاطر کم شدن دنبال کننده، کارم رو ادامه ندم.
مهشکن چه یک عضو داشته باشه، چه ۱۰۰۰تا، بنده انشاءالله این رمان رو خواهم نوشت، چون «باید» بنویسم، به عنوان تکلیف شرعی.
مسئله، انتشار رمان هست. میتونم خیلی به خودم فشار نیارم و توی یکی دوسال، آروم آروم این رمان رو بنویسم، ولی اگر استقبال مخاطبان رو ببینم و حس کنم مخاطب این رو ازم میخواد، سریعتر کار میکنم برای انتشارش...
پ.ن: حدستون فقط یکم به واقعیت نزدیکه.
سلام
ممنونم از لطف شما 🌷
چشم، سعی میکنم از حال خوب هم بگم.
البته علت تغییر عباس در خط قرمز مشخصه...
#پاسخگویی_فرات
سلام
ممنونم از دلگرمیتون🌿
چشم، انشاءالله با دعای شما، آماده انتشار میشه.
#پاسخگویی_فرات
سلام بر شما عزیزان
خب باید بگم هیچکدام از حدسها اصلا نزدیک به واقعیت هم نیستند 😎
#پاسخگویی_فرات
سلام
ممنونم از محبتتون ✨
چشم، خوشحالم که همراهم هستید🌷
امروز به امید خدا بنر رو منتشر میکنیم...
#پاسخگویی_فرات
عزیزان، لطفاً بنر رمان رو تا جای ممکن منتشر کنید...
بسم الله الرحمن الرحیم....
📖«...دندانهایم را برهم فشار دادم. تلفن با باتری خالی، مثل یک جنازه افتاده بود کنار دستم. هیچکدامشان جواب نمیدادند. خودم را جمع کردم روی مبل و زانوانم را بغل گرفتم. یک تنه، رکورد بدبختترین انسان روی زمین را شکسته بودم؛ اما سنم واقعا کم بود برای شکستن این رکورد. هنوز تولد شانزده سالگیام را نگرفته بودم حتی؛ که تا گردن رفتم زیر بار بدهیهایی که اصلا سر و تهش را نمیدانستم...»
📙بریدهای از رمان #شهریور 📙🍃
🌾 یک دخترانهی امنیتی دیگر، به قلم فاطمه شکیبا🌱
(نویسنده رمانهای شاخه زیتون، رفیق، خط قرمز)
⚠️هرشب در مهشکن:
https://eitaa.com/joinchat/4209770517Cd7795651b7
#حجاب #زن_عفت_افتخار
📖«...دندانهایم را برهم فشار دادم. تلفن با باتری خالی، مثل یک جنازه افتاده بود کنار دستم. هیچکدامشان جواب نمیدادند. خودم را جمع کردم روی مبل و زانوانم را بغل گرفتم. یک تنه، رکورد بدبختترین انسان روی زمین را شکسته بودم؛ اما سنم واقعا کم بود برای شکستن این رکورد. هنوز تولد شانزده سالگیام را نگرفته بودم حتی؛ که تا گردن رفتم زیر بار بدهیهایی که اصلا سر و تهش را نمیدانستم...»
📙بریدهای از رمان #شهریور 📙🍃
🌾 یک دخترانهی امنیتی دیگر، به قلم فاطمه شکیبا🌱
(نویسنده رمانهای شاخه زیتون، رفیق، خط قرمز)
⚠️به زودی در مهشکن:
https://eitaa.com/joinchat/4209770517Cd7795651b7
#حجاب #زن_عفت_افتخار
انشاءالله امشب حدود ساعت 10، منتظر باشید...
پ.ن: ارتباط معنایی "شهریور" و آیه 75 سوره مبارکه زمر برای هیچکس سوال نشد واقعا؟!
یا کاملا مشخصه؟