مهشکن🇵🇸
نمیدونم اسم این بیماری چیه ولی شخصیتهای منفی برام جذابن از جهاتی 😕 عباس که چیزیش نشد🙄 یه طوری می
ایناها یه مورد دیگه مثل خودم🙄😈
مهشکن🇵🇸
نمیدونم اسم این بیماری چیه ولی شخصیتهای منفی برام جذابن از جهاتی 😕 عباس که چیزیش نشد🙄 یه طوری می
دقیقا... شاید به این علت باشه...
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 50
⚠️این بخش از داستان دارای قسمتهای ناراحتکننده است⚠️
بدن و لباس راحتی دانیال بخاطر ظربات متعدد چاقو باهم درآمیخته بودند و سلمان نمیتوانست رنگ لباس را تشخیص بدهد. قرمز تیره بود. مایل به قهوهای. داخل وان، آب نبود. فقط خون بود و اجزای بدن دانیال که انگار خورده شده بودند. سوختگی درجه دو تا سه. پوستش چروکیده و دفرمه شده بود و بعضی از قسمتها دیگر پوستی نداشتند. خود وان هم خورده شده و تغییر رنگ داده بود.
سلمان دوباره عق زد و قبل از این که با بخارات اسید خفه شود، از حمام بیرون آمد و درش را بست. سرفه کرد. پنجره را باز کرد تا هوای تازه به ریههایش برسد. سلمان با خودش تحلیل میکرد.
-این بیناموس هرکی بوده، تو خواب سراغ دانیال اومده. دانیال بدبختم وقتی بیدار شده دیده بستنش توی وان. اه.
انگار که قاتل دنبال چیزی غیر از کشتن ساده دانیال بوده. مثلا سوالی پرسیده و دانیال نخواسته جوابش را بدهد. با حوصله، در دهان دانیال پارچه گذاشته که کسی صداش را نشنود، و بعد سوالش را پرسیده و جواب نگرفته. پس سر فرصت انگشتان دانیال را بریده، بدنش را با چاقو مثله کرده و وقتی دیده گفتوگو با دانیال فایده ندارد، کمی اسید روی بدنش ریخته تا به مرور زجرکش شود. در نهایت با انگشتها و یکی از گوشهای دانیال فرار کرده.
یک قاتل کینهای و عصبانی.
انتقامجو.
***
-سلما بابا... بیدار شو... بیدار شو دخترم...
صدای عباس را میشنوم و خودش را نمیبینم. توی رختخواب غلت میزنم و پتو را محکمتر دور خودم میپیچم. پایههای تخت آرام مینالند. دوست دارم باز هم بخوابم تا باز هم عباس صدایم بزند.
-پاشو سلما. زود باش! باید بیدار شی.
انگار کسی هلم میدهد. چشمانم را به زحمت باز میکنم. اتاق تاریک است و فقط اعداد و عقربههای شبرنگ ساعت را میبینم؛ دوی نیمهشب. روی آرنجم تکیه میکنم و گردنم را به بالا میکشم تا اطراف را نگاه کنم. دنبال عباس میگردم؛ همین حالا داشتم صدای مهربانش را در گوشم میشنیدم.
عباس نیست.
هیچکس در اتاق نیست.
سردم شده. سرجایم مینشینم و خودم را با پتو میپوشانم. باید درجه شوفاژ را زیاد کنم. میخواهم از تخت پایین بیایم که صدایی از پایین میشنوم؛ یک تیک خیلی کوچک که در سکوت خانه، بلندتر از آنچه هست به نظر میرسد. صدای باز شدن در. سرجایم خشک میشوم و گوش تیز میکنم.
یک نفر دارد قدم میزند. خیلی آرام. حواسش هست صدای پایش شنیده نشود.
دانیال است؟
دو سه روزی دیر کرده. شاید خودش باشد.
و اگر نبود؟
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
کاری که همه پدرها انجام میدن...🙂
🌱🇮🇷🌱
✨رهبر حکیم انقلاب:
بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود.
۱۳۹۵/۹/۳
بسیج یک فرهنگ است، بسیج یک گفتمان است، بسیج یک تفکّر است. این تفکّر چیست؟ این فرهنگ چیست؟ این فرهنگ عبارت است از خدمت بیتظاهر و بیتوقّع به اجتماع و به کشور. ۱۴۰۱/۰۹/۰۵
بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما دهه هشتادی و دهه هفتادی و... هستید؛ جوانان نورس هستید؛ نه امام را دیدهاید نه دوران انقلاب را دیدهاید نه دوران دفاع مقدس را دیدهاید، اما همان روحیهی جوان توی میدان جنگ در شما هم هست. دههی شصت و نود و هشتاد ندارد؛ این حرفهای انقطاع نسلی و از این چیزهایی که میگویند، اینها حرفهای روشنفکری در گعدههای روشنفکرانه است؛ واقعیتها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دهه شصت است. ۱۴۰۱/۹/۵
#هفته_بسیج بر بسیجیهای عزیز مبارک!🌱
به ویژه بسیج پاریس و لندن🤣😎
http://eitaa.com/istadegi
🔸 ایام عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها
⁉️ چه روزهایی مناسب است به عنوان ایام فاطمیه (سلام الله علیها) رعایت شود؟
✅ مناسب است علاوه بر روز شهادت (۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی) چند روز از ایام متصل به آن را به حسب عرف منطقه به عنوان ایام حزن و عزای صدیقه کبری (سلام الله علیها) مراعات کنند.
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
http://eitaa.com/istadegi
May 11
May 11
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
"بانوی میدان"🥀
✍️فاطمه شکیبا
یک خانم جوان و البته محترم و مومنه و محجبه، پدرش را از دست داده و حق همسرش و خودش را خوردهاند. روز و شب بلند گریه میکند. در دفاع از همسرش، آسیب میبیند و فرزندِ در رحمش از دنیا میرود و بعد هم خودش جان میسپارد...
این ماجرا، یک ماجرای صرفا غمانگیز است و باید برای آن افسوس خورد. احتمالا دنیا را که بگردید، مواردی مشابه و حتی غمانگیزتر از آن را هم پیدا خواهید کرد. و متاسفانه، این روایتی ست که سالها در روضهها شنیدهایم... «فاطمه»ای که برای من ترسیم کرده بودند، در حجابش خلاصه میشد و بس. یک زن مومنه؛ بدون هیچ امتیاز خاصی جز این که دختر پیامبر، همسر امام علی و مادر دو امام است.
یک مشکل بزرگی در روضههای فاطمیه و کلا روضههای ما، این است که ماجرا را خیلی خانوادگی میکنیم و اهلبیت را در حد خودمان تقلیل میدهیم. صرفا گریه میکنیم که حضرت زینب داغ برادر دیده. امام حسین داغ پسر دیده. محبت میان پیامبر اکرم و حضرت زهرا یک محبت پدر و دختری معمولی بوده. عشق امام علی به حضرت زهرا، عشق یک مرد به همسرش بوده... همین.
همین؟
منکر اینها نمیشوم... ولی چیزی که ارزشمند است، اینها نیست. تعلق و محبت به خانواده را ما آدمهای معمولی هم تجربه کردهایم. خیلی از آدمهای معمولی هم داغ عزیز دیدهاند. چرا برای همه آنها گریه نمیکنیم؟
روز عاشورا، دو پسر جوان حضرت زینب هم شهید شدند؛ ولی هیچکجای تاریخ ننوشته که زینب گفته باشد «آخ پسرهایم... آخ جوانهایم...». مگر محبت خواهر به برادر، از محبت مادری قویتر است؟ قطعا نه. پس مسئله، یک مسئله فراتر از محبتهای معمولی ست. گریه زینب برای برادرش نیست، برای امام زمانش است. رابطه رابطه امام و ماموم است، نه برادر و خواهر.
و در ماجرای فاطمیه...
روح فاطمه سراسر حماسه است. کسی که بعد از شهادت حمزه سیدالشهدا، هفتهای دوبار سر مزارش میرود و برای خانمها سخنرانی میکند، کسی که پا به میدان جنگ میگذارد برای کمک به مجروحان، کسی که به راحتی از آسایش خود میگذرد و سختیِ زندگی با یک فرمانده نظامی را میپذیرد، کسی که میتواند سه قهرمان مثل حسن و حسین و زینب پرورش بدهد، یکی از یکی شجاعتر و دلاورتر، یک مجاهد به تمام معناست. روح بیقراری دارد که بر جسم سخت میگیرد، روز و شبش ذکر است و خود را در ساحت فردی و خانوادگی و اجتماعی به اوج میرساند.
این روح لطیف و بیقرار، وقتی حق را پایمال شده میبیند، وقتی ولایت به خطر میافتد و وقتی جامعه را در گرداب تباهی میبیند، برمیآشوبد و میخورشد. حقش را میگیرد، از حق دفاع میکند و روز و شب اشک میریزد؛ نه از سر ضعف که از سر دلسوزی مادرانهاش برای بشریت...
و ما چه میفهمیم اشک فاطمه چیست؟
گریه فاطمه، انسانیترین و حماسیترین گریه تاریخ است. آنان که گفتهاند این گریه در فراق «پدر» بود، راه به خطا بردهاند. فاطمه در فراق رسول خدا گریه میکرد نه پدرش! فاطمه برای بشریتی اشک میریخت که بدون ولایت، به ورطه هلاکت میافتاد. گریه فاطمه، گریه بر گذشته و آینده تاریخی ست که با هوا و هوس بشر سیاه شده...
فاطمه اگر آنطور که به ما گفتند، یک زن خانهنشین و از همهجا بیخبر بود، برای گرفتن فدک پا به مسجد نمیگذاشت، رودررو با غاصبان احتجاج نمیکرد، خطبه نمیخواند(و اصلا بلد نبود که بخواند). مقابل کسی که در کوچه راه بر او بست نمیایستاد و به راحتی تسلیم میشد...
فاطمه اگر یک زن مومنه معمولی بود، مثل همه زنان باردار، موقع خطر میترسید و پا پس میکشید؛ نمیرفت پشت در، خود را به آغوش طوفان نمیسپرد و به تنهایی، قدم به میدان نمیگذاشت.
هرچند...
فاطمه به تنهایی یک سپاه است و چنان جانانه در میان برای امامش جنگید که تا ابد، هزاران پهلوان مانند عباس بن علی باید مقابلش زانوی ادب بزنند و رسم نبرد بیاموزند.
سلاح فاطمه تبیین است، رسانه است، خطبه است، اشک است و حتی از اعتبار اجتماعی و آبرویش مایه میگذارد برای امام زمانش. طوری مدبرانه میدان را مدیریت میکند و پیش میرود که جهادش، حتی تا بعد از شهادت هم ادامه پیدا میکند؛ خاکسپاری پنهان و مزار مخفیاش میشود یک سلاح همیشگی علیه دشمنان حقیقت.
ماجرا این بود... روضه این بود... سراسر حماسه؛ حماسهی بانوی میدان...
فاطمه(سلاماللهعلیها) را اینگونه بشناسید...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها؛ بعدد ما احاط به علمک...
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #فرات
https://eitaa.com/istadegi
Mohammad Hossein Poyanfar - Salam Fatemeh.mp3
9.77M
🥀🏴
سلام فاطمه...
سلام مادرم...
سلام کشتهی دفاع از حرم...
🎤 محمدحسین پویانفر
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
http://eitaa.com/istadegi