eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
532 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بنده خودم هم عضو بسیج نیستم، اطلاع ندارم.
نکته بسیار ظریف و مهم مربوط به قسمت قبل...
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 50 ⚠️این بخش از داستان دارای قسمت‌های ناراحت‌کننده است⚠️ بدن و لباس راحتی دانیال بخاطر ظربات متعدد چاقو باهم درآمیخته بودند و سلمان نمی‌توانست رنگ لباس را تشخیص بدهد. قرمز تیره بود. مایل به قهوه‌ای. داخل وان، آب نبود. فقط خون بود و اجزای بدن دانیال که انگار خورده شده بودند. سوختگی درجه دو تا سه. پوستش چروکیده و دفرمه شده بود و بعضی از قسمت‌ها دیگر پوستی نداشتند. خود وان هم خورده شده و تغییر رنگ داده بود. سلمان دوباره عق زد و قبل از این که با بخارات اسید خفه شود، از حمام بیرون آمد و درش را بست. سرفه کرد. پنجره را باز کرد تا هوای تازه به ریه‌هایش برسد. سلمان با خودش تحلیل می‌کرد. -این بی‌ناموس هرکی بوده، تو خواب سراغ دانیال اومده. دانیال بدبختم وقتی بیدار شده دیده بستنش توی وان. اه. انگار که قاتل دنبال چیزی غیر از کشتن ساده دانیال بوده. مثلا سوالی پرسیده و دانیال نخواسته جوابش را بدهد. با حوصله، در دهان دانیال پارچه گذاشته که کسی صداش را نشنود، و بعد سوالش را پرسیده و جواب نگرفته. پس سر فرصت انگشتان دانیال را بریده، بدنش را با چاقو مثله کرده و وقتی دیده گفت‌وگو با دانیال فایده ندارد، کمی اسید روی بدنش ریخته تا به مرور زجرکش شود. در نهایت با انگشت‌ها و یکی از گوش‌های دانیال فرار کرده. یک قاتل کینه‌ای و عصبانی. انتقام‌جو. *** -سلما بابا... بیدار شو... بیدار شو دخترم... صدای عباس را می‌شنوم و خودش را نمی‌بینم. توی رختخواب غلت می‌زنم و پتو را محکم‌تر دور خودم می‌پیچم. پایه‌های تخت آرام می‌نالند. دوست دارم باز هم بخوابم تا باز هم عباس صدایم بزند. -پاشو سلما. زود باش! باید بیدار شی. انگار کسی هلم می‌دهد. چشمانم را به زحمت باز می‌کنم. اتاق تاریک است و فقط اعداد و عقربه‌های شبرنگ ساعت را می‌بینم؛ دوی نیمه‌شب. روی آرنجم تکیه می‌کنم و گردنم را به بالا می‌کشم تا اطراف را نگاه کنم. دنبال عباس می‌گردم؛ همین حالا داشتم صدای مهربانش را در گوشم می‌شنیدم. عباس نیست. هیچ‌کس در اتاق نیست. سردم شده. سرجایم می‌نشینم و خودم را با پتو می‌پوشانم. باید درجه شوفاژ را زیاد کنم. می‌خواهم از تخت پایین بیایم که صدایی از پایین می‌شنوم؛ یک تیک خیلی کوچک که در سکوت خانه، بلندتر از آنچه هست به نظر می‌رسد. صدای باز شدن در. سرجایم خشک می‌شوم و گوش تیز می‌کنم. یک نفر دارد قدم می‌زند. خیلی آرام. حواسش هست صدای پایش شنیده نشود. دانیال است؟ دو سه روزی دیر کرده. شاید خودش باشد. و اگر نبود؟ ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به طرز ترسناکی موقع نوشتنش اذیت نشدم😕
🌱🇮🇷🌱 ✨رهبر حکیم انقلاب: بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود. ۱۳۹۵/۹/۳ بسیج یک فرهنگ است، بسیج یک گفتمان است، بسیج یک تفکّر است. این تفکّر چیست؟ این فرهنگ چیست؟ این فرهنگ عبارت است از خدمت بی‌تظاهر و بی‌توقّع به اجتماع و به کشور. ۱۴۰۱/۰۹/۰۵ بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما دهه هشتادی و دهه هفتادی و... هستید؛ جوانان نورس هستید؛ نه امام را دیده‌اید نه دوران انقلاب را دیده‌اید نه دوران دفاع مقدس را دیده‌اید، اما همان روحیه‌ی جوان توی میدان جنگ در شما هم هست. دهه‌ی شصت و نود و هشتاد ندارد؛ این حرف‌های انقطاع نسلی و از این چیزهایی که می‌گویند، این‌ها حرف‌های روشنفکری در گعده‌های روشنفکرانه است؛ واقعیت‌ها غیر از این است. امروز بسیج، همان بسیج دهه شصت است. ۱۴۰۱/۹/۵ بر بسیجی‌های عزیز مبارک!🌱 به ویژه بسیج پاریس و لندن🤣😎 http://eitaa.com/istadegi
🔸 ایام عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها ⁉️ چه روزهایی مناسب است به عنوان ایام فاطمیه (سلام الله علیها) رعایت شود؟ ✅ مناسب است علاوه بر روز شهادت (۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی) چند روز از ایام متصل به آن را به حسب عرف منطقه به عنوان ایام حزن و عزای صدیقه کبری (سلام الله علیها) مراعات کنند. http://eitaa.com/istadegi
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 "بانوی میدان"🥀 ✍️فاطمه شکیبا یک خانم جوان و البته محترم و مومنه و محجبه، پدرش را از دست داده و حق همسرش و خودش را خورده‌اند. روز و شب بلند گریه می‌کند. در دفاع از همسرش، آسیب می‌بیند و فرزندِ در رحمش از دنیا می‌رود و بعد هم خودش جان می‌سپارد... این ماجرا، یک ماجرای صرفا غم‌انگیز است و باید برای آن افسوس خورد. احتمالا دنیا را که بگردید، مواردی مشابه و حتی غم‌انگیزتر از آن را هم پیدا خواهید کرد. و متاسفانه، این روایتی ست که سال‌ها در روضه‌ها شنیده‌ایم... «فاطمه»ای که برای من ترسیم کرده بودند، در حجابش خلاصه می‌شد و بس. یک زن مومنه؛ بدون هیچ امتیاز خاصی جز این که دختر پیامبر، همسر امام علی و مادر دو امام است. یک مشکل بزرگی در روضه‌های فاطمیه و کلا روضه‌های ما، این است که ماجرا را خیلی خانوادگی می‌کنیم و اهل‌بیت را در حد خودمان تقلیل می‌دهیم. صرفا گریه می‌کنیم که حضرت زینب داغ برادر دیده. امام حسین داغ پسر دیده. محبت میان پیامبر اکرم و حضرت زهرا یک محبت پدر و دختری معمولی بوده. عشق امام علی به حضرت زهرا، عشق یک مرد به همسرش بوده... همین. همین؟ منکر این‌ها نمی‌شوم... ولی چیزی که ارزشمند است، این‌ها نیست. تعلق و محبت به خانواده را ما آدم‌های معمولی هم تجربه کرده‌ایم. خیلی از آدم‌های معمولی هم داغ عزیز دیده‌اند. چرا برای همه آن‌ها گریه نمی‌کنیم؟ روز عاشورا، دو پسر جوان حضرت زینب هم شهید شدند؛ ولی هیچ‌کجای تاریخ ننوشته که زینب گفته باشد «آخ پسرهایم... آخ جوان‌هایم...». مگر محبت خواهر به برادر، از محبت مادری قوی‌تر است؟ قطعا نه. پس مسئله، یک مسئله فراتر از محبت‌های معمولی ست. گریه زینب برای برادرش نیست، برای امام زمانش است. رابطه رابطه امام و ماموم است، نه برادر و خواهر. و در ماجرای فاطمیه... روح فاطمه سراسر حماسه است. کسی که بعد از شهادت حمزه سیدالشهدا، هفته‌ای دوبار سر مزارش می‌رود و برای خانم‌ها سخنرانی می‌کند، کسی که پا به میدان جنگ می‌گذارد برای کمک به مجروحان، کسی که به راحتی از آسایش خود می‌گذرد و سختیِ زندگی با یک فرمانده نظامی را می‌پذیرد، کسی که می‌تواند سه قهرمان مثل حسن و حسین و زینب پرورش بدهد، یکی از یکی شجاع‌تر و دلاورتر، یک مجاهد به تمام معناست. روح بی‌قراری دارد که بر جسم سخت می‌گیرد، روز و شبش ذکر است و خود را در ساحت فردی و خانوادگی و اجتماعی به اوج می‌رساند. این روح لطیف و بی‌قرار، وقتی حق را پایمال شده می‌بیند، وقتی ولایت به خطر می‌افتد و وقتی جامعه را در گرداب تباهی می‌بیند، برمی‌آشوبد و می‌خورشد. حقش را می‌گیرد، از حق دفاع می‌کند و روز و شب اشک می‌ریزد؛ نه از سر ضعف که از سر دلسوزی مادرانه‌اش برای بشریت... و ما چه می‌فهمیم اشک فاطمه چیست؟ گریه فاطمه، انسانی‌ترین و حماسی‌ترین گریه تاریخ است. آنان که گفته‌اند این گریه در فراق «پدر» بود، راه به خطا برده‌اند. فاطمه در فراق رسول خدا گریه می‌کرد نه پدرش! فاطمه برای بشریتی اشک می‌ریخت که بدون ولایت، به ورطه هلاکت می‌افتاد. گریه فاطمه، گریه بر گذشته و آینده تاریخی ست که با هوا و هوس بشر سیاه شده... فاطمه اگر آن‌طور که به ما گفتند، یک زن خانه‌نشین و از همه‌جا بی‌خبر بود، برای گرفتن فدک پا به مسجد نمی‌گذاشت، رودررو با غاصبان احتجاج نمی‌کرد، خطبه نمی‌خواند(و اصلا بلد نبود که بخواند). مقابل کسی که در کوچه راه بر او بست نمی‌ایستاد و به راحتی تسلیم می‌شد... فاطمه اگر یک زن مومنه معمولی بود، مثل همه زنان باردار، موقع خطر می‌ترسید و پا پس می‌کشید؛ نمی‌رفت پشت در، خود را به آغوش طوفان نمی‌سپرد و به تنهایی، قدم به میدان نمی‌گذاشت. هرچند... فاطمه به تنهایی یک سپاه است و چنان جانانه در میان برای امامش جنگید که تا ابد، هزاران پهلوان مانند عباس بن علی باید مقابلش زانوی ادب بزنند و رسم نبرد بیاموزند. سلاح فاطمه تبیین است، رسانه است، خطبه است، اشک است و حتی از اعتبار اجتماعی و آبرویش مایه می‌گذارد برای امام زمانش. طوری مدبرانه میدان را مدیریت می‌کند و پیش می‌رود که جهادش، حتی تا بعد از شهادت هم ادامه پیدا می‌کند؛ خاکسپاری پنهان و مزار مخفی‌اش می‌شود یک سلاح همیشگی علیه دشمنان حقیقت. ماجرا این بود... روضه این بود... سراسر حماسه؛ حماسه‌ی بانوی میدان... فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را این‌گونه بشناسید... اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها؛ بعدد ما احاط به علمک... https://eitaa.com/istadegi
Mohammad Hossein Poyanfar - Salam Fatemeh.mp3
9.77M
🥀🏴 سلام فاطمه... سلام مادرم... سلام کشته‌ی دفاع از حرم... 🎤 محمدحسین پویانفر http://eitaa.com/istadegi
امشب و فردا شب به احترام مادر سادات سلام الله علیها، رمان منتشر نمی‌شه. 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸
سلام به طرز ترسناکی موقع نوشتنش اذیت نشدم😕
سلام ولی واقعا گاهی حس می‌کنم دارم تاوان بلایی که سر عباس و مطهره آوردم رو پس میدم و آهشون منو گرفته😕 حالا برای سلمان هم برنامه دارم...
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 مظلوم... مادر...😭 🎤مهدی رسولی شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.🥀 http://eitaa.com/istadegi
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✨امسال هم از فاطمیه اول تا دوم، هر روز به مادرمان سلام می‌دهیم... 🥀زیات‌نامه سلام‌الله‌علیها🥀 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. ای آزموده، آزمودت خدایی که تو را آفرید، پیش از آنکه تو را بیافریند، پس به آنچه آزمودت تو را شکیبا یافت، ما بر این باوریم که دوستان و تصدیق‌کنندگان توییم و به تمام آنچه پدرت (درود خدا بر او و خاندانش باد) و جانشینش برای ما آورده شکیبایی کننده‌ایم، پس از تو درخواست می‌کنیم، اگر تصدیق‌کننده تو بوده‌ایم، ما را به تصدیقمان به پدرت و جانشینش مرتبط کنی تا خود را بشارت دهیم که به سبب دوستی تو پاک شده‌ایم. و نیز مستحب است بگویی: السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ سلام بر تو ای دختر رسول خدا، سلام بر تو ای دختر پیامبر خدا، سلام بر تو ای دختر محبوب خدا، سلام بر تو ای دختر دوست صمیمی خدا، سلام بر تو ای دختر برگزیده خدا، سلام بر تو ای دختر امین خدا، سلام بر تو ای دختر بهترین خلق خدا، سلام بر تو ای دختر برترین پیامبران خدا و رسولان و فرشتگانش، سلام بر تو ای دختر بهترین مخلوقات، سلام بر تو ای بانوی بانوان جهان از گذشتگان و آیندگان، سلام بر تو ای همسر ولی خدا و بهترین خلق بعد از رسول خدا؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ سلام بر تو ای مادر حسن و حسین، دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو ای صدّیقه شهیده، سلام بر تو ای خشنود از خدا و خدا خشنود از تو، سلام بر تو ای فاضله پاکیزه، سلام بر تو ای حوریه در لباس انسان، سلام بر تو ای پرهیزگار پاک، سلام بر تو ای هم‌سخن با ملائکه و ای بسیار دانا، سلام بر تو ای ستمدیده، ای که حقت غصب شده، سلام بر تو ای سرکوب شده و پس‌زده شدۀ دشمن، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای فاطمه دختر رسول خدا، درود خدا بر تو روح و تن تو؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً.
مه‌شکن🇵🇸
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✨امسال هم از فاطمیه اول تا دوم، هر روز به مادرمان سلام می‌دهیم... 🥀زیات
گواهی می‌دهم که بر برهانی روشن از سوی پروردگارت از جهان درگذشتی و هرکه تو را شاد کرد، رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) را شاد نمود و هرکه به تو جفا کرد، به رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) جفا کرد و هرکه تو را آزرد، رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) را آزرد و هرکه به تو پیوست، به رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) پیوست و هر که از تو برید، از رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) برید، چراکه تو پاره تن او و روح بین دو پهلوی او هستی، خدا و رسولان خدا و فرشتگانش را گواه می‌گیرم که من خشنودم از کسی که تو از او خشنودی و خشمگینم بر کسی که تو بر او خشمگینی و بیزارم از هر که تو از او بیزاری و دوست دارم هرکه را تو دوست داری و دشمنم هرکه را تو با او دشمنی و متنفّرم از هرکه تو از او نفرت داری و محبّت دارم به هرکه تو به او محبّت داری و خدا برای شهادت و حسابرسی و کیفر دهی و پاداش دهی کافی است. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸
سلام ولی واقعا گاهی حس می‌کنم دارم تاوان بلایی که سر عباس و مطهره آوردم رو پس میدم و آهشون منو گرفته
سلام دیگه دارید واقعا خطرناک می‌شید😐 من اگه چیزیم بشه آخر داستان رو هیچ‌کس نمی‌فهمه ها🙄
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✨امسال هم از فاطمیه اول تا دوم، هر روز به مادرمان سلام می‌دهیم... 🥀زیات‌نامه سلام‌الله‌علیها🥀 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. http://eitaa.com/istadegi
امروز سالگرد شهید فخری‌زاده عزیزه... خیلی مردم نمی‌دونن این دانشمند شهید عزیز چه خدمت بزرگی به ایران کرده... فقط همین‌قدر بگم که تلاش شهید فخری‌زاده در این جهت بود که ایران روی مرزهای تکنولوژی جهان حرکت و پیشرفت کنه، یعنی سعی داشت آخرین تکنولوژی‌ها و یافته‌های علمی جهان رو به ایران بیاره، و ازشون برای نوآوری و پیشرفت علمی استفاده کنه. کاری که همه کشورهای توسعه‌یافته دنیا انجام میدن. شهید فخری‌زاده با افکار و ایده‌های بلندش، افق‌هایی فرسنگ‌ها فراتر از اینجا رو می‌دید. امیدوارم خدا فکر و ایده و تعهد این شهید رو در میان جوانان ما تکثیر کنه... ما برای رسیدن به قله، به هزاران فخری‌زاده نیاز داریم. روحش شاد... http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 51 دست دراز می‌کنم و سلاحم را از زیر بالش برمی‌دارم. خشابش پر است و سوپرسور به بدنه‌اش متصل. محکم به سلاح می‌چسبم. تنها چیزی ست که دارم. تنها امیدم و تنها راه نجاتم. برمی‌خیزم و در تاریکی‌ای که چشمانم به آن عادت کرده، قدم برمی‌دارم. پوستم از سرما مورمور می‌شود. آرام از شکاف در نیمه‌باز اتاق، به بیرون سرک می‌کشم. عباس کجاست؟ کاش اینجا بود. کاش وقتی صدایم زد، همین‌جا می‌ماند. از این بالا چیزی پیدا نیست، جز یک سایه مبهم پایین پله‌ها. دارد در خانه می‌چرخد. هیکلش به دانیال شبیه نیست. در یک دستش، یک شیء بلند برق می‌زند. چیزی شبیه چکش. تمام بدنم می‌لرزد. من تنها هستم. دانیال گفته بود حواسش هست؛ ولی حالا نیست. حالا که باید باشد نیست، هیچ‌کس نیست. فقط منم و یک قاتل. باید تنهایی خودم را نجات بدهم. کار کردن با اسلحه را بلدم، ولی تمرین زیادی نداشته‌ام. نمی‌دانم چطور باید وقتی که دستم می‌لرزد و اتاق تاریک است و هدفم متحرک، تیر را به هدف بزنم. با اولین شلیک پیدایم می‌کند و کارم تمام است، مگر این که بمیرد یا حداقل زخمی شده باشد. اگر پیدایم کند و به چند قدمی‌ام برسد، زورم به او نخواهد رسید. من دفاع شخصی بلد نیستم. اصلا یادم نیست چی بلد بودم. شاید هم دانیال یک چیزهایی یادم داده بود، ولی الان حافظه‌ام خالی ست. تنها چیزی که می‌دانم این است که یا می‌کشم، یا می‌میرم. قاتل اولین قدمش را روی پله می‌گذارد. یکراست می‌آید به اتاق من حتما. بعد هم با چکشش چندتا ضربه محکم به سرم می‌زند و می‌میرم. مغزم له می‌شود و دفتر خاطرات دانیال هم همراهم به گور می‌رود. بعید است کسی بجز خودم بتواند پیدایش کند، آن وقت تمام نقشه انتقامم به باد فنا می‌رود... نه! من نباید بمیرم! سلاح در دستم عرق کرده و دستم همچنان می‌لرزد. تنها راهِ زدن به هدف، این است که صبر کنم هدفم با پای خودش انقدر جلو بیاید که تمام میدان دیدم را بگیرد. سلاح را محکم‌تر می‌گیرم و بی‌صدا یک نفس عمیق می‌کشم. -قوی باش دختر. چیزی نیست. سایه سیاه به در اتاقم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، تا جایی که در چارچوب در قرار بگیرد. فشنگ با صدای «تق» کوچکی از لوله سلاحم خارج می‌شود. حتی نفهمیدم به کجا خورد. ناله مرد بلند می‌شود و روی زمین می‌افتد. از او فاصله می‌گیرم و می‌بینم از شکمش خون می‌ریزد. به سختی بلند می‌شود، یک دست را روی زخمش گذاشته و با دست دیگر، ساق پایم را چنگ می‌زند. من که داشتم در جهت خلافش حرکت می‌کردم، با صورت به زمین می‌خورم و آرنج‌ها و چانه‌ام از درد تیر می‌کشند. الان وقت کم آوردن و درد کشیدن نیست. خودم را جلو می‌کشم و از زمین بلند می‌کنم. حالا او با تکیه به دیوار ایستاده و هنوز چکش دستش است؛ هرچند تعادل ندارد. باز هم خودم را به سمت دیوار می‌کشم و تنم را روی زمین می‌چرخانم. در همان حال درازکش، بی‌هوا تیری می‌زنم که به دیوار می‌خورد. قاتل خشمگینانه می‌خندد. می‌داند کشتن یک دخترِ تنهای ترسیده که حتی نمی‌تواند تفنگ را درست در دستش بگیرد، همان‌قدر راحت است که کشتن آن دختر در خواب. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✨امسال هم از فاطمیه اول تا دوم، هر روز به مادرمان سلام می‌دهیم... 🥀زیات‌نامه سلام‌الله‌علیها🥀 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 52 ولی هنوز هم قاعده‌ی «در نبرد با تفنگ چاقو همراهت نبر» سرجایش هست. و هنوز هم من نمی‌خواهم بمیرم. به سختی قدم برمی‌دارد و به سمتم می‌آید. به تخت تکیه می‌کنم تا بنشینم و خودم را عقب می‌کشم. زمانی برایم نمانده و قاتل بالای سرم ایستاده. خوبیِ سلاح‌های کمری جدید این است که می‌توانند رگبار بزنند، و من بی‌وقفه می‌زنم. چشمانم را می‌بندم و رگبار می‌زنم. نمی‌فهمم چندتا شلیک می‌شود. وقتی دستم را از روی ماشه برمی‌دارم که صدای افتادن مرد را روی زمین بشنوم. خودم را همچنان به سه‌کنج دیوار می‌چسبانم و تندتند نفس می‌کشم. بدنم همچنان می‌لرزد و نفسم بالا نمی‌آید. چشمانم هنوز بسته‌اند. بوی خون تا عمق بینی‌ام را می‌سوزاند. دل و روده‌ام بهم می‌پیچد و عق می‌زنم. نه یکبار، نه دوبار... چندین بار. بوی خون. خون مادر داشت با فشار از رگ‌های گردنش می‌جهید. بوی خون تند است. مثل بوی آهن زنگ زده. هرچه در معده‌ام بود را بالا می‌آورم. دست می‌کشم روی سر و صورتم. هنوز زنده‌ام. من زنده‌ام. چشمانم را باز می‌کنم. جنازه‌اش مثل یک فیل مست روی زمین افتاده؛ یک فیل مستِ مُرده. چکش زیر انگشتانش افتاده و از دستش رها شده. نفس حبس‌شده‌ام با صدای بلندی بیرون می‌ریزد. پاهایم را در شکمم جمع می‌کنم، نفس‌های صدادار و بلند می‌کشم و می‌لرزم. من قاتلم. من قاتلِ قاتلم هستم. کف اتاق پر از خون است. قالیچه دیگر سپید نیست. سرخ است. چندتا سوراخ حدودا ده میلی‌متری روی دیوار مانده، و پاتختی واژگون شده. و من نمی‌دانم باید چکار کنم. دانیال اگر بود می‌دانست. حتما جمع کردن جنازه و تمیز کردن آثار یک درگیری خونین از تخصص‌هاش بود؛ ولی اینجا نیست. هیچ‌کس نیست. فقط منم و یک جنازه. یک جنازه که باید تنهایی جمعش کنم. پاهام جان ندارند. سلاح به دستم چسبیده و جدا نمی‌شود. سبک‌تر شده و یعنی خشاب ده‌تایی‌اش را کامل خالی کرده‌ام؛ و مغزم هم مثل آن خشاب لعنتی خالی ست. حتی نمی‌تواند به عضلاتم فرمان بدهد. سیلی محکمی به خودم می‌زنم. پوستم می‌سوزد و هشیار می‌شوم. -خودتو جمع کن دختر. موهایم را از جلوی چشمم کنار می‌زنم. با تکیه به دیوار بلند می‌شوم و به سختی تعادلم را حفظ می‌کنم. اتاق قشنگم بهم ریخته و دیگر قشنگ نیست. بوی خون می‌دهد. خودم را به سمت کشوهای میزم می‌کشانم و یک خشاب پر هفده‌تایی از داخلشان برمی‌دارم. نمی‌دانم قاتل تنهاست یا نه، شاید همدستی دارد که ممکن است بخواهد کار دوستش را کامل کند. خشاب پر را جایگزین خشاب خالی می‌کنم و سلاح را در حالت ضامن، زیر ژاکتم می‌گذارم. با نوک‌پا از کنار دریاچه خون وسط اتاق عبور می‌کنم و از پشت سر به جنازه نزدیک می‌شوم، طوری که پاهام با خونش تماس پیدا نکند. کمی خم می‌شوم و دستم را روی گردنش می‌گذارم. نبض ندارد. دستم را سریع عقب می‌کشم. خیسی چسبناک عرق مرد روی انگشتانم مانده. چندشم می‌شود. انگشتانم را به لباس مرد می‌مالم، انقدر می‌مالم که پوستم به سوزش بیفتد و مطمئن شوم آن خیسیِ لزج همراهشان نیست. از اتاق بیرون می‌روم و در را پشت سرم می‌بندم. قفلش می‌کنم و دوان‌دوان از پله‌ها پایین می‌آیم. می‌خواهم از خانه هم بیرون بروم و خودم را بیاندازم توی دریا. می‌خواهم تا جای ممکن از قاتلی که حالا مقتول است دور شوم. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi