هدایت شده از مهشکن🇵🇸
دو روز دیگه به عید غدیر مونده،
من کلی از مغزم کار کشیدم که ببینم چطوری میشه فضای کانال رو شادش کنیم😅
و در واقع یه چالش بامزه بذاریم برای عید😁
یه فکری به ذهنم رسید...
اگه رمان خط قرمز رو خونده باشید، حتما شخصیتهای عباس و کمیل رو میشناسید و میدونید کنار هم چه زوج بامزهای هستن،
📍حالا از دوستان دست به قلم کانال دعوت میکنم یه داستان کوتاه بامزه درباره این دونفر بنویسن(بقیه شخصیتها باشن هم عیبی نداره)
⚠️داستان باید به زبان طنز باشه و توش خیلی ریز و ملایم و نقطهزن به مشارکت در انتخابات دعوت کنه،
🔴درضمن خیلی کوتاه باشه، از یه پیام ایتایی بیشتر نشه.
دیگه ببینم چکار میکنید😎
تا روز انتخابات وقت دارید😅
که درواقع میشه سه روز بعد عید غدیر؛ چون عید غدیر سه روزه🌱
داستانهاتون رو به این آیدی بفرستید:
@forat333
بیعت میکنم همین ساعت،
همین لحظه...🌱
ما به حکومتی رای میدیم که آرمانها و افق هدفگذاریش برقراری عدالت علی علیهالسلام هست،
رای میدیم تا انقلابی رو تقویت کنیم که قراره به انقلاب جهانیِ فرزند امیرالمومنین پیوند بخوره...
در اصل ما به امیرالمومنین علی علیهالسلام رای میدیم؛
به ایرانی که ملک امیرالمومنین علی علیهالسلامه!
#عید_غدیر #انتخابات
http://eitaa.com/istadegi
Ali Ghelich - Live Like Ali.mp3
11.35M
دو سال پیش وقتی از راهیان نور برمیگشتیم، توی اتوبوس این شعر رو یاد مصباح دادم،
با هم میخوندیمش و کیف میکردیم...
مخصوصا با این قسمتش:
اخ المصطفي و هذا كفیٰ و انت المُأمّلُ
تقدم علی بأمر العلی! علیک المعوّلُ
فهنا یدک تعتلی
لتکون لنا ولی
ظُلَمُ بک ستنجلی
طوبی لک مولای یا علی...💚🌱
#غدیر #عید_غدیر
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
دو سال پیش وقتی از راهیان نور برمیگشتیم، توی اتوبوس این شعر رو یاد مصباح دادم، با هم میخوندیمش و ک
You are the truth and truth is you💚
#عید_غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احساس و قیافهم موقع حرف زدن پورمحمدی:
پزشکیان میگه سیاستهای کلی مقام معظم رهبری،
بعد دقیقاً خلاف این سیاستها صحبت میکنه😑
مهشکن🇵🇸
پزشکیان میگه سیاستهای کلی مقام معظم رهبری، بعد دقیقاً خلاف این سیاستها صحبت میکنه😑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زاکانی و قاضیزاده حین گوش دادن به صحبتهای پزشکیان:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالت من وقتی جلیلی حرف میزنه:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخه کارشناسهات رو هم دیدیم آقای پزشکیان😒
سطح تحلیل و حرفهای آقای پزشکیان از استاد ج هم بدتره😒
استاد ج:
https://eitaa.com/istadegi/12116
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پورمحمدی از همتی هم مهرعلیزادهتره🙄
مهشکن🇵🇸
آخه کارشناسهات رو هم دیدیم آقای پزشکیان😒 سطح تحلیل و حرفهای آقای پزشکیان از استاد ج هم بدتره😒 است
انگار روح استاد در پزشکیان حلول کرده اصلا😑
خب مناظره تموم شد،
امشب یه قسمت رمان میذارم فردا صبح هم یه قسمت دیگه عیدی عید غدیر😁
مهشکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 222
کیسه خوراکیها را روی اوپن میگذارد. یک بسته چیپس از داخلش درمیآورد و با همان حال پریشان، شروع میکند به خوردن. به یک نقطه خیره است و چهرهاش داد میزند که نمیداند باید چکار کند. پس پرخوری عصبی هم دارند آقا!
-برای چیپسا انقدر نگران بودی؟
روی نزدیکترین مبل ولو میشود و با دهان پر از چیپس میگوید: نه... چیزه...
چند تکه چیپس از دهانش به بیرون میپاشد و لجم میگیرد. تکههای چیپس باقی مانده دور دهانش را پاک میکند و میگوید: دیشب بابام و گالیا رو باهم دیدم.
میخواهم بگویم خب به جهنم؛ ولی وقتی گیرندههای عصبی کلمه گالیا را به مغزم میرسانند، شاخکهایم تیز میشوند.
-خب؟
ایلیا دوباره دستش را پر از چیپس میکند و نزدیک دهانش میبرد. همه را با هم در دهانش جا میدهد و با چهرهی درهم، شروع میکند به جویدن.
انگار دارد افکار پریشانِ توی مغزش را میجود و له میکند زیر دندانهایش. یا شاید میخواهد از گفتن ادامهاش طفره برود؛ هرچند مشخص است دیگر!
گالیا با پدرش رابطه دارد. چیز بعیدی نیست از یک بیوهمردِ سیاستمدار و قدرتمند. گالیا هم انقدر تشنه قدرت هست که بخاطر ریاست موساد، دست به دامان جاذبههای زنانهاش شود و به چنین خفتی تن بدهد. بالاخره پرستو بودن اولین چیزی ست که به زنها یاد میدهند توی موساد!
ایلیا با دهان پر حرف میزند.
-مثل این که با هم...
سرفه میکند و دستش را جلوی دهانش میگیرد که چیپسها بیرون نپاشند. نزدیک است خفه شود برای گفتن دو کلمه. چند بار میزنم میان دو کتفش و میگویم: باشه، باشه، فهمیدم. رابطه عاشقانهس دیگه. نمیخواد سرش خفه بشی.
سرش را تکان میدهد و تقلا میکند چیپسهایی که به زور در دهانش چپانده را پایین بدهد. مقابلش روی مبل مینشینم و میگویم: تا اینجاش که خیلی چیز خاصی نبود. بعدش چی؟
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi