eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
نظرات شما عزیزان🌿 سلام. کم‌کم پیام داستان مشخص می‌شه. امیدوارم خوب منتقلش کنم. ممنون از لطف همه شما عزیزان
سلام سوال دوم خیلی تکرار شده و بنده یک‌بار برای همیشه توضیح میدم؛ هرچند مایل به توضیحش نبودم. به ریحانه می‌گم اریحا تا بخشی از رمان شاخه زیتون لو نره. درباره مطهره، بنده نمی‌تونم همه شخصیت‌های رمان‌ها رو بیارم توی نیمه تاریک؛ چون دیگه خیلی شلوغ میشه!! این شخصیت‌ها بیشتر شخصیت های اصلی هستند. مطهره شخصیت فرعی بود.
سلام موافقم. البته به زودی حامد هم وارد داستان میشه ولی دیگه مرصاد رو نشد بیارمش.
سلام اتفاقا عشق مهم‌ترین مسئله توی دنیاست. و اتفاقاً عشق برای خودم هم مهمه. ولی نه این مدل عشق که بین یک دختر و پسر هست. من دوست ندارم به این نوع عشق خیلی بپردازم. و چیزی که به عنوان ژانر عاشقانه معروف شده هم همین عشق زمینی و دم دستیه. من دنبال عشق‌های بزرگ‌ترم. اگر اینطور حساب کنید، تمام داستان‌های من عاشقانه هستند. چون فقط یه آدم عاشق می‌تونه اینطوری به دل خطر بزنه و مجاهدت کنه. سوختن حسین و کمیل توی رفیق عاشقانه نبود؟ ایثار اریحا توی شاخه زیتون عاشقانه نبود؟ به دل خطر زدن حامد توی خط قرمز عاشقانه نبود؟ عهد بشری توی عقیق فیروزه‌ای عاشقانه نبود؟ بیابان‌گردی عباس توی خط قرمز عاشقانه نبود؟ بحث عشق اباعبدالله وسطه... اگر هم عاشقانه بنویسم اینطوری می‌نویسم ان‌شاءالله.
سلام به نظر بنده، اگر نامحرم خیلی غریبه باشه به فامیل بهتره صدا کنیم. و اگر از اقوام باشه، قبل یا بعد اسمشون یه آقا هم اضافه کنیم؛ مثلا مریم خانم، یا محمد آقا. به اسم صدا زدن کار بدی نیست؛ اما صمیمی شدن با نامحرم و سنگین حرف نزدن اشتباهه. این که نامحرم رو رسمی صدا بزنیم برای اینه که مقدمه صمیمیت نشه.
سلام بله پیشنهاد خوبیه🙂
سلام سپاسگزارم🌷
سلام قبلا پاسخ دادم؛ خیر نخوندم
✨ 📖داستان ✍️به قلم ✒️ قسمت ششم -بچمو چیکار کنم بچم الان از دست میره. نمی توانم بی تفاوت بگذرم بر می‌گردم. -اتفاقی افتاده؟ مردکه کنار جدول ها نشسته است سر بلند می‌کند. -راه بستست بچم حالش خوب نیس چیکار می‌گی بکنم؟ سر به زیر می اندازم بیچاره مرد که قربانی این مردم می‌شود اما به قول پیر مرد این مردم هم حق دارند. البته این مرد هم حق دارد. مرد بی تفاوت به من بلند می‌شود و به سمت ماشینش می‌رود. بوی لاستیک سوخته تمام خیابان را پر کرده است. می‌خواهم بروم به سمت بسیج که لابه لای جمعیت همان مرد که دنبالم بود را می‌بینم که با چند زن و مرد مشغول حرف زدن است. با ترس که به وجودم افتاده است از لابه لای درخت ها و مردم به سمت بسیج می‌روم وقتی باز دور و اطرافم خلوت می‌شود یواش یواش به سمت بسیج می‌روم و گاهی بر می‌گردم پشت سرم را نگاه می‌کنم. نمی‌دانم چند قدم رفته ام که یک دفعه دستم گرفته می‌شوم و مرا با سرعت می‌کشد. قطعا اگر خود را کنترل نمی‌کردم با صورت پخش زمین می‌شدم. به کسی که دستم را گرفته نگاه می‌کنم یک دختر چادریست اما چهره اش پیدا نیست. آنقدر یک دفعه این کار را کرد حرف زدن را از یاد برده اما. همچنان درحال دویدن و کشیدن من دنبال خود است. یک لحظه از ذهنم می‌گذرد که نکند این هم با همان اصلاح طلبان که دنبالم هستند باشد. نمی توانم یکدفعه ای به ایستم چون قطعا روی زمین می افتم اما همان طور که درحال دویدن هستیم با دست دیگرم به جان دستش می افتم که مرا رها کند. -ولم کن. حرفی نمی‌زند و همچنان می دود.از شانس من هیج کس هم در کوچه نیست. کمی که نگاه می‌کنم بسیج را از دور می‌بینم نور امیدی برایم روشن می‌شود. قطعا اگر کمی داد بزنم سرباز دم در می آید کمکم. ول کن دستش نشده ام و با مشت وچنگ به جانش افتاده ام اما انگار نه انگار. نزدیک تر که می‌شویم، شروع می‌کنم دادبزنم. -احمدی بیا کمک؛احمدی. به نفس نفس افتاده ام. امید وارم احمدی سرباز دم در صدایم را شنیده باشد. دیگر گریه ام گرفته است. -احمــــــــــــــــــــدی. ⚠️ ⚠️ 🖋 ⛔️کپی به هیچ عنوان مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐 https://eitaa.com/istadegi/3159 ارتباط مستقیم با محدثه صدرزاده👇 http://unknownchat.b6b.ir/5393 💞
سلام نمی‌گم این مدل عشق بده یا بچه‌بازیه. بالاخره این نوع عشق هم بخش مهمی از زندگی بشره و اتفاقا گاهی مقدمه عشق‌های بزرگ‌تر هم هست. حرف من اینه که خودم علاقه ندارم در این رابطه بنویسم. یعنی یه سلیقه کاملا شخصیه. این رو قبول دارم که باید عاشقانه‌های قوی و متعهدانه نوشت؛ چون به قول شما این مسئله از مسائل مهم جوانان هست و باید الگوی عشق پاک رو به جوانان نشون داد. باز هم میگم، حرف من اینه که خودم علاقه ندارم به این ژانر. ضمن این که، بنده ترجیح می‌دم بجای این که مخاطب رو در هیجانات عاطفی غرق کنم، احساس سلحشوری و آرمانخواهی رو در وجودش زنده کنم. چون روحیه آرمان‌خواهی هم یکی از روحیات مهم در وجود جوانان و نوجوانان هست. پ.ن: بنده پاسخ شما رو زودتر دادم؛ اما اینترنت قطع شد و این پیام الان ارسال شد. پوزش بابت تاخیر.
🚩 🚩 📖داستان ✍️به قلم ✒️ قسمت ششم مجید می‌گوید: باشه همه طرفدارا مال تو. ولی سلطان غم و قلب مادر. ایشون مال من. سیدعلی می‌گوید: حالا سلطان قلب یا غم؟ می‌خندم و وسط حرف هایشان می‌گویم: عه بسه دیگه. به جای این کل کل‌ها بگید چه خبره. یکی درست توضیح بده به من. بعدشم یه کاری نکنید موقع نوشتن داستانم یه بلایی سرتون بیارم که.... می‌دونید که می‌تونم. مجید سریع به حالت نظامی احترام می‌گذارد و می‌گوید: بله قربان. یعنی مامان. راستش اون آقایونی که دنبال شما بودن یکیشون سر کنجکاوی شما می خواست گوشی‌تون رو محو کنه ولی اون یکی داستان داره. اون شخصیت منفی داستانتونه. داره دنبال دفترچه اون می‌گرده تا خودشو نجات بده. می‌گویم:کدوم دفترچه؟ مجید می‌گوید:کدوم دفترچه؟ همون که نشستی منو و این دادا رو داخلش نوشتی. البته می دونم نوشتن من خیلی سخت بوده ها چون وجود یه نفر مثل من واجبه ولی کار سختیه چون همه ...... سیدعلی پس‌کله‌ای به مجید می‌زند و می‌گوید:عه بس کن . _خلاصه اینکه چون شما اول کار اسم همه رو با سرنوشت‌شون نوشتی شخصیت های منفی می‌خوان خودشون رو نجات بدن. می‌خواهم سوالی بپرسم که صدای موبایلم بلند می‌شود. عارفه است. سریع جواب می‌دهم:سلام. چی شده؟ عارفه می‌گوید:سلام. زهرا کجایی؟ می‌گویم: توی خیابون بزرگمهر داخل کوچه کنار پل‌عابر. چطور؟ عارفه می‌گوید:عه خب پس بزار منم بیام پیشت. می‌گویم:مگه نرفتی خونه؟ می‌گوید:نه راستش می‌ترسم. خیلی شلوغه. گفتم تا یه جا باهم باشیم ببینم باید چکار کنم. پس منتظر باش تا بیام و قطع می‌کند. سیدعلی می‌گوید:کی بود مامان؟ شنیدن لفظ مامان باعث می‌شود بدنم یخ بزند. می‌گویم:دوستم انگار بیچاره گیر کرده چجوری بره خونه. می خواد بیاد پیش من. ⚠️ ⚠️ 🖋 ⛔️کپی به هیچ عنوان مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐 https://eitaa.com/istadegi/3168 ارتباط مستقیم با زهرا اروند 👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16354397542508 💞
سلام خداقوت به شما🙏🏻 راسش اول اینکه باید تعبیر دشمن را روشن کنیم ببینیم دشمن چه مفهومی داره ما دشمن داخلی کم نداریم. اصلاح طلب مفهوم و تاریخچه طولانی داره که خسته میشید اما در کل تاریخ اصلاحات و بحران هاش از سال های ۷۶به بعد شروع شد و تاثیرات اون را داریم الان توی جامعه میبینیم. هزاران اتفاق جعل شده و تحریف شده وجود داره که ذهن ما تنها گرایش سیاسی اصلاح طلب را به چشم گرایش و دعوای سیاسی میبینه در صورتی که خودش یه جریان مهمه . البته من نمیگم که همشون بد هستن، ما نه بد مطلق داریم ونه خوب مطلق اما خیانت به مردم و انقلاب خودش دشمنیه. توی داستان هم من تنهابه یه عده اشاره کردم که مال جبهه اصلاحاتن اما بقیه مردم را برای جناح های خاص معرفی نکردم. ان شاء الله رمانم که نشر پیداکرد با خوندنش به بحران های اون موقع پی میبرید.
سلام خیلی ممنون از شما 🌹
دقیقا انگار ویژگی ثابت این دونفره🙄🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام چه پیشنهاد قشنگی! ممنونم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین....
نظرات شما عزیزان سلام، خوشحالم که لذت می‌برید. درباره ارمیا، نمیخوام خیلی شلوغ بشه دیگه!!
سلام بله همینطوره، عشق فقط عشق بین دو جنس مخالف نیست. من واقعاً هدفم از نوشتن این رمان‌ها، به تصویر کشیدن اون عشق الهی بود. هدف روایت اون عشق بود. یه دلسوختگی خاصی پشت این عشق هست، یه چیزی که هرچی می‌نویسم آخرش نوشته نمیشه! برای همینه که بازم می‌نویسم و می‌نویسم و می‌نویسم، ولی بازم اونی که می‌خوام نمی‌شه. انگار گفتنی نیست. اصل قضیه، همون شعری هست که در انتهای رفیق نوشته بودم: ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم...
سلام سپاسگزارم. عشق حسین علیه‌السلام و دیگر هیچ...💚
سلام البته بنده گفتم؛ وقتی تعداد عاشقانه‌های زرد و بی‌ارزش زیاد شده، واقعا نیاز هست به نوشتن عاشقانه‌های خوب. یعنی این که تصور کنیم هر رمانی که عاشقانه هست(عشق زمینی) بَده، تصور غلطیه. خب بالاخره همه آدما یه بار توی زندگی عشق به جنس مخالف رو تجربه می‌کنن، برای همین دوست دارند کسی راه درست عاشق شدن و درست عاشقی کردن رو بهشون نشون بده. متاسفانه بنده توان و علاقه عاشقانه نوشتن رو در خودم نمی‌بینم. هرچند دیدید که توی عقیق فیروزه‌ای یا خط قرمز، قسمت‌هایی کاملا عاشقانه بود. ضمن این که ژانر امنیتی ژانر نوپایی در ایرانه و متاسفانه هنوز تعداد رمان‌های امنیتی‌ خوب کمه.
سلام چقدر خشن! ایده جالبی بود، چرا به ذهن خودم نرسید؟
سلام نمی‌دونم دختر هستید یا پسر. اگر دخترید، بهش شماره ندید و اگه خیلی اصرار می‌کنه ارتباط رو در حد مجازی و البته خیلی کم نگه دارید.(البته اون بنده خدا هم معلوم نیست دختره یا پسر، یه درصد احتمال بدید پسر باشه) اگر پسر هستید، و اگر واقعاً دلتون به حالش می‌سوزه، پاسخش رو ندید. چون آسیبی که از ارتباط با نامحرم می‌بینه، خیلی بیشتر از لذتیه که می‌بره.
علیکم السلام بله خوندم البته خیلی وقت پیش. کتاب قشنگی بود واقعاً؛ و البته غیرقابل پیش‌بینی. اما نمی‌دونم واقعی هست یا نه.