eitaa logo
جبارنامه
289 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
563 ویدیو
30 فایل
کانال علی جباری ⌛پژوهشگر و مدرس تاریخ 📗مؤلف کتاب امامان شیعه در منابع اهل سنت 🖋️طلبه،سخنران،مداح و کمی شعر و مقاله 💻مدرس نرم افزار های علوم اسلامی 📻 کارشناس مجری رادیو معارف (برنامه پرسمان تاریخی) راه ارتباطی: @Jabbari1981
مشاهده در ایتا
دانلود
ای انتهای آبی دریای بی کران بالاتر از شکوه پر از مهر آسمان ای ماهتاب کوچه ی پر رمز و راز عشق معشوق هر زمین و تمنای هر زمان ای آفتاب مشرق سینای بندگی وی در دل تمامی صاحبدلان نهان ای مرهم شکایت دل های بی قرار بر کاروان خسته دنیا تو ساربان ای مهربان تر از همه ی مادرانه ها آغوش گرم تو به من خسته آشیان ای معنی نوازش و ای دست پر کرم وی تکه نان سفره بی نان زاهدان ای سوره سوره آیه به آیه نشان حق تنها کتاب درس پر از حرف عارفان ای مقصد تمام غزل های انتظار الهام قلب صاف و مصفای شاعران ای اشک های گوشه چشمان انتظار بر هر دل شکسته و پرپر تو باغبان صبری نمانده بر دل زارم به جان تو دیگر بیا کنار دل عاشقان بمان 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
آنچنان تدبیر کردی حال ما بر باد رفت خنده و تفریح و سرگرمی همه از یاد رفت خنده با لبهای ما دیگر غریبی می کند سرد شد بی روح شد بی داد و بی فریاد رفت قُلّک قلبم چنان خالی شد از مهر و وفا عشق رفت و بعد از او شیرین و هم فرهاد رفت دم زدی از رونق بازار و حال اقتصاد پس چه شد آن وعده ها شهریور و مرداد رفت کارها از رونق افتاد و مشاغل بسته شد کَفتر از فرط گرانی جوجه را پر داد رفت مرغ و ماهی پر کشید از سفره ی ایرانیان گوسفندان حسن تا ناکجا آباد رفت بعد ساعت ها صف از او مرغ نازی خواستم جای مرغ او یک خروس چابک نر داد رفت اعتماد از قاضی و بقال و ساقی پر کشید چون کبابی جای بره فیله خَر داد رفت ای فغان از خودرو ایرانی و از قیمتش کاو هماره شعر افزایش به ما سر داد رفت گاه زِه را محور افزایش قیمت نمود گاه دست مشتری محصول بی در داد رفت 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جبارنامه
دیشب که به همراه یکی از دوستان عزیزم در شهر مشغول قدم زدن بودم، استاد علی اکبر صنعتی معمار و شهر ساز برجسته قرن ۱۱ ه.ق نظرم را به خود جلب کرد. هنرمندی که مجسمه اش نه در یک شهر عادی بلکه در شهر هنرمندان خودنمایی می کرد. عکسی از آن گرفتم و لحظاتی به فکر فرو رفتم. فکرهایی که هنوز دارد ذهنم را بازی می دهد. نمی دانم بعد از رفتن ما از این دنیا کسی یادی از ما خواهد کرد؟ اگر یادی کردند آیا به نیکی خواهد بود؟ آیا کسی برای نبودنمان آه سردی خواهد کشید؟ آیا کسی هدیه حمدی خواهد فرستاد؟ آیا از فراقمان قطره اشکی بر گونه ای خواهد غلطید؟ آیا دلی برایمان تنگ خواهد شد؟ آیا عکسی از ما تزئین طاقچه ای خواهد شد؟ آیا کسی خواهد توانست نسبتی که با ما داشته را با افتخار ابراز کند؟ خوشا بحال آنان که دیگران برای عکس گرفتن با مجسمه شان به خود می بالند و بدا بحال آنان که نزدیکترین افراد به آنها هم ناچارند نسبت خود را با او پنهان کنند. خوب ها بعد از مرگ هم زنده اند و غیر خوب ها در زندگی هم مرده اند. سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آنست که نامش به نکویی نبرند اصفهان ۷ اسفند ۹۷ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
... ای خوش ترین قرار دل بی قرار ما عمری گذشت بر سر پیمان نیامدی موضوع وعده های من و دوستان تویی در دست دوست مانده گریبان نیامدی سرها بریده شد که تو سامان ما شوی چون سر برای بی سر و سامان نیامدی غارت شدست برگ و برِ شاخسار عشق چون جامه بهر شاخه عریان نیامدی طغیان نموده رود جفا در زمین مهر سدی برای کاهش طغیان نیامدی چشم دل از برای فراق تو کور شد محض شفای دیده گریان نیامدی پایم به جاده های وصالت شکسته شد وصلی برای جاده هجران نیامدی ای مشق انتظار زمین صاحب زمان بر انتظار ما خط پایان نیامدی 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
هر دلربا که با تو برابر نمی شود هر دل فریب حضرت دلبر نمی شود چشمان توست جام شراب طهور من هر ظرف پر افاده که ساغر نمی شود ابروی توست قاتل پر رمز و راز من هر ابروی خمیده که خنجر نمی شود با زلف چون کمند تو در دام می شوم آسایشی ز دام تو بهتر نمی شود دار و ندار دل به قمار تو باختم عقلم در این معامله یاور نمی شود گفتی که مِهر بر دل تو قوت غالب است آن حرف و این عمل ز تو باور نمی شود ظلم از حدود رد شد و کار از جفا گذشت دیگر کسی به ظلم تو داور نمی شود 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
روزگاریست در کشاکش آن همه را در فرار می بینم خبر اختلاس را هر روز در یمین و یسار می بینم آن قدر شد درشت ارقامش صفر را بی شمار می بینم مختلس می رود به کانادا مرد و زن در هوار می بینم دزدها را به خنده و نشئه دیگران را خمار می بینم مردمان را پیاده در برزن مختلس را سوار می بینم حال مرجان خوش است البته حال خود را نزار می بینم ای دو صد لعنت و خدو بر او کشورم در فشار می بینم او به دستش گرفته وُتکا را من فقط زهرمار می بینم می خورد مال ما به لیل و نهار گاو در سبزه زار می بینم گرگ ها در لباس میش شدند میش را در شکار می بینم نیست مرجان چو رهزن ناشی رهزنی کهنه کار می بینم آن قدر هوش رفته از سر من موز را چون خیار می بینم سنگ های سیاه را هر جا سنگ قبر و مزار می بینم زهدان سکته کرده و مردند دزد را برقرار می بینم سهم ما گاری و درشکه شده سهم او را قطار می بینم روی ما شد سیاه از غصه روی او چون بهار می بینم سیرمانی ندارد این مرجان شکمش را تغار می بینم من به نان و پنیر محتاجم قوت او خاویار می بینم بند تنبان ما ز جا در رفت مال او دکمه دار می بینم آن قدر پول ما شده نالان شب به خوابم دلار می بینم عدل در این زمانه چون کشک است همه را من شعار می بینم گفت عدلیه کار او زار است قول او خنده دار می بینم یک کلام ار بپرسی علت را ریشه در انحصار می بینم باشد امید ما به روز جزا در زمستان بهار می بینم کار قاضی آخرت عالیست دزد را شرمسار می بینم 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
دلت که خوش باشد، هنگام بارش باران می روی کنار و معاشقه گل ها و باران را به تماشا می نشینی و لذتش را می بری. یا با یک لیوان در دست از پشت پنجره دو جداره و لم داده بر صندلی راحتی شیطنت قطرات باران را قضاوت می کنی. یا سر بر شانه در دشت و دمن شعر می سرایی و با حالی که داری به زمین و زمان فخر می فروش و با گرفتن چند عکس یهویی و آپلود آن در فضای مجازی چشم بقیه را از کاسه در میاوری... اما برای کسی که سقف خانه اش می کند و مدام باید کاسه های پر شده از آب باران را ببرد در حیاط خالی کند که فرش نه بلکه موکت خانه اش را که دیگر شبیه کاغذ شده کمتر خیس بشود، یا برای دستفروشی که چند جفت کنار پیاده رو بساط کرده و می خواهد با فروش آنها لقمه نانی برای شام امشب مهیا کند، یا برای که روزگار کم کم دارد گرد پیری را به سر و صورتش می پاشد و پولی برای اختیار کردن یار و دلبری ندارد و باید با حسرت به دوست همسالش که چند سال است ازدواج کرده نگاه کند، یا به که صاحب خانه بی انصاف دم عید اثاث خانه اش را توی کوچه ریخته و در به در دنبال چند متر پلاستیک می گردد تا روی وسایل خانه بکشد و آنها را از خیس شدن نجات بدهد، یا برای .... برای این دسته دوم باران اصلا رویایی و شاعرانه نیست. او نمی تواند به احترام باران از جا بر خیزد، چون روزگار کمرش را شکسته و زمینگیرش کرده. آهای تویی که زیر باران خوش می رقصی، کمی کمتر دل بسوزان. نمی گویم کسی را در شادیت کن، اما شادی هایت را نزن، کمی آن سوتر با هزار بدبختی بچه گرسنه اش را خوابانده. جان دوست داشتنی هایت کمی آرام تر بزن. ۲۴ اسفند ۹۷ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
از قیمت مرغ است که سرسام گرفتیم ضعف بصر و رعشه اندام گرفتیم مرغ دلم از این هیجان خواند سرودی موسیقیش از ایرج بسطام گرفتیم از فرط خجالت به برِ اهل و عیالات کردیم عرق با عرق حمام گرفتیم یکباره چنان مرغ گران شد که به ناچار رفتیم از این بانک محل وام گرفتیم ماندیم صف مرغ یخی یکسره تا صبح سر درد و کمر درد سرانجام گرفتیم گفتند که در تلویزیون مرغ شد ارزان از مژده دولت کمی آرام گرفتیم چون گربه جهیدیم به سرعت به ته صف یک مرغ خوش استیل بسی رام گرفتیم خوشحال که در عمر گرانمایه شبی ما یک مرغ چنین بر کف و بی دام گرفتیم آنقدر خوشی در افق چهره ما بود انگار که از جنس طلا جام گرفتیم پرسید کسی آدرس مرغ یخی را گفتیم که از کوچه برجام گرفتیم ۲۷ اسفند ۹۷ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
عطر علی تمام رجب را فرا گرفت بی عطر او زمانه معطر نمی شود روشن شده است خانه قلبم به نور او بی نور او که خانه منور نمی شود فضل علیست زینت هر شاعرانه ای از هر که بشنویم مکرر نمی شود دامادی سرای نبی افتخار اوست جز بو تراب صِهر پیمبر نمی شود کفو علیست فاطمه و کفو او علی غیر از علی به فاطمه همسر نمی شود یک سوره از کتاب خدا یاور علیست هر یاوری که سوره کوثر نمی شود همراه مصطفاست به روز مباهله هر کس که نفس و جان پیمبر نمی شود ای یکه تاز معرکه یکه تازها هر پهلوان که با تو برابر نمی شود جبریل در احد به علی گفت مرحبا بر مصطفی که جز تو برادر نمی شود نازم به آنکه شُست غبار از دل رسول با بودنش رسول مکدر نمی شود شیران ز هیبتش به تب و تاب می شدند هر شیر نر حریف غضنفر نمی شود در جنگ خندق است علی پاسدار حق هر ضربتی که ضربت برتر نمی شود مرحب کجا و ضرب ید مرتضی کجا هرگز رقیب حضرت حیدر نمی شود درب هزار قلعه به دنیا گشوده شد اما چو درب قلعه خیبر نمی شود هر دشمنی که نزد علی سر بلند کرد جز خاک چاره ای به همان سر نمی شود هرکس که در برابر شمشیر او نشست غیر از فنا بر او که مقدر نمی شود در بندگی به لطف خدا سربلند شد سرباز بی مبارزه افسر نمی شود دارم امید عفو و شفاعت به روز حشر هر شافعی که شافع محشر نمی شود ۲۸ اسفند ۹۷ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
نمی پرسی ز حال من ولی آهسته می گویم هوای چشمهایم چون هوای شهر بارانیست غبار چشم ها را آن چنان با گریه می شویم که گویی کاسه چشمان غمگینم چراغانیست دلم را بسته و زنجیر کردم دست تو دادم که دانستی تمام این دل بیچاره قربانیست تو ظلم آغاز کردی بی وفایی ها نشان دادی چو معلومت شد این بیچاره در دام تو زندانیست دل و دین از کفم رفت و دوباره دیر دانستم بهار عشق مرده فصل پر سوز زمستانیست سرشک دیده و خون دل و فریاد پی در پی نمی دانی بدان دریای دل مواج و طوفانیست ۱۶ فروردین ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
تو مثل پاکی باران تو مثل دریایی تو مثل قصه شیرین تو مثل رویایی تو برتری ز تمامیّ سرو قامت ها قیامتی و خدای شکوه و زیبایی تو حافظ ادبی شهریار معرفتی تو مثل قله به کوه وقار پیدایی تو مثل آب برای تمام تشنه لبان تو باب حاجت مایی همیشه سقایی تو افسری که سرش را برای عشقش داد تو پاسدار حسینی عزیز دلهایی ۲۱ فروردین ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
بیا که کار من از انتظار هم رد شد بیا که بغض فراق تو بر گلو سد شد بیا که بلبل طبعم به ناله می خواند فغان و شیون او ناتمام و بی حد شد بیا که این دل دیوانه سر به راه نشد چنان که در صف دیوانگان سر آمد شد بیا که عطر تو دارد به شهر می پیچد قرار نیمه شعبان تو زبانزد شد بیا که عاشق تو رهسپار قم گردید که جمکران تو ما را پناه و مقصد شد بیا که شهر چراغان و کوچه ها روشن شب ولادت مهدی (عج) آل احمد شد ۳۰ فروردین ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
سنگ ها هم عاقبت متفاوتی با یکدیگر دارند. یکی در مسیری قرار می گیرد که مورد تقدیس و پرستش قرار می گیرد و دیگری را نصیبی غیر از لعن ونفرین نیست. گاهی در دستان کودکی قرار می گیرد که با آن شیشه قطاری می شکند و این می شود جایگزین تمام تفریح های نداشته اش و جانشین تمام اسباب بازی هایی که بر اثر فقر هیچ گاه برایش خریده نشد. گاهی در راهی قرار می گیرد و پای نازنینی را زخم می زند و یا سری که میان سرها برای خودش سری بود را به درد می آورد. گاهی از سر تنبلی در مسیر رودی می خوابد و مسیر طبیعی آب را می بندد و سیل می شود به جان ملت نجیبی و کلی ناسزا به جان خود می خرد. گاهی از سر عداوت شیشه فانوسی را می شکند و دهقان پیری را در بیابان تاریک به هول و هراس می اندازد و گاهی از سر حسادت آینه ای را که تمام دلخوشی دخترک روستایی برای دیدن زیبایی خیره کننده اش بود را تکه تکه می کند. گاهی در راه عاشقی سد می شود تا او به محبوبش نرسد و غافل است از آنکه عاشق اگر عاشق باشد تیشه ای به جانش می زند و او را از سر راه بر می دارد. و گاهی خیلی بی رحم می شود. خیلی تلخ می شود. خیلی پر غصه می شود. خیلی لعنتی می شود تکه سنگ بی احساس. آن گاه که بر مزار عزیزی آرام می گیرد و نام او را بر سینه خود حک می کند تا راهنما باشد برای یافتن آرامگاه کسانی که روزی همه چیزمان بودند. داشتم از سنگ گلایه می کردم که چگونه دلت آمد نام عزیزان ما را تزئین پیکرت کنی که یادم آمد او سنگ است و سنگ ها دل ندارند، شاید هم دارند اما آنقدر سخت است که این حرفها روی آن اثری ندارد. چه بد عاقبتی است عاقبت سنگی که سنگ مزار می شود. شاید بتوان با سنگدلی سنگها کنار آمد و از آنان توقع فهم و درک نداشت، اما امان از آدم هایی که گاهی دل سنگ می شوند. به راحتی خوبی هایت را فراموش می کنند و برایت دل نمی سوزانند. حرف هایت در آنها اثری نمی گذارد و عشقی را نمی پذیرند. غم کسی را نمی خورند و اشکی برای درد کسی نمی ریزند. دلسنگ بودن و دلتنگ نبودن، مسأله این است. لعنت بر تکه سنگ هایی که بعضی ها در سینه دارند و نام آن را دل گذاشته اند. خدا کند دل های سنگتان بشکند تا شاید معنی دل شکستن را بفهمید که البته بعید است. ۱۴ اردیبهشت ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جبارنامه
انگار موتور توربوجت بسته اند به ماشین عمرمان، چنان می رود که گاهی تا بخواهی تکانی به خودت بدهی به مقصد رسیده ای. کاش میشد در بعضی ایستگاه ها کرد و ماند و ماند. کاش جاهایی از عمرمان میشد شویم و دستی به شانه زمان بزنیم و بگوییم تو برو داداش، من کار دارم، می مانم. چه زود گذشت دورانی که اشکمان لب مشکمان بود و لحظاتی نمی گذشت که صدای خنده هایمان گوش فلک را کر می کرد. مثل الان برای خنده و خوشحالی دنبال بهانه های خیلی بزرگ نبودیم که دیگر هرگز نتوانیم بخندیم. چه زود دیر شد روزگاری که بزرگترین زخم هایمان با یک بوسه خوب میشد. چه زود سپری شد ایامی که بزرگترین خطاهایمان و ته خلاف هایمان گِل بازی بود. چه زود غروب کرد آفتاب روزهای بی دغدغه و بی غصه عمرمان. عجب روزگاری بود آن روزها که با گریه هایمان گریه می کردند و با خنده هایمان شادی می کردند. کجا رفتند آن مهربانها و با معرفت ها. چه زود غبار غم خنده ها را زیر خودش دفن کرد. ۱۵ اردیبهشت ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جبارنامه
«همه بر سر زبانند تو ‌در میان جانی»* به فدای جانت ای جان که به جان من تو جانی تو تمام آرزویی به دل شکسته ی من ز خدا هر آنچه خواهم بخدا تمام آنی اگر عاشقان کویت ز اساس خود گذشتند چه غم آنکه عاشقان را تو اساس و خانمانی پدران ما به عشق تو اسیر خاک گشتند به فدای خاک پایت به فدایت این جوانی سحری گذشتی از کوی من و به خواب بودم چه شود دوباره آیی و دقایقی بمانی من و جمع و خنده هایی که کسی خبر ندارد که چه غم به سینه دارم ز نگفته ای نهانی به تمام شعرهایم کمی اَر ملاحتی هست همه علتش همین است که تو بر سر زبانی ۲۰ اردیبهشت ۹۸ *مصرع اول متعلق به پادشاه سخن جناب سعدی شیرازیست. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
در باب حسن باده تو با ما سخن مگو ما کهنه مست میکده های سحرگهیم امروز اگر به میکده افتاده راه تو دیریست ما به وعده پیمانه در رهیم ای طفل تازه کار دبستان عاشقی عمریست ما خراب خرابات و درگهیم گر جرعه ای به ما رسد از دست دوستان جان را برای آن دو سه تا جرعه می دهیم افطار اگر به مِی شود از جام لطف یار از درد و غصه و غم و غمخوار می رهیم جاهل نِیَم هماره نصیحت کنی مرا بر درس پیر میکده استاد و آگهیم ای مدعی دگر مزن این لاف و کن غلاف این بار بر خطای تو ما چشم می نهیم ۲۱ اردیبهشت ۹۸ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فردی به دکتر مراجعه کرده بود، در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام اش را ارائه دهد دکتر بازرس را به کناری می‌کشد و پولی دسـت بازرس میـذاره و میگـه مـن دکـتر واقعی نیستم ، این پول رو بگیر بیخیال شو . بازرس کـه پـول رو می گـیره از در خارج میشه؟ مریض‌یقه‌ی بازرس رومیگیره و اعتراض میکنه . بازرس میگه منـم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اومده بودم ولی تـوی مریض میتـونی از دکتر قلابی شکایت کنی مـریض لبخند تلخی میزنه و میگه: اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استـراحت استعلاجی بگيـرم برای نرفتن به محل كارم و ایـن است حکایـت مـا در جامعه!! قصه ها برای بیدار کردن ما نوشته شدند ، اما ما تمام عمر ، برای دیگـری از آنها استفاده کردیم ...! 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh