🔰 پیام رهبر انقلاب به ملت فلسطین در پی پیروزی مقاومت در جنگ دوازده روزه بر رژیم صهیونیستی
🔻 بسمالله الرحمن الرحیم
🌷 سلام بر فلسطین مقتدر و مظلوم؛ سلام بر جوانان شجاع و غیور فلسطین، سلام بر غزهی قهرمان و مقاوم، سلام بر حماس و جهاد و همهی گروههای جهادی و سیاسی فلسطین.
🔹 خداوند عزیز و قدیر را برای نصرت و عزتی که به مجاهدان فلسطینی عطا کرد سپاس میگویم، و نزول سکینه و طمأنینه بر دلهای مجروح شهید دادگان، و رحمت و بشارت برای شهیدان، و شفای کامل برای آسیبدیدگان را از خداوند منان مسألت میکنم، و پیروزی بر رژیم جنایتکار صهیونیست را تبریک میگویم.
🔸 آزمون این چند روز، ملت فلسطین را سرافراز کرد. دشمن وحشی و گرگ صفت به درستی تشخیص داد که در برابر قیام یکپارچهی فلسطین ناتوان است. آزمون همکاری قدس و کرانهی باختری با غزه و اراضی ۴۸ و اردوگاهها، راهکار آیندهی فلسطینیها را نشان داد. در این ۱۲ روز رژیم جابر، جنایات بزرگی عمدتاً در غزه مرتکب شد و عملاً ثابت کرد که بر اثر ناتوانی در مقابله با قیام یکپارچهی فلسطین، رفتارهایی آنچنان ننگین و دیوانهوار مرتکب میشود که افکار عمومیِ همهی عالم را بر ضد خود برمیانگیزد و خود و دولتهای غربی پشتیبان خود بویژه آمریکای جنایتکار را از گذشته باز هم منفورتر میکند.
👈 ادامهی جنایتها و درخواست آتشبس هر دو شکست او بود. او ناچار شد شکست را بپذیرد.
👈 رژیم خبیث از این هم ضعیفتر خواهد شد. آمادگی جوانان فلسطینی، و قدرتنمایی مجموعههای ارزشمند جهادی، و اعداد قوّه به صورت مستمر، فلسطین را روزبروز قدرتمندتر و دشمن غاصب را روزبروز ناتوانتر و زبونتر خواهد کرد.
🔸 زمان آغاز و توقف درگیریها بسته به تشخیص بزرگان جهادی و سیاسی فلسطینی است، ولی آمادهسازی و حضور قدرتمندانه در صحنه، تعطیلبردار نیست.
🔹 تجربهی «شیخ جراح» در ایستادگی در برابر زورگویی رژیم و شهرکنشینانِ مزدور، باید دستورالعمل همیشگی مردم غیور فلسطین باشد.
🌷 به جوانمردان «شیخ جراح» درود میفرستم.
🔸 دنیای اسلام یکسره در برابر قضیهی فلسطین، مسئول و دارای تکلیف دینی است. عقل سیاسی و تجربههای حکمرانی هم این حکم شرعی را تأیید و بر آن تأکید میکند.
🔹 دولتهای مسلمان باید در پشتیبانی از ملت فلسطین صادقانه وارد میدان شوند، چه در تقویت نظامی، چه در پشتیبانی مالی که امروز بیش از گذشته مورد نیاز است، و چه در بازسازی زیرساختها و ویرانیها در غزه.
🔸 مطالبه و پیگیری ملتها، پشتوانهی این خواستهی دینی و سیاسی است. ملتهای مسلمان، باید انجام این وظیفه را از دولتهای خود مطالبه کنند، خود ملتها نیز در حدّ توان موظف به پشتیبانی مالی و سیاسیاند.
🔹 وظیفهی مهم دیگر، پیگیری مجازات حکومت تروریست و سفاک صهیونیست است. همهی وجدانهای بیدار تصدیق میکنند که جنایت گستردهی کشتار کودکان و زنان فلسطینی در این ۱۲ روز نباید بیمجازات بماند.
🔸 همهی عوامل مؤثر رژیم و شخص جنایتکار نتانیاهو باید تحت پیگردِ دادگاههای بینالمللی و مستقل قرار گیرند و مجازات شوند؛ و این به حول قوهی الهی تحقق خواهد یافت، والله غالبٌ علی امره.
جمعه ۹ شوال ۱۴۴۲
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
سید علی خامنهای
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽موشنگرافی «طرح وان»، طرح دولت سایه برای توزیع عادلانه یارانه انرژی
✅ @saeedjalily
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی. ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
#انتخاب_درست_کار_درست
💻 @Khamenei_ir
با سلام خدمت همراهان عزیز
از امشب ساعت 10 با مستند داستانی #دکل با شما خوبان خواهیم بود.
امیدواریم مورد توجهتون قرار گیرد.
@JADAZADQOM
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
با سلام خدمت همراهان عزیز از امشب ساعت 10 با مستند داستانی #دکل با شما خوبان خواهیم بود. امیدواریم
🔴#مستند_داستانی #دکل
🔺#زنگ اول 1
🔹#ایستاده_در_کلاس
بابت مطالبی که باید سر کلاس میگفتم بدجور تو فکر بودم.
به آخرین پله طبقه دوم که رسیدم، صدای کشیده شدن ته کفش یکی از دانشآموزان به کف سالن، مرا به خودم آورد.
صدا آن قدری بود که غده های فوق کلیوی ام را به زحمت انداخت و بیچاره ها مجبور شدند آدرنالین ترشح کنند.
چشم هایم را گرد کردم سمت خط ترمزش؛ تقریباً یکی- دو متری کشیده شده بود.
کمی ابروهایم را در هم کشیدم.
نگاهش کردم و خیلی رسمی پرسیدم ترمزت ایبیاس نیست؟
طفلی وقتی دید مثل اجل معلق سر راهش سد شدم، جا خورد، اما دیگر انتظار چنین سوالی را نداشت و نزدیک بود از پرسشم شاخ در بیاورد؛ آخر، حاج آقا معمولاً اصول دین می پرسد، چه کارش به ترمز ای بی اس!
قشنگ پیدا بود که آخوند باحال ندیده است.
همینطور هاج و واج به من زل زده بود؛ مثل آدم برق گرفته یا جن دیده، خشک و بی حرکت ماند.
دستم را گذاشتم روی سینه ام و با تقلید از بازیگر فرشته وحی در سریال یوسف پیامبر، گفتم: سلام خدا بر شما!
دست و پایش را گم کرد و گفت: اٍ، حاج آقا شمایید، ببخشید!
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
🔴#مستند_داستانی #دکل 🔺#زنگ اول 1 🔹#ایستاده_در_کلاس بابت مطالبی که باید سر کلاس میگفتم بدجور تو فکر
🔴#مستند_داستانی #دکل
🔺#زنگ اول 2
🔹#ایستاده_در_کلاس
لبخند زدم و با لحن داش مشدی گفتم: داداش! این سری بخشیدمت، ولی دیگر اینجوری تخت گاز نرو تا مجبور نشی خط ترمز بکشی. هم لنت هایت صاف میشوند و هم عابر پیاده از ترس کپ میکند.
حس کردم موعظه ی لاتی ام زمینه تحول اساسی را در وجودش رقم زده، اما احتمال دادم در تشخیص شخصیت من دچار تحیر شده و از اساس بین آخوند یا مکانیک بودن بنده ی حقیر بدجور گیر کرده.
گمانم این دفعه دچار مشکل هنگ کردن سیستم مغزی شده بود.
حالا برای اینکه زیاد فسفر نسوزاند، دستم را بردم جلو صورتش و بشکن صدا داری حواله اش کردم.
لبخندی از شرم روی صورتش یخ زد.
برای اینکه یخش آب شود، دستم را بردم پشت سرش، آرام به سمت خود کشاندم و سرش را بوسیدم.
با لحنی مهربان گفتم: ما مخلص پهلوانا هستیم! اگر کاری، باری دارید با کمال میل در خدمتم، اصلا پول نمیگیرم، از واکس زدن کفش می توانی روی من حساب کنی تا جلد گرفتن کتاب و دفتر.
به هر حال ما چاکر شما هستیم.
بالاخره لبخند شیرینش را دیدم.
گفتم: خب، پهلوون! حالا باید حق رفاقتمون را ادا کنی، بگو ببینم کلاس یازدهم تجربی کجاست؟
سمت راست سالن را نشانم داد و گفت: حاج آقا آنجاست، آخرین کلاس.
به او دست مریزاد گفتم و راهی انتهای سالن شدم.
چند قدم بعد، پشت در کلاس بودم.
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM
🔰جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم برگزار میکند:
💢اکران مستند جنجالی دیوار کش
(ایکسونامى3)
🔹روایتی از رابطه تاثیر جذابیت های جنسی و سیاست در بزنگاه های مختلف و انتخاب افراد
📆زمان اکران:جمعه ۷ خرداد ماه
⏳ ساعت ۱۵:۰۰
❌به صورت رایگان❌
🔻برای دریافت لینک به آیدی زیر در پیام رسان تلگرام مراجعه نمایید:
📲 T.me/JADAZADQOM
#جامعه_اسلامی_دانشجویان
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
#دانشگاه_خواجه_نصیرالدین_طوسی
#دانشگاه_گیلان
#دانشگاه_آزاد_قم
@JADAZADQOM
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷🔷🔷وارد شدن به سامانه آموزشیار بدون نصب نرم افزار آیگپ ،با استفاده از طریق نسخه تحت وب
@Jadazadqom
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
🔴#مستند_داستانی #دکل 🔺#زنگ اول 2 🔹#ایستاده_در_کلاس لبخند زدم و با لحن داش مشدی گفتم: داداش! این سری
🔴 #مستند_داستانی #دکل
🔺 #زنگ_اول 3
🔹 #ایستاده_در_کلاس
"بسم الله" گفتم و در زدم.
دستگیره را پایین کشیدم و وارد شدم.
سلام کردم،
ولی از بس همهمه بود، صدای من نتوانست عرض اندام کند.
هر کی هر کی بود.
از صدای سوت بلبلی گرفته تا کوبیدن روی نیمکت و صوت جانسوز پس کله ای.
بعضی ها مشخص بود برای خالی کردن دق و دلشان از آخوند و نظام، چنان کف دستشان را شلاق وار، روانه ی پس گردن جلویی میکردند که طرف، برق از چشمانش می پرید و مرا دوتا میدید.
مبصر تپل کلاس هم که از آمدن بی خبر من یکه خورده بود و معلوم بود کسی برایش تره هم خورد نمی کند، بعد از تاخیر چند ثانیه ای و دستپاچگی، گلویی صاف کرد و بلند گفت : برپا!
فریاد مبصر، چندان هم بی تاثیر نبود؛ چند نفر از جایشان پریدند بالا، دو سه نفر هم با حرکت آهسته از جا بلند شدند.
دلم به حالشان سوخت که چرا دارند به خودشان زحمت می دهند.
تعداد ایستاده ها خیلی کم بود؛ چیزی شبیه درخت های صحرای آفریقا. روی هم رفته تقریبا به اندازه ی بازیکنانی که کنار زمین فوتبال گرم میکنند، از جایشان بلند شده بودند.
جالب این بود که ۹۰ درصد از این مقدار قلیل، کتشون باز و سینه کفتری بودند؛ تیپ و تریپشان به لاتی میزد و معلوم بود که نمیشود به راحتی با آنها همکلام شد.
اوضاع قمر در عقربی بود.
بعضی ها هم الحق و انصاف، اعصاب معصاب نداشتند. انگار نه انگار که بنده سر کلاسم. یکی به راحتی از جناح چپ کلاس بلند میشد و با ادبیات جالیزی سر دوستش هوار می کشید.
چند نفری هم سرشان را گذاشته بودند روی میز و مثل آدمهای بی دغدغه، بر و بر نگاهم میکردند. گویا منتظر عکس العمل من بودند.
در همین هیس و بیس، یکی از آخر کلاس به حساب خودش میخواست به من خط بدهد، صدایش را بالا برد و گفت: حاج آقا! تا استین نزنید بالا و چندتایشان را چپ و راست نکنید، رام نمی شوند.
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM
🔴 #مستند_داستانی #دکل
🔺 #زنگ_اول 4
🔹 #ایستاده_در_کلاس
همینطور که روبه روی بچه ها ایستاده بودم، برای آنهایی که با برپای مبصر بلند شده بودند، سری تکان دادم و همراه با تبسم و اشاره ی دستم گفتم: بفرمایید!
تجربه ی اینجور کلاسها را زیاد داشتم. گاه با چند دقیقه سکوت می ایستادم و نگاهشان می کردم تا از هیجانشان بیفتد.
صدایی گفت:چاکریم حاج آقا!
یکی از ته کلاس سرک کشید و گفت: حاج آقا! آمدی ما را موعظه کنی؟
کم کم از هر طرف تیر ارادت ها یا زبان متلک به سمتم پرتاب میشد.
جملات کاملاً تکراری و بیات شده که بارها شنیده بودم؛ حاج آقا! مسئله.
حاج آقا! چرا آخوندها زیر بغل لباسشون سوراخ است؟
حاج آقا! شما قرار است معلم ما باشید؟
حاج آقا! شما از قم آمدید؟ پسر عمه من هم در قم درس آخوندی میخواند.
حاج آقا! جایزه هم میدهید؟
حاج آقا! عمامه شما چند متر است؟
حاج آقا! چرا همه چیز را گران کردید؟
حاج آقا! جیب آخوندها چرا انقدر بزرگ است؟
یکی از بچهها وسط کلاس بلند شد و مثلاً برای دفاع از من داد زد و از خودش مایه گذاشت که: بابا خفه شوید! زشت است جلوی حاج آقا.
همچنان بالای سکوی جلوی تخته، رو به بچه ها، ساکت ایستاده بودم. با تبسم، نگاهم را به بچهها دوخته بودم، آرام سرم را تکان میدادم و اینگونه وانمود میکردم که از دیدارتان خرسندم، با خاموشی دو سه دقیقه ای و لبخند معنا دارم، سر و صدای اولیه ی کلاس، تبدیل به خنده های ریز شده بود.
آقای نادری مدیر مدرسه، گفته بود این بچهها به " #گروه_اخراجی_ها " معروف هستند.
من هم برای اینکه مثلاً کم نیاورم، در جوابش به شوخی گفتم: بنده هم #جومونگ است.
به هر حال، تا آمد اوضاع قاراشمیش کلاس راست و ریس شود چهار-پنج دقیقه ای طول کشید.
البته به مشقتش می ارزید. چون در همین فرصت، توی نخ چند نفرشان رفتم و برانداز خوبی از جو کلاس و لیدرها و رهبران اصلی کردم.
دیدم که بعضی هایشان خدایی تیز و زرنگ هستند و به اصطلاح، پشه را توی هوا نعل میکردند. تجربه های قبلی نشان داده بود که برخی شان در عین شر و شوری، خیلی با مرام هستند.
فضا به گونه ای شده بود که باید وارد مرحله ی بعدی عملیات میشدم.
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM
🔴 #مستند_داستانی #دکل
🔺 #زنگ_اول 5
🔹 #ایستاده_در_کلاس
رفتم سمت میز معلم. زیپ کیفم را کشیدم و لب تاب را بیرون آوردم. دکمه پاور را زدم و در فاصله بالا آمدن ویندوز، سیم ویدئو پروژکتور را وصل کردم.
در همین اثنا، باز کمی پارازیت انداختن شروع شد؛
آرش پرده ها را بکش، حاج آقا می خواهد برایمان #فیلم_مارمولک بگذارد.
حاج آقا! فیلم خفن ندارید؟ بابا دهانت را ببند، می خواهی حاج آقا آمارمان را بدهد آقای نادری؟ هوس گونی کردی؟
پرده ها را کشیدند که مصادف شد با بالا آمدن اولین صفحه و اسلاید پاورپوینت که تصویر #امام_خمینی(ره) روی پله هواپیما بود و بالای آن، جمله " #انقلاب_ما_انفجار_نور_بود" به چشم می خورد.
یکی از ردیف وسط گفت: عجب ضد حالی، ما را بگو فکر کردیم حاج آقا میخواهد به ما فیلم نشان بدهد.
فضای کمی تاریک کلاس، بعضی ها را برای تکه پرانی، راحتتر کرده بود: #انقلاب کیلو چند؟
حاج آقا! انقلاب مردم را از #گرانی، منفجر کرده.
حاج آقا! اصلا برای چه #آخوند ها انقلاب کردند؟
چقدر به شما #پول می دهند تا از انقلاب دفاع کنید؟
نم نمک موج #رادیو_فردا و حرف هایی از جنس #آمدنیوز و #ایران_اینترنشنال، خودی نشان میداد.
البته تعداد آنهایی که این حرفها را طوطی وار در فضای کلاس رها میکردند، خیلی کم بود؛ سه یا چهار نفر.
یک عده هم آتش بیار معرکه بودند.
بعضی ها هم در این وضعیت، برای اینکه اوضاع به ظاهر نافرم بدجور کلاس را کنترل کنند، گاهی نقش سوت قطار را بازی می کردند و صدای "هیس" شان، پرده گوش آدم را می لرزاند.
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM
🔴 #مستند_داستانی #دکل
🔺 #زنگ_اول 6
🔹 #جوخه_اعدام
برگشتم سمت پرده ویدئو پروژکتور. سمت راست، یک قسمت از تخته کلاس پیدا بود. ماژیک را برداشتم و با حوصله و سر صبر نوشتم " #بسم_الله_الرحمن_الرحیم".
از اول "بای" بسم الله طبق روال همیشگی، در دلم به #امام_عصر (عج) متوسل شدم و از حضرت خواستم آنچه را رضایت دارد بر زبانم جاری کند و بهترین دعاهای خود را شامل حال این بچهها نماید.
به "میم" رحیم که رسیدم، به ذهنم جرقه ای زد، برگشتم سمت بچهها و بادی به گلو انداختم و با صدای بلند و شمرده شمرده گفتم: " بسم الله الرحمن الرحیم".
صوت بلندم نگاهها را متوجه من کرد.
سکوت غیرقابل پیشبینی بر کلاس حاکم شد. بهترین موقع برای استفاده حداکثری از این فضای زودگذر بود.
سه سوته با همان صدای رسا و محکم و با گره به ابروها گفتم: آقای عزیز، ببین چه میگویم. آنهایی که مثل من به انقلاب آخوندها انتقاد دارند، خیلی سریع از جایشان بلند شوند!
بچه ها که انتظار شنیدن چنین حرفی را از من داشتند، گوششان را تیز کردند. میشد از چشمان بهت زده شان فهمید که هنوز پیام به مغزشان نرسیده یا اگر رسیده، چنان محکم اصابت کرده که به سیستم مغزی شان ضربه ی ناجوری زده.
تصمیم گرفتم یک بار دیگر آن پیام را مخابره کنم؛ این سری برای اینکه بعضی ها از خواب بیدار شوند، دستهایم را محکم به هم کوبیدم.
نمیدانستم اینقدر صدا میدهد، طفلکی بچههای ردیف اول از صدای دستانم جا خوردند.
گفتم: مگر نشنیدی؟ عرض کردم آنهایی که مثل من، مانند من و شبیه من، #منتقد #انقلاب_آخوندها هستند، قیام کنند.
نکند جا زدید؟ نه گونی در کار است و نه آمار دادن.
مرد باشید و بلند شوید، بایستید.
گویا این حرف آخری من، رگ غیرتشان را نشانه گرفت.
از سی نفر، بیست و پنج نفرشان، آرام آرام سر پا ایستادند.
#ادامه_دارد
@JADAZADQOM