eitaa logo
جهاد انتظار
2.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
485 ویدیو
50 فایل
برگزاری موکب بین حرم وجمکران هرسه شنبه. 🙇برگزاری مسابقات. 🎁اهدای جوایز در موکب و کانال. 💰نذورات. 💳کمک به مجموعه امام زمانی 6037691652291436 📬راه ارتباطی: @admin_jahadeentezar ☎️تلفن تماس:09010189844
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگامی که به مدرسه می رفت چون ی او دور بود روزی یک به او برای کرایه ی می دادم. این پسر راههای طولانی را طی می کرد و این یک تومانها را جمع می نمود و هر گاه که من کمی دستم می شد و به پیدا می کردم، انداز خود را به من می داد. او تا زمانی که شد حتی یک بار هم یک لباس نو نپوشید، هر چه سعی می کردم تا برایش لباس نوی بگیرم نمی کرد. با آنکه سن کمی داشت ولی از بالایی برخوردار بود. گاهی به او می گفتم: «مادرجان چرا لباس نو نمی پوشی»، می گفت: «خجالت می کشم و احساس گناه می کنم، چون در مدرسه عده ای هستند که نمی توانند نو بخرند و لباسهایشان کهنه و است، اگر من لباس نو به تن کنم شاید دل آنها شود». به اش می گفت: «دایی لباس نو بخر، چند ماه آن را به تن کن، آن وقت به من بده تا ». می گفتم: «مادرجان این چه کاری است که تو می کنی؟». می گفت: «در مدرسه دانش آموز زیاد است، این طوری راحت ترم». هر گز نشد که من یک پیراهن یا نوی برای اصغر . 📚«مادر شهید عابدين(اصغر)بهفروز» 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار https://eitaa.com/jahadeentezar
💠تشرف ابو راجح حمامى در حله به صغير, كه حاكمى بود, خبر دادند ابو راجح , پيوسته را سب و سرزنش مى كند.دستور داد كه او را حاضر كنند. وقتى حاضر شد, آن بى دينان به قدرى او را زدند كه به هلاكت شد و تمام بدن او خرد گرديد, حتى آن قدر به صورتش زدند كه دندانهايش ريخت. بعد هم زبان او را بيرون آوردند و با زنجير آهنى بستند. بينى اش را هم سوراخ كردند و ريسمانى از مو داخل سوراخ بينى او كردند. سپس حاكم آن را به ريسمان ديگرى بست و به دست چند نفر از سپرد و دستورداد او را با همان حال , در كوچه هاى حله بگردانند و بزنند.آنها هم همين كار را كردند, به طورى كه بر زمين افتاد و نزديك به هلاكت رسيد. او را به حاكم ملعون خبر دادند.آن خبيث دستور قتلش را صادر كرد.حاضران گفتند: او بيش نيست و آن قدر جراحت ديده كه همان جراحتها او را از پاى در مى آورد و به اعدام ندارد, لذا خود را مسئول خون او نكن.خلاصه آن قدربا او صحبت كردند, تا دستور رهايى ابوراجح را داد. او را به خانه بردند و شك نداشتند كه در همان خواهد مرد. صبح ,مردم سراغ او رفتند, ولى با كمال تعجب ديدند سالم ايستاده و مشغول نماز است ودندانهاى ريخته او برگشته و خوب شده است , به طورى كه اثرى از آنهانيست. تعجب كنان را از او پرسيدند.گفت: من به حالى رسيدم كه را به چشم ديدم.زبانى برايم نمانده بود كه از خداچيزى بخواهم , لذا در دل با حق تعالى مناجات و به مولايم حضرت الزمان (علیه السلام ) كردم. ناگاه ديدم حضرتش دست شريف خود را به روى من كشيد, وفرمود: از خارج شو و براى زن و بچه ات كار كن , چون حق تعالى به تو مرحمت كرده است.پس از آن به اين حالت كه مى بينيد, رسيدم. شيخ الدين محمد بن قارون (ناقل قضيه ) مى گويد به خدا قسم ابوراجح مردى ضعيف اندام و زرد رنگ و و كوسج (مردى كه محاسن نداشته باشد) بود ومن هميشه براى نظافت به مى رفتم.خوش هيكل شده بود در ديدم.ريش او بلند و رويش سرخ ,به طورى كه مثل جوان بيست ساله اى ديده مى شد.و به همين هيئت و جوانى بود, تاوقتى كه از رفت.بعد از شفا يافتن , خبر به حاكم رسيد. او هم را احضار كرد و وقتى را نسبت به قبل مشاهده كرد, رعب و وحشتى به او دست داد. از طرفى قبل از اين جريان , حاكم هميشه وقتى كه در خود مى نشست , پشت خود را به طرف قبله و حضرت مهدى (علیه السلام ) كه در است مى كرد, ولى بعد از اين قضيه , روى خودرا به سمت آن مقام كرده و با اهل حله , نيكى و مى نمود و بعد از چند وقتى به واصل شد, در حالى كه چنين روشنى در آن خبيث تاثيرى نداشت. 📚برگرفته از کتاب میر مهراثر استاد پورسید آقایی 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار https://eitaa.com/jahadeentezar