🟣مقابله علامه طباطبایی با مرتاضهندی
آیت الله #شبیری زنجانی نقل میکند، #70سال پیش، مرتاضی از #هند به #قم آمده بود وادعاهای #عجیبی داشت.از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی #روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسی #صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود #فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و #جادوگری این مرتاض را #باطل می کند. اما #مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با #سینی حدود یک متر به هوا برد.
ما سید #موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا #آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می خواستم #طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی #سینی به زمین بپرم.
مرتاض را نزد استاد خود علامه #طباطبایی بردیم.
برخی از ما که جمعی از #شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد #اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای #خارق العاده می کند.
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا #انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ #تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به #نوشتن ادامه میدهم، او کارخودش را بکند.
مرتاض مقداری دم و #دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی #کارهایش طول کشید. علامه هم #مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد ودوباره سرش راپایین انداخت.
#مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، #اَداها و #اَطواری هم در میآورد. مدتی گذشت دوباره #علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به #چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.
مرتاض که آثار #ناراحتی و عصبانیت در چهره اش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. #علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. #مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و #سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
با#عصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا #روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض #روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفهام کند. این بود که فهمیدم این روح را نمیتوان #تسخیر کرد وخیلی عظمت دارد.
مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام #صادق علیه السلام را دیده بود همان شب ازقم رفت وتمام برنامه هایش به ریخت.
📚منبع، سایت علامه طباطبایی به نقل ازآیت الله شبیری زنجانی(حفظه الله)
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
📱کانال مهدوی جهاد انتظار
https://eitaa.com/jahadeentezar
#شهداء
هنگامی که #اصغر به مدرسه می رفت چون #مدرسه ی او دور بود روزی یک #تومان به او برای کرایه ی #ماشین می دادم. این پسر راههای طولانی را طی می کرد و این یک تومانها را جمع می نمود و هر گاه که من کمی دستم #تنگ می شد و #احتیاج به #پول پیدا می کردم، #پس انداز خود را به من می داد.
او تا زمانی که #شهید شد حتی یک بار هم یک لباس نو نپوشید، هر چه سعی می کردم تا برایش لباس نوی بگیرم #قبول نمی کرد. با آنکه سن کمی داشت ولی از #فکر بالایی برخوردار بود. گاهی به او می گفتم: «مادرجان چرا لباس نو نمی پوشی»، می گفت: «خجالت می کشم و احساس گناه می کنم، چون در مدرسه عده ای هستند که نمی توانند #لباس نو بخرند و لباسهایشان کهنه و #مندرس است، اگر من لباس نو به تن کنم شاید دل آنها #رنجیده شود».
به #دایی اش می گفت: «دایی لباس نو بخر، چند ماه آن را به تن کن، آن وقت به من بده تا #بپوشم». می گفتم: «مادرجان این چه کاری است که تو می کنی؟». می گفت: «در مدرسه دانش آموز #مستضعف زیاد است، این طوری راحت ترم». هر گز نشد که من یک پیراهن یا #شلوار نوی برای اصغر #بخرم.
📚«مادر شهید عابدين(اصغر)بهفروز»
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
📱کانال مهدوی جهاد انتظار
https://eitaa.com/jahadeentezar
#تشرفات
🟣تشرف شیخ صدوق خدمت امام زمان عجل الله فرجه الشریف
🔰شیخ #صدوق رحمه الله علیه نقل می کنند که شبی درباره #خانواده و #فرزندان و برادران و #نعمتهایی که خداوند متعال به من عنایت کرده بود #فکر می کردم ناگهان به خواب رفتم در #خواب دیدم گویا در #مکه مکرمه هستم و دور #بیت الله الحرام طواف می کنم و دور #هفتم هستم وکنار حجر الاسود ایستاده ام و به آن دست می کشم و آن را #می بوسم و می گویم #امانت خود را ادا کردم و به عهد و پیمانم #وفاداربودم پس ای حجر الاسود تو به وفاداری من شهادت بده که در این هنگام #مولایم حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم که بر در خانه #کعبه ایستاده من به حضرت سلام کردم و حضرت جواب سلام را دادند و #فرمودند:لم لا تصنف کتابا فی الغیبه(چرا درباره غیبت امامت کتابی نمی نویسی)من عرض کردم ای فرزند #رسول خدا درباره #غیب چیز های نوشته ام حضرت فرمودندکه اکنون کتابی را درباره غیبت امام #زمانت بنویس و غیبتهای #پیامبران را هم ذکر کن این را فرمودند و سپس رفتند من از خواب #بیدار شدم وتا صبح گریه و #دعا مشغول بودم.
📚کتاب کمال الدین و تمام النعمه/ص 2_4
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
📱کانال مهدوی جهاد انتظار
https://eitaa.com/jahadeentezar
#دقایقی_با_قرآن
💠وَجَٰهِدُواْ فِى ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦ ۚ هُوَ ٱجْتَبَىٰكُمْ :اوست که شمارا برگزیده است ای ملت اسلام ,یعنی چه برگزیده ؟یعنی شما را به صورت دردانه های ناز پرورده ای گذاشته کنار ,گفته این ها تافته جدا بافته اند ,گناه هم کردند ,اشتباه هم کردند,برخلاف فرمان ماهم عمل کردند،#بهشت به نام این هاست ؟این حرفی است که #یهودی ها هم برای خودشان مدعی بودند.این ها اشتباه می کردند,هر مسلمی هم این جور #فکر کند اشتباه می کند .خدا #امت اسلام را انتخاب کرد ,اما قبل از اسلام بنی اسرائیل را هم انتخاب کرده بود .هر دو انتخاب از یک نوع است ؛به معنای انتخاب آماده ترین فرد برای بزرگترین #کار .
📚طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن/ص86
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
📱کانال مهدوی جهاد انتظار
@jahadeentezar
دقایقی_با_قرآن
💠لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا.
🟢دین این است ،آن #دینی که گفتند مخدر وافیون #ملت هاست ،چیز دیگری است .در قرآن ما نشانه های آن دین نیست .در عمل پیامبر ما ،در عمل رهبران ما ،نشانه هایی از آن چنان دینی وجود ندارد .#اسلام که با #کفر می جنگد ،با آن چنا ن دینی هم می جنگد.
♻️امیر المومنین(علیه السلام) ما ،#رهبر بزرگ اسلامی می گوید : #پیغمبران را خدا فرستاد تا گنجینه های #عقل وخرد را در درون مردمان وانسان ها بر شورند وبر انگیزند،وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول.
♻️پس هر چیزی که این #دفینه هارا دفن تر کند ،نیروی خرد و#فکر انسان را زیر خروار ها خاک یا عصبیت یا پندار#باطل یا اختناق یا#خفقان یا هر چیز دیگری مخفی وپنهان کند درست نقطه مقابل فلسفه #بعثت انبیاست.
📚طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن/ص95
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
📱کانال مهدوی جهاد انتظار
@jahadeentezar