#امام_خمینی
در اتاق کوچکم
هست قاب روشنی
توی قاب عکس من
آفتاب روشنی
با نگاه او به من
صبح میکند طلوع
با نگاه من به او
روز میشود شروع
قاب عکس کوچکم
صبح و ظهر و عصر و شام
عطر میپراکند
عطر خندۀ امام
ای که خنده میکنی
در میان قابها
از تو زنده میشود
شور انقلابها
#افشین_علا
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_خمینی_رحمه_الله_علیه
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
هفت آسمان راه است تا درک نگاهت
راه است تا مفهوم چشم روشن تو
از تو چه باید گفت ای روح خدایی
از تو چه... وقتی محو شد در او «من» تو
قلبی جوان در سینهٔ تو در تپش بود
حس کرد این را سالها پیراهن تو
دل را به اوج آسمانها برد روحت
روحت نشد هرگز زمینگیر تن تو
در راه تو ای آفتاب سبز ماندیم
در سایهٔ ماهیم بعد از رفتن تو
#سیدمحمدجواد_شرافت
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#شعر_انتظار
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
میآید آن صبحی که آغاز جهان است
آن روز روشن، آن طلوع بینهایت
گفتند روی فرش ما پا میگذاری
جارو زدم تنها به شوق این روایت
در کوچهها دیدم تو را... نشناختم... آه
دیدم تو را، افسوس بی عرض ارادت
در زیر باران هر دعایی مستجاب است
از چشمهایت گفتهام وقت اجابت
با یاد تو از کربلا تربت گرفتم
در آرزوی آن نماز با جماعت
میبویمش در سجده بعد از هر نمازم
عطر شهادت میدهد... عطر شهادت!
#راضیه_مظفری
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_رضا علیهالسلام
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا اینقدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام، مداح سلطانم
#سیدحمیدرضا_برقعی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_جواد علیهالسلام
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر
بس اُمّفَضل داشت به اِبنالرّضا عِناد
این جسم سبز بوی گل سرخ میدهد
دست که داد دستهگل فاطمی به باد؟
شد کوچههای شهر پر از عطر و بوی گل
گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد
گه نام باب برد و گهی آب آب کرد
لبتشنه داد جان و جوابش کسی نداد
آن کس که اَنُفس از نَفس او نَفس گرفت
زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد
#علی_انسانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_جواد
هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد
از سجده ی گمراهی اش سر بر ندارد
سرمایه ی عشق شما راه نجات است
بیچاره هر کس عشق تان در سر ندارد
لازم نکرده که مرا فردا بخوانند
جنت اگر از نامتان سردر ندارد
گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا
مولود پر خیر و مبارک تر ندارد
کوری چشم دشمنان إبنُ الرضایی
کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟
دردانه ی سلطان طوسی یا محمد
والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد
عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید
عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد
در کودکی در قله های علم بودی
علم تو را عیسای پیغمبر ندارد
هم ارزش خاک عبایت را یقینا
در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد
فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم
کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد
در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند
راهی بجز این راه تا آخر ندارد
"وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً ..." عیدی همین بس
عالم بجز چشم شما محور ندارد
می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت
مرغی که در وقت پریدن پر ندارد
محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را
هرکس تو را در این جهان باور ندارد
محمدجواد شیرازی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_جواد
دشمنانت یک طرف ، آن آشنا از یک طرف
بی وفایی یک طرف ، زهرِ جفا از یک طرف
کُل عالم خون بگرید در عزایِ تو کم است
ارضیان از یک طرف ، اهلِ سما از یک طرف
تشنه ای و طالبِ آبی و این ها یک طرف
بر زمین می ریزد آب ، آن بی حیا از یک طرف
خاطرات کوچه و گودال پیرت کرده اند
داغِ مادر یک طرف ، کرب و بلا از یک طرف
تشنگی تاب و توانش را ربود و ناگهان
بر زمین افتادِ از زین شاه ما از یک طرف
پیر مردان آمدند و بهر قربت می زدند ...
با لگد از یک طرف ، چوب عصا از یک طرف
روزیِ ماه محرم از شما خواهم گرفت
رزقِ اشک از یک طرف ، سوز و نوا از یک طرف
از سوی قم یا خراسان هر کدامش میلِ توست
راهی ام کن اربعین کرب و بلا از یک طرف ....
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشودهست زهر و میداند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو همسخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است
شدند بر تن تو سایهبان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بیکفن است
#سیدمحمدجواد_میرصفی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#پیوند_مهر_و_ماه
میرسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید
شانه در شانه دو تا کعبۀ یکدست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریۀ او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجرهای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد
مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
میرسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سیدحمیدرضا_برقعی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش
آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد
خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است
خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد
شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خطبهخط عشق است
حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد
شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظههایتان باشم
شعر زیباست تا زمانی که نور این بیتها علی باشد
به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن!
تا دلم آنچان که میخواهی شیعۀ مرتضی علی باشد
ورد لبهای من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده
لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد
#سیدمحمدجواد_شرافت
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش
بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است
چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش
یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش
شهید شد ز جفای هشام آن مولا
زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش
غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش
شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش
دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش
استاد سیدرضا مؤید
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم
با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب
دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود
دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود
دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام
دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود
خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود
چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای
این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است
قاسم نعمتی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
سلام ای شمع جمع آفرینش
سلام ای نور چشم اهل بینش
سلام ای نقطۀ پرگار دانش
سلام ای ابر گوهر بار دانش
سلام ای پنجمین مرآت احمد
سلام ای باقر آل محمّد
تو خورشیدی و کلّ علم نورت
تمام آفرینش در حضورت
خردمندان عالم پای بندت
دل اهل طریقت در کمندت
تمام معرفت از مکتب تواست
تمام علم جاری از لب تو است
جمال اقدس جان آفرینی
چراغ و چشم زین العابدینی
سعادت آیتی از خندهی تو
ولایت تا قیامت بندهی تو
جنان کوی فقیر مستمندت
جهان آفرینش پای بندت
بهشت و حور بی یادت فراموش
چراغ علم بینور تو خاموش
بهار روح بیفیض تو پاییز
هوای خلد بیمهرت غمانگیز
سلام روح بر روح پیامت
رود نور بر نور کلامت
تو بر شور آفرینان شور دادی
تو بر چشمان جابر نور دادی
تو باب اللّهی و حقّ الیقینی
تو نور نور و جان جان دینی
عبادت سجده بر خاک تو برده
ولایت آب از جوی تو خورده
توکّل خاک ایوان رفیعت
توسّل نقش دیوار بقیعت
ز حسن خلقت ای دریای غیرت
نه تنها دوست، دشمن هم به حیرت
امام پنجم و معصوم هفتم
محمّد را تو فرزند از اب و امّ
مه دو فاطمه از پن اختر
دُر شش بحر و بحر هفت گوهر
ادب یک شاخه گل از بوستانت
رجب نهر بهشت دوستانت
به خلق و خلق و خو کلّ صفایی
همان خُلق عظیم مصطفایی
تو را مرآت احمد آفریدند
محمّد را محمّد آفریدند
گهی جنّ و ملایک پای بستت
گهی بیل کشاورزی به دستت
عرق میریخت از لوح جبینت
و گوهر بر جمال نازنینت
همای روح بیتو پر ندارد
ریاض زهد بیتو بر ندارد
تو خورشید همه افلاکیانی
که از رحمت چراغ خاکیانی
دل لاهوتیت را درد و داغ است
مزارت بی رواق و بیچراغ است
شما را از ولادت تا شهادت
عطا و جود و احسان بوده عادت
شما کردید با دشمن مروّت
شما دادید فرمان اخوّت
شما بودید و دریای کرامت
شما کردید بر دلها امامت
شما راه هدایت را نمودید
شما باب ولایت را گشودید
شما روشنگر راهید آری
من ﷲ و الی اللّهید آری
عبادت بیشما امضا ندارد
اطاعت بیشما معنا ندارد
شما آیات را تعبیر کردید
اطیعوﷲ را تفسیر کردید
تأسّی بر شما یعنی هدایت
اطاعت از شما یعنی ولایت
شما دانید «میثم»هر چه بوده
سر تسلیم بر این خاک سوده
استاد حاج غلامرضا سازگار
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
محمود اسدی(شائق)
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
از حالِ زار نامه برت حرف می زنند
از این سفیر دربه درت حرف می زنند
در مسجدی که عطر علی می وزد از آن
از بی نمازی پدرت حرف می زنند
نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور
ازقد وقامت پسرت حرف می زنند
کاراز بهای گندم ری هم گذشته است
ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند
دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جهاز
از دختران در سفرت حرف می زنند
دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها
خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند
وحید قاسمی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
اینجا هزار حرمله در انتظار توست
آقا برای آمدنت کم شتاب کن
رحمی به روز من نه به روز رقیه کن
فکری به حال من نه به حال رباب کن
رحمی نمی کنند عزیزم به هیچ کس
حتی به تشنه ای که فقط شیر خواره است
در کوفه ای که وعده ی سوغات مردمش
تنها برای دخترکان گوشواره است
اینجا نیا که آخر سر چشم می زنند
این چشم ها به قامت آب آورت حسین
این دستها که دیده ام از کینه می برند
انگشت را به خاطر انگشترت حسین
برگرد جان من که نبینی ز بام ها
آتش کشیده اند سر و دست و شانه را
یا از فراز نیزه نبینی که می زنند
بر پیکر سه ساله ی تو تازیانه را
می ترسم از دمی که بیایند دختران
با گونه های زخمی و نیلوفری،میا
این شهر بی حیاست به جان سکینه ات
می ترسم از حرامی و بی معجری میا
حسن لطفی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
از حالِ زار نامه برت حرف می زنند
از این سفیر دربه درت حرف می زنند
در مسجدی که عطر علی می وزد از آن
از بی نمازی پدرت حرف می زنند
نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور
ازقد وقامت پسرت حرف می زنند
کاراز بهای گندم ری هم گذشته است
ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند
دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جهاز
از دختران در سفرت حرف می زنند
دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها
خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند
وحید قاسمی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی
بیم دارم به اسارت برود خواهر تو
بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است
که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو
مثل تسبیح پاره شود ازهم آقا
ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو
قصد دارند بخندند به زانو زدنت
قصدشان است ببینند دوچشم تر تو
خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد
قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو
محمود اسدی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد
علی اکبر لطیفیان
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi