#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشودهست زهر و میداند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو همسخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است
شدند بر تن تو سایهبان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بیکفن است
#سیدمحمدجواد_میرصفی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#پیوند_مهر_و_ماه
میرسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید
شانه در شانه دو تا کعبۀ یکدست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریۀ او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجرهای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد
مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد
میرسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سیدحمیدرضا_برقعی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش
آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد
خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است
خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد
شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خطبهخط عشق است
حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد
شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظههایتان باشم
شعر زیباست تا زمانی که نور این بیتها علی باشد
به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن!
تا دلم آنچان که میخواهی شیعۀ مرتضی علی باشد
ورد لبهای من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده
لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد
#سیدمحمدجواد_شرافت
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش
بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است
چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش
یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش
شهید شد ز جفای هشام آن مولا
زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش
غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش
شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش
دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش
استاد سیدرضا مؤید
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
بانی روضه های غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم
با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب
احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب
دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود
کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود
دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود
شخصیت امام زمان خرد می شود
دور امام نیزه و شمشیر دیده ام
در گودی گلو اثر تیر دیده ام
دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود
شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود
خنجر به دست شمر به گودال می رود
زهرا کنار پیکرش از حال می رود
چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینه ی جدم پرید وای
این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است
قاسم نعمتی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
سلام ای شمع جمع آفرینش
سلام ای نور چشم اهل بینش
سلام ای نقطۀ پرگار دانش
سلام ای ابر گوهر بار دانش
سلام ای پنجمین مرآت احمد
سلام ای باقر آل محمّد
تو خورشیدی و کلّ علم نورت
تمام آفرینش در حضورت
خردمندان عالم پای بندت
دل اهل طریقت در کمندت
تمام معرفت از مکتب تواست
تمام علم جاری از لب تو است
جمال اقدس جان آفرینی
چراغ و چشم زین العابدینی
سعادت آیتی از خندهی تو
ولایت تا قیامت بندهی تو
جنان کوی فقیر مستمندت
جهان آفرینش پای بندت
بهشت و حور بی یادت فراموش
چراغ علم بینور تو خاموش
بهار روح بیفیض تو پاییز
هوای خلد بیمهرت غمانگیز
سلام روح بر روح پیامت
رود نور بر نور کلامت
تو بر شور آفرینان شور دادی
تو بر چشمان جابر نور دادی
تو باب اللّهی و حقّ الیقینی
تو نور نور و جان جان دینی
عبادت سجده بر خاک تو برده
ولایت آب از جوی تو خورده
توکّل خاک ایوان رفیعت
توسّل نقش دیوار بقیعت
ز حسن خلقت ای دریای غیرت
نه تنها دوست، دشمن هم به حیرت
امام پنجم و معصوم هفتم
محمّد را تو فرزند از اب و امّ
مه دو فاطمه از پن اختر
دُر شش بحر و بحر هفت گوهر
ادب یک شاخه گل از بوستانت
رجب نهر بهشت دوستانت
به خلق و خلق و خو کلّ صفایی
همان خُلق عظیم مصطفایی
تو را مرآت احمد آفریدند
محمّد را محمّد آفریدند
گهی جنّ و ملایک پای بستت
گهی بیل کشاورزی به دستت
عرق میریخت از لوح جبینت
و گوهر بر جمال نازنینت
همای روح بیتو پر ندارد
ریاض زهد بیتو بر ندارد
تو خورشید همه افلاکیانی
که از رحمت چراغ خاکیانی
دل لاهوتیت را درد و داغ است
مزارت بی رواق و بیچراغ است
شما را از ولادت تا شهادت
عطا و جود و احسان بوده عادت
شما کردید با دشمن مروّت
شما دادید فرمان اخوّت
شما بودید و دریای کرامت
شما کردید بر دلها امامت
شما راه هدایت را نمودید
شما باب ولایت را گشودید
شما روشنگر راهید آری
من ﷲ و الی اللّهید آری
عبادت بیشما امضا ندارد
اطاعت بیشما معنا ندارد
شما آیات را تعبیر کردید
اطیعوﷲ را تفسیر کردید
تأسّی بر شما یعنی هدایت
اطاعت از شما یعنی ولایت
شما دانید «میثم»هر چه بوده
سر تسلیم بر این خاک سوده
استاد حاج غلامرضا سازگار
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_باقر
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
محمود اسدی(شائق)
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
از حالِ زار نامه برت حرف می زنند
از این سفیر دربه درت حرف می زنند
در مسجدی که عطر علی می وزد از آن
از بی نمازی پدرت حرف می زنند
نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور
ازقد وقامت پسرت حرف می زنند
کاراز بهای گندم ری هم گذشته است
ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند
دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جهاز
از دختران در سفرت حرف می زنند
دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها
خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند
وحید قاسمی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
اینجا هزار حرمله در انتظار توست
آقا برای آمدنت کم شتاب کن
رحمی به روز من نه به روز رقیه کن
فکری به حال من نه به حال رباب کن
رحمی نمی کنند عزیزم به هیچ کس
حتی به تشنه ای که فقط شیر خواره است
در کوفه ای که وعده ی سوغات مردمش
تنها برای دخترکان گوشواره است
اینجا نیا که آخر سر چشم می زنند
این چشم ها به قامت آب آورت حسین
این دستها که دیده ام از کینه می برند
انگشت را به خاطر انگشترت حسین
برگرد جان من که نبینی ز بام ها
آتش کشیده اند سر و دست و شانه را
یا از فراز نیزه نبینی که می زنند
بر پیکر سه ساله ی تو تازیانه را
می ترسم از دمی که بیایند دختران
با گونه های زخمی و نیلوفری،میا
این شهر بی حیاست به جان سکینه ات
می ترسم از حرامی و بی معجری میا
حسن لطفی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
از حالِ زار نامه برت حرف می زنند
از این سفیر دربه درت حرف می زنند
در مسجدی که عطر علی می وزد از آن
از بی نمازی پدرت حرف می زنند
نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور
ازقد وقامت پسرت حرف می زنند
کاراز بهای گندم ری هم گذشته است
ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند
دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جهاز
از دختران در سفرت حرف می زنند
دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها
خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند
وحید قاسمی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی
بیم دارم به اسارت برود خواهر تو
بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است
که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو
مثل تسبیح پاره شود ازهم آقا
ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو
قصد دارند بخندند به زانو زدنت
قصدشان است ببینند دوچشم تر تو
خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد
قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو
محمود اسدی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد
علی اکبر لطیفیان
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم
کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا
خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا
لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد
لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا
همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند
نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا
گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند
کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا
پسرانم به فدای پسران تو شوند
حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا
ترس دارم که بیایی و ببیند زینب
ته گودال سر نعش تو دعواست نیا
گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند
که «بنیّ...» به لب حضرت زهراست نیا
سر من را که بریدند و به میخی بستند
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا
لااقل دختر خود را تو به همراه نیار
کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا
ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر
حرمله همسفر زینب کبراست نیا
«دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود»
نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا
محمدعلی قاسمی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
یا امام باقر (ع)
پنجمین خورشید تابانم امام باقر است
ناطق آیات قرآنم امام باقر است
برتمام شیعیانش او حسین دیگر است
رهرو شاه شهیدانم امام باقر است
درگه او درگه هر مستمند لاعلاج
دردمندم من که درمانم امام باقر است
من دخیل درگه والای اویم در جهان
چارهٔ قلب پریشانم امام باقر است
میشود حاجت روا هرکس صدایش میکند
بیپناهم من که سامانم امام باقر است
مادر او فاطمه جدّ کبارش احمد است
وارث آن شاه مردانم امام باقر است
مکتب او مکتب سرخ حسینبن علیست
پیرو آن شاه عطشانم امام باقر است
علم و حلمش برتر از ادراک اهل علم دین
بندهٔ خلّاق رحمانم امام باقر است
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#با_کاروان_حسینی
#خروج_کاروان_از_مکه
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
تو در تمام راه، دور عشق چرخیدی
حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی
هفتاد دفعه دور معشوق خودت گشتی
آخر به روی نیزه حَجَّت را ادا کردی
شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:
کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی...
تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود
عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی
خون خدا بودن قیامت میکند در تو
حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی
تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست
حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی
اینکه تو ابن بوترابی اتفاقی نیست
تو خاک را با خون پاکت کیمیا کردی
حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست
یک کعبهٔ ششگوشه در قلبم بنا کردی
#مهدی_مردانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
شهادت حضرت مسلم
سفیر مملکت دلبرم مرا بکُشید
بجای دلبر مه پیکرم مرا بکُشید
بجرم غیرت اگر قطعه قطعه ام بکنید
بجان بلای جهان میخرم مرا بکُشید
یزید حکم قتالم نوشته مرگش باد
فدای مکتب پیغمبرم مرا بکُشید
من و شکستن پیمان عاشقی، هیهات
به خاندان علی نوکرم مرا بکُشید
در این محاربه مسلم کجا و مرگ کجا
که پیش مرگ علی اصغرم مرا بکُشید
شما که تیغ به کشتار عاشقان بستید
کنون من از همه عاشقترم مرا بکُشید
حسین فاطمه تحسین کند مرامم را
اگر به نیزه ببیند سرم مرا بکُشید
خوشم که سیف بنی هاشمم لقب دادند
که داده شیر شرف مادرم مرا بکُشید
مقام قدس ابوالفضل برتر است از من
غبار مقدم آن سرورم مرا بکُشید
به من گریسته قبل از ولادتم طاها
چو مرغ سوی جنان میپرم مرا بکُشید
غریب شهر بلا قاصد تولّایم
جدا کنید سر از پیکرم مرا بکُشید
منافقان که به دل کینه علی دارید
من آن غلام در حیدرم مرا بکُشید
قسم به دوست مرا خوفی از شهادت نیست
کجاست مرگ دهد ساغرم مرا بکُشید
عطش بریده امانم ولی نخواهم آب
چرا که مشتری کوثرم مرا بکُشید
علی الصّباح امامم به کوفه می آید
به زیر پای همان رهبرم مرا بکُشید
#استاد_کلامی_زنجانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی، هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#غلامرضا_سازگار
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی، هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#غلامرضا_سازگار
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi