eitaa logo
اشعار مذهبی
670 دنبال‌کننده
57 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ أَمیرِ المؤمِنین خوشبحال همه «عشاق حرم» مخصوصاً آنکه در سوریه از خیل «شهیدانت» شد @jannatolmahdi
سید جواد ذاکر"ره" یا حـسـین غریب مادر تویی ارباب دل من یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من یه روزی میاد آقاجون که منم سگ تو باشم چشـامو موقع مرگـم زیر پات گذاشـته باشم آقـا من خودم می دونم لایق این حرفها نیستم اما از شـما چه پنهون، از اهل زمونه خسـتـم دل من عاشق می مونه دائم از شما می خونه منو میشناسی آقاجون من همونم اون دیوونه اونی که تنهای تنهاس دلش از همه بریده اونی که واسه یه بارم هنوز آقاشو ندیده تمـوم مردم دنیـا ما را می خونـن دیوونه آره ما دیوونه هستیم بی خیال این زمونه تا وقتی عشق تو باشه اینها حرف و بهونه واسه عشق تو هلاکم این خط و اینم نشونه حسرت زیارت تو،مونده تو این دل زارم کـربـلا تـو تا نـبـیـنم آروم و قـرار ندارم چشم های قشنگ عبّاس خوابو از چشمام گرفته بدون تو گـم میشم تو، شب و روز و ماه و هفته یـل کربـلا اباالفـضـل قربون اون قد و بالات فدای چشای نازت فدای خشکی لب هات می شنوم صدای پاتو روی زمین قدم میذاری صدای رقـیّه مـیـاد عـمـوجان کی آب مـیاری @jannatolmahdi
علیهاالسلام دمید گرد و غبار سپاهیان سحر گرفت قلعه‌ی شب را طلیعه‌ی لشکر در ازدحام فلک برق فجر پیدا شد رها شدند از آن تیرگی هزار اختر سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش کشید پرده‌ای از نور روی قرص قمر به دوش کوه بر آمد ملیکه‌ی مشرق طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید بدون هیچ دریغی هزار سکّه‌ی زر چه خلقتی‌ست؟ شگفتا! چه آیه‌ای؟ عظمی! به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر قسم به صبح که خورشید شام زینب بود بزرگوار، شکوه‌آفرین، بلندنظر به هوش باش که برخاست محکمات علی بلند شد که قیامش به پا کند محشر بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر بلند شد، همه بت‌ها به لرزه افتادند مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟ کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز به گوش می‌رسد آیات سوره‌ی کوثر شبیه بود به تسبیح رشته‌ی سخنش به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر مگر که روح الامین سوره‌ی قیامت خواند که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر منم همان که جگرگوشه‌ی نبی خداست تویی نواده‌ی آن زن که می‌درید جگر رسیده کار به جایی که هم کلام توام منی که هم‌سخنم نیست از مَلَک کمتر کنیزهای تو در کاخ‌ها نشسته به تخت عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟ ندای روح الامین می‌رسد: فَلا تَقهر!» به پای خطبه‌ی غرّاءِ ذوالفقاری او سپاه شب‌زده انداخت بیاراده سپر هنوز می‌رسد از شام برق خورشیدش اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر! مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین سرخ رسانده نامه‌ی خون را کبوتری بی‌سر من الغریب می‌آید، نمانده وقت خضاب حبیب‌های حرم را خبر کنید، خبر! مدافعان حرم بوده‌ایم نسل به نسل رسیده قبضه‌ی شمشیر از پدر به پسر اگر چه سر بدهد، قصّه‌اش به سر نرسد که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر چه می‌شود که علی جان! به ما سری بزنی شهید چشم تو باشیم لحظه‌ی آخر حکایت من و عشق تو همچنان باقی‌ست اگر چه باز به پایان رسید این دفتر @jannatolmahdi
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند جمعی به در پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند فریاد که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند همت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند زنهار مزن دست به دامان گروهی کز حق ببریدند و به باطل گرویدند چون خلق درآیند به بازار حقیقت ترسم نفروشند متاعی که خریدند کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی از دام گه خاک بر افلاک پریدند فروغی بسطامی @jannatolmahdi
تا جهان تحت لوای حیدر است مقتدای ما جوانان اکبر است بشنو ای مریم کلامی از رباب مرجع تقلید عیسی اصغر است بشنوید آنان که سید نیستید بر شما ام‌البنین چون مادر است شیعیان از گرمی محشر چه باک  قد عباس سایه‌بان محشر است تا خدا هست و خدایی می‌کند شیعه کلب درگه شاه بی‌سر است @jannatolmahdi
عمری‌ست كه از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظر است تا كه ما برگردیم ماییم كه در غیبت كبری ماندیم @jannatmloahdi
علیه‌السلام هنوز اسیر سکوت تواند زندان‌ها و پایبند نگاهت دل نگهبان‌ها تو مثل یک نفس تازه حبس می‌گشتی تویی که در نفست گم شدند طوفان‌ها چه خلوت خوشی... - آرام زیر لب گفتی- و سجده کردی جای تمام انسان‌ها نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند تقیه کار شدند آفتاب گردان‌ها تو یوسفی و مجازات یوسفی این است چنین دهند گواهی تمام قرآن‌ها @jannatolmahdi
گوش کن! راوی روایت می‌کند دارد از یثرب صدایت می‌کند کاروانی می‌رود سوی حجاز هرکجای قصه‌ای با او بتاز قافله‌سالارِ راهِ فتحِ خون می رود... اِنا الیه راجعون! سرزمین وحی اما ساکت است سرزمین طور و طه ساکت است قلب پاک قبله را خون می‌کنند کعبه را از مکه بیرون می‌کنند! پای عقل و عشق می‌آید وسط راوی اینجا اشک می‌ریزد فقط هرکجا که عشق می‌آید جلو عقل می‌گوید:«بمان» اما برو راهِ سال شصت، این راه طویل راه تاریخ است، یاران! الرحیل! از زمان و از مکان بگذر، بیا وعدۀ ما: کُلُّ اَرضٍ کربلا با سلام و با نگاه و‌ خنده‌ای می‌پذیرندت اگر شرمنده‌ای مشک‌ها با آب باران پُر شده هر اسیری آمد اینجا حُر شده گوش کن! راوی روایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند آه از دنیا که وارون می‌شود قلب قبله از جفا خون می‌شود یک نفر با نیزه و تیر آمده یک نفر با سنگ و شمشیر آمده گرچه «تهلیل» است ذکر ِاین قشون جاهلیت ریشه دارد در درون جاهلیت، گوش را کر می‌کند وعده‌ها را زود باور می‌کند سفره‌های چرب از مال حرام دور کرده قلب‌ها را از امام راوی اینجا را تماشا می‌کند صفحه‌های سرخ را وا می‌کند می‌نویسد: آخرین شب می‌رسد نوبت غم‌های زینب می‌رسد می‌نویسد: کاش صد جان داشتم کاش من هم اذن میدان داشتم آخرین شب فرصت بیداری است خیمه‌ها در آرزوی یاری است آخرین شب کار عاشق خواب نیست بی‌وفایی رسم این اصحاب نیست شب فقط می‌فهمد این اسرار را شب فقط می‌فهمد استغفار را گوش کن! راوی روایت می‌کند دارد از میدان صدایت می‌کند روز عاشوراست، یاران در مصاف دور سالار شهیدان در طواف اسب را زین کن بیا در داستان با صدای راوی این خط را بخوان: کیست آیا عشق را یاری کند؟ تا دمِ آخر وفاداری کند؟ راوی از متنش که بیرون می‌زند با قلم، پا در دل خون می‌زند مین، صدای انفجار و... فتح خون گوش کن! انا الیه راجعون! می‌نویسد: غرق خون می‌بینی‌ام می‌نویسد: مرتضی آوینی‌ام! گوش کن! راوی روایت می‌کند دارد از مقتل صدایت می‌کند.‌‌.. @jannatolmahdi
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش نشست گرد یتیمی به چهره ی پسرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش هزار حیف که از جمع نوزده دختر یکی نبود کنار جنازه ی پدرش انیس و مونس او بود در سیاهی شب صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش سیاه چال کجا طایر بهشت کجا؟ هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش نیاز نیست ببندند چشم هایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست نشان غربت فرزندهای دربدرش شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او درست موقع افطار پاره شد جگرش @jannatolmahdi
ای همه جا یار رسول ‌خدا محرم اسرار رسول ‌خدا عاشق و دلدادۀ ختم رسل! پارۀ دل در قدمت شاخه گل کفر ز اسلام تو اندر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبی را همه ‌جا طالبی حامی اسلام ابوطالبی قدر تو برتر ز تمام قریش نجل تو آقا و امام قریش حامی جان بر کف پیغمبری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبان علی مشهدت پشت نبی گرم شد از اشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجت حق، کعبۀ اهل‌ یقین گفت ز هر مؤمن یکتاپرست کفۀ ایمان تو سنگین‌تر است صلب تو باید که علی پرورد حجت حی ازلی پرورد صلب تو دریا و علی گوهرش خواجۀ لولاک، ثناگسترش یار و طرفدار محمّد تویی شاخص انصار محمّد تویی رفتن تو غربت اسلام شد روز محمّد ز غمت شام شد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایی به تن پاک تو لاله ایمان دمد از خاک تو صدق و خلوص تو قبول خداست زائر قبر تو رسول خداست قلب نبی سوخت به یاد غمت اشک علی ریخته در ماتمت سلام مخصوص خداوند تو بر تو و بر همسر و فرزند تو جز تو که بر خدا ولی پرورد؟ جعفر طیار و علی پرورد؟ نسل عقیلت شهدای حسین مسلمت اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تو و ابناء تو بادا سلام @jannatolmahdi
شده طوطىّ طبع من ثناخوان ابوطالب تمام هستيم بادا به قربان ابوطالب كه جز معصوم بايد دم زند از حقّ عرفانش؟ نه هر كس آشنا باشد به عرفان ابوطالب نظير ليلة القدرى كه ناپيدا بود قدرش عيان بر خلق نبود قدر پنهان ابوطالب به ايثار و خلوص و عشق و عرفان و جوانمردى گواهى می دهد اشعار ديوان ابوطالب بود لعن خدا بر هر كه او را مشركش خواند كه غرق نور حق باشد دل و جان ابوطالب چه توفيقى از اين بهتر كه باباى على باشد؟ بنازم من به اين توفيقِ شايان ابوطالب به ميلاد على لوحى براى تسميت آمد خدا بگذاشت آن را روى دامان ابوطالب مپرس از من كه جانان ابوطالب كه می باشد؟ بود شخص رسول اللَّه جانان ابوطالب از آن روز الستى كه براى يارى احمد تعهّد داد، ثابت ماند پيمان ابوطالب سبب شد تا نبى آيين خود را منتشر سازد تلاش بى امان، سعى فراوان ابوطالب چنين فرمود پيغمبر، كه از ايمان خلق اللَّه وزينتر هست اندر كفه، ايمان ابوطالب يقيناً "ملتجى" با ذكر اين اشعار ناقابل نگردد نا اميد از لطف و احسان ابوطالب @jannatolmahdi
اِقرأ بِأسمِ ربّک... (به مناسبت عید سعید مبعث) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفت : «اقرأ بأسم ربّک» جبرئیل با محمّد (ص) آفتاب بی بدیل آن که نورش ظلمت شبها شکافت پرتو مهرش به دل ها راه یافت امّی امّا صاحب امّ الکتاب آفتاب آمد دلیل آفتاب نکته آموزی که با برهان خویش آیه های روشن قرآن خویش معرفت را عشق را تفسیر کرد مکتب اسلام ، عالم گیر کرد خلق را پیمود با حلوای کام شربت توحید در کأس الکرام نوربخش دیده ی افلاکیان خاک پایش توتیای خاکیان عدل را گسترد و حکمت را فزود سوی او ما را رهی دیگر گشود رهنمایی ، کاملی ، روشنگری آشنایی ، رهبری ، پیغمبری شام هستی از طلوعش روزشد پرتوی افکند و ظلمت سوز شد داد منشوری به تأییدش خدا با جهانی فضل ، در غار حرا تا مسلّم شد بر او پیغمبری رهنمایی کرد با روشنگری ظلم را و جهل را نابود کرد کردگارش هر چه می فرمود کرد زندگی را داد مفهومی جلی با تلاش خویش و ایثار علی گوهرانی زو پدید آمد سزا هر یک آیه ی «کُنتُ کَنزآ مَخفیا» تا که دنیا هست دینش نیز هست خاندان راستینش نیز هست. عباس خوش عمل کاشانی. @jannatolmahdi
نفسی تازه شد از عطر خدایی آری شد عطا باز به ما فیض گدایی آری شد نصیب دل غمدیده صفایی آری شد غزلخوان همه عالم به نوایی آری شعر ، الهام ز سر چشمه ی سرمد دارد تا که بر دل همه دم نور محمد دارد باز ماه رجب از نور منور گشته به شمیم قدم دوست معطر گشته چشم در راه نبی دیده ی حیدر گشته گو خدیجه ، که عزیز تو پیمبر گشته شد پیمبر به همه آنکه خدای کرم است شد پدر بر همه آنکس که یتیم حرم است آمد از غار پیمبر نفسش قرآن شد قبله ی کعبه شد و بر تن کعبه جان شد جان جانان شد و جانش به ره جانان شد بعد از آن عشق به احمد محک ایمان شد اولین مرد علی بود مسلمانش شد و خدیجه که زن اول میدانش شد شب مبعث شده احوال خوشی دارم من همچو مجنون پی هر کوچه و بازارم من گاه مجنون شده ی احمد مختارم من گاه در تاب و تب حیدر کرارم من فاش گویم که به دل هست دو صد شور و شعف می پرد مرغ دل از مکه به ایوان نجف گرچه امشب همه جا نور خدای ازلی ست گرچه احمد همه آیات خداوند جلیست نکته ای هست که در گفتن آن شکی نیست نمک سفره احمد همه دم نام علیست همه جا یار نبی حضرت حیدر بوده و علی بود که دلدار پیمبر بوده و علی بود که در جای پیمبر خوابید و علی بود که جز روی خدا هیچ ندید و علی بود که دل از همه ی خلق برید و علی بود که انگشتریش را بخشید نیست بالای دو دستان علی دیگر دست مدح حیدر چه کنم تا که خدا مداح است مدح حیدر بشنو روی خدا دارد او فاطمه محور اصحاب کسا دارد او چو حسن شیر جمل شاه عطا دارد او چو حسین پادشه کرببلا دارد او زینبی مردتر از از هر چه پسر دارد او شیر مردی چو ابوالفضل قمر دارد او @jannatolmahdi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 « بنام ایزد مهربانی که پیامبری از نوع بشر برانگیخت تا هدایت گر به طریقت نور و محبت و انسانیت باشد.»   مبعث، روز برانگیختن خِردهای دفن شده در تابوت خرافه گرایی و جهل پیشگی، و روز تولد عاطفه های زخمی شده در رقص شمشیرهای تعصب است. عید معبث مبارکباد. @jannatolmahdi 🌿 🌾 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
صلوات‌الله‌علیه‌وآله کريم السّجايا، جميل الشّيم نبّى البرايا، شفيع الامم امام رسل، پيشواى سبيل امين خدا، مهبط جبرئيل شفيع الورى، خواجۀ بعث و نشر امام الهدى، صدر ديوان حشر کليمى که چرخ فلک طور اوست همه نورها، پرتو نور اوست شفيعٌ مطاعٌ نبىُّ کريمٌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيمٌ... شبى بر نشست، از فلک بر گذشت به تمکين و جاه از ملک در گذشت چنان گرم در تيهِ قربت براند که بر سدره جبريل از او باز ماند بدو گفت سالار بيت الحرام که؛ اى حامل وحى، برتر خرام چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى؟ بگفتا: فراتر مجالم نماند بماندم، که نيروى بالم نماند اگر يکسر موى برتر پرم فروغ تجلّى بسوزد پرم... چه نعت پسنديده گويم تو را؟ عليک السلام، اى نبّى الورى درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد خدايا به حقّ بنى‌فاطمه که بر قولم ايمان کنم خاتمه اگر دعوتم رد کنى ور قبول من و دست و دامان آل رسول چه کم گردد، اى صدر فرخنده پى ز قدرِ رفيعت به درگاه حىّ؟ که باشند مشتى گدايان خيل به مهمان دار السّلامت طفيل... بلند آسمان پيش قدرت خجل تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل تو اصل وجود آمدى از نخست دگر هر چه موجود شد، فرع توست ندانم کدامين سخن گويمت؟! که والاترى ز آنچه من گويمت تو را عزّ لولاک تمکين، بس است ثناى تو، طه و ياسين بس است چه وصفت کند «سعدى» ناتمام؟ عليک الصلوة اى نبّى السّلام @jannatolmahdi
تنزیلِ آیات است یا باران گرفته؟ از بارش اشکت زمین هم جان گرفته ای «رحمتٌ للعالمین»! روح تو انگار آیینه‌ رو در روی «الرحمن» گرف ته . «إقرأ» که از تو عشق ـ اِی خط نانوشته! ـ سرمشق‌های «عَلَّمَ الانسان» گرفته . «الیوم اَکمَلتُ لَکُم» یعنی که انگار کار تو هم خاتم! به خُم پایان گرفته پیمانه از دست علی پر کن محمد! یادت که می‌آید؟ خدا پیمان گرفته @janntolmahdi
🌷 اسطوره‌ای در افق هستی این عبارات زیبا، بخش کوچکی از ویژگی‌های رفتاری پیامبر اکرم (ص) است که از زبان حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام توصیف شده است: ✅ «دائمُ الفکر» بود؛ همیشه در تفکر بود، هرگز از فکر کردن خسته نمی‌شد؛ «مُتِواصِلُ الأحزانِ» بود؛ یعنی همواره در غمِ شیرینِ باوقاری فرو رفته بود و معلوم میشد که غم متصلی است و بخش اعظم این غم، در دل پیامبر(ص) بود؛ در حالیکه معمولاً بر لبش، لبخند جاری بود؛ اما غمِ سنگین و ریشه‌داری در دل همراه او بود. آیا غمِ ناشی از درکِ یک حقیقتِ بزرگ بود؟ غمِ مردم بود؟ «لِیسَت لَهِ راحةٌ» هرگز پیامبر را بی‌دغدغه نمیدیدیم، همیشه دغدغۀ چیزی داشت. «طَویلُ السَّکت» یعنی اهل سکوت‌های طولانی بود. ✅ «لایَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ» جز زمانی‌که لازم و مفید بود، سخن نگفت. بنای پیامبر بر سکوت بود، الا وقتی‌که حرف زدن، ضرورت و فایده‌ای میداشت. ✅ لَیِّن و اهل مدارا بود. اما تو خالی و بی‌اراده نبود. باوقار بود، در عین حال ترسناک هم نبود. پیامبر همیشه در بین ما حُرمت و ابهّت داشت، اما هیچ‌وقت از او نمیترسیدیم. ✅نعمت هرچند اندک، نزد او بزرگ بود. بدِ هیچ‌کس و هیچ‌چیز را نمیگفت. هرگز برای امر دنیوی و برای منافع خود عصبانی نشد. هرگز قاه‌قاه نخندید اما همواره تبسّم بر لب داشت، ظاهر و باطنش با مردم یکی بود. در خلوت و جلوَت یک شخصیت داشت. ✅ رفتارش در جامعه با مردم چگونه بود؟ سیدالشهداء میفرماید: بنای پیامبر بر دوستی و جذب و وحدت و محبت و اُلفت با مردم بود، نه ایجاد نفرت. «کانَ یُؤَلِّفُهُم و لایُنَفِّرُهُم». ✅ «مَن سَألَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ» هرکس به پیامبر رجوع میکرد و از او چیزی و کمکی میخواست، محال بود که بی‌جواب و با دست خالی برگردد؛ پیغمبر اگر داشت، میداد و اگر نداشت، او را با کلماتِ زیبا بدرقه میکرد، از او عذر میخواست، به او آرامش میداد و به‌گونه‌ای سخن میگفت که از دادنِ آن چیز هم نزد آن فرد عزیزتر بود. ✅ هیچ‌کس از محضر(ص) پیامبر ناراحت بیرون نمیرفت، حتی دشمنانش وقتی نزد ایشان میرفتند و در ساحت قدس او قرار میگرفتند، از جلسه که بیرون می‌آمدند، نمیتوانستند از او متنفّر باشند. ✅ «و صارَ لَهُم أباً» برای مردم پدر بود «و صارَ عِندَه سِواء» و همۀ مردم بدون استثناء در چشم او مساوی بودند. برای هیچ‌کس بی‌دلیل، احترامی بیش از بقیه یا بی‌احترامی قائل نمیشد. اهل «تَسوِیَةُ النَّظَرِ و الإستِماعِ بَینَ الناس» بود. یعنی حتی نگاهش بین مردم به تساوی میچرخید و حتی به سخنان افراد که گوش میداد، به‌طرز مساوی گوش میداد. تا این حدّ بر حقوقِ بشر تأکید و دقت داشت. ✅ مجلس پیامبر (ص) مجلس صدق حلم، حیاء و امانت بود. در حضور او هیچ‌وقت صدا بلند نمیشد. در مجلسی که او حضور داشت، همه متعادل بودند؛ همه بر اساس تقوا سخن میگفتند و همه متواضع بودند. به بزرگ‌ترها و مُسنّ‌ترها احترام میگذاشتند و با کوچکترها با مهربانی برخورد میکردند. «وَ یُوثِرونَ ذا الحاجةَ» و نیازمندان را بر خود مقدم میداشتند. ✅ چهرۀ پیامبر(ص) شاد بود، ابرو گره نمیکرد، مگر آنگاه که بی‌عدالتی یا منکری را میدید. «سَهِلُ الخُلق» بود؛ یعنی خیلی راحت میشد با او رابطه برقرار کرد. «لَیسَ بِفَظٍّ و لاغَلیظٍ» خَشِن و تندخو نبود. «و لافَحّاشٍ و لاعَیّاب» هرگز فحش بر لب او جاری نشد، عیب‌گیر نبود، عیب مردم را تعقیب نمیکرد. «و لامَدّاحٍ» در عین حال اهل مبالغه در تمجید از افراد هم نبود. 📖 محمد پیامبری برای همیشه / حسن رحیم‌پور ازغدی / ص ۲۹-۳۴ پ.ن : تمام این جملات، ترجمه و توضیح فقراتی از روایت نسبتاً طولانی‌ای است که در کتاب شریف «معانی‌الاخبار، ص۸۲» نقل شده است. @jannatolmahdi
مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگـر سـر بـرای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون ناله زینب است «طرماح» یک لحظه محمل مران! خدا را که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ چشم انتظار به هر محملی نغمۀ (یارب) است شما هم چو مرغ شب ای ناقه‌ها بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـه‌ها @jannatolmahdi
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد وقتی که می رفتند پشت پای آن ها چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد پائین پای ناقه مریم گریه می کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد بوسید اکبر دست های مادرش را در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه با گفتن بابا، بابا گریه می کرد در زیر پای محمل مستوره ی عشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد وقتی که می رفتند عالم سینه می زد وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد @jannatolmahdi
. درهم است ابروش یا تیغ دو دم برداشته بس که چشمش وا شده ابروش خم برداشته از عرب چشمان نافذ را به تذهیب مژه این کمان آرشی را از عجم برداشته این صدا اصلاً صدای گریه ی یک طفل نیست در حسینیه کسی انگار دم برداشته من که باور می کنم این طفل وقت بازی اش ماه را از آسمان ها دست کم برداشته من که باور می کنم این طفل از روز نخست گفته یا مولا و در خانه قدم بر داشته حلقه های اشک در چشمان بی تاب علی پرده ها از راز دستان قلم برداشته دست از قنداق وا کرده ست یعنی یا حسین از همین امشب ابالفضلت علم بر داشته تا حسین بن علی برداشته قنداقه را نعره ی «آقا فدایت می شوم» برداشته از همین امشب به یاد سوز لب های حسین مشک چشمان ابالفضلیش نم برداشته تازه امشب هر کسی کرب و بلا را خواسته از سر خوان ابالفضلیش کم بر داشته این یل بی دست وقت نوکری در کربلا دست بر سینه شدن را از حرم برداشته @jannatolmahdi
دِلی دارم و خانه‌یِ بوتُراب است سَری دارم و خاکِ عالیجناب است عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را که ماهی دمیده پُر از آفتاب است مرا قبله بابُ الحُسینِ حسین است مرا نامِ عباس فَصلُ الخِطاب است حساب و کتابی ندارد دلِ ما که دیوانه‌اش بی حساب و کتاب است نوشته به ایوانِ میخانه‌ی او که در بزمِ ساقی دعا مستجاب است من از تاکِ انگورهایِ ضریحش چنان مست کردم که حالم خراب است چنان بی خودم کرده بویِ سَبویَش که پایم هوا و سرم در شراب است از امشب بهشت آفرین است زهرا که مهمانِ ام البنین است زهرا خدا گِرد گِردَت مداری کشیده به هر یک صفِ بی شماری کشیده و در طاقِ عرشش به تصویر سبزی عَلَم را به دوشِ سواری کشیده که نصرُمِن الله بر بیرقِ اوست و در قبضه‌اش ذوالفقاری کشیده شَبیهِ علی رویِ دُل دُل نشسته و در زیرِ پا تار و ماری کشیده نه اَبرو بگو ذوالفقاری دو پیکر نه گیسو بگو آبشاری کشیده اگر حالتِ چشمِمان التماس است برای حریمش خُماری کشیده نیازی ندارد به غیر از ضریحت کسی که به چشمش غباری کشیده رسیدم مرا زیرِ بالَت بگیری امیری حسین وَنِعمَ الامیری نگاه تو جُز شورِ دریا ندارد طَنینَت به جز لحنِ مولا ندارد تو مثلِ حسن کوچه هایت شلوغ است که بی تو مدینه تماشا ندارد برای تماشات یوسف رسیده مدینه ولی بیش از این جا ندارد من از ارمنی‌های شهرم شنیدم که پیش تو رنگی مسیحا ندارد پسرهای او جایِ خود ، می‌شود گفت که مانندِ عباس زهرا ندارد گره‌های کورِ همه ، صَف کشیدند که کارَت اگر ، شاید ، اما ندارد اگر کار داری تو هَم با ابالفضل بگو یا حسین و بگو یا ابالفضل تو مهتابِ نوری برایِ سحرها تو خورشیدی اما میانِ قَمرها تو را روزِ اول برایِ حسینش سوا کرده زهرا برایِ پسرها مرا منصبِ تو به شاهی رساند اگر جا دَهی در صفِ رُفتگرها نقابی بزن وقتِ رزمت به صفین که ذُوخرالحسینی ...امان از نظرها از آن دور لشگر تو را خیره دیدند نیازی ندارد بِپیچَد خبرها به میدان بیا تا به پایت بریزند عرق‌ها جگرها و سرها و پرها جوابِ رَجزخوانیِ تو سکوت است فقط می‌رسد صوتِ این المَفَرها عَلَم را بِزن وقتِ طوفانی توست علی عاشقِ این رجز خوانی توست کسی چون تو بر قلب لشگر نمیزد کسی چون تو فریادِ حیدر نمیزد تو در سیزده سالگی‌ات به دشمن چنان می‌زدی مالک اشتر نمیزد چنان گِرد بادی به پا می‌شُد از تو که جبریل در پیش تو پَر نمیزد فقط زانویَت جایِ پایِ عقیله است که خواهر قدم جایِ دیگر نمیزد اگر دستهایت نباشد که زهرا قدم بر شفاعت به محشر نمیزد فقط خاطرِ فاطمه بود وَر نه به آقا خطابِ برادر نمیزد به مدح علی زَر شود دفتر شعر سه بیت از فؤاد آورم آخر شعر نبودی حَصینِ حِصنِ دین گَر زِ مردی قدم بَر درِ حِصن خیبر نمی زد چنان کَند در را از آن حِصن سنگین که گَر حِلمِ او حلقه بر در نمی زد زمین را هم از جا بِکَند و فِکَندی به جایی که مرغِ نظر پر نمی زد @janatmahdi
ما که هستیم؟ انتخاب حسین از دعاهایِ مستجابِ حسین گَردِ راهی در آفتابِ حسین پرِ کاهی در التهابِ حسین گِلی از خاکِ بوترابِ حسین ما که هستیم؟ یک صواب حسین دورِ مَجنون گذشت،نوبتِ ماست قرنها می‌شود که صحبتِ ماست چهارده قرن حرف حیرتِ ماست قصه یِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست عشق فرمود آنکه قیمتِ ماست نیست غیر از دلی خرابِ حسین در میانِ دلم حرارتِ کیست؟ شده ام عاشق، این عنایت کیست ؟ سوختم آتشِ محبت کیست ؟ بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟ محشرِ کیست این،قیامتِ کیست کیست ارباب جُز جنابِ حسین ای تمامییتت تمامِ علی پدر سه علی امام علی نور ای نورِ مُستدامِ علی می تپد سینه ات به نام علی چیست روی لبت سلام علی جز علی نیست در کتابِ حسین رنگ سبزِ سیادت زهرا عطر و بوی قداست زهرا نورِ صبح عبادت زهرا آفتابِ سعادت زهرا جان حسین است عادت زهرا خود زهراست بازتابِ حسین کیست زینب جز انعکاسِ علی کیست زینب همه حواسِ علی کیست خانوم؟ انبعاث علی باغبانِ حسین یاسِ علی کیست زینب علی شناسِ علی حضرت فاطمه به قابِ حسین جلوه ی اعتبارت عباس است جذبه ذوالفقارت عباس است سایه ی اقتدارت عباس است در شب بعد کارَت عباس است همه ی کارو بارت عباس است مستم از ساقیِ شرابِ حسین سر سال است و این شبِ جمعه آمدم با یقین ،شبِ جمعه تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه حاجتم را همین شبِ جمعه داد ام البنین شبِ جمعه مادری از بَنی کِلابِ حسین ذکر ما کربلا امام رضاست لطف آقایِ ما امام رضاست اثرِ ذکر یا امام رضاست دستِ ما نیست با امام رضاست کَس و کارِ گدا امام رضاست گفته ام بارها رضا به حسین از دعایِ نماز مادرها حَرَمَت پُر شد از کبوترها خوشبحال من و پیمبر ها سجده داریم رویِ مرمرها ما که بُردیم صد برابرها تاکه رفتیم در حسابِ حسین از تو داریم سَروَری ها را آبروها و نوکری ها را بین روضه برادری ها را بشمارید آخری ها را نتکانید پادری ها را کُلُّ خیر است تا به باب حسین جلوه ات تا نصیبِ غیر تو شد سائلی آمد و زُهیر تو شد جُون شد عابِسَ و،بُرِیر تو شد وَهَبَت شد،حبیبِ دِیرِ تو شد حُر شد و عاقبت بخیر تو شد همه سر داده در رکاب حسین می کُشیَم سزایِ دل این است پشتِ در دستهایِ مسکین است حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است پایِ شش گوشه گریه تسکین است وایِ من نامِ تو چه شیرین است می چکد از لبم گلابِ حسین آه از شام هول آور قبر ما و تنهایی مقدر قبر در شب تنگی و مکدرِ قبر بینِ تاریکی مکررِ قبر در سوال نکیر و منکر قبر ما چه داریم جز جواب حسین منم و این سلام و این تسلیم تو و زلفی گشوده دست نسیم منم و باز هم هوای قدیم گوشه ای در حرم کنارِ کریم کاش می شد شبیه ابراهیم می شدم در شبی مُجابِ حسین پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد پشت سر باز جبرئیل اُفتاد پدری پیر آمد و  عَلیل اُفتاد مادری خسته با دخیل اُفتاد در شفایش چه قال و قیل اُفتاد چایِ روضه است یا شرابِ حسین تشنه بودی بگو که آبت داد؟ آب گفتی کسی جوابت داد؟ آب بر کودکِ ربابت داد؟ کمکی وقتِ اضطرابت داد؟ یا که با چکمه ای عذابت داد گریه ام هست از آب آبِ حسین @jannatolmahdi
علیه‌السلام تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی و نامت مونس هموارهٔ شب‌های بی‌خوابی تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند تو را بنیان‌گذار اصلی اسلام می‌دانند و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست نمی‌دانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا نمی‌فهمیم یعنی چه تولد از دل زهرا تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند... تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را می‌دید برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند برای تو زمین تنگ است می‌دانم تحمل كن برایت زندگی ننگ است می‌دانم تحمل كن برای تو ـ بلوری كه تراشیده شدی در عرش ـ زمین و آسمان سنگ است می‌دانم تحمل كن برای تو كه گوشَت پر از آهنگ بهشتی‌هاست كلام من بدآهنگ است می‌دانم تحمل كن و دنیا و نزول چشم‌های روشنت در شب زمین هر صبح دلتنگ است می‌دانم تحمل کن تو و با ظلم سازش؟ هرگز این آیین مردان نیست تو حرف آخرت جنگ است می‌دانم تحمل كن زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی كنون من مانده‌ام بین سرود مرثیه حیران منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران كنون من مانده‌ام با عقده‌های تو، گره خورده دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست @janatmahdi
لبخَندِ خُدا بَستہ بہ لَبخَندِ حُسین است پَس باش پیِ آنچہ خوشایَندِ حُسین است تَعریفِ مَن از عشْق هـَمان بود ڪہ گُفتَم در بَندِ ڪَسے باش ڪہ دَر بَندِ حُسین است دَر مَعرڪہ اَز‌ سَنگدلان حُرّ بِتَراشَد این ویژگیِ چَشمِ هـُنَرمَندِ حُسین است شیرین تَر اَز این شور نَدیدیم هـَمہ عُمْر شورے ڪہ خُدا دَر دلَم اَفڪَندہ حُسین است آهـَنگِ خوش و رَقصِ خوش و بویِ خوش اصلاً طَبل و عَلَم و پَرچَم و اِسفَندِ حُسین است بے روضہ ے او حال خوشے نیست... ، اَگَرهـست از حال ‌گُذَشتیم ڪہ آیَندہ حُسین است اَز بَس ڪہ (عَلے) نامِ قَشَنگیست عَجَب نیست این نام اَگَر رویِ سہ فَرزَندِ حُسین است دَر جَنگ سَراَفڪَندہ نَبودیم و نَگَردیم چون بَر سَرِمان یڪسَرہ سَربندِ حُسین است پَس باش پیِ آنچہ خوشایَندِ دِلِ اوست لَبخَندِ خُدا بَستہ بہ لَبخَندِ حُسین است @jannatolmahdi
بی دلم بی بهانه می‌خوانم غزلی  عامیانه  می‌خوانم آن قدر از خودم رها شده‌ام از خودم یک ترانه می‌خوانم شبِ شعری چنین ندیده کسی تا سحر عاشقانه می‌خوانم ماهیِ حوض خانه‌ات هستم پایِ تو بی کرانه می‌خوانم نَفَسم در هوایِ تو جاریست جانِ تو هر کجا نمی‌خوانم خواندنم  پایِ  تو  فقط  زیباست خواندنم با تو خط به خط زیباست با دَمِ تو کسی که دَمپَر شد با  دَمِ  تو  مسیح  پَرور شد کوچه پس کوچه‌ی بهشتِ خدا با گُلِ خنده‌ات معطر شد فطرس از برکتِ قدومت بود صاحبِ بال و پَر نَه شهپر شد از همان ابتدایِ آمدنت  کشتی عشق تو شناور شد   شدی از هر نظر رسولِ خدا شیره‌ی جانت از پیمبر شد معنیِ فجر و اِنَمّا هستی خامسِ آل مصطفی هستی ای  قبولیِ  طاعتِ  همگان مُهر پیوسته -لطف بی پایان رحمت واسعه ؛ فضیلت جود ای سراج المنیر ؛ کهف امان آیه‌ی عصمت و صحیفه‌ی نور ای جهاد و عقیده و ایمان آمدی و زمین شد آرزویِ آسمان ؛ روزِ سوم شعبان می‌نویسم "حسین" آقا جان می‌نشیند کنارِ نامت "جان"  به‌ اَبی  انت  سیدالشهدا روزی‌ام کن دوباره کرببلا @jannatolmahdi