eitaa logo
اشعار مذهبی
681 دنبال‌کننده
58 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش از آنی که عزادار محرّم باشی سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی خاک از حرمت شش‌گوشه او حرمت یافت گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی منزلت نیست تو را بی مدد مهر حسین گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله‌زدن سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند می‌توان محرم بیت‌الله اعظم باشی صاحب بزم حسین است علی و زهرا نکند غافل از این محفل ماتم باشی به همان دست و سر و سینه مجروح قسم شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
دریا به چشم گریه‌کنانت چو شبنم است یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه ناقابلی‌مان اشکی برای عرض ارادت فراهم است دیوار کعبه گشته سیه‌پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرّم است زهرا به دست سینه‌زنت آب می‌دهد هر کس که هست با تو در این خیمه مَحرم است بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی‌بن‌مریم است یک گوشه از تمامی شش‌گوشه‌ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است بانی روضه‌هات خدا بود خود نوشت هر کس که شد به عشق تو دیوانه آدم است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
یابن‌الحسن بیا که حلول محرم است شادی به ما حرام شد ایام ماتم است شرمنده شد بهار ز گل‌زار کربلا بلبل کند نوا که خزان محرم است ما عاشقان لاله سرخ محمدیم کز عطر او بهشت خداوند خرم است صد مرده زنده می‌شود از ذکر یاحسین ارباب ما معلم عیسی بن مریم است عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت قنداقه حسین شرف عرش اعظم است با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت او شاه مصر باشد و این شاه عالم است ما را نیاز سیر چمن نیست در بهار روی حسینیان گل و این اشک شبنم است ای صاحب عزا به عزاخانه‌ها بیا یاران سینه‌زن همه در زیر پرچم است گر وعده بهشت به ما می‌دهد بهار ما نیستیم طالب رضوان مسلم است بر عاشقان سیاحت گلشن حرام شد خاکم به سر که قامت سرو علی خم است ای آب بس کن این همه جوش و خروش را در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد شرمنده خجالت او نهر علقم است ساقی تشنه تشنه برون آمد از فرات قربان غیرتش شود عالم اگر کم است چون محتشم بخوان به پیمبر کلامیا باز این چه شورش است که در خلق عالم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین شب‌های ماتم تو مرا می‌کشد حسین   تا آن‌دمی که منتقم تو نیامده‌ست سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین   از لحظه ورودیه تا آخرین وداع هر شب محرّم تو مرا می‌کشد حسین   هنگام پر کشیدن یاران یکی‌یکی اشک دمادم تو مرا می‌کشد حسین   داغ علی اصغر و عباس و اکبرت غم‌های اعظم تو مرا می‌کشد حسین   از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایت انگشت و خاتم تو مرا می‌کشد حسین   بر نیزه در مقابل چشمان خواهری گیسوی درهم تو مرا می‌کشد حسین t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صبح ازل را با قدومش باصفا کرد در عرش اعلا محشر کبری به پا کرد زینب سلام الله وقت خلقت عشق در عالم بالا تبانی با خدا کرد پیغمبر روز دهم پیغمبری را تکلیف شرعی تمام انبیا کرد با یک نخ از چادر نمازش بین جنت یک جنت دیگر برای خود بنا کرد اول تلفظ کرد آیات جنون را بعدا مجانین را برای خود جدا کرد رب جلی گفتا: دعایی کن عقیله بی‌بی همان‌جا سینه‌زن‌ها را دعا کرد اقبال رو کرد و میان عالم زر بی‌بی خودش با دست خود من را سوا کرد وقت ولادت تار و پود باطنم را با عشق حیدر مهر زهرا آشنا کرد در پنجمین روز تولد با نگاهی من را محب خامس آل عبا کرد بی دست و پا بودم ولی زینب برایم شغل شریف نوکری را دست و پا کرد گفتم که بانو حج نرفتم چاره‌ای کن از لطف من را محرم صحن رضا کرد گفتم که انگور کجا شربش حلال است؟ چرخید و رویش را به ایوان طلا کرد تا با خودم گفتم: چه شد اذن زیارت؟ یک‌باره من را راهی کرب و بلا کرد گفتم که بی‌بی معنی سردرگمی چیست ؟ من را میان قتلگاه و تل رها کرد جانم به قربان وفای خواهری که طفلان خود را ظهر عاشورا فدا کرد می‌خواست که شرم برادر را نبیند در بین خیمه ماند و دینش را ادا کرد صد مرتبه بالای تل روی زمین خورد وقتی تماشای فرود نیزه‌ها کرد با خطبه‌های مرتضایی در اسارت او مثل کوفه شام را هم کربلا کرد باید نماز صبر را با او بخوانم باید رشادت را به زینب اقتدا کرد t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
سوز هميشه جگرم باش ياحسين من سينه می‌زنم سپرم باش ياحسين در طول عمر جز تو پناهی نداشتم مثل گذشته‌ها پدرم باش ياحسين هر روز مادرم سر سجاده گفته است خيلی مراقب پسرم باش ياحسين ای نام تو بهانه شيرين زندگی شور محرم و صفرم باش ياحسين پايين پات سر بگذارم تو هم بيا بالای جسم محتضرم باش ياحسين جان مرا بگير حوالی قتلگاه اين‌گونه آخرين خبرم باش ياحسين دستم به دامنت نرسيد اين جهان اگر باب الحسين منتظرم باش ياحسين باشد قرار بعدی ما اربعين حرم مهر قبولی گذرم باش ياحسين سربازهای لشكر يازينب تو ايم حرز مدافعان حرم باش ياحسين t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
این بیرق و سیاهی ماتم مقدس است آب و هوای تکیه برایم مقدس است اشک برای تو به‌خدا ارث مادری‌ست این قطره‌های جاری شبنم مقدس است فرمود امام صادق علیه السلام که چون گریه کرد بر غمت آدم مقدس است در شششبانه‌روز زمین آفریده شد شش‌گوشه‌ات برای خدا هم مقدس است تو انتهای دار و ندار منی حسین دیدی چقدر دار و ندارم مقدس است در بین ماه‌های خدا جور دیگری بر ما هلال ماه محرم مقدس است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط احمد و حیدر هم هست روضه اش بین محرم رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده.. هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! پر شده کل بیابان ز علی بن‌ حسین سه پسر دیگر ازین‌ لحظه هزاران‌ پسر است سر زخمش سر مولاست که‌رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یکطرف کم‌شده و یکطرفش بیشتر است در عبا قطعه به قطعه علی اکبر چیدند یا که در طشت حسن اینهمه پاره جگر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است سیدپوریا هاشمی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
هر که باشد در دلش حال و هوایت بیش‌تر گریه خواهد کرد بین روضه‌هایت بیش‌تر آرزوی مکّه‌رفتن هم به جای خود ولی آرزو دارم بیایم کربلایت بیش‌تر حسرت کرب‌وبلایت می‌کشد آخر مرا حسرت شش‌گوشه و صحن و سرایت بیش‌تر کاش باشی وقت جان‌دادن تو بر بالین من می‌شوم آن روز محتاج دعایت بیش‌تر t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آه ای به تو زیبنده،سرداری و سالاری وز شان تو شرمنده،منشور علمداری از قصه ی آن دست پی کرده،غم آورتر افسانهٔ دندان‌و مشک‌است و گران‌باری همراه‌عطش‌رفتی‌تااسب‌وچو‌پرشدمشک بی مزمزه ای حتّا،برگشتی از آن جاری بردی به لب آن مشتِ پر آب و ننوشیدی: "اول همه آنگه من!" این رسم‌تو بودآری! درس‌ازتوگرفت‌آری،هرکس‌که‌به‌جانبازی باخون خود امضا کرد منشور فداکاری چندان‌که‌فلک‌باقی‌ست،بانام‌تونورانی‌ست هم لوح جوانمردی،هم دفتر عیّاری تا بار امانت را از دوش نیندازی ای خط امانِ "شمر"رد کرده به بیزاری ترشد علم‌گردون ازخون‌سحاب ای ماه! از خون تو تا تر شد بیرق به نگونساری ای ماه بنی هاشم،ای ماه فلک گردان! وی ماه فلک،گردان گِردَت به هواداری تا اوج فلک گیرد،ناچار به تأییدت شعرم همه ساید سر،بر خاک درت باری t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
تا روزِ مَحشر پَرچَمَت بالاست عبّاس مَدیونِ کامِ خُشکِ تو دریاست عبّاس . گرچه به ظاهر مادَرت اُمُّ البَنین اَست امّا به باطِن مادَرت زَهراست عبّاس . پُشت و پَناهِ اَهلِبِیتی یا اَبَاالفَضل دِلگرمِ نامَت زِینبِ کُبراست عبّاس . یک رُکنِ عاشورا اَگَر نامِ حُسین اَست نامِ تو هَم یِک رُکنِ عاشوراست عبّاس . بر اَرمنی ها هَم کِراماتَت رِسیده لُطف و کَریمیِ تو یِک دُنیاست عبّاس . بابُ الحَوائج، مَنسَبی شایِسته ی توست مَحشَر دَخیلَت دَستهای ماست عبّاس . شَرمنده ی لَبهای تو، آبِ فُرات اَست کی مِثلِ تو هَم تِشنه! هم سَقّاست؟ عبّاس! . اَهلِ حَرَم دَر اِنتظارِ تو نِشَستَند دیدَند که دَر عَلقَمه غوغاست عبّاس . دیدَند که با قَدِّ خَم بَرگَشته مولا داغِ غَمِ تو از رُخَش گویاست عبّاس . آمَد حُسِین و خِیمه اَت را واژِگون کَرد یَعنی که اُفتاده دِگَر اَز پاست عبّاس . گُفتا؛ اَز این پَس مَن عَلمداری نَدارم بی تو حُسِینِ فاطِمه تَنهاست، عبّاس . گُفتا به زِینب؛ زیوَر از دَستَت دَرآوَر شامِ غَریبان بی تو واوِیلاست عبّاس . شِش ماهه، لَب تِشنه، به آغوشِ رُباب و لَبهاش مِثلِ خُشکیِ صَحراست عبّاس . مَن با سَکینه اَز تو و قولَت چه گویَم؟ حالِ تو را اَز مَن اَگَر که خواست؟ عبّاس t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آنکه باعشق حسینی گشته همدم زینب است آنکه بر سر شهادت بوده محرم زینب است آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است آنکه نامش زین اب خوانده رسول کردگار چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است آنکه بر خواند حدیث ام ایمن بر امام من به جرات گویم آن زن هم حسین هم زینب است آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد علم چون حسن بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است وصف زینب را ز من مشن بیا در کربلا خود بین چون حامی ناموس عالم زینب است ملجا اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است "منزوی " هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پرتاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد حسن لطفی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت لبی به وسعت مهریه­‌های زهرا داشت کنار علقمه در سجده‌گاه چشمانش نداشت هیچ‌کسی را فقط خدا را داشت اگر چه قطره آبی میان مشک نبود ولی کرانه­ چشمش هزار دریا داشت هدر نرفت ز پرتاب چله‌ها تیری امیر علقمه از بس که قدوبالا داشت همین که در وسط گیرودار گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت درست وقت نزولش همه نگاه شدند رشید بود و زمین‌خوردنش تماشا داشت حسین بود و علی اصغر شهید شده کنار علقمه اما هنوز سقّا داشت t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
. ای خون اصيلتــ به شتکــ ها ز غدیران افشانـده شرفــ ها به بلندای دلیـران جاری شده از کربــ و بلا آمده آنگاه آمیخته با خـون سیاووش در ایـران تـو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر ترکید بر آیینه خورشیـد ضمیـران ای جـوهـر سرداری سـرهـاى بریـده وی اصل نمیرندگی نسل نمیـران خرگاه تو می سوختــ در اندیشه تاریـخ هر بـار که آتش زده شد بیشه شیـران آن شبــ چه شبی بود که دیدند کواکبــ نظم تـو پراکنده و اردوی تو ویـران و آن روز که با بیرقی از یکــ تن بی سـر تا شـام شدی قافله سالار اسیـران تا باغ شقایـق بشونـد و بشکوفنـد باید که ز خـون تو بنوشند کویـران تا انـدكى از حـق سخن را بگزارند باید که ز خونتــ بنگارند دبیـران حد تو رثا نیستــ، عـزاى تـو حماسه استــ ای کاسته شأن تـو از این معـركه گیـران… t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آمد دوباره رو به روی من سرت حسین قربان زخمهای روی حنجرت حسین از غارت خیام نگفتم برای تو شاید بگویم و نشود باورت حسین از علقمه به بعد نخوابیده‌ام هنوز افتاده دست من علم لشکرت حسین او تشنه شنیدن و تو گرم خواندنی قرآن بخوان برای دل مادرت حسین از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام سنگ تو را به سینه زده خواهرت حسین از روی نی سکینه خود را خطاب کن چیزی نمانده جان بدهد دخترت حسین پیغام تو به گوش جهان می‌رسد بلی بانگی رساست حنجره اصغرت حسین حالا زمان گذشته ولی موج می‌زند بر دوش عاشقان علم لشکرت حسین طبل و علامت و کتل و سنج را ببین دسته به دسته آمده دور و برت حسین سینه به سینه داغ تو را ارث برده‌ایم زانو به زانوییم پی منبرت حسین با جیفهٔ دو روزهٔ دنیا و آخرت مرگا اگر معامله کردم سرت حسین گفتم «سر» آن سری که به نیزه سوار شد اما نگفتم اینکه چه شد پیکرت حسین ما زنده‌ایم و روضهٔ گودال خوانده‌اند ما را ببخش جان علی اصغرت حسین حسین صیامی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم به دریا با نگاه خود بگو، کم  تر تلاطم کن نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن استاد علی انسانی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با ناله ذریه زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زن ها نزنید به زنان سنگ اگر بر سر بازار زنید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در بین شما استادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید کشتن فاطمه بین در و دیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید پای سرهای بریده به زمین پا نزنید گر به دیدار سر پاک حسین آمده اید این قَدَر دست به هنگام تماشا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دلِ سوخته ما نزنید t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر بر ما که در کمین بلا گیر کرده‌ایم با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر ما؛ ای‌حسین، مسلم و هانی نمی‌شوییم ما و همین دو دیده‌ی تر دستمان بگیر از دست غیر دشنه‌ی دشنام می‌خوریم از دست دوست خون‌جگر دستمان بگیر ** راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر زینب اشاره کرد به سر، گفت "یاحسین" ای بر خیام سایه‌ی سر دستمان بگیر از قامت رشیده‌ی زن‌های خیمه‌ات جز سایه‌ای نمانده اثر دستمان بگیر رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر هم بر لباس پاره‌ی ما سایه‌سار باش هم بر رخ سه‌ساله سپر دستمان بگیر امیر عظیمی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
چشم تو سمت من دل من گير نيزه هاست اين سينه پاره پاره شمشير نيزه هاست عشقت مرا به كوچه و بازار مي كشد زينب اسير رشته زنجير نيزه هاست سر خي معجر من و پيشانيت حسين اثبات آيه آيه تفسير نيزه هاست اي لاله اي كه خون چكد از ساقه ات هنوز اين زخم هاي وا شده تقصير نيزه هاست قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده ام آن سنگ ها كه بابت تقدير نيزه هاست قرآن مخوان كه پيرزني روي بام ها در انتظار پاسخ تكبير نيزه هاست اين گيسوان پخش شده بين كوچه ها از ردپاي رأس تو در زير نيزه هاست حالا به اين بهانه نگاهش به سوي ماست نامحرمي كه چشم و دلش سير نيزه هاست در بين راه نيزه تو ايستاده بود جا ماندن كه باعث تأخير نيزه هاست؟ گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد اين خواب هم تجسم تصوير نيزه هاست محمد علی بیابانی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با ناله ذریه زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زن ها نزنید به زنان سنگ اگر بر سر بازار زنید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در بین شما استادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید کشتن فاطمه بین در و دیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید پای سرهای بریده به زمین پا نزنید گر به دیدار سر پاک حسین آمده اید این قَدَر دست به هنگام تماشا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دلِ سوخته ما نزنید t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی سری که بر سرِ نی شد به جرم حق‌طلبی سرت شریف‌ترین سجده‌گاهِ باران است سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است منم مسافر بی‌زاد و برگ و بی‌توشه سلامِ من به تو، ای قبله‌گاهِ شش‌گوشه سلام وارث آدم، سلام وارث نور سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور سلام تشنه‌لبِ کشتۀ میانِ دو رود سلام خیمۀ جانت اسیر آتش و دود سلام ما به تو ای پادشاه درویشان چه می‌کنند ببین با تو این کج‌اندیشان تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی کتاب وحی تو بودی و برگ‌برگ شدی تو در عراقی و رو کرده‌ای به سمت حجاز میان معرکه هم ایستاده‌ای به نماز بخوان که دل به نوایی دگر نمی‌بندم که خورده تیر غمت بر دوازده‌بندم چه با مرام شما کرده‌اند بی‌دینان هزار بار تو را سر بریده‌اند اینان چه سود بعدِ تو چون برده، بندگی کردن حباب‌وار، یزیدانه زندگی کردن حسین گفتن و دل باختن به خویِ یزید بدا به غیرت ما کوفیانِ عصر جدید چه زود در کنفِ رنگ و رِیب فرسودن مدام بردۀ تزویر و زور و زر بودن چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال حسین گفتن و... آتش زدن به بیت‌المال حسین، کوفی پیمان‌شکن نمی‌خواهد حسین، سینه‌زنِ راهزن نمی‌خواهد حسین را، ز مرامش شناختن هنر است حسین دیگری از نو نساختن هنر است «بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» :: شبی رسیده ز ره، شب نگو، بگو سالی ببین ز خواجۀ رندان گرفته‌ام فالی «نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم» سلام، کوهِ غم و کوهِ صبر و کوهِ بلا سلام، حنجرۀ بی‌بدیل کرب‌وبلا تو با مرامِ حسینی میان کوفه و شام بنای ظلم فرو ریختی به تیغ کلام بگو به ما که به گوشَت مگر چه خواند حسین بگو! مگر ز لبانش چه دُرّ فشاند حسین بگو که گفت من این راه را به سر رفتم به پای‌بوسیِ این راهِ پرخطر رفتم تو هم به پای برو ما نگاهمان که یکی‌ست مراممان که یکی رسم و راهمان که یکی‌ست بگو که گفت: هلا نور چشم من زینب! بخوان به نام گل سرخ در صحاریِ شب بخوان که دود شود دودمان دشمن تو بنای جور بلرزد ز خطبه خواندن تو نبینمت که اسیر حرامیان باشی اسیر فتنه و نیرنگ شامیان باشی که در عشیرۀ ما عشق، ارث اجدادی‌ست اسارت است که سنگِ بنای آزادی‌ست سلام ما به اسارت، سلام ما به دمشق سلام ما به پیام‌آورِ قبیلۀ عشق ببین نشسته به خون، مقتل لهوفیِ ما گرفته رنگِ فغان نامه‌های کوفیِ ما شرابِ نور که هشیار و مست خورده تویی که گفته‌ است که کشتی شکست‌خورده تویی سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آیین‌دار صبر خدا دخت حیدر است زهرای روزگار تجلّی کوثر است گویند در حدیث کساء نیست نام او زینب همان عبای یمانی دل‌بر است زینب خلاصه همه پنج‌تن شده شأن و مقام و مرتبه‌اش فوق باور است زینب غریب آمد و زینب غریب رفت آری ظهور جلوه او روز محشر است  یک یاحسین گفت سپاهی عقب کشید خاتون خانواده فتاح حیدر است در کربلاست معجر او محی‌الحسین تنها گواه گفته من نعش اکبر است داده نجات با نفسش نه امام را تا دید روی ناقه امامی که مضطر است ما قائلیم یک‌تنه او یک سپاه بود دعوای عصر روز دهم پای معجر است این روزها که بیت علی ریخته به هم با دست‌های کوچک خود یار مادر است با دستمال خیس کمی پاک می‌کند خونابه را که بر لب بیمار بستر است  با فضه گفت هر چه سر مادر آمده تقصیر داغ‌بودن مسمار آن در است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت‌منزلی که سفرها در او گم است از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شهسوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟ قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه‌کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زآن گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازۀ خود گریه می‌کنی تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات از طفل آب، خجلت بسیار می‌کشم آن یوسفم که ناز خریدار می‌کشم بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می‌زدند پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می‌زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بی‌شیر می‌زدند ماندند در بطالت اعمال حجشان محرم نگشته تیغ به تقصیر می‌زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می‌زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‌زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می‌زدند از حلق‌های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید... ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک‌های تشنه وضو می‌کند، فرات توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می‌دهد نجات! بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی‌تو چشم بسته و ماتیم و در ممات عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا... خون می‌رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده‌ست ماه، به گرد سر شما آن زخم‌های شعله‌فشان، هفت اخترند یا زخم‌های نعش علی اکبر شما؟ آن کهکشان شعله‌ور راه شیری است یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟ دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می‌زدید زان پیشتر که نیزه شود منبر شما گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می‌کنی بر نیزه، شرح سورۀ احزاب می‌کنی... قربان آن نی‌ای که دمندش سحر، مدام قربان آن می‌ای که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست: ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام با کاروان نیزه به دنبال، می‌رویم در منزل نخست تو از حال می‌رویم t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi